شاهنامه، تاریخ به زبان رویا / محمدعلی سجادی

1397/2/30 ۱۰:۲۷

شاهنامه، تاریخ به زبان رویا / محمدعلی سجادی

به گفته خود 30 سال عمرسوزی كرده تا چنین دسترنجی پدید آمد. گویا یك بار نسخه‌ای در سال 384 به پایان رسانیده و بار دیگر در 400 هجری تحریری تمام كرده است. فردوسی دهقان‌زاده بوده. دهقان نه به معنای رعیت بل به معنای قدیمی آن یعنی نجیب‌زاده، خرده ملاكی كه اهل معرفت بود و دلیری. هرچند این دهقانان خود از رعایا مالیات می‌ستاندند و با اعراب بده بستان داشتند اما در عین حال، با تسلط قوم عرب مخالفت می‌ورزیدند و از زمان ساسانیان پاسدار فرهنگ ایران بودند.

 

به گفته خود 30 سال عمرسوزی كرده تا چنین دسترنجی پدید آمد. گویا یك بار نسخه‌ای در سال 384 به پایان رسانیده و بار دیگر در 400 هجری تحریری تمام كرده است.

فردوسی دهقان‌زاده بوده. دهقان نه به معنای رعیت بل به معنای قدیمی آن یعنی نجیب‌زاده، خرده ملاكی كه اهل معرفت بود و دلیری. هرچند این دهقانان خود از رعایا مالیات می‌ستاندند و با اعراب بده بستان داشتند اما در عین حال، با تسلط قوم عرب مخالفت می‌ورزیدند و از زمان ساسانیان پاسدار فرهنگ ایران بودند.

اما گویا فردوسی خود برای تدوین شاهنامه هست و نیستش را داده. او جابه‌جا در شاهنامه از شرایط سختش می‌نالد.

نماندم نمكسود و هیزم نه جو

نه چیزی پدید است تا جو درو

بدین تیرگی روز هول و حراج

زمین گشت از برف چون گوی عاج

 

بستر تاریخی و تدوین‌نامه‌ی داستان

دوران متلاطم فردوسی خود قابل توجه است چرا كه ما بی‌نگاه به آن دوران پس از هزارسال گویی همین امروز با او سلفی گرفتیم و او در هپروت هزارساله دست و پا می‌زند.

دوران پر تلاطمی كه از افول ساسانیان آغاز شده و به غزنویان می‌رسد و مسیر چهارصدساله‌ای را برای جبران شكست طی می‌كند. در این دوران پس از حمله تازیان و خلفای اموی و عباسی كه زبان عربی زبان اول ایرانیان می‌شود، به تدریج با كشاكش بسیار صفاریان و سامانیان تقلای بازیابی هویت ایرانی، عاملی می‌شود برای بازگشت به گذشته. در آغاز این كار با ترجمه فارسی قرآن آغاز می‌شود و سپس‌تر با بازنوشت و گردآوری آثار باستانی تداوم می‌یابد.

یكی نامه بود از گهِ باستان

فراوان بدو اندرون داستان

پراگنده در دست هر موبدی

از او بهره‌ای نزد هر بخردی

پیش از او دقیقی ِ زرتشتی هزاربیت آن را سروده بود كه با به قتل رسیدنش ناكام ماند. این كار فردوسی ارج نهادن به كار دقیقی است اما در عین حال به قیاس، از قدرت تصویرسازی و صحنه‌آرایی برابر ِ دقیقی می‌گوید.

همزمانی فردوسی هم با قول استاد جنیدی با محمود غزنوی همسال نیست. محمود در زمان سرودن شاهنامه هشت‌ساله است. در تاریخ بیهقی هم از شاعران همزمان او، نامی از فردوسی نیست. در متون شاهنامه فلورانس، او مدح محمود نگفت. حسن میمندی در این نسخه، عكس نسخه‌های دیگر، دشمن فردوسی است. او سلطان محمود را از دادن زر به فردوسی وا می‌نهد و به جای زر، سیم در آن نهاده و به فردوسی پس می‌فرستد كه باعث خشم محمود شده و او به میمندی دشنام می‌دهد. این افسانه‌سازی‌ها البته در داستان‌های سوزناك دختر دم‌بخت فردوسی و مرگ او هنگامه می‌كند كه به قول مینوی محلی از واقعیت ندارد.

 

شاهنامه كتابی در ستایش شاهان است؟

جنیدی می‌گوید كه سامانیان و غزنویان شاه نبودند و تنها القاب موجود در اسناد تاریخی آن دوران لقب امیر بوده و بس. از این رو حتا شاهنامه كتابی منظوم در رسای شاهان نیست بل داستان شاهان است. شاه در اینجا، برگرفته از خدای است كه شاه و خدا برابرند. یكی اما در آسمان و دیگری در زمین.

كتاب «خدای نامك» یا شاهنامه منصوری كتابی است به نثر و منبع مهم برای فردوسی. به گفته استاد ذبیح‌الله صفا خدای همان شاه است و خدای نامك تاریخ شاهان. از سویی خودِ فردوسی در هیچ جای كتابش آن را شاهنامه نخوانده. بل گفته:

نباشی بر این نیز همداستان

یكی بشنو از نامه باستان

بمانم به گیتی یكی داستان

از این نامور نامهی باستان

یا: كنون باز گردم به آغاز كار

سوی نامور شهریار

بدین نامه شهریاران پیش

بزرگان و جنگی سواران پیش

همین طور: نامهی نامور، نامور نامه، فرخ نامه، نامهی پارسی و... نامیده است. او این كتاب را در شصت‌هزاربیت سروده كه ده‌هزاربیتش مفقودشده. سه بخش دارد: اساطیری. حماسی و تاریخی.

آمیختگی اسطوره و حماسه و تاریخ البته در همه‌ی این سه بخش وجود دارد. فرازهایی از پهلوانان اشكانی یا دیدگاه‌های آیین مهری و زرتشتی در این بخش قابل‌توجه است كه خود مبحث مفصلی را می‌طلبد. از كیومرث كه نخستین انسان (انسان كامل) است، خدای نباتی كه با رویاندن ریواس خود زن و مرد نخستین را می‌آفریند. این اسطوره آفرینش البته در دوران باستانی میانه، یعنی ساسانیان، توسط مغ‌های زرتشتی در بهینه‌سازی اوستا صورت می‌گیرد. رستم و نیاكانش تبلور این سنت مهریاند و اسفندیار پهلوانان زرتشتی. اینكه جمشیدشاه، شاه نبود، خدایی است ـ یم ـ هندیی كه عامل زایش آدمی است. همچون رستم كه ایزدی هندی ایرانیست همچون ایندرا خدای جنگ كه پس از گذر تاریخ در دوره اشكانیان پهلوانی می‌شود بر ساخته‌ی فردوسی (رستم در اوستا نیست). یا خودِ آژدی هاك كه اژدهای سه سر و سه پوز است و در شاهنامه پا بر زمین می‌گذارد می‌شود ضحاك ماردوش و كشنده جمشید و مقلوب فریدون. در شاهنامه نیروهای رازآمیز آسمانی، اسطوره و افسانه به واقعیت بدل می‌شود و ماوراءطبیعت به عرصه طبیعت فرود می‌آید. از این رو شاهنامه در جوهر خود واقع‌گراست. شاهنامه حماسه تاریخی و درونمایه آن تاریخ ایران است. (ارمغان مور. مسكوب)

سخن هرچه گویم همه گفته‌اند.

برِ باغِ دانش همه رُفته‌اند

شاهنامه متكی به داستان‌های پیشین باستانی است. اما پیش از آنكه به متن‌های پهلوی زرتشتی وابسته باشد، به سنت زنده و پویای روایات شفاهی و گاه مكتوب شرق ایران وابسته است و به همین دلیل با متون حماسی اوستا تفاوت دارد هرچند به گمانی خودِ شاهنامه یكی از منابع زرتشتی است. او راوی داستان‌های شرق ایران است و از این رو در شاهنامه از داستان‌های جنوب ایران كمتر نشانی است. به عبارتی حكیم توس ناظمی است كه داستان‌های پیشین خود را به نظم در می‌آورد.

 

هستی‌شناسی شاهنامه

بازتاب جهان ثنوی، نیك و بد، خیر و شر، نور و ظلمت، اهورا و اهریمن كه اندیشه‌ای شرقی است در شاهنامه متجلی است. ثنویتی كه ریشه در فرهنگ كهن بین‌النهرینی دارد و با فرهنگ هندوآرایی می‌آمیزد. در آیین میترایی و زرتشی و مانوی نمودهای گوناگون می‌یابد. همین امر در مناسبات انسانی هم دیده می‌شود. بازتاب آسمان در زمین. تجلی عالم كبیر (هستی)، عالم صغیر (انسان) . به عبارتی این دو هماینه همند. داستان‌های شاهنامه آینه فراز و فرود جسم و جان آدمی / هستی است. بخت با رسالت مینوی پیوند دارند. زمان ازلی ابدی در دوازده‌هزارسال تعریف تاریخی می‌شود. از این رو كیهان شناخت اساطیر ایرانی به تعبیر مسكوب تاریخی است و این درست است. اما دو بنی هستی‌نگرانه ایرانی كه در ایران و توران، رستم و افراسیاب، سیاوش و سودابه و... تجلی می‌یابد در رستم و اسفندیار به ناگاه قاعده می‌شكند و هماوردی دو نیك مرد می‌شود برابر هم. همین نفی اندیشه مستبدانه شرقی و درك و تاثیر اندیشه یونانی است. این تاثیر در ساختار روایتی برخی از داستان‌های شاهنامه هم موجود است. همچون داستان سیاوش یا رستم و سهراب.

هرچند در سرشتش آن مفهوم تراژیك را دقیقا بر نمی‌تابد. به مثل در تراژدی سرنوشت و بخت از پیش نوشته با عناصر تصادفی مخدوش نمی‌شود. همچون كشته شدن خال/ دایی سهراب توسط رستم كه آگاه به داستان است و هویت رستم را می‌داند و از سوی تهمینه مامور است تا راز شناسایی پدر را بر پسر بازگو كند. حركت از دوران اسطوره‌ای به عصرپهلوانی و سپس تاریخی، زمان به لحاظ كمی كاهش می‌یابد. دوران پادشاهی از هزارسال به سیصدسال و دوازده سال و حتا یك سال می‌رسد.

نگه كن به این گنبد تیزگرد / كه درمان از اویست و زو درد/ نه گشت زمانه بفرسایدش/ نه آن رنج و تیمار بگذاردش

زمان عنصر مهمی است كه جای درنگ را می‌سازد. زمان برتر از همه‌ی چیزهاست چون تباهی نمی‌پذیرد و جهان تبلور جسمانی آن است. اندیشه زروانی كه زمان را خدای آفریننده می‌داند و اهورا و اهریمن را گویی فرزندان او می‌داند، در كنار دو نگرش زرتشتی، اسلامی تناقضاتی را فراهم كرده است. هرچند فردوسی خودش را مسلمان می‌داند.

خردمند و سخندان و اندیش‌ورز/ كنون ‌ای سخُن گوی بیدار مغز / یكی داستانی بیارای نغز / سخُن چون برابر شود با خِرد / روان سراینده رامش برد

زمان سروده شدن شاهنامه، قرن چهارم هجری است كه عصر خردگرایی ایران است. با این همه فردوسی آگاه است كه جدا از منطق عّلی، منطق رمز و راز را باید لحاظ كرد بی‌آنكه عامل خدشه‌پذیری منطق روایی آن شود. همچو زال كه در عین شخصیتی اسطوره‌ای بودن، نمودگر خردورزی است.

حتا اسفندیار نیك‌نام كه گسترش‌دهنده دین زرتشتی است هم با داستانش از واقعیتی تاریخی سخن می‌گوید.

جهان ویژه كردم به فرخدای/ به كشور برافكنده سایه همای

او با هراسی كه در دل مردمان می‌افكند، آنان را به پذیرش دین وامی‌دارد كه خود این تیر گزی می‌تراشد در چشم او. جوانمردی و سرسپردگی اسفندیار‌ بندی است كه پدر/شاه بر گردن او افكنده كه در انتهای داستان پی می‌بریم، می‌توانست نباشد و خواست كه بوده باشد.

پهلوان اسفندیار از این به گمان زنده‌یاد مهرداد بهار نمودِ دین رسمی است و رستم نمود آیین مهر و مردمی.

همین است قیاس كیخسرو با اسفندیار. كیخسرو كه شاهزاده و پهلوان است و موبد، پس از كین‌خواهی پدرش سیاوش، سلطنت را به خواهندگانش وا می‌سپارد و در روزی برفی در بی‌زمانی گم می‌شود كه دین و سیاست را باهم در ستیز می‌بیند. خلاف او اسفندیار است كه در حفظ دین و سیاست حتا اندوه مرگ فرزندانش را برابر به هیچ می‌گیرد. چه تصویر ملموسی. آیا ما با این نقیصه در این روزگار روبه رو نیستیم؟

شاهرخ مسكوب در كتاب ارزشمند «مقدمه‌ای بر رستم و اسفندیار» می‌نویسد كه نه هرگز مرد ششصدساله‌ای در جهان بود و نه بی‌مرگ، اما آرزوی بیمرگی همیشه در گمان و خیال بشر هست و خواهد بود. پس اسطوره بیان تاریخ است به زبان رویا.

خودآگاهی فردوسی از نوشتن داستان و رمزگشایی آن حكایت دارد:

تو این را دروغ و فسانه مدان/ به رنگ فسون و بهانه مدان/ ازو هرچ اندر خورد با خِرد/ دگر بر ره رمز معنی برد

 

مفهوم ایرانی بودن

تاریخ بدون جغرافیا معنا ندارد و ایران هم بدون تاریخ وجود ندارد. شاهنامه به جغرافیای ایران بُعد و ویژگی ملی می‌دهد. اما تاریخ شهنامه نه لزوما تاریخ تقویمی كه تاریخ حقیقی است. فردوسی گذشته را از زیر آوار خاطره‌ها بیرون می‌كشد و ما را هم دوباره زنده می‌كند. اما این جغرافیا كه در داستان فریدون، آغاز بخش پهلوانی شاهنامه با تقسیم شدنش مفهوم مرز، نژاد و مهتری و كهتری را رقم می‌زند. توجه به اینكه تورـ تورانی، آن دیگرِ ایرانی است. برادر اوست. چرا كه تور هم فرزند فریدون است. وقتی حرف از مالكیت می‌شود و زمین و قدرت، این سلم و تورند كه ایرج (اییر، ارچ، ایران) را سر می‌بُرند. پس این داستان، روایت‌گر یك موقت خویشتن دری است. توران از ماست كه با ما نیست.

دریغ است كه ایران ویران شود/ كنام پلنگان و شیران شود/ ببارید رستم زچشم آبِ زرد/ دلش گشت پرخون و جان پر ز درد

خب می‌توان این را بیانیه‌ای ملی‌گرایانه دانست. می‌شود گفت فردوسی ایران‌پرست و ضدنژادهای دیگر، بی‌آنكه به داستان كیكاووس نگاه كنیم كه در بند شاهِ هاماوران است و ایران بی‌شاه. اینجاست كه رستم برانگیخته می‌شود و به رهایی كاووس می‌رود و او را از بند رها می‌كند و شاه با سودابه ـ دختر هاماران باز می‌گردد و چنین است كه سودابه ملكه ایران می‌شود و غمنامه سیاوش رغم می‌خورد. این ابیات بالا گفته می‌شود كه دیالوگ رستم است نه فردوسی. همین طور صدها گفتِ دیگر كه لزوما گفتِ فردوسی نیست بل گفت‌وگوی شخصیت‌هایش است. فردوسی در كنار نظامی گفت‌وگونویس‌های برجسته‌ای هستند در كنار ادب تك‌صدایی ما. این جدای ابیات الصاقی است به شاهنامه كه در طول قرون به آن افزوده یا كم شده است. اگر شاهنامه را كتابی در ستایش شاهان بدانیم سخت به كژی راه بردیم. چرا كه اساس نگرش فردوسی بر خردگرایی و داد است. افراسیاب كه نیك‌سرشت نیست و كیكاووس كه خردورز نیست و فریدون كه تبلور داد است، خود از نقد حكیم دور نیست:

فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشك و ز عنبر سِرشته نبود/ به داد و دهش یافت این نیكویی/ تو داد و دهش كن، فریدون تویی

درك این نكته كه شاهنامه كتابی است متعلق به هزاره پیش، كه تبلور دوران خویش است و البته به دلیل طرح بنیادهای هستی‌شناسانه آدمی ماندگارشده.

جهان پرشگفت است چون بنگری/ ندارد كسی آلت داوری / كه تن همش گفت است و جانت شگفت

نخست از خود اندازه باید گرفت/ دو دیگر كه بر سرْت گردان سپهر/ همی نو نماید هر روز چهر/ نباش بر این گفته همداستان/ كه دهقان همی گوید از باستان/ خردمند چو این داستان بشنود/ بدانش گراید بدین نگرود/ ولیكن چو معنیش یادآوری/ ششوی رام و كوته شود داوری/ تو بشنو زگفتار دهقان پیر

اگرچه نباشد سخن دلپذیر

این نوشته برای پاسخ به خود فراهم شده. به قول زنده‌یاد اخوان ثالث دست به گدایی ادبی زدم ودیدم و شنیدم و حاصل شد مستندی پژوهشی شد به نام «پاژ». حال گرته‌ای از آن را به حرمت نام فردوسی می‌آورم.

بهمن ٩٦تا بهار ٩٧

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: