1397/2/31 ۰۹:۰۴
هر دانش بشری در بستر تاریخ، سیرتکاملی پیدا میکند؛ چرا که بشر پیوسته با پرسشها و مسائل جدیدی مواجه میشود؛ برای مثال، مسأله اصالت وجود و اعتباریات ماهیت آنگونه که در عصر ملاصدرا برجسته بود، در عصر ابنسینا، فارابی و شیخاشراق موضوعیت نداشته است یا مثلاً ملاصدرا برای نخستین بار مبحث حرکت را که تا پیش از آن جزو طبیعیات بود، وارد الهیات میکند و نگاهی الهیاتی از حرکت ارائه میدهد و نهایتاً در پس این نگاه، حرکت جوهری را اثبات و با اثبات آن، به برهانی برای اثبات وجود خدا میرسد.
دکتر عبدالحسین خسروپناه: هر دانش بشری در بستر تاریخ، سیرتکاملی پیدا میکند؛ چرا که بشر پیوسته با پرسشها و مسائل جدیدی مواجه میشود؛ برای مثال، مسأله اصالت وجود و اعتباریات ماهیت آنگونه که در عصر ملاصدرا برجسته بود، در عصر ابنسینا، فارابی و شیخاشراق موضوعیت نداشته است یا مثلاً ملاصدرا برای نخستین بار مبحث حرکت را که تا پیش از آن جزو طبیعیات بود، وارد الهیات میکند و نگاهی الهیاتی از حرکت ارائه میدهد و نهایتاً در پس این نگاه، حرکت جوهری را اثبات و با اثبات آن، به برهانی برای اثبات وجود خدا میرسد.از این رو، طبیعتاً پرسشهایی که ما با آن مواجه هستیم، با دغدغهها و پرسشهای زمان حیات ملاصدرا تفاوت دارد؛ ما امروز با پرسشهایی در زمینه فلسفه علومانسانی و اجتماعی رو به رو هستیم و باید فیلسوفی که تابع حکمت ملاصدرا است، به این سؤالات پاسخ داده و به تعبیری به «حکمت متعالیه» سیر تکاملی دهد. این سخن، به این معنا نیست که تاریخ مصرف حکمت متعالیه به اتمام رسیده است بلکه باید با بهره گرفتن از مباحثی که در هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی و دینشناسی حکمتمتعالیه آمده است، زمینه را برای حل مسائل جدیدی که در علومانسانی و علومطبیعی پدید آمده، فراهم کنیم.بارها این پرسش طرح شده است که آیا «حکمت سیاسی متعالیه» داریم؟ واقعیت این است که ملاصدرا چیزی تحت عنوان «حکمت سیاسی» ندارد هر چند که در سطحی جزئی به این مسائل پرداخته است اما حرف تازهای ندارد و تنها حرفهای خواجه نصیرالدین طوسی و فارابی را تکرار کرده است. ملاصدرا در مباحث امور عامه و الهیات به معنای اعم، بحثهای نو دارد اما در حوزه سیاسی حرف بدیعی ندارد. اما میتوان به کمک آن مبانی که در حکمت متعالیه آمده است «حکمت سیاسی متعالیه» را تأسیس کرد.به اتمام رسیدن تاریخ مصرف هر دانش و تفکری خاص فلسفه اسلامی نیست. واقعیت این است که اگر کسی بخواهد علوم انسانی مدرن که از قرن نوزدهم به بعد شکل گرفته است را بشناسد، حتماً باید فلسفه هگل و مارکس را بشناسد؛ اگر کسی بخواهد فلسفه هگل را بشناسد باید فلسفه کانت را بشناسد. نمیتوان فلسفه کانت قرن هجدهم و فلسفه هگل قرن نوزدهم را نادیده گرفت و آنگاه به شناخت جامعی از علومانسانی مدرن دست یافت. اما همین علومانسانی مدرن، گاه ما را با پرسشهای جدیدی مواجه میکند که کانت و هگل به آنان نپرداختهاند و باید فیلسوف امروزین به آن پرسشها پاسخ گوید ولو اینکه در پاسخ دادن از فلسفه کانت یا هگل بهره ببرد.بنابراین اگر سؤال اینگونه مطرح شود که آیا ما امروزه با پرسشها و مسائل جدیدی مواجه هستیم که حکمت متعالیه ملاصدرا به آن نپرداخته است؟ پاسخ مثبت است چرا که گذشت زمان و بروز تحولات اجتماعی و فرهنگی و علمی باعث میشود که پرسشهای جدیدی تولید شود و طبیعی است که این پاسخها در آثار ملاصدرا و حتی بعد از او یافت نشود.اما با این حال، واقعیت این است که میتوان از طریق حکمت متعالیه و مبانی آن به پرسشهای جدید پاسخ داد. شاید بتوان مصداق این امر را در فعالیت فلسفی علامه طباطبایی دید. علامه در ذیل آیه 200 سوره آل عمران به مبحث «اصالت فرد و جامعه» میپردازد و شهید مطهری هم در کتاب «جامعه و تاریخ» یا استاد مصباح یزدی در کتاب «جامعه و تاریخ از نگاه قرآن» بحث اصالت فرد و جامعه را مطرح کردهاند. این مباحث در آثار ملاصدرا نیست اما علامه طباطبایی، شهید مطهری و استاد مصباح یزدی به این سؤال میپردازند و در این راستا بیشک از حکمت متعالیه و قواعد آن استفاده میکنند. بحث «اصالت وجود» ملاصدرا به آنان کمک میکند تا بتوانند در باب اصالت فرد و جامعه نظریهپردازی کنند.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید