1397/4/4 ۰۸:۴۶
برای ایرانیان، دوره سلطنت قاجارها بهنوعی نقطه اتصال ایران از جهان سنتی و قدیم بهدنیای مدرن و جدید محسوب میشود. اگر سال ١٢١٠ق/ ١١٧٤ش/ ١٧٩٦م را آغاز سلطنت قاجارها بر ایران در نظر بگیریم، كه آقامحمدخان با غلبه بر رقبا و مدعیان، سلطه تقریبا تمام و كمالی بر كشور پیدا كرد؛ و سال ١٣٤٥ق/ ١٣٠٤ش/ ١٩٢٥م را هم پایان كار قاجاریه بدانیم كه مجلس دوره پنجم شورای ملی بهانقراض سلسله قاجاریه رای داده و موجبات انتقال سلطنت ایران بهسلسله پهلوی را فراهم آورد، هفت پادشاه سلسله قاجاریه حدود ١٣١ سالِ شمسی و ١٣٥ سال قمری در ایران سلطنت كردند.
مروری بر اصلاحات عصر قاجار
برای ایرانیان، دوره سلطنت قاجارها بهنوعی نقطه اتصال ایران از جهان سنتی و قدیم بهدنیای مدرن و جدید محسوب میشود. اگر سال ١٢١٠ق/ ١١٧٤ش/ ١٧٩٦م را آغاز سلطنت قاجارها بر ایران در نظر بگیریم، كه آقامحمدخان با غلبه بر رقبا و مدعیان، سلطه تقریبا تمام و كمالی بر كشور پیدا كرد؛ و سال ١٣٤٥ق/ ١٣٠٤ش/ ١٩٢٥م را هم پایان كار قاجاریه بدانیم كه مجلس دوره پنجم شورای ملی بهانقراض سلسله قاجاریه رای داده و موجبات انتقال سلطنت ایران بهسلسله پهلوی را فراهم آورد، هفت پادشاه سلسله قاجاریه حدود ١٣١ سالِ شمسی و ١٣٥ سال قمری در ایران سلطنت كردند. شاید تاكنون حتی اكثری از مورخان و صاحبنظران عالم سیاست هم بهنقش تعیینكننده و درجه اول قاجارها و بهویژه شخص آقامحمدخان در تجدید حیات، حفظ و بازیابی تمامیت ارضی و سرزمینی ایران در یك برهه بسیار حساس و خطیر تاریخی بیاعتنا مانده باشند؛ در واقع هم اهمیت درجه اول این موضوع تا حد زیادی تحتالشعاع شكستهای بزرگ ایران از ارتش روسیه تزاری در دوران سلطنت فتحعلیشاه قرار گرفته و تقریبا بهطور كامل مغفول مانده است. همچنانكه میدانیم روسیه از همان اواخر دوران سلطنت صفویه سودای گسترش قلمروهای جغرافیایی خود تا مرزهای جنوبی ایران در خلیج فارس را در سر میپرورانید و فقط بعد از آنكه نادرشاه افشار با قدرت شمشیرِ خود افاغنه یاغی را بهطرفهالعینی از میان برداشت و قشون متجاوز عثمانی را طی چند نبرد سنگین درهم شكسته و بهبیرون از مرزهای سنتی دو كشور عقب راند؛ و در همان حال نیروهای تزار كه در برهه فترت و بیسامانی سیاسی- امنیتی اخیر بهدرون قلمروهای شمالی ایران نفوذ كرده بودند، ناگزیر و بیهیچ برخوردی از برابر قشون نادرشاه عقب نشستند، تا دو سه دهه آتی بهطور موقت، خطر حمله مجدد روسیه تزاری بهایران منتفی شد. بهدنبال قتل نادرشاه در سال ١١٦٠ق برهه جدیدی از تشتت، پراكندگی و بیسامانی سیاسی و امنیتی در ایران شروع شد. حتی كریمخان زند (١١٩٣- ١١٦٣ق) فقط بر حدود نیمی از خاك ایران در بخش غربی كشور تسلط داشت.
مرگ كریمخان و تشدید پراكندگی های سیاسی
مرگ كریمخان كه موجد دوره جدید و شدیدتری از پراكندگی سیاسی و درگیریهای داخلی میان مدعیان قدرت در بخشهای مختلف ایران شد، تقریبا مقارن بود با برهه جدیدی از طرحهای توسعهطلبانه و تجاوزكارانه روسیه تزاری در قلمروهای شمال و شمالغربی ایران. این بار روسیهتزاری كه بهتازگی گرفتاریهای نظامی- سیاسیاش را در اروپا حلوفصل كرده بود، بیش از هر زمان دیگری آمادگی داشت تا رویای دستیابی بهآبهای گرم خلیج فارس را عملی سازد. بهویژه اینكه در آن مقطع سراسر قلمروهای ایران در آتش فتنه مدعیانِ پرشمارِ عمدتا بیمقدار و ناآگاهِ از آنچه در دنیای پیرامون جریان داشت، میسوخت و بهتبع آن طعمه بسیار آسانی برای همسایه متجاوز شمالی محسوب میشد. در چنین شرایطی بود كه آقامحمدخان متعاقب مرگ كریمخان زند طی نبردهایی تقریبا طولانی تمام مدعیان داخلی قدرت و سلطنت را با موفقیت از میان برداشت و با متحد كردن و تجدیدحیات جغرافیایی و سرزمینی ایران (كه با ضربشستهایی محكم و معنادار بهكروفرهای مرزی ارتش و هواداران روسیه تزاری در قلمروهای شمالغربی ایران هم همراه بود)، بهشیوه مألوفِ تمام سلسلههای پادشاهی اعصار گذشته تاریخ ایران، با قدرت شمشیر و برای آخرین بار سلسله پادشاهی جدید را در كشور ما تأسیس كرد.
قدرتنمایی سنتی آقامحمدخان و تمامیت ارضی
بدینترتیب با این قدرتنمایی سنتی آقامحمدخان در آستانه ورود ایران بهعصر جدید بود كه بعد از دههها پراكندگی و بلبشوی سیاسی، بار دیگر ایران یكپارچگی و تمامیت ارضی و سرزمینی خود را بازیافت و بهتبع آن توطئه روسیه تزاری برای اتصال قلمروهای جنوبی خود بهكرانههای خلیج فارس شكست خورد. بدینترتیب آقامحمدخان وقتی در ٢٧ اردیبهشت ١١٧٦/ ٢٠ ذیقعده ١٢١١ بهقتل رسید، بعد از حدود ٤٨ سالی كه از قتل نادرشاه سپری میشد، بار دیگر ایران یكپارچگی سیاسی و تمامیت ارضی و سرزمینی خود را بهدست آورده بود.
در آغاز سلطنت قاجاریه هنوز ایران از همان اعتماد بهنفس تاریخی خود بهعنوان یك قلمرو پادشاهی دیرپا و توانمند در آسیای غربی برخوردار بود و روابط، برخوردها و مقابلهجوییهای گاهوبیگاهِ خود با قدرتها، حكومتها و كشورهای همسایه در غرب، شمال و شرق را در چارچوب همان مناسبات سنتی سیاسی درك و فهم میكرد و هیچ هم این تصور در میان نبود كه احتمالا نسبت بهقدرتهای رقیب منطقهای و محلی از توانمندی و اقتدار و موقعیت استراتژیك نازلتری برخوردار است. اما فقط در جریان دو دوره جنگهای ایران و روسیه تزاری در سالهای ١٢٢٨- ١٢١٨ق و ١٢٤٣- ١٢٤١ق بود كه حكومت و كارگزاران سیاسی و نظامی قاجار تقریبا بهیكباره دریافتند مناسبات سنتی گذشته دگرگون شده است و در جهان جدیدی كه خیلی هم برای آنها آشنا نبود تحولات و پیشرفتهای كمتر قابلِدركی در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، نظامی و بالاخص تكنولوژیكی حاصل شده است. با تمام ایناحوال در دوران سلطنت فتحعلیشاه (١٢٥٠- ١٢١٢ق) ایران هنوز تا آن حد از اعتماد بهنفسِ تاریخی برخوردار بود كه بهرغم تمام ضعفهای نظامی و تسلیحاتی، در برابر ارتش مدرن و با تجربه روسیه تزاری سالها مقاومت كرده و هماوردی بجوید و چهبسا تلاش كند قلمروهای از دست رفته را بهخاك كشور بازگرداند. یادمان باشد كه در هنگام آغاز جنگهای ایران و روس، ایران سالیانی تقریبا طولانی درگیریها و برخوردهای ویرانگر داخلی را در بخشهای مختلف كشور پشت سر گذاشته بود و حكومت جوان قاجار هنوز تا آن حد فرصت پیدا نكرده بود، موقعیت سیاسی، اقتصادی و نظامی- امنیتی خود را تقویت و تحكیم بخشد. با این حال، در آن برهه قاجارها در میان تمام رقبا و مدعیان حكومت و سلطنت توانمندتر و كارآمدترین موقعیت را دارا بودند و بهتبع آن، اگر كشور در برابر تهاجمات نظامی و فشارهای توأمان سیاسی و دیپلماتیك قدرتهای رقیب جهانی (روسیه- انگلستان- فرانسه) ضعیف و كمتوان ظاهر شد، بهمعنای آن نبود كه هرگاه احیانا مدعیانِ قدرت دیگری بر جای قاجارها تكیه زده بودند لزوما واكنش مناسبتر و كارآمدتری بهتجاوزات نظامی روسیه و بازیهای سیاسی- دیپلماتیك قدرتهای رقیب جهانی نشان میدادند. با تمام ایناحوال ایران در همان دوره نسبتا طولانی سلطنت فتحعلیشاه (كه برخلاف آنچه گفته میشود اگر فرد ضعیفی بود نمیتوانست قریب به ٤٠ سال سلطنت كند) حدود ١٢ سال در برابر ارتش قدرتمند روسیه تزاری (كه یكی از چند ارتش بزرگ و قدرتمند آن روزگار جهان محسوب میشد) در مجموع نمایش نظامی آبرومند و قابل قبولی از خود نشان داد. نیروهای ایرانی بارها توانستند نیروهای نظامی روسیه تزاری را در صحنههای نبرد مغلوب كرده و بهعقبنشینی وادارند؛ و اگرچه در دوره نخست، بعد از حدود ١٠ سال نبرد و كشاكش نظامی سنگین، نهایتا ایران ناگزیر تن بهمصالحه داد و طی عهدنامه گلستان (١٢٢٨ق) بخشهایی از قلمروهای خود را بهروسیه واگذار كرد؛ اما هنوز ایران تا آن حد از اعتماد بهنفس تاریخی برخوردار بود كه شكست نظامی و عهدنامه متعاقب آن را بهمنزله شكستی قطعی محسوب ندارد؛ بهعبارتی، اگرچه در دوره اول جنگها ایران بهلحاظ نظامی از روسیه شكست خورده بود، اما هنوز بر همان نهج سنتی دیرپای تاریخی درگیری نظامی با همسایگان، امیدوار بود در زمانی مناسب كه خیلی هم نمیتوانست دور باشد، شكست مذكور را جبران كرده و قلمروهای از دست رفته را از خصم بستاند. در همین راستا هم بود كه به رغم آتشبسِ متعاقب عهدنامه گلستان، اندیشه بازپسگیری مناطق واگذار شده، هیچگاه از فكر و ذهن حاكمیت و جامعه ایرانی زدوده نشد. در واقع هم دوره دوم جنگهای ایران و روس در سال ١٢٤١ق دقیقا بههدف عقب نشاندن روسیه تزاری تا پشت مرزهای دو كشور در آغاز جنگهای دوره اول در سال ١٢١٨ق شروع شد كه البته بهرغم پیشرویهایی كه در مراحل آغازین نصیب واحدهای نظامی ایران شد، اما در نهایت با شكست ما و تحمیل عهدنامه تركمانچای (در سال ١٢٤٣ق) بهپایان رسید؛ كه این شكست و عهدنامه متعاقب آن، اینبار بهآن روحیه و اعتماد بهنفسِ تاریخی جامعه ایرانی خدشهای بیسابقه وارد كرد. در این مرحله بود كه جامعه ایرانی بهنوعی احساس كرد در برابر مدنیتی جدید كه تا آن هنگام هیچ شناخت روشنی از آن نداشت، تحقیر شده است؛ این بار شكست فقط ناكامی و عقبنشینی نظامی (نظیر آنچه طی سدههای گذشته بارها تجربه و جبران شده بود) نبود؛ بلكه جامعه ایرانی اینبار مواجهه و شكستی تمدنی را لمس میكرد.
اصلاحات عباس میرزا و قائم مقام
در راستای پاسخگویی بههمین شكست و ناكامی نهچندان قابلِ درك تمدنی و نمود بارزتر آن (تكنولوژیكی) بود كه بهویژه كارگزاران سیاسی و نظامی حكومت، ولو نهچندان عمیق و دقیق، اندیشه اصلاحطلبی و شناخت غرب را دنبال كردند و در همان راستا بههمت عباسمیرزا و وزیر نامدارش میرزاابوالقاسم قائممقامفراهانی نخستین گامهای جدی برای مطالعه در احوال غرب جدید و انجام اصلاحات برداشته شد. در دوره سلطنت محمدشاه (١٢٦٤-١٢٥٠ق) و بهدنبال قتل تأسفبار میرزاابوالقاسم قائممقام فراهانی پروژه اصلاحات كنار گذاشته شد. اما طرح الحاق دوباره هرات بهخاك ایران كه بهدنبال درگذشت عباسمیرزا در سال ١٢٤٩ق موقتا بهتعویق افتاده بود، در دوره محمدشاه پی گرفته شد؛ تلاش نظامی موفق ایران برای تصرف هرات بهدلیل مخالفت انگلستان كه همزمان نیروهایش را بهمناطقی از نواحی جنوبی ایران گسیل كرده بود، ناكام ماند و نیروی نظامی ایران ناگزیر بهمحاصره هرات پایان دادند. آخرین بار در سال ١٢٧٣ق بود كه بهرغم هشدارهای انگلستان سلطانمرادمیرزا حسامالسلطنه، عموی ناصرالدینشاه كه فرماندهی نیروهای نظامی ایران را برعهده داشت هرات را تصرف كرد، اما اینبار هم بهدلیل فشارهای سیاسی و تجاوزات نظامی انگلستان ایران مجبور شد هرات را ترك كند و طبق عهدنامه موسوم بهپاریس هرات برای همیشه از ایران جدا شد. تصرف هرات در سال ١٢٧٣ آخرین قدرتنمایی مهم نظامی ایران در منطقه در تمام دوران سلطنت قاجاریه محسوب میشد. از آن پس دیگر ایران در هیچ جنگ خارجی مهم درگیر نشد و اقتدار نظامی سنتی آن كه با نوساناتی، پیشینهای چند هزار ساله داشت، دههها بهخاموشی گرایید. فقط بعد از آنكه رضاشاه طی دو دهه ١٣٠٠ و ١٣١٠ش نیروی نظامی كمابیش منضبط و مجهزی ایجاد كرد، بار دیگر ایران دارای ارتشی قابل اتكا شد.
پروژه اصلاحات كه در دوره محمدشاه متوقف شده بود، بلافاصله با آغاز سلطنت طولانی ناصرالدینشاه (١٣١٣-١٢٦٤ق) و توسط صدراعظم نامدار او میرزاتقیخان امیرنظام (مشهور بهامیركبیر) بهشیوهای گستردهتر در عرصههای گوناگون سیاسی، اداری، قضایی، اقتصادی، آموزشی- فرهنگی، نظامی و سیاست خارجی شروع شد. دامنه كمی و كیفی اصلاحات امیركبیر در همان برهه كوتاه صدارت كه بهچهار سال هم نرسید، قابل توجه شد؛ اما با بركناری و قتل او باز هم جریان اصلاحات دچار ركودی دوباره شد. با تمام ایناحوال بنیانی كه امیركبیر در مسیر اصلاحات بنا نهاده بود، اگرچه كژدارومریز تا مدتها بعد از قتل او، نقشه راه نظام اداری- بوروكراتیك، علمی- آموزشی، نظامی و قضایی و اقتصادی كشور شد. سالها بعد از امیركبیر، در سال ١٢٨٨ق ناصرالدینشاه، میرزاحسینخان سپهسالار را كه دیپلماتی با تجربه و غربگرا و البته اصلاحطلب بود، بهعنوان صدراعظم تعیین كرد كه اینبار هم مخالفان او در درون و بیرون از حاكمیت اجازه ندادند دوران صدارت او چندان طولانی شود. شورش رژی فرصت مغتنمی فراهم آورد تا مخالفان، ناصرالدینشاه را برای عزل سپهسالار از مقام صدارت تحت فشار قرار دهند. بدینترتیب سپهسالار كه تلاش میكرد پروژه توسعه اقتصادی- اجتماعی كشور را با گسترش سرمایهگذاری خارجی در ایران تسهیل كند، طرحها و اقداماتش جسورانهتر و البته كمتر واقعگرایانهتر از آنی نمود یافت كه از ضمانتهای اجرایی لازم برخوردار بشود. او فقط دو سال بعد و در سال ١٢٩٠ق از مقام خود بركنار شد. معمولا از میرزاعلیخان امینالدوله بهعنوان یكی از آخرین رجال اصلاحطلبِ دوران قاجاریه یاد میشود. او كه در دوران سلطنت ناصرالدینشاه در رأس مدیریتهای سیاسی، اداری و فرهنگی مهمی قرار گرفته بود در سال ١٣١٤ق از سوی مظفرالدینشاه مقام صدراعظمی یافت و طی دو سالی كه در آن مقام باقی بود در عرصههای گوناگون اقتصادی، اداری، نظامی- امنیتی، فرهنگی- آموزشی و سیاسی اصلاحات درخوری انجام داد؛ اما فشارها و رقابتهای سیاسی در درون و بیرون حاكمیت فزاینده بود و او در سال ١٣١٦ق از مقام خود بركنار شد.
اصلاحات قاجاری و مخالفان آن
البته كه فكر اصلاح و جریان اصلاحطلبی در دوران قاجاریه مخالفان و بلكه دشمنان قابل توجه و گاه بس قدرتمندی در درون و بیرون از حاكمیت داشت اما بهویژه مواجهه ناگزیر با دو وجه قدرتمند مدنیت جدید غرب (تكنولوژی و كارشناسی از یك سو و استعمار و نفوذ سیاسی و اقتصادی و نظامی از سوی دیگر) آثار و تبعات خواسته و ناخواسته قابل توجهی در شؤون گوناگون جامعه ایرانی برجای مینهاد. در آن میان البته شخص ناصرالدینشاه، كه سلطنت او مقارن با گسترش عصر امپریالیسم در جهان بود، بهرغم تمام برخوردهای محتاطانهاش (كه در درجه اول بهنگرانیاش از تضعیف احتمالی موقعیت خودش در رأس حاكمیت مربوط میشد)، در مجموع فردی اصلاحطلب و خواستار تقویت نظام اداری و مدیریتی كشور بود؛ بهویژه سه باری كه او از مسیرهای مختلف بهسفر اروپا رفت، مشاهده آنهمه مظاهر تمدنی جدید در آن سوی مرزهای كشور، در گرایش او بهانجام اصلاحاتی ولو محتاطانهتر در بخشهای مختلف اداری- بوروكراتیك، نظامی- امنیتی، اقتصادی و سیاست خارجی نقش كمی نداشت. ضمن اینكه رقابتهای روزافزون دو كشور انگلستان و روسیه تزاری برای گسترش نفوذ خود در ایران، بهانحای گوناگون بسیاری از مظاهر مدنیت جدید (در عرصههای گوناگون اقتصادی- مالی، بانكداری، گمرك، تلگراف، نظامی و...) را در شكل كسب امتیازات مختلف بهكشور تحمیل میكرد. با تمام ایناحوال پروژه اصلاحات چنانكه باید در ایران دوره قاجار موفق نبود؛ فساد و ناكارآمدی اداری- سیاسی در اشكال مختلف ادامه داشت؛ نابسامانیها و بلكه بحرانهای اقتصادی و تجاری كه در پیوند نزدیكی با سیستم ناكارآمد و فاسد اداری- بوروكراتیك كشور قرار داشت، حلوفصل نشد؛ فساد و ناكارآمدی در دستگاه قضایی و دادگستری كشور حتی محسوستر بود و بهتبع آن ستمكاری طبقات فوقانی در شؤون و سطوح گوناگون بر رعایا و زیردستان كمتر كنترلپذیر بود. در كنار همه اینها نفوذ و حضور سلطهجویانه و تجاوزكارانه دو كشور انگلستان و روسیهتزاری در عرصههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، نظامی- امنیتی و حتی فرهنگی- اجتماعی بهشدت ادامه داشت.
در چنین شرایطی بود كه بهویژه از دوران سلطنت ناصرالدینشاه اقشاری از جامعه ایرانی در درون و بیرون از حاكمیت ضمن همراهی و همگامی با پروژههای نهچندان موفق و امیدبخش اصلاحات، برای نجات كشور از بحرانها و گرفتاریهای عمیقتر سیاسی، اجتماعی- فرهنگی، اقتصادی و كاهش نفوذ سراسرگسترشیابنده كشورهای استعماری در كشور، بهضرورت ایجاد تحولاتی عمیقتر، گستردهتر و البته ساختاریتر در اركان نظام سیاسی و اداری كشور میاندیشیدند. طی دو، سه دهه پایانی سلطنت ناصرالدینشاه تداركات فكری، ایدئولوژیك و سیاسی قابل توجهی در این راستا صورت گرفته بود؛ اما فقط در دوره سلطنت مظفرالدینشاه (١٣٢٥- ١٣١٤ق) بود كه آن ایدهها و تلاشهای عمدتا فكری و ایدئولوژیك كه در این برهه اخیر با فضای سیاسی و اجتماعی تقریبا بازتری هم مواجه شده بود، با عملگرایی رهبران مذهبی و سیاسی در هم آمیخت و نهایتا انقلاب مشروطه ایران را در سال ١٣٢٤ق رقم زد. هیچ اغراق نیست اگر بگوییم، انقلاب مشروطه سرآغاز تحولات و رخدادهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دامنهداری در كشور شد كه كمابیش تا همین الان ادامه داشته است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید