گفت‌و گو با علی مطهری درباره آرا و نظرات پدرش

1397/2/10 ۰۸:۳۲

گفت‌و گو با علی مطهری درباره آرا و نظرات پدرش

شهید مطهری استثنایی بر قاعده حوزه‌های علمیه زمان خود بود. فلسفه می‌دانست، با آثار كانت و هگل آشنایی داشت، در منبر از حافظ و مولانا می‌گفت، در مجله «زن روز» قلم می‌زد، با روشنفكران و آكادمیسین‌های كت و شلوارپوش و كراواتی می‌نشست، مساله فلسطین را اصلی‌ترین مساله جهان اسلام می‌خواند و در میان حوزویان بر وحدت شیعه و سنی تاكید می‌كرد آن هم در دوره‌ای كه این متاع، بازار چندانی نداشت و از هر سو بر طبل اختلافات كوبیده می‌شد.

 

عظیم محمودآبادی: شهید مطهری استثنایی بر قاعده حوزه‌های علمیه زمان خود بود. فلسفه می‌دانست، با آثار كانت و هگل آشنایی داشت، در منبر از حافظ و مولانا می‌گفت، در مجله «زن روز» قلم می‌زد، با روشنفكران و آكادمیسین‌های كت و شلوارپوش و كراواتی می‌نشست، مساله فلسطین را اصلی‌ترین مساله جهان اسلام می‌خواند و در میان حوزویان بر وحدت شیعه و سنی تاكید می‌كرد آن هم در دوره‌ای كه این متاع، بازار چندانی نداشت و از هر سو بر طبل اختلافات كوبیده می‌شد. در «حماسه حسینی» از سبك و سیاق روضه‌خوانی‌ها رسما انتقاد می‌كرد، در «اسلام و نیازهای زمان» بر توجه به مقتضیات جوامع مدرن در خوانش اسلام تاكید می‌ورزید، مدافع سرسخت روحانیت بود اما در «ده گفتار» در مورد مشكلات اساسی در سازمان روحانیت تذكار می‌داد و در «خدمات متقابل ایران و اسلام» نه نگاه ناسیونالیستی را می‌پسندید و نه ارج نهادن به «ایران» را منافی با «اسلام» می‌دانست. گفته می‌شود دكتر شریعتی با دعوت و پیشنهاد وی به حسینیه ارشاد می‌آید و سلسله جلسات سخنرانی‌اش دایر می‌شود اما در اوج رونق شریعتی از هیات‌مدیره حسینیه ارشاد استعفا می‌دهد به مسجد جوادالائمه می‌رود. شهید مطهری در سیاست هم مشی و منش منحصر به فرد خودش را داشت؛ از انقلاب اسلامی تمام‌قد دفاع می‌كرد اما با ورود روحانیت به مناصب دولتی و سیاسی مخالفت می‌ورزید. با وجود انتقادهایی كه به برخی برداشت‌های مهندس بازرگان از مباحث دینی داشت اما او را برای نخست‌وزیری دولت موقت فردی شایسته می‌دانست و برای همین او را به رهبر انقلاب اسلامی پیشنهاد كرد. اینها همه بخشی از ویژگی‌هایی است كه استاد مطهری را در بین روحانیان قبل و بعد از انقلاب اسلامی شخصیتی متمایز و منحصر به فرد كرده است. اما تردیدی نیست كه هیچ كس مستغنی از نقد نیست و همچنین با توجه به كارنامه پربار نظری و عملی آن مرحوم، نگاهی انتقادی به او امری ضروری به نظر می‌رسد. پیش از این در فضای غیر رسمی گاه انتقاداتی در مورد آرا و عملكرد ایشان بیان یا نوشته شده است اما شاید این اولین‌باری باشد كه در فضای رسمی رسانه‌ای كشور برخی انتقاداتی كه از سوی جریان‌های مختلف سیاسی و فكری به آن مرحوم وارد شده در گفت‌وگو با فرزندش به میان گذاشته می‌شود. فرزندی كه امروز تنها با عنوان «فرزند شهید مطهری» شناخته نمی‌شود بلكه در عرصه سیاسی كشور نامی بلندآوازه دارد و مثل هر شخصیت سیاسی برجسته‌ای دارای موافقان و مخالفان جدی است. در گفت‌وگو با علی مطهری كه اكنون نایب‌رییس دوم مجلس شورای اسلامی است سعی شد حتی‌الامكان مواجهه‌ای انتقادی با یكی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخ معاصر كشورمان داشته باشیم. شخصیتی كه علاوه بر آثار متعددی كه از او بر جای مانده است گفته می‌شود ایدئولوگ انقلاب و تئوریسین نظام جمهوری اسلامی بود.

******

نزدیك به چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی می‌گذرد، انقلابی كه شهید مطهری تئوریسین آن بوده است. در طول این چهار دهه اتفاقات بزرگ و كوچك فراوانی افتاده است. اصل انقلاب دستاوردهای بزرگ و غیرقابل انكاری داشته است اما پاره‌ای انتقادات قابل توجه نیز به نحوه اداره كشور در طول دهه‌های گذشته وارد بوده است؛ انتقاداتی كه در بیان برخی از آنها خود شما نیز پیشگام بوده‌اید و مكررا مسائلی را در صریح‌ترین شكل ممكن تذكر داده‌اید. سوالی كه اینجا مطرح است اینكه در كاستی‌ها، نقصان‌ها و مسائلی كه مورد انتقاد اشخاصی از جمله شخص شما بوده است، تا چه میزان شخصیتی نظیر مرحوم استاد مطهری را مسوول می‌دانید؟

خب در یك جاهایی مغایرت‌هایی را می‌بینیم. اما در برخی موارد مسائل فقهی مطرح است. به این معنی كه ممكن است فقها در آن موارد نظرات خاص خودشان را داشته باشند. در چنین مواردی نمی‌توان گفت آنها الزاما باید نظر شهید مطهری را معیار تشخیص و تصمیم خود قرار دهند. لذا بعضی از این مغایرت‌ها تا حدی طبیعی است. همان‌طور كه ممكن است آنها در مساله‌ای، نظری مغایر با نظر امام(ره) داشته باشند. اما در برخی موارد دیگر نظیر مساله نظارت استصوابی به این صورتی كه در حال اجرا شدن است به نظر می‌رسد تطابق چندانی با نظر شهید مطهری ندارد؛ اینكه برای تشخیص صلاحیت‌ها به گونه‌ای عمل كنیم كه خیلی از افراد صالح كنار گذاشته شوند یا مثلا كارهایی انجام شود تحت عنوان تحقیقات محلی و شبیه آنكه مستلزم تجسس در زندگی مردم باشد به نظر نمی‌رسد با آرای شهید مطهری سازگار باشد.

 

اما مخالفان نظر شما ممكن است بگویند علی مطهری به صرف اینكه فرزند شهید مطهری است نمی‌تواند چنین نظراتی را به پدرش نسبت دهد. آیا شما دلیل یا استنادی برای اثبات این مساله دارید؟

البته اینطور نیست كه من از طرف ایشان صحبت كنم. من فقط نظر و برداشت خودم را می‌گویم. برداشت من این است كه پاره‌ای تشخیصات و تصمیمات نهادی مثل شورای نگهبان تطابق چندانی ندارد با آنچه من از آرای شهید مطهری می‌فهمم.

در واقع این مساله اساسا یك بحث عقلی است؛ بحث نقلی نیست كه بگوییم در «كتاب و سنت» آمده و احیانا نص است. بالاخره وقتی صلاحیت‌های عمومی یك فرد را برای واگذاری یك مسوولیتی می‌سنجند باید یك نگاه اجمالی و البته دقیق باشد و در نهایت گفته شود این فرد در مجموع صالح است یا نه، از آن به بعد این وظیفه مردم است كه آن فرد را برای فلان مسوولیت مناسب بدانند یا نه. همین كه فردی یك فساد مالی بزرگ یا یك فساد اخلاقی مهم نداشته باشد كفایت می‌كند و قاعدتا باید بتواند خود را در معرض آرای مردم قرار دهد. اینكه بیش از این بخواهند در زندگی خصوصی مردم تحقیقات و تجسس كنند به نظر من كار درستی نیست.

 

از شورای نگهبان گذشته، مسائل دیگری هم هست كه شاید در نسبت آنها با آرای شهید مطهری باید بازنگری‌هایی داشته باشیم؛ از جمله همان مساله‌ای كه خود شما در یك نطق میان‌دستور در مجلس تذكر دادید كه مربوط به موانع وجود مسجد اهل سنت در تهران بود. آنجا شما گفتید چرا ما هنوز نباید شاهد وجود مسجدی برای اهل سنت در پایتخت باشیم؟ نگاهی كه به مسائلی از این دست در عرصه رسمی كشور وجود دارد به نظر شما چه نسبتی با اندیشه‌های مرحوم مطهری دارد؟ اساسا خود ایشان ورودی به این مساله داشته‌اند؟

البته در دوره حیات ایشان هنوز این مسائل مطرح نبود چون هنوز حكومتی شكل نگرفته بود. در آن دو ماه اول انقلاب هم كه ایشان در قید حیات بودند آنقدر مسائل مهم‌تر و حیاتی‌تر مطرح بود كه اساسا فرصتی برای پرداختن به چنین مسائلی وجود نداشت. ضمن اینكه خود پیروزی انقلاب هم، مساله چندان پیش‌بینی شده‌ای نبود. خود امام(ره) و شهید مطهری هم پیروزی انقلاب به این سرعت را پیش‌بینی نكرده بودند. اما اصل مساله وحدت شیعه و سنی و رابطه فرق اسلامی با یكدیگر از مهم‌ترین دغدغه‌های ایشان بوده است. حتی شهید مطهری معتقد بود كه فقیه واقعی كسی است كه حتما به فقه مذاهب چهارگانه اهل سنت تسلط كافی داشته باشد. بارها ایشان در آثارشان تاكید كرده‌اند كه مشتركات ما شیعیان با اهل سنت خیلی بیشتر از مفترقات ما و این دشمنی شیعه و سنی یك طرح استعماری است. اما اینكه در مورد مسجد اهل سنت در پایتخت، ایشان اظهارنظر مشخصی داشته باشند چنین نیست؛ چون در آن زمان چنین بحثی مطرح نبود.

 

این موردی كه اشاره كردید از مواردی است كه نشان‌دهنده استثنا بودن شخصیت شهید مطهری میان روحانیان شیعه است. موارد دیگری هم البته وجود دارد كه متضمن همین استثنا بودن ایشان در حوزه‌های علمیه عصر خود است. به نظر شما در سال‌های بعد از انقلاب حوزه‌های علمیه ما چقدر در پرورش طلابی كه از جنس شهید مطهری باشند موفق بوده است؟

در مواردی حوزه‌های علمیه ما البته همان راه شهید مطهری را در پیش گرفته‌اند. مثل مساله تاكید بر هویت اسلامی و مسائل فرهنگی كه حوزه‌های علمیه همان حساسیت‌هایی را دارند كه مورد نظر شهید مطهری بود. اما در مواردی هم قرابت چندانی با نظرات ایشان وجود ندارد؛ از جمله در مساله آزادی بیان یا استقلال حوزه‌های علمیه از حكومت كه به نظر می‌رسد حساسیت‌های ایشان از جانب بخش اعظم حوزه به چشم نمی‌خورد.

 

البته ممكن است كسانی در پاسخ به شما بگویند این دغدغه شهید مطهری مربوط به دوران قبل از انقلاب است كه روحانیت نباید دولتی باشد. اما در دوره جمهوری اسلامی حكومت از آن حوزه‌های علمیه است و به كار بردن تعبیر «حكومتی» برای آنها درست نیست. برای مثال آیت‌الله یزدی چندی پیش در اظهاراتی همین استدلال را مطرح كردند.

نه. اتفاقا صحبت‌های شهید مطهری مربوط به بعد از انقلاب است. در مورد شرایط بعد از انقلاب است كه ایشان تاكید می‌كردند حوزه‌های علمیه باید استقلال خود از دولت‌ها را حفظ كنند؛ چون روحانیت شیعه در طول تاریخ همیشه یك نهاد مستقل بوده و وابسته به دولت‌ها و حكومت‌ها نبوده است. نهادی بوده كه همیشه ناظر بر حكومت‌ها و در كنار مردم بوده است. به تعبیر استاد مطهری روحانیت شیعه همواره از نظر روحی متكی به خدا و از نظر اجتماعی متكی به مردم بوده است. طبق نظر شهید مطهری روحانیت بعد از انقلاب هم باید همین حالت خود را حفظ و از دولتی شدن پرهیز كند. این بحثی بود كه اتفاقا ایشان بعد از انقلاب مطرح ‌كردند؛ معتقد بودند كه روحانیان نباید پست‌ اجرایی دولتی بگیرند و خلاصه مسوول توزیع مرغ و تخم مرغ مردم شوند. در واقع ایشان معتقد بود هدف از انقلاب اصلا چنین چیزی نبوده است. ایشان وظیفه روحانیت را علاوه بر وظایف ذاتی خود مثل تربیت دینی جامعه، نظارت بر دولت‌ها و امر به معروف و نهی از منكر می‌دانستند، همان طرحی كه اتفاقا دو هفته قبل از شهادت‌شان مطرح كردند در مورد تاسیس دایره امر به معروف و نهی از منكر تحت نظر روحانیت كه ظاهرا در این مورد با امام هم صحبت كرده بودند. این دایره قرار بود كار تبلیغی و تربیت دینی فنی و حرفه‌ای انجام دهد و نظارت كلی بر دولت و جامعه داشته باشد كه متاسفانه بعد از انقلاب توجه زیادی به آن نشد.

 

در مورد دولتی شدن حوزه‌های علمیه هم مخالفان شما جواب‌هایی دارند و مثلا می‌گویند بله روحانیت همچنان از دولت‌ها مستقل است و حتی در نقد دولت‌های روحانی، احمدی‌نژاد و خاتمی پیشگام بوده است اما در مورد اصل نظام و هسته‌های اصلی آن دیگر این استقلال معنایی ندارد.

معنای استقلال حوزه‌های علمیه این نیست كه لزوما جلوی حكومت بایستند. منظور ایفای نقش نظارتی آنها بر دولت‌ها است؛ همان نقشی كه برای ولی‌فقیه نیز وجود دارد. چنان كه ولایت‌فقیه هم ولایت شخص نیست بلكه ولایت مكتب، ایدئولوژی و در واقع ولایت اسلام و فقه است. اگر در جایی نقطه ضعفی یا انحرافی دیده شود همه وظیفه دارند تذكر بدهند و در این میان البته نقش روحانیت و حوزه‌های علمیه اهمیت بیشتری دارد. بنابراین معنای ولایت‌فقیه سرسپردگی جامعه و اقشار مختلف آن نیست و نباید این‌طور باشد كه اگر انحرافی مشهود بود همه سكوت كنند. شهید مطهری در كتاب «ده گفتار» می‌گوید حتی تقلید جاهل از عالم به معنی سرسپردگی نیست و هیچگاه عقل تعطیل نمی‌شود. اینها همان نظارتی است كه از حوزه‌های علمیه توقع می‌رود.

 

روحیه تحمل مخالف را چقدر می‌توان در سلوك عملی شهید مطهری سراغ داشت؟ اینكه فارغ از مباحث نظری در عمل ایشان چقدر در تحمل مخالف موفق بودند؟

بله، تحمل مخالف از ویژگی‌های ایشان بود. چنان‌كه شما می‌بینید در انجمن اسلامی پزشكان یا انجمن اسلامی مهندسان با اینكه مخاطبان تخصصی در علوم اسلامی ندارند، سوالاتی را جسورانه مطرح می‌كنند. اما شهید مطهری انتقادها را با روی گشاده می‌شنوند و با سعه‌صدر جواب می‌دهند. حتی این سعه صدر را در نوع برخورد با گروه فرقان هم می‌توان دید. بارها از این گروه دعوت كردند كه بیایید با هم صحبت كنیم. نصایحی كه مشفقانه و پدرانه به آنها می‌گفتند نشان از روحیه تحمل مخالف ایشان داشت. حتی در مقدمه چاپ هشتم كتاب «علل گرایش به مادیگری» به همین گروه فرقان ـ بدون آنكه نام‌شان را بیاورند ـ می‌گویند من هنوز معتقدم هیچ قصد و عمدی در برداشت‌های شما نیست و اشتباهات‌تان سهوی است اما اگر بعد از این تذكرات به راه خودتان ادامه دهید ممكن است نظر ما عوض شود. نمونه دیگر را می‌توان در نوع برخورد ایشان با دكتر شریعتی دانست كه از او برای سخنرانی در حسینیه ارشاد دعوت كردند.

 

اما به نظر می‌رسد شهید مطهری از یك جایی به بعد دیگر تحمل حضور دكتر شریعتی در حسینیه ارشاد را نداشتند.

نه، این‌طور نیست. آن مساله اصلا ارتباطی با دكتر شریعتی نداشت بلكه مربوط به مدیریت حسینیه ارشاد بود.

 

خب اختلاف اصلی استاد مطهری با مرحوم میناچی (عضو هیات‌مدیره حسینیه ارشاد) به سخنرانی‌های دكتر شریعتی مربوط می‌شد.

نه، این مساله اصلا به دكتر شریعتی ربط نداشت.

 

پس اشكال كار آقای میناچی از نظر شهید مطهری چه بود؟

اشكال كار ایشان تكروی‌هایی بود كه در مدیریت حسینیه اعمال می‌كرد و كارهای خودسرانه انجام می‌داد. مثلا مصاحبه‌ای را با تلویزیون شاه - آن هم بدون اطلاع شهید مطهری- انجام داده بود یا كلاس‌هایی را كه مناسب نبود بدون اطلاع شهید مطهری برگزار می‌كرد. شهید مطهری بارها تذكر داده بودند اما آقای میناچی به راه خود ادامه می‌داد. در نهایت شهید مطهری استعفا دادند. خلاصه استعفای استاد مطهری از حسینیه ارشاد ربطی به دكتر شریعتی نداشت. اما بعد كه آثار دكتر شریعتی منتشر شد، شهید مطهری به برخی افكار و برداشت‌های ایشان انتقاد داشت. از طرف دیگر معاشرت و مصاحبت شهید مطهری با روشنفكران مسلمان و افرادی مثل مهندس بازرگان از این نظر قابل‌تامل است. همان‌طور كه می‌دانید شهید مطهری دارای نگاه‌ انتقادی قابل‌توجهی به آرای مهندس بازرگان در تفسیر اصول عقاید مثل توحید، نبوت و معاد بود كه ایشان در كتاب‌هایی مثل «راه طی شده» و «ذره بی‌انتها» آورده است. ایشان معتقد بود نوعی علم‌زدگی در تفكر آقای بازرگان وجود دارد كه عدم آشنایی ایشان با فلسفه باعث شده به تمام مسائل دینی با نگاهی تجربی نگاه كند و دچار برخی اشكالات بشود. اما در عین حال می‌بینیم كه شهید مطهری خیلی راحت با تیپ‌هایی مثل مهندس بازرگان نشست و برخاست می‌كردند. از این گذشته با تمام انتقادات فكری كه به مهندس بازرگان داشتند ایشان را به عنوان نخست‌وزیر دولت موقت به امام معرفی می‌كنند. یعنی در عین اینكه معتقد بودند افكار مهندس بازرگان در برخی عقاید دینی دارای اشكال است اما باز هم ایشان را برای اداره كشور در دولت موقت مناسب می‌دانستند و این‌طور نبود كه مسائل را با هم مخلوط كنند. در واقع شهید مطهری نوعی صداقت در مورد مهندس بازرگان احساس می‌كرد و معتقد بود كه فكر ایشان همان چیزی است كه می‌گوید. یعنی معتقد بود بازرگان با تفكر و تلاش‌های علمی به این نتایج رسیده‌ و دنبال حقیقت بوده است و نفاق ندارد. البته همانطور كه گفتم از نظر شهید مطهری عدم آشنایی مهندس بازرگان با فلسفه الهی و انس با روش تجربی، ایشان را به چنین نتایجی رسانده بود ولی معتقد بودند كه او صادق و متشرع است. اما در مواردی كه احساس می‌كردند صداقتی در كار نیست و نوعی نفاق مشاهده می‌كردند البته محكم می‌ایستادند؛ مثل رفتاری كه در برخورد با مجاهدین خلق در ایشان سراغ داریم. چون ایشان معتقد بود كه سران مجاهدین خلق در حقیقت ماركسیست هستند منتها اگر بخواهند ماركسیسم را خالص و عریان عرضه كنند خیلی نمی‌توانند در جذب نیرو موفق باشند. برای همین، افكار خودشان را در قالب آیات قرآن و روایات مطرح می‌كنند. در این موارد شهید مطهری البته كوتاه نمی‌آمدند.

 

در مورد نامه‌ای كه استاد مطهری به امام می‌نویسند آن هم بعد از فوت دكتر شریعتی چطور؟ همان نامه‌ای كه در آن انگار از امام می‌خواهند در محكومیت شریعتی چیزی بگویند...

چنین درخواستی در آن نامه وجود ندارد. موضع خود امام نسبت به دكتر شریعتی از موضع شهید مطهری تندتر بود. چنان كه بعد از فوت دكتر شریعتی خیلی‌ها نزد امام رفتند و خواستند از ایشان چیزی در تجلیل از دكتر شریعتی بگیرند ولی ایشان حاضر نشدند. حتی دكتر یزدی از امریكا به نجف نامه‌ای فرستاد و در آن اصرار كرد كه امام از دكتر شریعتی تجلیل كنند و انتظار داشت كه امام لفظ «شهید» را به كار ببرند اما امام حتی حاضر نشدند كلمه «مرحوم» را برای او به كار ببرند. تنها خطاب به دكتر یزدی نوشتند كه نامه شما در «فقد» آقای علی شریعتی رسید و بعد وارد مسائل نهضت اسلامی شدند و گفتند در این نهضت باید وحدت داشته باشیم و... بنابراین نظر خود امام از شهید مطهری درباره دكتر شریعتی تندتر بود؛ كمااینكه خود من یك بار از پدرم سوال كردم كه نظر امام در مورد دكتر شریعتی چیست؟ ایشان گفتند: «نظر امام از من (شهید مطهری) تندتر است.» در آن نامه هم فقط بحث دكتر شریعتی نبود. شهید مطهری در سال ٥٦ گزارشی از اوضاع كشور برای امام می‌فرستد و می‌گوید كه چهار جریان در حال فعالیت‌ هستند كه عبارتند از كمونیست‌ها، مجاهدین خلق، «شریعتی»ها و در نهایت هم خود ساواك و حكومت شاه. این نامه‌ای خصوصی بود كه با هدف در جریان قرار گرفتن امام از اوضاع و احوال كشور نوشته شد. اتفاقا آقای سید حمید روحانی (موسس و رییس سابق مركز اسناد انقلاب اسلامی) نقل می‌كند كه هنگامی این نامه به دست امام می‌رسد او در نجف بود و امام نامه را در اختیارش قرار می‌دهد برای اینكه حفظ شود. آقای حمید روحانی به من می‌گفت آن زمان طرفدار دكتر شریعتی بودم. نامه را خواندم ولی چون اسم نداشت نفهمیدم از كیست. با خودم گفتم این چه كسی است كه اینقدر جسورانه نوشته است و... (خنده). اما بعدا متوجه می‌شود كه نامه از استاد مطهری بوده و بعدها هم به این نتیجه می‌رسد كه همه حرف‌های شهید مطهری درست بوده است.

 

البته آقای حمید روحانی بعدها شریعتی را به همكاری با ساواك هم متهم كرد...

بله و اسنادی را ارایه می‌دهد.

 

نظر شهید مطهری هم این بود كه شریعتی با ساواك همكاری داشته است؟

در این مورد كه شهید مطهری صحبتی نكرده‌اند.

 

در فضای خصوصی با خود شما چطور؟

خیر. ولی یادم می‌آید ایشان معتقد بود آن مقالاتی كه در سال‌های ٥٦-٥٥ تحت عنوان «انسان، اسلام، ماركسیسم» از دكتر شریعتی در روزنامه كیهان چاپ می‌شد با موافقت خود دكتر شریعتی است و ساواك با اطلاع خود او اقدام به این كار كرده و خلاصه توافقی شده است. همچنین شهید مطهری ظاهرا معتقد بود كه ساواك به این نتیجه رسیده كه چاپ آثار دكتر شریعتی به نفع‌ رژیم شاه است چون روحانیت و در نتیجه نهضت امام خمینی را تضعیف می‌كند.

 

البته دوره‌ای را كه شما به آن اشاره می‌كنید مربوط به وقتی است كه شریعتی، منتقد جدی ماركسیسم هم شده بود و در همان مقالات چاپ كیهان نیز سویه‌های انتقادی جدی نسبت به ماركسیسم نیز وجود داشت.

بله انتقاداتی به ماركسیسم داشت اما محتوای اصلی افكار او از ماركسیسم بود. چنان كه تعبیر شریعتی از «زر و زور و تزویر» برگرفته از همان تعبیر ماركسیستی «دین و دولت و سرمایه» بود كه معتقد بودند این سه عنصر همواره خلق‌ها را استثمار كرده و می‌كنند. این تیپ حرف‌های شریعتی مثل «ملِك و مالك و مُلا» یا «تیغ و طلا و تسبیح» برگرفته از ماركسیسم بود و ظاهرا خود ساواك هم به این نتیجه رسیده بود كه این حرف‌ها فعلا به نفع او خواهد بود و شاید نشر وسیع آثار شریعتی بعد از فوتش و همزمان با اوج گرفتن نهضت اسلامی به خاطر همان نگاه ساواك باشد. حالا این نتیجه‌گیری ساواك چقدر درست بود، بحث دیگری است. شاید هم در این مورد اشتباه كرده باشد.

 

اعلامیه‌ای هم ظاهرا آقای مطهری با امضای خودشان و مهندس بازرگان در مورد دكتر شریعتی امضا و منتشر می‌كنند كه البته بعدا ظاهرا مهندس بازرگان امضای خودش را پس می‌گیرد.

اما بعدا مهندس بازرگان گفت من امضای خود را پس نگرفتم. این اعلامیه در سال ٥٦ منتشر شد. شهید مطهری نگران افكار جوانان بود و می‌گفت خیلی از برداشت‌های دكتر شریعتی متاثر از ماركسیسم است و ممكن است خیلی از جوانان را به سمت ماركسیسم سوق دهد. خود دكتر شریعتی هم البته برخی از این انتقادات را قبول داشت و مثلا می‌گفت من گاهی خودم هم نمی‌دانستم قرار است در مورد چه چیزی سخنرانی كنم. حتی گفته بود گاهی در فاصله اینكه از روی صندلی بلند شوم و پشت تریبون بروم موضوع سخنرانی‌ام را انتخاب می‌كردم. بنابراین خود دكتر شریعتی هم قبول داشت كه آثارش باید بازبینی و اصلاح شود.

 

و البته خود دكتر شریعتی هم به افرادی از جمله شهید مطهری پیشنهاد كرده بود آثارش را مورد بررسی قرار دهند و اگر اشكالاتی داشت اصلاح كنند.

بله ظاهرا دكتر شریعتی اول گفته بود آقای محمدرضا حكیمی آثارش را ببینند و... البته نقل‌قول‌ها مختلف است اما ظاهرا بعدا گفته بود كه آقای مطهری و آقای جعفری نیز بر آن صحه بگذارند.

 

اما چرا هیچ‌وقت استاد مطهری این كار را انجام نداد؟

چرا، در خیلی از موارد این كار را انجام دادند و به كتاب‌های دكتر شریعتی حاشیه‌هایی زدند و ما هم در انتشارات صدرا برخی از آنها را تاكنون چاپ كرده‌ایم ولی شرایط برای یك كار اساسی مهیا نبود.

 

منظور شما احتمالا جلد دوم كتاب «حماسه حسینی» شهید مطهری است كه نقدی بر كتاب «حسین وارث آدم» دكتر شریعتی نوشته‌اند؟

علاوه بر آن، كتابی با عنوان «حاشیه‌های استاد مطهری بر آثار دكتر شریعتی» است كه الان جلد اول آن چاپ شده است و ٢ جلد دیگر آن هم منتشر خواهد شد.

 

اما با وجود تمام انتقاداتی كه شهید مطهری به برخی افكار دكتر شریعتی داشت، گفته می‌شود كه دكتر شریعتی همیشه احترام استاد مطهری را داشته‌ و هیچ‌وقت از ایشان جسارتی نسبت به مرحوم مطهری دیده یا شنیده نشده است.

درست است. اصلا دكتر شریعتی خودش را هم‌ردیف شهید مطهری نمی‌دانست و در واقع خودش را شاگرد ایشان می‌دانست. خب دكتر شریعتی طبعا تسلط شهید مطهری بر معارف اسلامی را قبول داشت و حتی در جایی گفته است كه آقای مطهری پهلوان علوم اسلامی است. از نظر سنی هم كه ١٤، ١٥ سال از شهید مطهری كوچك‌تر بود. طبعا این ملاحظات را داشت.

 

نكته‌ای كه در سخنان شما بود اینكه شهید مطهری با دكتر شریعتی مشكلی نداشت بلكه انتقاداتی را به آثار و افكار ایشان داشته‌ است. اما شما به خوبی می‌دانید وقتی بحث از آزادی بیان و تحمل مخالف می‌شود لزوما مربوط به مخالفان شخصی نیست بلكه اتفاقا بیشتر ناظر به اختلافات فكری، عقیدتی و ایدئولوژیك است. در اینجاها به نظر نمی‌رسد سعه‌صدر شهید مطهری به وسعتی باشد كه شما در مورد آن توضیح دادید...

مگر جایی شهید مطهری محدودیتی را برای آثار دكتر شریعتی به وجود آورده یا حرفی در این مورد زده است؟

 

خب در همان اطلاعیه‌ای كه اشاره شد كه ایشان می‌گویند شریعتی نباید بت شود و...

نه، شهید مطهری می‌گوید برخی می‌خواهند از شریعتی بت بسازند كه كسی جرات انتقاد از او را نداشته باشد. خب این درست است و واقعا هم همین طور بود. اتفاقا قضیه درست عكس نتیجه‌گیری شماست. یعنی شهید مطهری می‌گوید باید آزادی بیان وجود داشته باشد نه اینكه از كسی بت ساخته شود تا دیگران جرات انتقاد از او را نداشته باشند.

 

اما غیر از مساله دكتر شریعتی موارد دیگری هم هست كه در رفتار شهید مطهری خیلی نشان از روحیه تحمل مخالف دیده نمی‌شود. از جمله در مورد ورود امام به تهران و حضور مادر شهیدان رضایی _ كه از مجاهدین خلق اولیه و قبل از انحراف این سازمان و تبدیل شدن به گروهكی منافق بودند_ كه با مخالفت شهید مطهری مساله كان لم یكن می‌شود. اتفاقا این مورد همیشه به عنوان نحوه مواجهه شهید مطهری با ولایت فقیه از جانب شما به عنوان یك الگوی درست معرفی شده است كه البته این سویه مثبت ماجرا است. اما سویه دیگر آن این است كه بالاخره در این انقلاب گروه‌های مختلفی سهیم بوده‌اند و تنها روحانیت نبود كه برای پیروزی آن تلاش كرد. شاید ایرادی نداشت حالا كه انقلاب در آستانه پیروزی قرار گرفته بود و رهبرش در حال بازگشت به كشور بود مادری كه فرزندانش را در راه همین انقلاب از دست داده بود در شمار كسانی قرار می‌گرفت كه می‌خواستند به رهبر انقلاب خیر مقدم بگویند. به خصوص در این مورد كه ظاهرا خود امام هم با آن مشكلی نداشته‌اند.

نه، امام قطعا مخالف بودند. این برخی از اطرافیان امام بودند كه می‌خواستند این اتفاق بیفتد؛ مخصوصا خود حاج احمد آقا كه در آن زمان نوعی گرایش به مجاهدین خلق داشت. شهید مطهری هم احتمالا با علم به اینكه امام با این مساله موافق نیستند در این موضوع محكم می‌ایستد و به امام می‌گوید اگر شما این مساله را قبول كرده‌اید از این ساعت من با شما نیستم. این موضوع با مساله آزادی بیان فرق می‌كند وگرنه خود شهید مطهری می‌گوید در جمهوری اسلامی كمونیست‌ها هم آزادند. یعنی به اعتقاد ایشان ما حزب غیر اسلامی هم می‌توانیم داشته باشیم مشروط به اینكه آنها با تابلوی خودشان در جامعه فعالیت كنند نه اینكه از مظاهر اسلامی استفاده كنند و مردم را فریب بدهند. ولی آنجایی كه پای نفاق به میان می‌آمد ایشان كوتاه نمی‌آمدند. در مورد مجاهدین، شهید مطهری معتقد بود كه اینها دروغ می‌گویند و در واقع ماركسیست هستند.

 

حتی در مورد مجاهدین اولیه و كسانی نظیر شهیدان رضایی، مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف ایشان چنین تلقی‌ای داشتند؟

ایشان معتقد بودند كه آنها هم انحرافات فكری داشتند. البته چند مسلمان هم در آنها بود اما از نظر شهید مطهری حتی همان‌ها هم دارای فكر خالص اسلامی نبودند. ولی بحث مادر «رضایی»ها در روز استقبال از امام اصلا بر سر مجاهدین اولیه نبود بلكه بر سر فرصت‌طلبی و سوءاستفاده‌ای بود كه مجاهدین آن روز و مسعود رجوی می‌خواستند بكنند. كسانی كه خودشان در واقع ماركسیست بودند حالا كه انقلاب شده می‌خواستند كنار امام بایستند و اطلاعیه بخوانند. خب اینكه نمی‌شود مجاهدین خلق، حزب توده، چریك‌های فدایی خلق و... همه بیایند كنار امام و مشتركا انقلاب را رهبری كنند.

 

خب همه این گروه‌ها – هر كدام به سهم خودشان - در مبارزه با شاه و پیروزی انقلاب نقش داشتند. بالاخره كشته دادند، برخی‌شان زندان رفتند و...

نقش كمونیست‌ها در انقلاب اسلامی به‌طور كلی منفی بود. یعنی وقتی مردم اینها را می‌دیدند احساس می‌كردند كه ممكن است حكومت شاه برود و یك رژیم كمونیستی حاكم بشود. برای همین، مردم وقتی فعالیت‌ گروه‌های ماركسیستی را می‌دیدند عقب‌نشینی می‌كردند. از طرف دیگر نمی‌شد كه با معیار تعداد زندانی‌ها و... رهبری انقلاب و حكومت را بین افراد و گروه‌ها تقسیم كرد.

 

پس اینكه شهید مطهری گفته بود در جمهوری اسلامی كمونیست‌ها می‌توانند آزاد باشند، این آزادی كجا باید ظهور و بروز پیدا می‌كرد؟

آزاد باشند كه بروند حزب تشكیل بدهند و برای خودشان فعالیت كنند.

 

خب آنها توانستند حزب تشكیل دهند؟ یعنی این اجازه به آنها داده شد؟

حالا اینكه بعدها این اتفاق نیفتاد كه ربطی به شهید مطهری ندارد؛ ایشان دیگر از این دنیا رفته بودند. بعد هم چه زمانی با اینها برخورد شد؟ وقتی كه اسلحه برداشتند و قیام مسلحانه كردند وگرنه پیش از آن، روزنامه‌ها و تریبون‌های خودشان را داشتند. اما اینكه گروهی بتواند وارد سیستم مدیریت و رهبری یك كشور بشود بحث دیگری است و با آزادی تفاوت دارد. هیچ انقلابی حاضر نمی‌شود كه گروه‌های مخالف ایدئولوژی آن وارد صحنه رهبری و مدیریت كشور شوند. این انقلاب از اول اسلامی بود و مردم ایران غیر آن را نمی‌پذیرفتند. در چنین شرایطی صحبت از اینكه گروه‌های دیگر هم بیایند و در اداره كشور دخیل بشوند حرف دقیقی نیست.

منبع: روزنامه اعتماد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: