1397/2/19 ۰۹:۲۳
«زائر محقق» مفهومی برساخته حسن محدثی، جامعهشناس معاصر ایرانی است. منظور او از این مفهوم، اشاره به پژوهشگری است كه همزمان كه به مناسك و آداب دینی میپردازد، نگاه محققانه خود به این آداب و مناسك را فروگذار نمیكند. محدثی معتقد است این وضعیت فرصت منحصربهفردی برای مطالعه پدیدههای دینی در اختیار پژوهشگر مطالعات اجتماعی در حوزه دین میگذارد، زیرا او از این امكان بهرهمند میشود
شوق زیارت و پروای حقیقت
محسن آزموده: «زائر محقق» مفهومی برساخته حسن محدثی، جامعهشناس معاصر ایرانی است. منظور او از این مفهوم، اشاره به پژوهشگری است كه همزمان كه به مناسك و آداب دینی میپردازد، نگاه محققانه خود به این آداب و مناسك را فروگذار نمیكند. محدثی معتقد است این وضعیت فرصت منحصربهفردی برای مطالعه پدیدههای دینی در اختیار پژوهشگر مطالعات اجتماعی در حوزه دین میگذارد، زیرا او از این امكان بهرهمند میشود كه ضمن نگاه همدلانه و درونی به مناسك دینی، عینك پژوهشی را نیز بر چشم داشته باشد و از منظری تازه و متفاوت از چشمانداز بیرونی رایج جامعهشناسان، موضوع خود را بررسی كند. البته درباره این نگرش محدثی، دیدگاهها و انتقادهایی هم از سوی هم پژوهشگران مطالعات اجتماعی و هم دینداران ارایه شده است كه در گفتوگوی پیش رو كوشیدیم آنها را با او در میان بگذاریم. محدثی معتقد است جلال آلاحمد ٥٠ سال پیش در «خسی در میقات» نمونهای عالی از كار یك «زائر محقق» را به ما نشان داده است، او خود كوشیده به عنوان یك انسان مومن به زیات خانه خدا و راهپیمایی اربعین برود و همزمان در مقام یك پژوهشگر جامعهشناسی دین، از ابزارهای علوم اجتماعی برای پرتو افكندن بر پدیدههای دینی بهره بگیرد.
******
پیش از پرداختن به مفهوم «زائر محقق» بهتر است با این موضوع شروع كنیم كه یكی از مباحث اصلی در مورد مطالعات دینی آن است كه منتقدان میگویند دین امری تجربی و مربوط به تجربه زیسته انسانی است و اگر به موضوع مطالعه بدل شود، فروكاسته میشود.
جامعهشناسی دین یك مساله بنیادین روششناختی دارد. شما دقیقا به همین مساله اشاره دارید. در واقع بحثی میان جامعهشناسان دین وجود داشته و همچنان نیز وجود دارد. این بحث این است كه چه كسی میتواند دین را بهتر بفهمد و مطالعه كند. آیا اگر به دین تعلقی نداشته باشیم، دین را بهتر میفهمیم یا دیندار باشیم؟ این سوال خود دو مساله ایجاد میكند. یكی اینكه كسانی كه تعلق دینی ندارند و میخواهند دین را مطالعه كنند، از تعصبات دینی آزاد هستند و میتوانند اصل بیطرفی را بهتر رعایت كنند. از سوی دیگر مسالهای كه این آدمها دارند، این است كه با جهان دینی ناآشنا هستند و این ناآشنایی میتواند سبب شود كه در مطالعات ایشان غنای زندگی دینی از دست برود و نادیده گرفته شود یا دین به امری غیردینی تقلیل داده شود و همه ابعاد پدیده دینی مورد اعتنا قرار نگیرد، به دلیل اینكه فرد با این جهان آشنا نیست. از آن سو مساله دیگری كه وجود دارد این است كه ما اگر دیندار باشیم، چه بسا ممكن است تعلقات و درگیریهای دینی ما سبب شود كه بیطرفی علمی را نتوانیم رعایت كنیم. علم نیازمند یك تقوا است و اخلاق ویژه خودش و ارزشهای درونی خودش را دارد. تقوای علمی یعنی رعایت ارزشهای علم مثل بیطرفی علمی. تعلقات و تعصبات، خواه دیندار باشیم و خواه به یك ایدئولوژی وابسته باشیم، ممكن است ما را از حقیقت دور كند. میان مبلغ دینی و محقق دینی تفاوت هست. مبلغ دینی كسی است كه گمان میكند حقیقت در چنگ اوست و میتواند آن را به ما و دیگران عرضه كند و آنها را هدایت كند. اما محقق میگوید حقیقت در دست من نیست، من جستوجو میكنم و میكوشم به آن نزدیك شوم. برای این جستوجوگری هم باید به دستهای از اصول و روشها پایبند باشم و آنها را رعایت كنم. چه بسا محقق در كار خودش به نتایجی برسد كه با درگیریهای دینی و فهم دینیاش در تقابل باشد و تقوای علمی ایجاب میكند كه او به نتایج تحقیق پایبند باشد. بسیاری از دینداران نمیتوانند چنین باشند. بسیاری از عالمان دینی وقتی میخواهند دو دین را با یكدیگر مقایسه كنند، نمیتوانند تعلقات و گرایشهای خود را نادیده بگیرند، حتی برخی از همكاران ما در جامعهشناسی دین، وقتی دو دین را مطالعه و مقایسه میكنند، كمابیش میتوانیم بگوییم كه نتیجه از پیش معلوم است، یعنی به نفع دین خودشان داوری خواهند كرد. من حتی در كتاب زیر سقف اعتقاد نشان دادهام، كه علی شریعتی وقتی اسلام و مسیحیت را مقایسه میكند، به نفع اسلام سوگیری دارد. به وضوح با ذكر شواهد متعدد نشان دادهام كه شریعتی نمیتواند بیطرفی علمی را در مقایسه میان اسلام و مسیحیت رعایت كند. رعایت تقوای علمی كار سختی است و باید در فرد محقق درونی شده باشد تا فرد بتواند بیطرفی را رعایت كند. فرض كنید كه من الان قاضی هستم و برادرم یا پدرم متهم است. من وظیفه دارم كه اگر لازم باشد حكم اعدام برادرم یا پدرم را صادر كنم، چون او كاری كرده و من هم قاضی هستم. یعنی در این جایگاه من برادر و پسر او نیستم. تقوای علمی به معنای رعایت این بیطرفی است و این اصلا كار آسانی نیست؛ لذا این دغدغه وجود دارد كه دینداران وقتی راجع به دین مطالعه میكنند، ممكن است به سرعت بلغزند. بنابراین یك مشكل دو سویه هست. این مشكل همچنان ادامه دارد. یعنی مثلا زاكرمن كه از جامعهشناسان دین است، آشكارا میگوید كه من بیدین هستم، اما خودش اعتراف میكند كه ممكن است بیدینها بخشی از دین را نفهمند. او صادقانه تاكید میكند كه ممكن است افراد بیدین نتوانند بخشی از ابعاد دین را دریابند و بنابراین ممكن است در جامعهشناسی دین یك فرد بیدین، مسائلی از دست برود.
راهحل از نظر شما چیست؟
در واقع من فكر میكنم باید دو زیست با هم جمع شود، یعنی زیست دینی و زیست محققانه با هم جمع شود؛ به عبارت دیگر به نظر من كسانی كه توانستهاند این دو زیست را با هم در خویشتن جمع كرده و به دو جهان فرهنگی تعلق داشته و به هر دو در حد اعلا درگیر باشند، شایستهترین افراد برای مطالعه دین هستند.
آیا این جمع كردن نوعی پارادوكس نیست؟ مثلا در یكی از نقدهایی كه به تعبیر «زائر محقق» شما شده بود، كسی از تجربه زیستهاش نوشته بود كه در آن فردی با مادرش زیارت رفته و در حین زیارت، وقتی سعی كرده جایگاه محقق داشته باشد، از انجام عبادت بازمانده و زمانی كه به عبادت مشغول بوده، نمیتوانسته نگاه محققانه داشته باشد.
اجازه بدهید از اینجا شروع كنم كه ایده «زائر محقق» برای من بعد از یك تجربه زیسته حاصل شد. من سالها علاقهمند بودم كه در جوانی به حج بروم. حج تمتع برای من خیلی مهم بود و اهمیت بیشتری از حج عمره برایم داشت. دلم میخواست این اتفاق برایم در جوانی رخ بدهد و ناراحت بودم در حال پیر شدن هستم و هنوز ثبت نام نكردهام و حتی اگر ثبت نام كنم، ١٠،١٥ سال باید در نوبت باشم و باز هم باید در ٦٠ سالگی به حج بروم. در واقع آن زمان یك زائر بالقوه بودم. این تعبیر را امروز میگویم، در آن زمان از این تعابیر استفاده نمیكردم. یعنی دلم برای زیارت و رفتن به حج میتپید، اما شرایطش فراهم نبود. بعدا خوشبختانه شرایط به گونهای پیش رفت كه برای شركت در حج تمتع دعوت شدم تا در آنجا ٤٠ روز كار پژوهشی انجام بدهم. یعنی به عنوان محقق به حج دعوت شدم.
نتوانستید احرام بپوشید و آداب را به جا بیاورید؟
خیر، انجام دادیم. به ما ٤ روز فرصت دادند كه مناسك را به جا بیاوریم. اما بقیه روزها محقق بودیم. بنابراین من یك زائر بالقوه بودم و از رهگذر تحقیق به حج رفتم. یعنی زیست محققانه برای من فرصت فراهم كرد تا به حج بروم و زیارت كنم. در حج هم زائر بودم و هم محقق. از یك سو بهشدت شوق زیارت داشتم، یكی از همكاران ما كه خیلی به تحقیق تعهدی نداشت، دایما به ما تذكر میداد كه بچهها در تهران كعبه وجود ندارد، كعبه اینجاست. كار و تحقیق را رها كنید و به زیارت كعبه بروید. اما ما پایبند و متعهد به تحقیق هم بودیم. برای مثال باید ٨٠٠ مصاحبه میگرفتیم و پرسشنامه پر میكردیم. در نتیجه بخش زیادی از لحظات ما در آن ٤٠ روز به كارهای پژوهشی اختصاص داشت. من در این پژوهش از صفر تا صد درگیر بودم، یعنی چارچوب نظری آن را نوشتم، در تنظیم پرسشنامه شركت داشتم و خودم هم پرسشگری كردم. یعنی ٤٠ روز درگیر ماجرا بودم. اما از زیارت هم غافل نشدم. گاهی حتی از وقت استراحت میزدیم و مثلا ساعت دو نیمه شب میرفتیم و زیارت میكردیم، در حالی كه هفت صبح باید در جلسه شركت میكردیم. این روال زندگی من در این ٤٠ روز بود. یعنی هم مثل یك دیندار زیارت میكردم و هم متعهد به تحقیق بودم و كار پژوهشی را انجام میدادم؛ به عبارت دیگر در این مدت هم به عنوان زائر و هم به عنوان محقق زیستم، هم شوق زیارت در من بود و زندگی حاجیانه برایم مهم بود، هم كوشیدم به قواعد دقیق روششناختی تحقیق پایبند باشم.
آیا چیزی از دست نمیرفت؟ مثلا وقتی شما مصاحبه میكردید، حس نمیكردید كه از پوست یك فرد دیندار بیرون آمدهاید و به دینداران به عنوان موضوع مینگرید؟
ما از ٤٠ روز، ٤ روز آزاد بودیم كه حج تمتع خودمان را انجام بدهیم.
آیا فكر میكنید تفاوتی میان شما با یك زائر معمولی از حیث سطح تجربه دیندارانه وجود ندارد؟ یعنی فردی كه تنها به سیر انفسی از رهگذر سلوك آفاقی میاندیشد با زائر محققی كه مدام میكوشد از این نقش به نقش دیگری درآید، یكی است؟
خیر، من با او متفاوت هستم و فرق جدی بین ما هست. به نظر من زائر محقق به دلیل اینكه در دو جهان درگیر است، این دو جهان، هر یك برای او دستاوردهای جداگانهای دارد. به عنوان زائر شما این امكان را پیدا میكنید كه جهان زندگی دینی را بهتر بشناسید، ورای این جهان را ببینید و فهم كنید، زیرا از درون به عنوان یك مشارك درگیر ماجرا هستید و در آن شركت دارید. این تجربه برای شما به عنوان یك محقق نیز دستاورد دارد، زیرا كسی كه در این جهان نیست، باید تلاش كند موانع فهم را یكی یكی رد كند، زیرا ممكن است بسیاری از چیزها در این جهان باشد؛ اعم از نمادها، نشانهها، رفتارها و... و وقتی فرد از بیرون نگاه میكند، تا كشف كند كه معنای آن چیست، زمان زیادی از دست میدهد و حتی ممكن است كل ماجرا برای او نامكشوف باقی بماند. اما فردی كه در این جهان است، به سرعت به این معانی دسترسی دارد. از سوی دیگر فردی كه محقق است، به دلیل تفكر انتقادیاش به تعبیر زاكرمن آمادگی آن را دارد كه جهان دینی را افشا و آشكار كند. این ویژگی به او استعداد نوعی بازاندیشی و خوداندیشی میدهد. او حتی اگر نخواهد، به صورت ناخودآگاه دایما در دستاوردهای پژوهشی و علمی خود بازاندیشی میكند و از خودش میپرسد كه دینداری من از چه نوع دینداری است؟ رفتار و زیست دینی من چه نوع زیست دینی است؟ بنابراین جهان محققانه برای ما بازاندیشی و خوداندیشی دینی میآورد و طبیعتا این زائر با زائر معمولی متفاوت است.
یعنی شما از نوعی هم افزایی میان این دو مفهوم به جای سد راه شدن یكی برای دیگری صحبت میكنید؟
دقیقا این طور است. یعنی جهان زائرانه برای محقق دستاوردهایی دارد و جهان محققانه نیز برای زائر دستاوردهایی دارد و «زائر محقق» با دیگر زائران متفاوت است. حجتالاسلام دكتر صادقنیا در نقد خود به این مفهوم میگوید ما یا بازیگر هستیم یا تماشاگر. من در برابر معتقدم این نوعی قطبیسازی كاذب است كه یا بازیگر هستیم یا تماشاگر. من همسو با تمام جامعهشناسان تفسیرگرا معتقدم كه انسان موجودی بازاندیش و خوداندیش است و ضمن آنكه با شما صحبت میكند و بازیگری میكند، در لحظه از شما چیزی دریافت میكند و راجع به خودش بازاندیشی میكند. یعنی دیگران برای انسانها در جامعه همچون آینه هستند. من خود را در آینه شما میبینم و در لحظه، در حالت و رفتار و گفتار خودم تغییراتی انجام میدهم. این ویژگی را گیدنز دریابندگی (reflexivity) و جرج هربرت مید بازتاب یا انعكاس (reflexivness) میخواند. كمابیش جامعهشناسان تفسیرگرا معتقدند كه انسان موجودی بازتابانده و دریابنده است، یعنی موجودی است كه میتواند خودش را تبدیل به موضوع تحقیق خودش بكند. شما در زیارت میتوانی هم بقیه زائران را موضوع تحقیق كنی و هم خودت را. بنابراین تماشاگری و بازیگری در انسان به طور نسبی همزمان حضور دارد، بعضی تماشاگرتر و بعضی بازیگرتر هستند. ضمن آنكه به لحظه فرد یعنی چیزی كه در نفس او در آن لحظه میگذرد نیز بستگی دارد.
یعنی میان بازیگری و تماشاگری طیفی هست و شدت و اشتدادی وجود دارد. اما كسانی كه در دو سر طیف هستند، میتوانند كسانی را كه میانه طیف هستند، به نادرست بودن متهم كنند.
من در مقابل از امكان دو زیست بودن صحبت میكنم. كسانی كه به دو جهان فرهنگی تعلق ندارند، میتوانند چنین انتقادی بكنند، اما كسی كه این دو نوع تعلق را همزمان زیسته میتواند از زائر محقق صحبت كند و نمیتوان گفت كه این تناقضآمیز است، بلكه این یك تجربه زیسته است و امری اگزیستانسیل است. برای مثال الان در دنیا بسیاری از كارشناسان دنیا خودشان فوتبالیست بودند. به نظر من این افراد كارآمدتر هستند، زیرا جهان زیست فوتبال را زندگی كردهاند و ظرایف و تنوع و هیجان و درگیریهای این دنیا را به خوبی میشناسند. كسی كه از بیرون به فوتبال نگاه میكند، ممكن است بگوید چه اهمیتی دارد كه ٢٢ نفر دنبال توپ میدوند، چرا این همه آدم دیوانه این ورزش هستند؟ برای كسی كه در درون این دنیاست، چنین پرسشی نشانه پرت بودن است. اغلب كارشناسان فوتبال هم آن جهان را زیستهاند و هم حالا از بیرون به فوتبال به عنوان موضوع مطالعه و بحث و گفتوگو نگاه میكنند. این افراد دوزیست هستند و به دو جهان تعلق دارند. او میكوشد به فوتبال عالمانه و محققانه و كارشناسانه نگاه بكند و این اتفاقا بسیار سودمند است.
مثال بارز این مفهوم میتواند جلال آلاحمد در «خسی در میقات» باشد، البته در زمان او مفهوم «زائر محقق» برساخته نشده بود. اما در روایت او از حج میخوانیم كه هم تلاش میكند مثل یك مشاهدهگر دقیق آنچه رخ میدهد را بنویسد و هم جاهایی قلم از دستش میرود و تجربیات نابش از حج را بیان میكند. آیا میتوان چنین نتیجهگیری كرد كه آلاحمد مثالی برای مفهوم زائر محقق است؟
دقیقا این طور است. اتفاقا خیلی جالب است كه به این موضوع اشاره كردید. در آبان ماه سال گذشته در راهپیمایی اربعین به عنوان زائر محقق شركت كردم و در این زمینه متعهد بودم كه برای ارشاد كتابی بنویسم. در روششناسی بحث، مفهوم زائر محقق را توضیح دادهام و مثالی كه زدهام دقیقا خسی در میقات آلاحمد است. شما به درستی اشاره میكنید كه آلاحمد در «خسی در میقات» یك زائر محقق است. ما میدانیم كه آلاحمد مردمشناس است. او تا مرحله نگارش پایان نامه مردمشناسی پیش رفته است و آثار مردمشناسانه متعددی دارد. او به عنوان یك زائر مردمشناس به حج رفته است و در كتابش هر دو نقش را دارد و هر دو كار را انجام میدهد. به تعبیر دیگر یك كار كلاسیك كه نشانگر مفهوم زائر محقق است، خسی در میقات آلاحمد است. این نشان میدهد كه این گفتوگو به درستی منتقل شده و شما دقیقا مثالی را بیان كردید كه من در كتابم راجع به آن صحبت میكنم.
شما زیارت را سفری آفاقی برای تحول انفسی خواندهاید یا آن را نیازی به مكان مقدس ناشی از فقری درونی در آدمها خواندهاید. یعنی بیشتر به جنبههای اگزیستانسیال و وجودی این مقوله توجه كردهاید. آیا جنبههای اجتماعیتر و سیاسیتری نیز ندارد؟ یعنی در شكلگیری این مناسك در ابعاد وسیع مثل حج یا راهپیمایی اربعین باید به نقش سیاست از سویی و هویتخواهی اجتماعی كنشگران و زائران از سوی دیگر نیز توجه كرد. آیا قبول ندارید كه تفكیك سفت و سخت میان جنبههای معناخواهانه و جنبههای سیاسی و اجتماعی به سادگی امكان پذیر نیست؟
با شما كاملا موافق هستم. بستگی دارد كه ما این پدیده را بخواهیم در سطح خرد تحلیل كنیم یا در سطح كلان. قطعا زیارتی مثل پیاده روی عظیم اربعین، هم ابعاد اقتصادی دارد، هم جنبههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و صد البته ابعاد فردی و وجودی. باید همه این جنبهها را توجه كنیم. اما من چون میخواستم از زیارت به عنوان نهاد صحبت كنم، بیشتر به این جنبه توجه كردم. وقتی از نهاد صحبت میكنیم، به معنای الگوی رفتاری نسبتا جا افتادهای است كه برخی از نیازها اعم از نیازهای شخصی، انسانی و نیازهای اجتماعی پاسخ میدهد. در تعریف زائر محقق، بر امر انسانشناختی تمركز كردم، یعنی ریشهایترین بحث زیارت، جنبه انسانشناختی آن است، منظور نیازهایی كه در انسان وجود دارد. این نیاز یا وجودی است یا در اثر زیست اجتماعی انسان دیندار و تربیت دینی در او شكل گرفته است. این نیاز وجودی، پایهایترین نیاز است. اما صحبت شما هم درست است كه ابعاد دیگر مثل ابعاد اجتماعی و سیاسی را نیز باید در نظر گرفت.
اولویت با كدام جنبه از نیازهاست؟ نیازهای فردی یا اجتماعی؟
ما در جامعهشناسی میگوییم كه مقدس به نحو اجتماعی مقدس میشود. یعنی جامعهشناس ذاتگرایانه به آن نگاه نمیكند و میگوید اجتماع آن را چنین میكند. اینكه در اصل این مكان مقدس چیست، موضوع پژوهش تاریخی است. جامعهشناس به این میپردازد كه مردمانی مكانی را مقدس میدانند و با این ذهنیت رفتارهای دینی انجام میدهند و من هم به عنوان جامعهشناس، این كار را به عنوان امر مقدس مورد مطالعه قرار میدهم.
یكی گفت به شكار رفته بودم، خودم شكار شدم! آیا امكانش هست كه یك زائر محقق نیز در فرآیند تجربه زیسته امر دینی، نتواند نقش خود را به عنوان محقق انجام بدهد، یعنی چنان درگیر تجربه دینی شود كه فاصلهگیری از موضوع مورد مطالعه برایش میسر نشود؟
امكانش هست. البته از آنجا كه كار او پژوهشی است و منتشر میشود، جامعه علمی میتواند راجع به آن قضاوت كند و نشان بدهد كه آیا این محقق ارزشهای علمی را رعایت كرده است یا خیر. یعنی كار میتواند مورد داوری قرار بگیرد و بقیه اجتماع علمی راجع به آن داوری كنند و اعتبار آن سنجیده شود. از آنجا كه خوشبختانه این امكان وجود دارد، اگر فرد در حین پژوهش دچار انحراف شود، میتواند با نقدها خودش را تصحیح كند. ضمن اینكه سوگیری در همه فعالیتها هم هست. یعنی كسی كه بیدین هم هست، ممكن است سوگیری داشته باشد. بسیار دیدهام كه منتقدان دین نمیتوانند بیطرفی را رعایت كنند. منظورم این است كه رعایت بیطرفی در هر حال كار سختی است و همیشه باید تقوای علمی را رعایت كرد. بنابراین الزاما بیدینها موفق و كامیاب نیستند. جامعه علم با نگرش نقادانه میتواند نشان بدهد كدام كار به لحاظ علمی اعتبار دارد یا خیر.
یكی از منتقدان در مقام پیشنهاد گفته بود كه به جای تعبیر «زائر محقق» از اصطلاح «محقق زائر» استفاده كنیم. یعنی برای مطالعه دینی انگار آن نگاه محققانه باید اولویت داشته باشد. نظر شما در این باره چیست؟
به لحاظ معرفت شناختی تفاوتی نمیبینم. البته به لحاظ اصطلاح با هر دو تعبیر «زائر محقق» و «محقق زائر» مشكلی ندارم. اما از نظر معرفتشناختی هیچ كدام بر دیگری نه تقدم دارند و نه برتری. دو زیست همزمان در فرد حضور دارد. به نظر من تیپ ایدهآل آن است كه زائر كاملا درگیر این جهان باشد و كاملا متعهد به تغییرش باشد تا بتواند هر دو درگیری را همزمان پیش ببرد و در هر دو جهان زیست كند. این در مقام مصداقی میتواند از فردی به فرد دیگر متفاوت باشد. بستگی به لحظات، درگیریها و تمركز فرد نیز دارد. در یك لحظه ممكن است فرد را امر دینی درگیر كند، در لحظهای دیگر ممكن است نگاه انتقادی او را درگیر كند. برای مثال وقتی ما با اتوبوس از مكه به مدینه میرفتیم، در نزدیكیهای مدینه مسافران اتوبوس شروع به عزاداری و سینهزنی و روضهخوانی كردند. این حس كه شما به مدینه نزدیك میشوید، گاهی چنان درگیرت میكند كه اصلا متوجه اطراف نمیشوی و با خودت میگویی من به شهری وارد میشوم كه پیامبر خدا (ص) در آن زیسته و تمام خاطرات پیامبر (ص) و زندگی او چنان درگیرت میكند كه متوجه رفتار سایر مسافران نمیشوی. بنابراین در اولویت زائر بودن بر محقق بودن یا بالعكس، باید درگیریهای انفسی را نیز توجه داشت و دانست كه فرد هر لحظه چه درگیریهایی دارد و كدام اشتغال ذهنی در او غلبه دارد. بنابراین نمیتوانیم بگوییم الزاما یكی بر دیگری برتری یا اولویت دارد.
همسو با این تعبیر «زائر محقق» آیا میتوان تعابیری چون روزهدار محقق، روحانی محقق، نمازگزار محقق را نیز به كار برد؟
بله كاملا چنین است. در نگاه كلان میتوان اساسا گفت «دیندار- محقق» یا به تعبیر دیگر، «دینورز محقق». من چون راجع به زیارت تحقیق كردم، از تعبیر زائر محقق استفاده كردم. اما اگر بخواهیم عامتر در نظر بگیریم، میتوانیم بگوییم دین ورز محقق.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید