1397/1/27 ۰۸:۴۴
علوم انسانی (humanities) یا چنانكه برخی از اهل اندیشه پیشنهاد میكنند، «انسانیات» در برابر «طبیعیات» برای «علوم طبیعی»، به مجموعهای از علوم گفته میشود كه موضوع آنها فرهنگ انسانی است و از آنجایی كه مفهوم «فرهنگ» culture مبهم و دارای تعاریف متعدد و گاه متقابل است، در نتیجه ارایه تعریفی دقیق از علوم انسانی نیز دشوار و شاید بتوان گفت، غیرممكن است.
كاوه رهنما: علوم انسانی (humanities) یا چنانكه برخی از اهل اندیشه پیشنهاد میكنند، «انسانیات» در برابر «طبیعیات» برای «علوم طبیعی»، به مجموعهای از علوم گفته میشود كه موضوع آنها فرهنگ انسانی است و از آنجایی كه مفهوم «فرهنگ» culture مبهم و دارای تعاریف متعدد و گاه متقابل است، در نتیجه ارایه تعریفی دقیق از علوم انسانی نیز دشوار و شاید بتوان گفت، غیرممكن است. در اواخر قرن نوزدهم، ویلهم دیلتای، فیلسوف آلمانی برای اشاره به این علوم از تعبیر Geisteswissenschaften بهره برد كه بطور تحتاللفظی میتوان آن را علوم یا دانشهای روحی یا معنوی ترجمه كرد. دیلتای این تعبیر را در برابر Naturwissenschaften به كار برد كه آن هم بطور تحتاللفظی علوم یا معارف طبیعی ترجمه میشوند. امروزه علوم انسانی مجموعهای از علوم شامل فلسفه، تاریخ، زبانشناسی، علوم اجتماعی، مطالعات هنر، مطالعات رسانه، حقوق، الهیات، اقتصاد، روانشناسی و... را در بر میگیرد. آشكار است كه همه این رشتهها و شاخههای علمی سابقهای طولانی به اندازه تاریخ دانش بشری دارند، اما تمایز و تخصصیشدن رشتههای علمی از میانه سده نوزدهم و در دانشگاهها آغاز شد و هر یك از این علوم نیز خود به زیرشاخههای فراوانی تقسیم شدند. برای مثال فلسفه مجموعه كثیری از شاخهها چون فلسفه ذهن، فلسفه علم، فلسفه دین، فلسفه اخلاق و... را در بر میگیرد یا علوم اجتماعی به زیرشاخههای متعددی چون جامعهشناسی، انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات جنسیت، جامعهشناسی هنر، جامعهشناسی سیاسی و... تقسیم میشود. موضوع عموم این دانشها انسان در مقام موجودی فرهنگی است كه زیستجهانی فرهنگی را میسازد و در آن به فعالیت و كنش میپردازد. روش پرداختن به این موضوع در این علوم البته متفاوت است.چنان كه گفته شد، موضوع علوم انسانی، زیستجهان فرهنگی انسان است، اما هر یك از رشتهها و شاخهها در علوم انسانی مذكور، وجه یا وجوهی از انسان را مورد بحث و بررسی قرار میدهند. برای مثال در روانشناسی، رفتارهای انسان اعم از گفتارها و كردارهای او به هدف شناخت وجه درونی وجودش (یعنی باورها و احساسات و امیالش) یعنی روان یا بهتر بگوییم، نفس او مورد مطالعه قرار میگیرد. این مطالعه یا با روش تجربی یا به شیوه نظرورزانه (speculative) صورت میگیرد. در اقتصاد به شیوههای تخصیص امكانات محدود در سطح فردی یا جمعی پرداخته میشود. علوم اجتماعی نیز متضمن مطالعه انسان به عنوان موجودی اجتماعی است. منتها وجه اجتماعی انسان چنان كه اشاره شد، در این علوم از جنبههای گوناگونی مورد مطالعه قرار میگیرد. برای نمونه در جامعهشناسی محض یا نظری به نظریات و دیدگاههای فلسفی متفكران درباره حیات اجتماعی انسان پرداخته میشود، در حالی كه شاخهای چون جامعهشناسی سیاسی، نسبت میان جامعه و سیاست به طور خاص را میكاود یا جامعهشناسی هنر به وجه اجتماعی شاخههای مختلف هنر اختصاص دارد. انسانشناسی مطالعه ویژگیها و اختصاصات انسان، رفتارها و جوامع انسانی را در گذشته و اكنون وجهه نظر دارد و مطالعات فرهنگی، به فرهنگ انسانی و نحوه بازتولید و بازتاب آن در سبك زندگی فردی و جمعی انسان میپردازد. یكی از بحثهای متاخر، رایج و تاملبرانگیز در علوم انسانی آن است كه انسانی كه در این شاخههای متفاوت مورد مطالعه قرار میگیرد، آیا انسان انضمامی و واقعی بیرون مناسبات دانش است یا انسانی انتزاعی و فروكاسته به مفهومی مثالین است؟ از آنجایی كه بر خلاف تصور خام پیشین، دانش از ارزش یكسره گسسته نیست و معرفت در ربطی ناگسستنی به قدرت پدید میآید، گزینش وجه یا وجوهی از انسان برای مطالعه بر اساس چه ارزشها و هنجارهایی صورت میگیرد؟ رجوع به خود واقعیت، شعاری است كه پدیدارشناسان میدادند و میگفتند در مطالعه علمی باید همه مفروضات را تعلیق كرد و در پرانتز گذاشت. اصحاب هرمنوتیك اما خاطرنشان ساختند كه چنین آرمانی دستنیافتنی است و در هر رویكردی به امر واقع، با پیشانگاشت و پیشداشت و پیشداده و از افقی مشخص صورت میپذیرد. نهایت كاری كه دانشمند میتواند بكند این است كه تا سر حد امكان، مختصات این افق را برای خود و دیگران روشن كند و آگاهانه به مطالعه انسان بپردازد. توجه به این ارزشها به ویژه در عصر پسااستعماری اهمیت دو چندانی یافته است. به عبارت دیگر همسو با تغییرات جدی در نظام بینالمللی جهانی و تغییراتی كه در مناسبات قدرت پدید آمده، اصحاب علوم انسانی نیز متوجه شدند بسیاری از آنچه به عنوان معرفت تولید كردهاند، مبتنی بر اروپامحوری و دیگریسازی سایر جوامع بوده و در نتیجه مطالعه انسان در جوامع غربی، از پشت عینك «انسان مدرن غربی» ممكن شده است. دیگر ویژگی علوم انسانی متاخر این است كه در مطالعه انسان، گروههای مختلف و واقعی انسانها مطالعه شوند و به جای در نظر آوردن انسان به عنوان امری كلی و منتزع از شرایط عینی، او را در بستر واقعیت در نظر بگیرند. بر اساس چنین رویكردی بود كه نگاه تخصصیشده و شاخهشاخه پیشین محل تردید قرار گرفت و رهیافتهای میانرشتهای اهمیت پیدا كرد. همچنین همسو با دموكراتیزه شدن دانش، از این نیز بحث شد كه همه گروههای انسانی مورد مطالعه قرار بگیرند و مفهوم «مردم» people اهمیتی اساسی یافت. این رویكرد اخیر مطلقا به معنای عوامگرا (پوپولیستی شدن) علوم انسانی نیست، بلكه سخن بر سر آن است كه علوم انسانی به جای نگاه تخصصیشده پیشین، انسانها را در متن زندگی واقعی و روزمره و با در نظر داشتن پیچیدگیهای این در همتنیدگی مطالعه كند. بحث از جامعهشناسی مردممدار بر بستر چنین تحولاتی در علوم انسانی مطرح شده است و مدعای آن مطالعه مردم در كلیت آن است. آرمان این نگاه آن است كه مردم نیز در فرآیند تولید معرفت دخالت كنند. البته جامعهشناسی مردممدار هنوز در آغاز راه خود است، همچنان كه علوم انسانی با ترجیحات و رویكردهایی كه ذكر شد، مراحل نخستین خود را طی میكند. در این مسیر باید دید اصحاب علوم اجتماعی تا چه میزان میتوانند از شعار دادن و كلیگوییهایی مرسوم فاصله بگیرند و با مبانی مذكور گامی واقعی در مسیر شناخت واقعیت انسان و فهم زوایای پنهان و خفایای وجود او بگشایند.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید