1397/2/23 ۰۹:۱۱
هورامان آرشیو هزاران ساله فرهنگ و تمدن و هنر سرزمین اهورایی ایران است. موقعیت جغرافیایی این سامان در تقسیمات سیاسی و کشوری، ابتدا در مرزهای تحمیلی بعد از جنگ اول جهانی (۱۹۱۴ـ ۱۹۱۸) بین دو کشور ایران و عراق در مرزهای غربی تقسیم شد.
هورامان آرشیو هزاران ساله فرهنگ و تمدن و هنر سرزمین اهورایی ایران است. موقعیت جغرافیایی این سامان در تقسیمات سیاسی و کشوری، ابتدا در مرزهای تحمیلی بعد از جنگ اول جهانی (۱۹۱۴ـ ۱۹۱۸) بین دو کشور ایران و عراق در مرزهای غربی تقسیم شد. سپس در بخش کشوری پس از فراز و نشیب فراوان آنچه در جغرافیای ایران باقی ماند، در بین استانهای کرمانشاه و کردستان تقسیم گردید. سرزمین دیرینهسال هورامان در غرب سنندج و شمال غربی کرمانشاه واقع، از جنوب به جاف جوانرود و از غرب به دشت شهرزور و از شمال به مریوان محدود میشود، و از هورامان تخت، هورامان شامیان، هورامان لهون، هورامان ژاورود و هورامان گاورود تشکیل یافته است. این سرزمین که معبد طبیعی ادیان کهن میانرودان و در حصار کوهها و رودهای همیشه خروشان از دل هزارهها تا پیش از دو دهه اخیر، بکر و سلامت و بدون زخم جهان مدرن و اقتصاد بیرحم سودجوی پس از جنگ تحمیلی جان بدر برده بود، امروز با چهرهای آراسته در انتظار ثبت جهانی یونسکو به سر میبرد.
مسئولان دلسوز میراث فرهنگی استان کردستان با استفاده از توانایی و استعداد جوانان فعال و پرکار و جستجوگر و امیدوار به آینده، اکثر قریب به اتفاق میدانهای باستانی و تاریخی پیش و پس از اسلام را بهویژه نقاط مربوط به دوره اورارتوها و قلاع و قصرهای ساسانی را در دل کوههای صعبالعبور شناسایی و نقشهبرداری و ثبت و ضبط کردهاند؛ هیأتهایی با اعضایی اندک کار هیأت پرطمطراق و هزینهبَر دهههای گذشته را با چند برابر نتیجه و بهره به سامان رساندهاند. آنها نیرومند و بیهیاهو همچون رودخانه سیروان، با همکاری ادارات مربوطه در روز سهشنبه ۱۱ر۲ر۱۳۹۷ در سنندج نشست تخصصی اسطورهشناسی هورامان را با محوریت مراسم کومسای در تالار همایشهای مرکز بخش فنی و حرفهای استان برگزار کردند. در این نشست صاحب این قلم و چهره برجسته هنر معاصر و عضو فرهنگستان و استاد عرصه تئاتر، دکتر قطبالدین صادقی صحبت کردند.
از لحظه آغاز تا پایان که با سخنرانی و ارائه فیلم «سمفونی سنگ» درباره هورامان (از ساختههای پرویز رستمی، کارگردان جوان و هنرمند و متواضع و پرتلاش) در زمینه شناساندن گوشههای تاریک معمای هورامان همراه بود و با پرسش و پاسخ حاضران و سخنان دکتر سیدمختار هاشمی و شعرخوانی ماموستا حکمت هورامی ادامه داشت، آنچه به چشم میخورد ورود خواستاران و تالار لبریز از حضور و اشتیاق بود. جا دارد از آنان که بهدرستی و راستی به این آب و خاک خدمتگزارند و در موجهای یأسآور امروز امیدآفرینند، یاد کنم. جوان فرهیخته متعهد جناب دکتر عزیزی از سازمان میراث فرهنگی تهران و جناب دکتر زارعی فرماندار و آقایان سیدمحسن علوی (مدیرکل اداره میراث فرهنگی استان کردستان) و جوان دانشور تلاشگر پوریا طالبنیا و همکارانشان در سنندج که با پیگیری و نشستها و سفرها و تکاپوی بیوقفه، کار ثبت جهانی اورامان و آمال نهایی مردم شریف و نژاده آن دیار را به مرزهای توفیق و تأیید رساندهاند.
سفر ما در اورامان به نقاط دوردست و کوهستانی و طبیعت بکر که رقیبی فرازمند برای شمال خسته ایرانزمین و مناطق گردشگری ارزرُبای کشورهای همسایه به شمار میرود، از صبح ۱۲ر۲ر۹۷ به همراه دوستانی که نام و یادشان را متذکر شدم، از روستاهای بومگردی (تخته)، شیان، پلنگان، سورهتو، کولج، دزلی، کماله، شارهورامان و شرکت در مراسم کومسا آغاز شد و با دیدار از روستای تاریخی «ژیوار» و بازگشت از طریق بلبر، سلین، نوین، هجیج) و بازدید از سدّ داریان و آبشار بل، پاوه، روانسر و… تا ۱۵ر۱۲ر۹۷ ادامه یافت. شرح این سفر فرهنگی و گردش علمی مفصل است و فرصتی دیگر بایست تا یادداشتها را تنظیم و عرضه نمایم. پس از این مقدمه، باید بدانیم که اسطوره پیر شالیار و کومسا چیست؛ مناسک و مراسمی که از دوره «تمدن بابل» (هزاره چهارم پیش از میلاد) با نشانههای روشن وجود دارد و شاید چون هر اسطورهای دیگر، از زمانی بس دورتر در هورامان وجود داشته است. آغاز آن که چون هر اسطوره دیگری بر ما پوشیده است، داستان و افسانة صرف نیست، پیوند محکمی با ماوراءالطبیعه دارد و همهساله هزاران زن و مرد و کودک و جوان با شور تمام در مراسم پیر شالیار در شهر هورامان حاضر میشوند. در این نوشتار میکوشیم اجمالا به آنها بپردازیم.
رمز و رازها
اسطوره پیر شالیار به شیوه آیین مزدیسنا با مناسک و مراسم مربوط سخت به هم پیوسته است و همین نیز موجب اصلی بقای آن بوده است. این آیین از هشت بخش تشکیل شده و مردم اصیل هورامان تخت، بهویژه ساکنان همجوار با مزار پیر که به شارهورامان (شهر اورامان) شهرت دارد، همه ساله در پانزدهم بهمن، مراسم «زهماوهنووپیری» (عروسی پیر) را با حضور هزاران معتقد و زائر و گردشگر برگزار میکنند. مردم هورامان بر آنند که در این روز زمین نفَس میکشد و سختی و بارشهای ممتد برای انجماد زمین، راه به جایی نمیبرد و سختگیریهای آسمان (پدر) بر زمین (مادر)، بیرون از قاعده عدل به جایی نمیرسد. این روز را «بیلاندان» هم میگویند که بیانگر شخمزدن زمین است و با باغداری و کاشت نهال تقارن دارد؛ زیرا شارهورامان برخلاف موقعیت کوهستانی و زمستان سختش، به محض دریافت نخستین پرتوهای خورشید به علت سنگی بودن چهارسو و جایگاه «درهای»اش، به تنوری گرم مبدل میشود، به طوری که در پانزده اردیبهشت که مراسم «کومسا» برگزار میشود، اهالی برای ییلاق به سوی قله کوههای «هوار» کوچ میکنند. روایت داستان اسطورهای عروسی پیر را که در زمستان برگزار میشود، پیران هورامان سینه به سینه از پدران خود نقل میکنند و آن چنین است:
در ایامی که پیر شالیار در عنفوان شباب به مقامات و کرامات دست یافت، آوازهاش به دوردستها نیز رفت؛ از جمله به بخارا (در روایت دیگر: خلخال) که دختر حاکمش افزون بر کر و لالی، به روانپریشی نیز مبتلا بود و «شاهبهارخاتون» نام داشت. تلاش فراوان پدر برای بهبود وی نتیجهای نبخشید تا اینکه خبر کرامات پیر شالیار را شنید و کاروانی به مقصد هورامان به راه انداخت و دخترش را همراه دایی او راهی آن دیار کرد. چون قافله به محل «بلبر» در نزدیکی هورامان رسید، حال بیمار رو به بهبود نهاد و در «تهوه نهو سرهوای» (سنگ خنثیگر یا رفعکننده)، زبان شاهبهارخاتون باز شد و آب و نان خواست و بهبود یافت. اهالی معتقدند که پیر شالیار با نیروی باطنی خود، دیو مسلط بر دختر را نابود کرد و حتی افراد حاضر او را دیدند که چگونه در خون خود میغلتید. شاهبهارخاتون نیز گفت که هنگام نزدیک شدن به هورامان، دید که شعلهای افروخته از خانه پیر برآمد و در کنار «تهوه نهو سرهوای» یکی از دیوها را کشت؛ اما یکی دیگر از آنها که بسیار سرسخت بود، زنده ماند تا اینکه چون کاروان به روبروی روستای «شارهورامان» رسید، پرتو دیگری از خانه پیر شالیار جست و آن دیو را هم کُشت.
هورامیها هنوز هم آنجا را «تنوره ودیوا» (تنوره دیوها) میگویند که درخت تایله (بنگلک) در آن سبز است. کاروان بخارا چند روزی میهمان مردم اورامان بود تا اینکه پیر شالیار برای بازگشت آنها به دیار خود، رخصت میدهد؛ اما دایی شاهبهارخاتون میگوید از جانب پدر دختر وکیل است که در صورت صحت و سلامت دختر، او را برای پیر شالیار جوان عقد کند. پیر از وضعیت دشوار و سهمناک هورامان و تلخی و سختی زندگی در آن سامان برای غیربومیها سخن میگوید و تفاوتش با زندگی آسوده و پرامکانات بخارا را گوشزد میکند و میخواهد که آنها به دیارشان برگردند؛ اما خاتون میگوید: «من با نان خشک و فقر و سختی زندگی با پیر شالیار رضایت دارم و به بخارا برنمیگردم.» در نهایت او را عقد میکنند و مقدمات برنامه عروسی را تهیه میبینند؛ اما پیر توان مالی برگزاری این مراسم را ندارد و پیروانش هر کدام در حد توان، تهیه بخشی از ضروریات را بر عهده میگیرند…
این ماجرا که همانند هر اسطوره دیگر با تطور و آمیزههای فرهنگی دیگر، خود را به امروز رسانده، یکی از اساطیریترین افسانههایی است که هنوز به شیوه آیین مزدیسنا اسطوره و مناسک را پشتیبان و پناه هم قرار داده و بهتدریج رنگی از باورهای اسلامی نیز به خود گرفته است؛ به طوری که طرایق تصوف در کردستان، بهویژه دو طریقت قادریه و نقشبندیه، تمام این مناسک و آداب و رسوم را همانند سرمشقی ضروری با آمیغی از نمادها و نمودهای عرفانی اسلامی با شکوه تمام برگزار میکنند. مراسم پیر شالیار یکی از یگانهترین جلوههای سیمای انسان آگاه و پیوسته به مبدأ کل است که از پیوندی ششهزار ساله با طبیعت و اخلاق و پاکی و همسرداری و خانوادهدوستی و نگاهداری از محیط زیست حکایت میکند؛ بنابراین همچنانکه سالمندان دلآگاه روایت میکنند، پیر در مراسم حضور دارد و هر آنچه از رسم ادب به دور باشد، ناروا شمرده میشود.
مراسم پیر شالیار بر طبق آیین مزدیسنا از هشت بخش تشکیل میشود: ۱ـ خبر، ۲ـ کوتهکوته، ۳ـ قهلاروژنه، ۴ـ قربانی، ۵ ـ غذای مقدس، ۶ ـ سماع، ۷ـ عروسی پیر، جم بر مزار پیر، ۸ ـ تربی (زیارت دگر پیران). هر کدام از این مراحل و منازل را میتوان با اسطوره یکی از یاران امشاسپند اردیبهشت که این مراسم در ماه او برگزار میشود، مطابقت داد؛ از جمله با ایزدان: آذر، سروش، بهرام، تیشتر، نریوسنگ، رَپیتوین؛ خدایان مهری (میترایی) که در دوره ظهور زردشت مقام ایزدی (فرشتة موکل) یافتند و یاران قدسی امشاسپند اردیبهشت هستند. ایزدان سومین جایگاه در مراتب اعتقادی مزدیسنا را دارند و مأموریت اصلی آنها رویارویی با دیوهاست و نمونهاش را در همین اسطوره پیر شالیار دیدیم که پیر، دیوهای بیماریزای شاهبهارخاتون را نابود کرد.
مراسم عروسی پیر شالیار همچون تمامی عبادات پیروان مزدیسنا، بر فراز کوه برگزار میشود. قداست و محوریت سنگ در این آیین، نشانه دیگری از پیوستگیاش با معتقدات مزدیسناست؛ زیرا در آیین «کومسا»، شکستن سنگ (پیر کومس) و برداشتن آن به عنوان تبرک، اساس مراسم است و در نهایت نابودی دیوها با «آتش» مطرح میشود که نماد اردیبهشت در این جهان است.
ریشهها
برخی میانرودان را نخستین پایگاه تمدن مشرق زمین و بهعبارتی جهان شمردهاند و از آن میان، تمدن بابل یکی از کهنترین و آشکارترین پایگاههای تمدنی است که در هزاره چهارم قبل از میلاد وجود داشته است. بابل در ۸۸ کیلومتری جنوب بغداد در محل «حلّه» کنونی، اول بار در دوره اَموریان سامی اعتبار یافت و در دوره حموربی، پایتخت امپراتوری شد؛ اما پس از حملات آشوریان در ۶۸۹ق.م و یورش سناخریب، بهکلی ویران شد. در این زمان شاخهای از «کاسیها» (که به نظر بعضی از مورخان همچون استاد رشید یاسمی همریشه با کردها بودند) در آنجا سکنی داشتند. بابل در بازسازی مجدد پایتخت کلده یا امپراتوری نوین بابل شد، و در دوره نبوکدنصر به اوج شکوه رسید و باغهای معلق (یکی از عجایب هفتگانه) را در آن ساختند. تا اینکه در ۵۳۹ق.م به تصرف کوروش درآمد. دو سده بعد اسکندر مقدونی قصد داشت آنجا را پایتخت شرقی امپراتوری خود قرار دهد که امان نیافت و با مرگش بابل از اعتبار افتاد. کاوش منظم باستانشناسی در بابل به سالهای آغازین قرن بیستم برمیگردد. گفتنی است که ذکر بابل بارها در روایات دینی (یهودی، مسیحی و اسلامی) آمده است.
ریشههای روایت اسلامیشده پیر شالیار را میتوان در اسطوره «تموز» ـ یکی از خدایان بابل ـ دید که به زبان سومری، «دوموزی» (پسر زندگی) و در کنعان اَدوزای (پروردگار من) خوانده میشود و «آدونیس» یونانیان از آن اقتباس شده و چون تموز محبوب ایزدبانو «ایشتار» (ایشترر استر) بود، آدونیس یونانی نیز با «آفرودیته» مرتبط شد و از آنجا که ایزد نباتی (ربالنوع گیاهان) بود، با سیاوش در اساطیر ایرانی، راما و سیتا در اساطیر هندی و ایزیس و اوزیریس در اساطیر مصری همپوشانی دارد. در اسطوره تموز میخوانیم او خدای رویش گیاهان و زندگی بود و پیوندی بسیار نزدیک با محصولات کشاورزی و گلههای گاو گوسفند قرار داشت. ازدواج وی با ایشتار ـ ایزدبانوی عشق و باروری و حاصلخیزی در سراسر میانرودان و بعدها در خاورمیانه ـ به شیوههای گوناگون در اسطورهها بیان شده است. در میانرودان گرمای سوزان تابستان گیاهان را خشک و کشاورزی را دچار وقفه میکند و همین سکون در نگرش مردمان آن روزگار، به مرگ تعبیر میشد و بازگشت فصل باروری و زندگی و رویش را که مظهر ادامه حیات بود، ضروری میساخت؛ به همین جهت مردم با اطمینان به اینکه در بهار خدای گیاهان بازخواهد گشت و نعمت و فراوانی به همراه خواهد آورد، مراسمی را برپا میکردند که هنوز به صورت آیینهای نوروزی در این بخش از غرب آسیا برگزار میشود.
تموز در اساطیر آشوری، چوپانی زیباست که در درگیری با گرازی کشته میشود و همچون دیگر مردگان به جهان مردگان (زیر زمین) میرود و به این ترتیب فصل خشک فرا میرسد و گیاهان همراه با او میمیرند؛ اما همسرش ایشتار (برابر با آناهیتا در اساطیر ایرانی) هر سال به دنیای مردگان سفر میکند تا تموز را به زمین بازگرداند و بدین طریق بهار سر میرسد و فصل رویش و باروری به طبیعت زندگی میبخشد. خدایان باروری و حاصلخیزی که هر ساله پس از بهار، در تابستان یا زمستان (بستگی به شرایط اقلیمی دارد) میمیرند و در آغاز بهار، رستاخیز کرده و زنده میشوند، موجب پیدایش آیینهای سوگ (برای مرگشان) و سرور (برای رستاخیز و تجدید حیاتشان) شدند.
در نگاهی تطبیقی به ساختار روایات اسطورهای تموز و پیر شالیار، درمییابیم که «شاهبهارخاتون»، بهروزشده ایشتار یا آناهیتا در دوران اسلامی است و تموز در سیر تطور خود در آیین مزدیسنا، به ایزد رَپیتوین (سرور گرمای نیمروز) و سرور ماههای تابستان و قرینه تیشتر چهره مینماید. به عقیده زردشتیان اهورهمزدا در نیمروز که متعلق به رَپیتوین است، قربانی کرد و از آن آفرینش به وجود آمد و در پایان جهان نیز در زمان متعلق به رَپیتوین است که رستاخیز صورت میگیرد؛ بنابراین رَپیتوین تنها سرور زمان اولیه نیست، بلکه سرور زمان و بازسازنده جهان نیز هست و در تمام سال فعال است. هر گاه دیو زمستان به جهان هجوم میآورد، رَپیتوین در زیرزمین پناه میگیرد و آبهای زمین را گرم نگاه میدارد تا گیاهان و درختان نمیرند، و بازگشت سالانه او، بازتابی از پیروزی نهایی خیر است که وی بر آن سرپرستی خواهد داشت. هنگامی که شر مغلوب شود و فرمانروایی خدا بر زمین آشکار شود (زادسپرم، فصل ۲۴، بند ۲۷).
جشن رَپیتوین بخشی از نوروز است؛ هم نوروز واقعی است و هم روز نو، در زمان آرمانی آینده (آمدن رپیتوین به زمین، زمان شادی، امید و رستاخیز که نمادی است از پیروزی نهایی و آفرینش نیک) و سرکوب دیوهای قحطی و خشکسالی و بیماری. اردیبهشت و ایزدانش همه مذکرند؛ به همین روی مراسم پیر شالیار، جشنی مردانه است و تمام کارها به عهده مردهاست و قربانیها نیز باید گوسفندان نر باشند.
افسانة پیر شالیار با تاریخ و اسطورههای دیگر نیز درآمیخته است؛ چنانکه در یکی از مقامات او آمده: «وی در نوجوانی، شبان گلههای عمویش بود؛ زیرا پدر و مادرش را از دست داده بود.» این بخش برگرفته از زندگانی پیامبر اکرم(ص) است. ازدواج مقدس، چوپانی، جوانی، پیوند با کشاورزی و باغداری و گلههای گاو و گوسفند، سختی زندگی و فقر که تداعیگر زمستان است و مقابله با دیوها نشاندهندة پیوند درونی تموز و رَپیتوین و پیر شالیار است، بهویژه که در ماه اردیبهشت (اَرتهوهِشته یا اَشهوهیشته، به معنی «بهترین اشه» یا «اَرته»، راستی) برگزار میشود که زیباترین امشاسپند و نمادی از نظام جهانی، قانون ایزدی، نظم اخلاقی در این جهان و نیز سخن درست گفتهشده، آیین خوب برگزارشده، گندم به سامان رشدکرده و مفاهیمی از این دست است که نشانهای از اردیبهشت دارند. به باور بهدینان، اردیبهشت نیایشها را زیر نظر دارد: آنان که او را خشنود نکنند، از بهشت محرومند. این امشاسپند (= جاودانة مقدس) نه تنها نظم روی زمین را برقرار میسازد، بلکه نظم دوزخ و بهشت با اوست که مبادا دیوی، گناهکاری را بیشتر عذاب دهد. نماینده این جهانی اردیبهشت، آتش است و از اوقات نیمروز (رَپیتوین) به او تعلق دارد (ژاله آموزگار، تاریخ اساطیری ایران).
در مقامات پیر شالیار آمده است که گفته است: «هورامیها تا پایان جهان جشن مرا برگزار میکنند و بر مزارم گرد میآیند و من هم با آنان خواهم بود.» این همان استمرار نظارت و فعالیت ابدی رَپیتوین را میرساند؛ علاوه بر نظام جهانی که نشان از عدل الهی است، قانون ایزدی به تمامی در مراسم پیر شالیار با دقت تمام برگزار میشود.
پیر کومس
در مقامات پیر شالیار آمده است: پیر گومار ـ از نزدیکان و حواریان پیر شالیار ـ به هنگام اردیبهشت برای زیارت پیر به شارهورامان رفت و از وی برای ازدیاد شیر گوسفندان و گلهها دعایی طلبید؛ پیر شالیار گفت: «پیر کومس نمانده است تا دعا کند؛ اما به روی قبرش در همان نزدیکی یا به روایتی روی آن سنگ بروید و به راز و نیاز بپردازید و آنچه دیدید، برایم بیان کنید.» پیر گومار پس از انجام دستور بازمیگردد و میگوید: «نوری مشاهده کردم که از سنگ برخاست.» پیر شالیار گفت: «هر ساله در همین هنگام این راز و نیاز را بر سنگ برگزار کنید و سنگ را شکسته، تکهای از آن را در آب آشامیدنی گوسفند و گلهها بیندازید، تا شیرشان زیاد شود.» این داستان یادآور جایگاه «دموزی» است: رابطهاش با گوسفند و گلّه و نیز قریبالمخرج بودن دو اسم «دموز» و «کومسر کومز»، هرچند که برای نگارنده، بیشتر یادآور «کوم میس» حوریان و حیتیان است و فاصله زمانی چندهزار سالهای را که تغییر بعضی از حروف این دو را به دنبال داشته است، باید لحاظ کرد. البته واژهشناسان زبانهای باستانی بایست اظهارنظر کنند.
موضوع دیگر پرواز «پیر راسیم» فرزند پیر شالیار است که یادآور خصوصیات آذربهرام است. درباره ورود این اسطوره به دوره اسلامی و پیوندش با اسطورههای دوره پهلوانی ایران و نیز یونان، مصر، آناتولی، میانرودان، هند و اروپایی و… تأثیرش بر مناسک اسلامی ایران بهویژه زاگرس و بهخصوص کردستان، همچنین بررسی جنبههای والای اخلاقی اسطوره پیر شالیار درباره نهاد خانواده، عشق به زندگی، وفاداری در پیوندهای زناشویی و تعهدات اجتماعی، عدالت، قانون، اقتصاد، محیط زیست، اتحاد و تعاون در حوزه تمدنی میانرودان با محوریت فرهنگ باستانی ایران و پذیرشهای طبیعی و نجیبانه فرهنگ عرفان اسلامی، متضمن کنگره مستقلی است.
منابع:
۱ـ دایرهالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران، ۱۳۸۳ر ۲ـ اساطیر و آیینهای کشاورزی ملل، مهدی محمدی، تهران، ۱۳۸۹ر ۳ـ تاریخ اساطیری ایران، ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۸۱ر ۴ـ اسطورههای بابل و ایران باستان، پییر گریمال، ترجمه ایرج علیآبادی، ۱۳۶۹ر ۵ ـ بُندهش، مهرداد بهار، طوس، تهران، ۱۳۶۹ر ۶ ـ اَوستا (نامه مینوی آیین زرتشت)، نگارش جلیل دوستخواه از گزارش استاد ابراهیم پورداوود، مروارید، تهران، ۱۳۶۲ر ۷ـ پیر شالیار زهرهدشتی، بهاءالدین صاحبر ۸ ـ جهژنیک بوپیر بنهمایهک بو ئوستوورهی کوردی، رهووف مهحموودپور، ههولیر ۲۰۰۹
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید