1396/12/2 ۰۸:۲۳
گام بعدی، رسیدن به یک تصمیم است؛ یک روش ممکن برای پیش رفتن این است: به ما اجازه دهید فرض کنیم طبق نظر کارشناسی پزشکان، نوزاد را باید نجات داد. این نگرش، یقینا مبتنی بر تجربۀ پزشکان در موقعیتهای مشابهی است که بیماران مصدوم را درمان کردهاند، هرچند بعد از آن، بیماران دچار درد و رنج بودهاند.
ترجمه: محمدجواد موحدی
گام بعدی، رسیدن به یک تصمیم است؛ یک روش ممکن برای پیش رفتن این است: به ما اجازه دهید فرض کنیم طبق نظر کارشناسی پزشکان، نوزاد را باید نجات داد. این نگرش، یقینا مبتنی بر تجربۀ پزشکان در موقعیتهای مشابهی است که بیماران مصدوم را درمان کردهاند، هرچند بعد از آن، بیماران دچار درد و رنج بودهاند. این حکم همبسته با اصل کرامت انسانی است (حداقل تا آن زمان که بدان معناست که زندگی انسان خدشهناپذیر است). از سوی دیگر، نجاتدادن نوزاد، شاید با اصل سود در تناقض افتد. پس اجازه دهید ما به همان مورد برگردیم و موقعیت را از نزدیک بررسی کنیم. ما فرض میکنیم که در این مورد خاص، نوزاد مسلماً بیش از چند ماه بیشتر زنده نخواهد ماند. علاوه بر این، نوزاد این مدت کوتاه را در حالت ناهشیاری و با مقدار معتنابهی درد سپری خواهد کرد. تحت این وضعیت، آیا به نوزاد اجازه نخواهیم داد و به او برای مردن کمک نخواهیم کرد؟ کسی ممکن است بگوید که البته! شهود پزشکان در این مورد خاص، گمراهکننده است و باید با اصل سود اصلاح شود. به هر حال، درباره اصل کرامت انسانی چه میتوان گفت؟ آیا اصل کرامت انسانی این شقّ را منع نمیکند؟ شاید در این مورد، آنگونه که هنری ریچاردسون (Richardson) پیشنهاد میکند، ما باید این اصل را تخصیص بزنیم.
اصل تخصیصخورده شدۀ کرامت انسانی، سپس اینگونه می شود: «زندگی انسان، خدشهناپذیر است (و بنابراین برای حفظ آن ما الزام اخلاقی داریم) به جز زمانی که دورۀ کوتاه باقیماندۀ آن با درد شدید همراه باشد.» فرایند تأملی در گردش است، از شهودات خاص به اصول اخلاقی و دوباره بازگشت. نهایتا دیدگاهی که امیدوار بهدست آوردنش هستیم، در جایی است که اصول اصلاحشده و احکام اندیشیده شده، برای نمونه، در یک اصل خاص با هم منطبق میشوند و دیگر، روند موازنۀ تأملی بهپایان خود میرسد.
ما به یک تصمیم رسیدیم؛ با این حال، آیا این تصمیم موجه است؟ بله، اگر همۀ جنبههای اخلاقا مرتبط بررسی شده باشند و همۀ اشخاص متأثر را، چه آنهایی که گوش کردند و چه آنهایی که نظرات خود را بیان کردند، شامل شده باشد؛ یعنی موازنۀ تأملی، بین ذهنی (inter-subjective) است، و اگر هیچ جنبۀ جدیدی اضافه نشده است که موازنه را به هم بریزد، تصمیم، موجه است. این نوع توجیه، موقتی است. به هر حال در جوامع کثرتگرا، ما به چیزی بهتر از این نمیرسیم.
رهیافتهای دیگری به اخلاق کاربردی نیز وجود دارد. یک رهیافت، «طراحی ـ در ـ اخلاق» است. در این رهیافت، پرسش این است که چگونه ما میتوانیم نهادهایی را طراحی کنیم، به نحوی که آنها ارزشها را محقق کنند؛ برای مثال، چگونه ما میتوانیم نهادهای اجتماعیی طراحی کنیم، به نحوی که از فساد جلوگیری شود؟ چگونه نهادهای جهانی میتوانند عدالت را ترویج دهند؟ همانگونه که راولز این موضوع را بیان می کند، ساختار بنیادی، یعنی نهادهای سیاسی و اقتصادی، موضوع عدالت هستند.
رهیافت طراحی ـ درـ اخلاق، محدود به نهادهای سیاسی و اجتماعی نیست، بلکه همچنین در سیستمهای فنی نیز بهکار میرود. ساختارگراهای اجتماعی تأکید میکنند که فنّاوری جدید، نتیجه منافع اجتماعی، نیروها و گزینشهاست. ساختارگرایی اجتماعی، هم پیامدهای توصیفی دارد و هم ساختاری. ساختارگرایی اجتماعی به ما میآموزد که فناوریها بیطرف نیستند، بلکه در خدمت به منافع نهادهایی خاص و گروههای اجتماعیاند. به هر حال، این بینش ممکن است نیز دو پیامد ساختاری و هنجاری داشته باشد. اگر ما معتقد باشیم که فناوری، تغییرناپذیر نیست و اینکه فناوری جدید میتواند بهنحوی مطابق با نیازها و ارزشهای انسانی شکل یابد، توسعۀ فناورانه، چالشی اخلاقی میشود. فرایند طراحی فناوری، ذاتا با این پرسش مرتبط است که زندگی خوب چیست و ما نیازمند تحقق کدام ارزشها هستیم.
رهیافت طراحی ـ در ـ اخلاق بر روشهای متعددی متکی است. برای مثال، روشهای تحقیق اجتماعی، همراه با روشهای فلسفی، برای طراحی ـ در ـ اخلاق در نهادهای اجتماعی ضروری هستند. علاوه بر این، روشها در انفورماتیک، برای طراحی ـ در ـ اخلاق، در سامانههای کامپیوتری ضروری هستند.
برای اخلاقدانان تحقیق میانرشتهای و آشنایی با آن ضروری است. نخست، آنها باید قادر به فهم دیدگاههای دیگر رشتهها باشند. آنها همچنین باید یافتههای دیگر رشتهها را با یافتههای اثر خودشان ادغام کنند. نهایتا اخلاقدانان باید روشهایی بیابند که در هدف کلی پروژه تحقیقاتی میانرشتهای مشارکت داشته باشند، که این بدان معناست که آنها باید آشکارا نشان دهند چگونه دیدگاهی اخلاقی، در ارائه فهمی کاملتر از مسأله حاضر سهیم است.
آیا اخلاقدان، باید راهنمایی اخلاقی بدهد؟
نقش اخلاقدانان چیست؟ آیا آنها باید به پرسشها پاسخ بدهند و با توجه به تصمیماتی خاص، توصیه کنند؟ یا اینکه آنها باید تنها اطلاعاتی دربارۀ، برای مثال، روشهای تصمیمگیری، اصول اخلاقی مرتبط و تصمیمهای قبلی در موارد مشابه، فراهم کنند؟ اخلاقدانان متفاوت به این پرسشها، پاسخهای متفاوتی میدهند. طبق نظر پیتر سینگر، هیچ چیزی اخلاقدان را از استدلالآوری برای مواضع خاص در اخلاق کاربردی منع نمیکند، به شرط اینکه آنها استدلالهای خوبی داشته باشند. خود سینگر بهنفع سیاستهای مهاجرتی لیبرال، کمکهای سخاوتمندانه به کشورهای فقیر و علیه شکار و صید و… استدلال میآورد.
رونالد دروکین از موضعی کمتر هنجاری دفاع میکند. طبق نظر او، تحت برنامه روشمند «فلسفه از درون به بیرون» (philosophy from the inside out)، نخستین فعالیت اخلاقدان، گوش سپردن به نگرشهای رقیب و متضاد است، تفسیر و حتی بازسازی آنها برای فهم جوهر اخلاقی آنها و توضیح دادن اینکه چگونه آنها با هم مرتبطند. پس طبق نظر دورکین، نقش اخلاقدان چیزی بیش از مفسر و میانجی است و آن قضاوت است.
اخلاق حرفهای
اخلاق حرفهای از تأمل اخلاقی در یک حرفه نشأت میگیرد. میان اخلاق کاربردی و اخلاق حرفهای رابطهای وجود دارد. کسی ممکن است حتی بگوید که اخلاق حرفهای بازتاب اخلاق کاربردی است. برای مثال، اخلاق حرفهای برای پزشکان، پرستاران و کاردرمانگران، در اخلاق پزشکی و بهداشت و سلامت همتا دارد. اخلاق حرفهای تجار در اخلاق تجارت همتا دارد و غیره. به هر حال، اخلاق حرفهای و اخلاق کاربردی، چندین تفاوت ذاتی هم دارند. اخلاق حرفهای، بر عمل یک حرفه مبتنی است، در حالی که اخلاق کاربردی مقدمتاً سعی و کوششی دانشگاهی است.
اخلاق حرفهای، اخلاق زندگی حرفهای است یا به عبارت دیگر، اخلاق حرفه. حرفه را نیز میتوان فعالیتی تعریف کرد که به تولید یا خدمات انجامشده در قبال اخذ دستمزد، ختم میشود. پس تفاوت میان کار (حرفه) حرفهای و غیرحرفهای در چیست؟ اغلب معیارهای زیر برای متمایز کردن حرفهها از یکدیگر ذکر میشوند:
۱- آموزش دانشگاهی
۲- اهمیت خدمات عرضهشده
۳- درجۀ حرفهای
۴- انجمن حرفهای
۵- خودآیینی
۶- کد اخلاقی یا کد رفتاری
از دیدگاه اخلاقی، معیار پنجم، یعنی خودآیینی، اهمیت ویژهای دارد. برای مثال، کار خط تولید، خودآیین نیست؛ اما در عوض، اشخاص دیگری (برای مثال مدیر یا مهندس) آن را مدیریت میکنند. کارگران فاقد خودآیینی هستند؛ لذا بهندرت تصمیم میگیرند یا در محل کار با تناقض مواجه میشوند. در مقابل، پزشکان تصمیمات زیادی درباره تشخیص و درمان بیماران، در طول یک روز کاری میگیرند؛ تصمیماتی که برای حیات و بهبود بیماران حیاتی هستند.
به هر حال، نباید در تمایز میان کار حرفهای و غیرحرفهای زیاد مبالغه کرد. در ارتباط با خودآیینی، تمایزها در زندگی کاری مدرن در حال کمشدن هستند. از یک سو، کارگران بیشتری با توجه به معیارهای فوق در حال حرفهای شدن هستند؛ برای مثال به سبب مدرن شدن و فنّاوری پیشرفته، امروزه بسیاری از کارگران نیازمند آموزش علمی در سطوح بالاتر هستند که میتواند اعتماد به نفسشان را نیز افزایش دهد. از سوی دیگر، توسعۀ موازی در جهت مخالف به سمت کمترشدن خودآیینی برای بسیاری از حرفههای سنتی وجود دارد؛ برای مثال سیاستها و مقررات بهداشتی درمانی، به طور فزایندهای، خودآیینی پزشکان را در بخش بهداشت و درمان عمومی محدود میکنند.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید