1397/3/13 ۰۸:۳۴
بزرگان بسیاری، در مراتب گوناگون، در مقام اندیشمند و متفكر در صحنه حیات اجتماعی ما حضور داشته، چشمان بیشماری را به سوی خویش معطوف ساختهاند و فضای فكری و فرهنگی جامعه كنونی ما را شكل داده و میدهند. عموما چنین پنداشته میشود كه معرفت حاصل صرف فعالیتهای منطقی و ذهنی بشر است و درستی نتیجه حاصل كاربرد درست قوای ذهنی و اِعمال صحیح اصول، قواعد و روشهای مناسب شناخت، همچون اصول و قواعد منطق یا روشهای تجربی است. حتی اگر چنین تلقیای نیز از تفكر در جامعه ما مورد قبول و پذیرش عام باشد امری میمون و مبارك است.
اما به نظر میرسد در روزگار ما و در جوامعی همچون جامعه ما حقیقت و تفكر نه اموری انكشافی، بلكه اموری تولیدی و قراردادی است و كثرت هواداران و طرفداران یا تعداد فالوور (دنبالكنندگان) كانالها و گروههای افراد، همسویی و پیروی از فضاهای عمومی و تبعیت از مفروضات مشترك و تردیدناپذیر جامعه و نیز بلندی صدا و خشونت در گفتار و استفاده از انگها و برچسبها و خود ارجاعی، و خویش و باورهای خویشتن را معیارهای حق و باطل دانستن را میتوان نشانهای از تفكر و حقانیت دانست! اما این همه همان اموری است كه هرگز در اندیشه، آثار و سلوك فردی و اجتماعی رضا داوریاردكانی دیده نشده است.
در گفتار و نوشتار رضا داوری، ما دعوت به خویش را نمیبینیم و هرگز احساس نمیكنیم كه وی خود را «مطلق» كرده، بر اساس این مطلقانگاری به صدور حُكم درباره دیگران میپردازد. یكی از دوستان اهل نظرم میگفت كه در نوشتهها و آثار بسیاری از شبهفیلسوفان و شبهروشنفكران ایرانی فقدانهای روانشناختی و عقدهها بیداد میكنند اما داوری بسیار «بیعقده» مینویسد. در آثار داوری هیچگاه تخریب دیگری را نمییابیم و هرگز ندیده و نشنیدهایم كه از الفاظی چون افلاطونیمآبی، هگلیمشربی، پوپری، شریعتیست و غیره برای مقابله با نقادانش بهره گیرد. به خوبی به یاد دارم كه در دهه هفتاد، زمانی كه اوج منازعات قلمی یكی از رقبای نظری دكتر رضا داوری اردكانی (دكتر عبدالكریم سروش) با ایشان بود، و درست در همان زمانی كه رقیب ایشان را زمینهساز ظهور استبداد و فاشیسم در ایران معرفی میكردند، دكتر داوری به بنده فرمودند «اگر در ایران ٤ تا مثل این فرد بودند، وضعیت فكری و فرهنگی كشور خیلی بهتر از اینكه هست میشد.»
بهراستی تفكر چیست؟ متفكر كیست؟ آیا هر سخن و اندیشهای از شأن حقیقی تفكر برخوردار است؟ آیا تفاوتی میان تفكر اصیل و تفكر روزمره وجود ندارد؟ آیا بهراستی تفاوتی میان عمل «تفوه» (تكان دادن زبان) و فعل «تفكر» وجود ندارد و هرگونه سخن گفتنی را میتوان نشانهای از تفكر دانست؟
در میان ما كمتر این تجربه اصیل و زیسته شكل گرفته است كه تفكر امری بیمبنا و بیبنیاد نیست و سخن باید از مبنایی نشأت و سرچشمه گرفته و در زمین و سرزمین ناشناختهای تغذیه شده باشد، هرچند در كوتاهمدت زمانه با آن اندیشه یار نباشد و استقبالی از آن دیده نشود. سقراط و افلاطون، در نزاع با سوفسطاییان كه سخن و كلام را متاعی برای فروش و كسب موقعیتهای بهتر سیاسی و اجتماعی میدانستند، اعتقاد داشتند كه كلام و سخن در انقطاع از لوگوس و ذات حقیقت تا سطح سخنپردازی، یاوهگویی و حرفهای سطحی و روزمره سقوط خواهد كرد. لذا متفكر كسی است كه در زمین و سرزمین ناشناخته لوگوس، خانه كرده، در ساحت حقیقت ماوا كرده باشد. این همان وصفی است كه در داوری دیده میشود.
بسیاری از ما بر این باوریم كه انسان در مقام سوبژه، موجودی اندیشنده و نظریهپرداز، هرگاه اراده كند، قادر به تفكر و نظریهپردازی است. اما متفكران اصیل میدانند كه بسیاری از انسانها همواره خواهانند كه به تفكر بپردازند، با این حال چنین نیست كه تلاشهای آنها همواره به نتیجه منتهی شده، آنان به تفكری اصیل نایل شوند. در میان ما كمتر این تجربه اصیل شكل گرفته است كه تفكر، درست همچون خود زندگی و خود جهان امری سوبژهمحور نیست و صرف اینكه ما اراده كردهایم بیندیشیم، نمیتوانیم بیندیشیم. در تلقی بسیاری از ما تفكر امری خودبنیاد است، كه اوجش را در كوژیتوی دكارت میبینیم: «من فكر میكنم». در فهم رایج بسیاری از ما، تفكر به تمامی به «من» یا سوبژه نسبت داده میشود. اغلب ما از تفكر و نظریهپردازی قصد دستیابی به امور عظیمی چون فهم كامل روند واقعیتها، تغییر این روند و اصلاح امور جامعه و جهان را در سر داریم، اما درنمییابیم كه چرا حاصل تلاشهای ما بسیار اندك است. روزگار ما روزگاری است كه شور اصیل تفكر و اندیشیدن از حیات ما رخت بربسته است و هیاهو و غوغا جانشین آن شده است. روزگار ما روزگاری است كه به تعبیر نیچه «انسان دیگر تیر اشتیاق خویش را فراتر از خودش نمیافكند». حقیقت ما را از ژرفای هستی با ندایی خاموش به خویش میخواند. اما در روزگار ما كمتر كسی است كه به این ندا پاسخ گوید.
در زیر خاشاك قرار گرفته در سطح رود، جریان اصیل آب در كار است. غوغاها و هیاهوها نمیتوانند تقدیرگر روند تفكر در یك سرزمین و در میان یك قوم تاریخی باشند. داوری همواره از هیاهوها به دور بوده است.
آثار، شخصیت و سلوك داوری شما را، برخلاف خیل انبوه اصحاب نظر در جامعه ما، همواره به امری فراتر از خویشتن دعوت میكند. این «امر فراتر از خویشتن» همان ساحتی است كه چشم اكثر قریب به اتفاق تجددخواهان و به اصطلاح سنتگرایان ما بدان كور است و به دلیل بیگانگی با همین ساحت است، كه وجودشان، برخلاف رضا داوری، تهی از لطف و وداد و دوستی نسبت به دیگری است. اندیشه و سلوك غیركینهتوزانه رضا داوری حكایت از تجربه اصیل وی از سرشت بنیادین ذات و حقیقت تفكر دارد. آنجا كه كینه و خشونت هست، حقیقت، تفكر و امر اصیلی دركار نیست.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید