1396/11/28 ۰۸:۲۴
بعد از گذشت دو قرن از وفات حکیم پرآوازه ایرانی عمر خیام بود که جامعه علم و ادب جهانی از وجود رباعیات خیام با خبر شد. از همان ابتدای بروز و ظهور رباعیات کسانی کوشیدند که در سرودن رباعی از خیام پیروی کرده، و دانسته یا ندانسته بر تعداد آنها بیفزاید. تا جایی که امروزه حجم عظیمی از آنها را میتوان در کتابها و سندها مشاهده کرد. تعداد رباعیات منسوب به خیام، در برخی نسخهها به کمتر از (۸۰) و در برخی دیگر به بیش از (۱۲۰۰) عدد میرسد.
مقدمه: بعد از گذشت دو قرن از وفات حکیم پرآوازه ایرانی عمر خیام بود که جامعه علم و ادب جهانی از وجود رباعیات خیام با خبر شد. از همان ابتدای بروز و ظهور رباعیات کسانی کوشیدند که در سرودن رباعی از خیام پیروی کرده، و دانسته یا ندانسته بر تعداد آنها بیفزاید. تا جایی که امروزه حجم عظیمی از آنها را میتوان در کتابها و سندها مشاهده کرد. تعداد رباعیات منسوب به خیام، در برخی نسخهها به کمتر از (۸۰) و در برخی دیگر به بیش از (۱۲۰۰) عدد میرسد.
کار تقلید دیگران از خیام، به دو شیوه بوده است. یک شیوه، روش کسانی بود که هم در قالب و شکل و هم در مضمون و محتوی، از رباعیات خیام تقلید نموده و رباعی سرودند. هر چند امروزه به درستی نمیتوان انگیزه واقعی این افراد را در این مورد فهمید، گفتنی است این افراد فارسی زبانهایی بودند که به علت ساختار ویژه رباعی و فضای صمیمی و در دسترس اطراف آن، از رباعیات خیام تقلید نموده، بر حجم آن افزودند.
این میزان حجم بالا از رباعیات خیام و ابعاد شخصیت وی، از طرفی او را خوشبختترین شاعر ایرانی قلمداد کرده، که تا این اندازه مورد توجه بوده است. تا جایی که ۷۵ سال پیش یکی از محققان آثار خیام گفت اگر آثار مربوط به خیام و رباعیات جمع شود، کتابخانه بزرگی را تشکیل خواهد داد. از طرف دیگر، موجبات سردرگمی محققان رباعیات خیامی را نیز فراهم آورده و آنها را در تشخیص رباعیات اصیل خیامی از رباعیهای منحول و سرگردان دچار مشکل کرده است.
شیوه دوم تقلید از سرودن رباعی، شیوه تقلید از مضمونها و محتواهای رباعیات خیامی، هر چند به زبانی غیر از زبان فارسی است.
در زبان و ادبیات عربی، بیشتر افکار ابوالعلاء معری را به افکار خیام نزدیک دانستهاند. اما آنچه از مضمونهای اشعار ابوالعلاء بر میآید، که مبتنی بر یاس و بدبینی فلسفی و نومیدی محض از زمین و از آسمان میباشد، چنین قضاوتی دور از انصاف است.
ابوالعلاء زندگی خویش را مبتنی بر افکار تاریک خود، تجربه کرد. اما حکیم عمر خیام در افکار خود با حیرت دنبال کشف معماهای هستی است. خیام برای رهایی از تصور پوچی به گذراندن لحظههای خوش زندگی دل بسته و همه را تشویق به چنین رویکردی میکند. و در عین اعتقاد کامل به قادر متعال، به شیوه فیلسوفان، سوالاتی از اسرار هستی دارد.
یکی دیگر از شعرای عرب، ایلیا ابوماضی شاعر معاصر لبنانی مهاجر به آمریکا، بسیار تلاش کرده است که قصیدههای خود را به شیوه افکار خیامی نزدیک است. ایلیا ابوماضی در ترازوی منتقدان به شاعر متفائل (خوشبین) مشهور است. او همانند پیرفرزانهاش حکیم شاعر عمر خیام، بعداز آن که از معماهای ناگشوده هستی دچار حیرت میشود، برای کسب آرامش درونی، آدمی را به خوشه چینی از لحظه لحظههای زندگی سفارش میکند.
این نوشتار، به بررسی زندگی و شخصیت و تاثیرپذیری ایلیا ابوماضی از افکار خیام در رباعیاتش، پرداخته است.
عمر خیام کیست؟
حجه الحق حکیم ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری نامش عمر، کنیهاش ابوالفتح، لقبش غیاثالدین و نام پدرش ابراهیم بوده است. به درستی معلوم نیست که چرا به خیام یا خیامی مشهور شده است. ظاهرا پدرش چنین عنوانی را داشته و یا شاید او چادر دوز بوده است. خیام یکی از حکیمان و دانشمندان و شاعران و اندیشمندان بزرگ ایران در اواخر سدهی پنجم و اوایل سدهی ششم هجری است. آنچه میدانیم این است که خیام به سال ۴۳۹ هجری قمری (۴۲۷ شمسی، ۱۰۴۸ میلادی) در نیشابور زاده شده و در سال ۵۱۷ هجری قمری (۵۰۱ شمسی، ۱۱۲۱ میلادی) در همان شهر در گذشت.۱
نیشابور محل تولد خیام در قرون اولیه اسلامی یکی از بزرگترین مراکز علمی آن دوران بوده است. خیام در ادبیات، تفسیر، ریاضیات، الهیات، کلام وحکمت مهارت یافت و با بزرگانی چون نظامی عروضی، بیهقی ، غزالی، زمخشری و لوکری همزمان و مرتبط بود. اما محققان سرگذشت خیام در درستی و اعتبار داستانی که درباره همدبستانی بودن وی با خواجه نظامالملک و حسن صباح معروف است تردیدی جدی دارند.
او که یکی از مفاخر ملی ما ایرانیان است، از نظر اختلافی که در اطراف افکار او از گذشته تا حالا وجود داشته و دارد، شاید در بین بزرگان و مفاخر ملی ما ایرانیان، بینظیر باشد. هدایت با مطالعه افکار خیام در میان آثار و رباعیاتش در این مورد میگوید: اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیده خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.۲
در فلسفه و حکمت رسالههای (کون و تکلیف)، ترجمه (خطبه توحیدیه) ابنسینا، رساله در (کلیات وجود) رساله در (جواب سه مساله از حکمت) و رساله در (طبیعیات)به او نسبت داده شده است. در علوم طبیعی (رساله فیالاحتیال لمعرفه مقداری الذهب و الفضه فی جسم مرکب منهما) یعنی: تدابیری برای دانستن میزان طلا و نقره در جسمی که مرکب از این دو است، از او باقی است. در ریاضیات رساله جبر و مقابله که نام کامل آن (رساله فیالبراهین علی مسائل الجبر و المقابله) میباشد، مهمترین کتاب ریاضی و دارای شهرت جهانی و قدیمیترین رساله موجود از او است. رساله کوتاه در (حل یک مساله جبری) به وسیله قطوع مخروطی و نیز رساله ( فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس) آثار ریاضی دیگر خیام هستند. خیام در اصلاح تقویم شمسی و تشکیل و اداره رصدخانه ملکشاه در اصفهان نیز نقشی داشته است. ۳
خیام شاعر
اگر چه شعر در نزد خیام شانی والا داشته، اما حقیقت این است که خیام اصلا شاعری را پیشه خود نساخته بود. و البته جای بسی تاسف است که مردم، او را به سبب رباعیاتش میشناسند. و رباعی نوع خاصی از شعر است که ابداع ایرانیان است. و آن عبارت از دو بیت است یعنی چهارمصراع که مصرع اول و دوم و چهارم بر یک قافیه و مصرع سوم بر همان قافیه یا آزاد است. برای آسانی وزن رباعی گفته شده که به وزن عبارت: (لا حول و لا قوة الا بالله) است. خیام در میان شاعرانی که رباعی گفتهاند از همه سرآمدتر است. او توانسته مهمترین عقیدههای فلسفی را در قالب کلمات محدود رباعی بگنجاند. و در عین حال با وزن ساده و مختصر شعری خود خواننده را خسته نکند. شعر او با یک آهنگ لطیف و طبیعی در اذهان جاری میشود. حافظ و سعدی که در قله ادبیات ایران و جهان میدرخشند در برخی از مقولهها از افکار خیام تقلید نمودهاند اما رباعیات خیامی از نوع دیگری است.
این در حالی است که در تمام دوران پر افتخار زندگی وی حتی دو یا سه قرن بعد از وفات وی اشارهای به شاعر بودن خیام یا رباعیات او نشده است. یکی دو نسل پس از درگذشت خیام بود که اشعارش تک تک شروع به بروز و ظهور کرد. اولینبار فخر رازی متوفی در (۶۰۶) از یک رباعی اصیل خیامی یاد کرده است. با این مضمون: دارنده چو ترکیب چنین خوب آراست.۴
نخستین نسخه خطی این رباعیات که (۱۵۸) رباعی را در بر میگیرد و اینک در کتابخانه دانشگاه آکسفورد موجود است به سال ۱۴۶۰ میلادی یعنی تقریبا دو قرن و نیم بعد از مرگ خیام تحریر شده است. ۵
کدام رباعی
هدایت در مقدمه کتابش میگوید: شاید کمتر کتابی در دنیا مانند مجموعه ترانههای خیام تحسین شده ، مردود و منفور بوده، تحریف شده ، بهتان خورده، محکوم گردیده، حلاجی شده، شهرت عمومی و دنیاگیر پیدا کرده و بالاخره ناشناس مانده است. اگر همه کتابهایی که راجع به خیام و رباعیاتش نوشته شده، جمعآوری شود تشکیل کتابخانه بزرگی را خواهد داد. ولی کتاب رباعیاتی که به اسم خیام معروف است و در دسترس همه میباشد مجموعهای است که عموما از هشتاد تا هزار و دویست رباعی کم و بیش در بر دارد. اما همه آنها تقریبا جنگ مغلوطی از افکار مختلف را تشکیل میدهند. حالا اگر یکی از این نسخههای رباعیات را از روی تفریح ورق بزنیم و بخوانیم در آن به افکار متضاد ، به مضمونهای گوناگون و به موضوعهای قدیم و جدید بر میخوریم.۶
برای حلّ این مسأله مهم دانشمندان ایرانی و خاورشناسان شیوههای گوناگونی را برای تشخیص رباعیات راستین خیامی پیشنهاد کردهاند. آقای فولادوند محمدمهدی فیالمثل در کتابی که به همین منظور نگاشته است معیارهای زیر را برای تشخیص رباعیات اصیل از مجعول و دخیل ارائه داده است.
۱ـ هر رباعی اصیل خیاموار باید چهار رکن فکری داشته باشد و سه مصرع اول رباعی به صورت قضیه منطقی مانند مقدمهای برای نتیجه یعنی مصرع چهارم آمده باشد. بدین ترتیب رباعیات اصیل خیام از ترانه سه یا دو رکنی که غالباً سطحی و بیمعناست جدا میشود.
۲ـ شرط دوم این است که در رباعیات اصیل خیام معنا بر لفظ میچربد و همواره خالی از تصنع و لفاظی است و خواننده را بدون اینکه در صورت متوقف کند، مستقیماً به معنا میبرد.
۳ـ غالباً دو موضوع هراس از مرگ و دریافتن دم، در رباعیات اصیل خیامی چشمگیر است و صرفاً دعوت به بهرهگیری از لذّت نیست.
۴ـ رباعیات اصیل خیامی حاکی از اندوه و دلهره آدمی از کوتاهی عمر و ناتوانی او در فهم معمای زندگی و غلبه مرگ است درنتیجه ترانههای واقعی خیامی حاکی از پرسش و عصیان و دودلی میباشد.۷
به نظر میرسد علاوه بر این ملاک معنایی و مفهومی و شکلی در تشخیص رباعیات اصیل، منابعی که دستمایه پژوهشگران و نویسندگان قرار میگیرد نیز باید مورد توجه و وثوق بوده باشد تا هر مرجع و کتابی به عنوان مرجعی قابل اعتماد تلقی نشود. آقای ذکاوتی در گزینش رباعیات منابعی را اختیار کرده که از نظر تاریخی، نزدیکترین منابع به زمان عمر خیام است. سپس رباعیات مشترک این منابع را استخراج کرده است. این منابع به ترتیب تاریخی عبارتند از:
۱ـ رساله التنبیه فخررازی. تألیف اواخر قرن ششم.
۲ـ مرصادالعباد. نجم رازی تألیف ۶۲۰٫
۳ـ الاقطاب القطبیه. عبدالقاهر اهری تألیف ۶۲۹٫
۴ـ جهانگشای جوینی. تألیف ۶۵۸٫
۵ـ نسخه رائف تاریخ کتابت ۶۹۰٫
۶ـ تاریخ گزیده ـ حمدالله مستوفی تألیف ۷۲۰٫
۷ـ تاریخ وصاف. تألیف ۷۲۸٫
۸ـ نزهه المجالس جمال شروانی ـ تألیف قرن هفتم کتابت ۷۳۱٫
۹ـ مونس الاحرار ـ بدر جاجرمی ـ تألیف ۷۴۱٫
۱۰ـ جُنگ خطی ـ مورخ ۷۵۰ ـ از مآخذ فروغی.
۱۱ـ جُنگ قرن هشتم مجلس٫ از مآخذ فروغی.
۱۲ـ جُنگ لالا اسمعیل. قرن هشتم ـ از مآخذ ع میرافضلی.
۱۳ـ بیاض ـ تاجالدین احمد وزیر ـ کتابت ۷۸۲٫
۱۴ـ فردوس التواریخ ـ تألیف ۸۰۸٫
۱۵ـ نزهه الارواح حسینی ـ تاریخ کتابت ۸۴۷٫ از مآخذ م. فولادوند.
۱۶ـ طربخانه ـ یاراحمد رشیدی تبریزی. تألیف ۸۶۷ ـ چاپ همایی و یادداشتهای آن مرحوم.
۱۷ـ نسخه آکسفورد. کتابت ۸۶۵٫
۱۸ـ نسخه کتابخانه ملی پاریس ـ کتابت ۸۵۲٫
۱۹ـ نسخه نخجوانی ـ قرن نهم.
۲۰ـ رباعیات خیام ـ به تصحیح محمدعلی فروغی.۸
شخصیت خیام
ارنست رنان در مورد خیام میگوید: خیام شاید شخصیتی باشد که هرچه بیشتر کنجکاوی ما را برمیانگیزد و ما را وادار به پژوهش دربارة خود میکند، تا نیک دریابیم که بر اثر فشار ارتجاع اسلام چه بر سر نبوغ ایرانی آمده است.۹
عمر خیام به استناد متون معتبر تاریخی در طول حیات خود فردی مؤمن و مسلمانی متعهد و عامل به احکام اسلامی شمرده میشد. این امر منبعث از اعتقادات متافیزیکی وی بوده است. او در زمان حیات خود به حجه الحق که چیزی شبیه حجه الاسلام لقب امام محمد غزالی است مفتخر بوده و یا همان مفهومی که در لقب (حجت) اسماعیلیه نهفته است و پیش از او این لقب به بوعلی سینا و سپس به حکیم انوری شاعر اطلاق شده به او داده شده است از عنوانهای دیگر خیام (امام خراسان) بوده است یعنی راهبر مذهبی استان بزرگ خراسان. این عنوان به پیشوایان بزرگ مذهبی نظیر غزالی تعلق داشته است. در رباعیات خیام نوعی آزاداندیشی اشاعه میشود که ظاهراً با شخصیت فکری و فلسفی او تناسب چندانی ندارد. ضمن اینکه خیام در زمان حیاتش کوشش نکرد که اندیشهاش را در قالب رباعیات در دسترس مردم قرار دهد. خیام در عصر پرآشوب و فتنه از تاریخ ایران میزیسته و حزن عمیق او بیشبهه تا حدودی ریشه در بیسروسامانی و بیبند و باری این دوران داشته است.
در پی بیثباتی که در همه جا و همه چیز چشمگیر بود و در این فردای نامعلوم که نتیجهاش تحقیر همه حقوق مردم بود. تمدن این زمان در همان نخستین اصل خود که عدالت است در معرض تهدید قرار گرفته و همه را به یک بهرهمندی کوتاه و گذرنده از زندگی روزمره و مواهب آن واداشته بود. نه قانون نه آزادی نه دوستی میهن، همه و همه از یادها رفته و چارة کار لاعلاج مانده بود. بر اثر هجوم ترکان غُز و از طرف دیگر بطالت و سستی و انحطاط صوفیان زمانه همه چیز دچار ضعف و انحطاط گردیده و برای ایران آن روزگار دیگر جز این که خود را به مفاخر گذشته سرگرم دارد چیزی باقی نمانده بود.۱۰
لذا میبینیم که خیام در اکثر رباعیات خود زندگی با شراب را به رخ میکشد، زیرا شراب همان است که لذت و سستی روحانی را به انسان میچشاند و او را آماده میکند تا برای دخول در حیات آخرت آماده شود. در حالی که کلمه (می)، (شراب) پیش از خیام نیز بوسیله صوفیان ایرانی به کار برده میشد این مخموری نوعی مستی صوفیانه است که شخص را از خود بیخبر و متوجه خدا میکند و سنتی است شاعرانه که تاکنون نیز بر جای مانده است. اوج معنای آن را میتوان در غزلیات حافظ ملاحظه کرد. او از ساقی همیشگی میخواهد که به او (می) بدهد. یعنی اینکه او را به حقیقت ابدی رهنمون شود.در دیدگاه صوفیان انسان در دنیا بیسرپناه است صوفی در دنیای مادی نمیتواند خود را به جایگاهی مطمئن متصل کند و خود را از سرگردانی نجات دهد تنها با همین وسیله ارتباطی (شراب صوفیانه) است که میتواند به پایگاه مطمئن هستیبخش برسد و خود را نجات دهد. آن هم نه امیدی واهی داشتن به آیندهای که از ما بسیار دور است. امیدهای نامعلوم خود نوعی گمراهیاند. پس باید در حال هم زیست. میتوان سعادت را نقد کرد و آن را دریافت.
تعبیرات خیام از می و مستی تعابیری فلسفی و عرفانی و صوفیانهای بوده است که خیام از آنها برای کسب حقیقت و دفع شرور بهره میگیرد.
بعلاوه خیام از دیدگاه فلسفی انسانی خوشبین است. او درباره خدا، وجود عالم خارج و عدالت هیچگاه دستخوش تردید نبوده است. خیام در رساله فلسفی خود موسوم به (کون و تکلیف) ایمان خود را به وضوح به خدای یکتا و علهالعلل همه موجودات نشان داده است و همانند فارابی و ابنسینا، ایزد متعال را واجبالوجود نامیده است. ضمن اینکه در همین رساله فلسفی خود، خیام وجود عالمی خارج از انسان را اذعان میکند.۱۱
خیام بر اثر عقلگراییاش همواره در معرض حملات پارهای از صوفیان افراطی یا مردم سادهاندیش بوده است، با وجودی که رسائل خیام خلاف شک و بدبینی مزعوم او را اثبات میکند گفتنی است شک او دربارة مؤثر بودن فرضیههای کمابیش سطحی فلاسفهای است که ادعا دارند تمام مسائل انسانی را از طریق عقل حل میکنند.
وی میخواهد سادهنگری جزمی این فلاسفه را درهم شکند. او تصویر نسبتاً کمیاب دانشمندی را از خود نشان میدهد که قادر است از نظام علمی خویش خارج گردیده و با کمال جسارت در برابر کولاک درهم و برهم نظریات فلسفی زمان خود بایستد. دانشمندی که دربارة دانستههای خویش نیز به اندیشه و تأمل مینشیند و با این اندیشیدن وارد بادی فلسفه میگردد و برای خود و نیز برای همه اندیشمندان به طرح سؤالاتی بنیادی میپردازد. سؤالاتی دربارة چگونگی خلقت و سرنوشت آدمی.
زندگی و شخصیت ایلیا ابوماضی
ایلیا ظاهر طانیوس ابوماضی در سال ۱۸۸۹ م در خانوادهای متوسط، در قریه محیدثه در شمال لبنان متولد شد. در حالی که پیش از هفت سال نداشت، هر روز چند کیلومتری را با پای پیاده طی میکرد، تا بتواند به جلسه درس علامه شیخ منذر از بیرون کلاس گوش کند. چون استاد میزان علاقه او را به فراگیری علم شناخت، به او اجازه داد که بدون پرداخت پول از کلاس استفاده کند.
در سال ۱۹۰۲ به همراه گروهی از لبنانیها، به امید کسب زندگی بهتر، به اسکندریه کوچ کرد. او در آن جا با کمک مالی عمومی خود، به سیگارفروشی مشغول شد. ضمن این که ساعتهای فراغت خود را به آموزش صرف و نحو، سپری میکرد. او روزی در دکان عمومی خود با انطوان جمیّل آشنا شد. همو که به همراه امین تقیالدین مجله (الزهور) را منتشر میکرد.
جمیل با مشاهده علاقهاش، او را به سرودن شعر تشویق کرد. ایلیا موفق شد برخی از اشعارش را در مجله (الزهور) چاپ کند، تا این که در سن (۲۱) سالگی در سال (۱۹۱۱) توانست اشعاری را که ذر (الزهور) چاپ کرده بود، در دیوانی به نام (تذکار الماضی) گردآوری و چاپ کند.
او بعد از آن به موضوعات سیاسی و اجتماعی روی آورد و وقتش را صرف سرودن شعر درباره مسائل کشورهای عربی، بخصوص استقلال مصر و رهایی آن از اشغال انگلستان نمود. اما با بالاگرفتن شکنجه و آزار آزادیخواهان و تنگتر شدن فضای سیاسی، ایلیا تصمیم گرفت به کشورش باز گردد. هر چند برخی از محقّقان معتقدند که او از مصر مستقیم به ایالات متّحده آمریکا رفت. ابتدا به سنسناتی سپس در سال (۱۹۱۶) به نیویورک که مرکز تجمع مهاجران و محل فعالیتهای ادبی آنها بود، کوچ کرد. او در این جا به روزنامهنگاری مشغول شد، که تا آخر عمرش ادامه یافت. ریاست تحریریه (المجله العربیه) در نیویورک با او بود، ضمن این که در انتشار مجلههای (مرآه الغرب) و (الفتاه) نیز مشارکت فعال داشته است.ایلیا ابوماضی به همراه جبران خلیل جبران، میخائیل نعیمه، امین الریحانی، نسیب عریضه و دیگران، گروه ادبی (الرابطه القلمیه) را تشکیل داد. اشعار او در مجموعههای این گروه، شهرت او را جهانی کرد. در سال (۱۹۲۹) مجله (السمیر) را منتشر کرد که دو هفتهنامه بود. تا این که در سال (۱۹۳۶) به روزنامه تبدیل شد و تا روز وفاتش منتشر شد.ایلیا در زمان حیاتش چهار جلد دیوان منتشر کرد. جلد پنجم دیوان او بعد از وفاتش با نام (تبر و تراب) به وسیله مؤسسه دارالعلم للملایین منتشر شده است. در الیقظه العربیه در دمشق پنج جلد دیوان او را در یک جلد چاپ و اشعارش را بر حسب قافیه هایش با بررسی زهیر میرزا منتشر نموده است.ایلیا ابوماضی در سال ۱۹۵۷ میلادی دارفانی را وداع گفت.
حکمت و فلسفه در شعر ایلیا ابوماضی
ایلیا ابوماضی در ادبیات عرب یکی از خوشبینترین شاعران به شمار میرود. او را در ادبیات عرب به نام شاعر متفائل میشناسند.۱۴ اما مشکلات اجتماعی و سیاسی زادگاه و بطور کلی سرزمینهای عربی، دوری از زادگاه و اجبار به هجرت، آشنایی عمیق او با آداب و فرهنگ و ادبیات غرب بویژه آمریکا و پارهای از مسائل روحی و روانی، باعث شده است که نگاه ایلیا به بشریت و دردهای وی نگاهی سطحی و زودگذر نباشد.
ایلیا بعد از آشناییاش با گروه (الرابطه القلمیه) و همکاری گستردهاش با نویسندگان و روشنفکران عرب این گروه، از افکار رمانتیکی این گروه تأثیر میپذیرد. اما ظاهراً چندان با سؤالات بیجواب آنها که در آسمان و در طبیعت به دنبال حقیقت جاویدان و روح وجودی بودند، کاری نداشت. او در عین آزادگی خود را از مسیر این طوفان کنار کشید. گویی اراده زندگی نزد وی به نسبت سایر رفقایش در این گروه ادبی، قویتر بوده و تفکر او درباره دردهای انسانی و ناشناختههای حیات و اسرار مرگ و نیستی او را به یأس و بدبینی مطلق سوق نداد. او در تاریکترین لحظات زندگی خود پیوسته نگاهی به آسمان داشته و اجازه نمیداد که هستی او دستخوش طوفان این سؤالات بیجواب گردد.
ایلیا ابوماضی به درون ناشناختههای انسانی سرک میکشد و آن چه او را در بین شعرای معاصر عرب بزرگتر کرده است همان تفکر عمیق فلسفی و انسانی و اجتماعی اوست که با زبانی ساده و خودمانی احساسات و عواطف عمیق خود را بیان میکند. ۱۵
ایلیا ابوماضی در مورد خود میگوید:
حر و مذهب کل حر مذهبی
ما کنت بالغاوی و لا المتعصب
انی لا غضب للکریم ینوشه
من دونه و الوم من لم یغضب
و احب کل مهذب و لو انّه
خضمی و ارحم کل غیر مهذب
یأنی فوادی ان یمیل الی الاذی
حب الاذیه من طباع العقرب
انی اذا نزل البلاء بصاحبی
دافعت عنه بنا جذی و مخلبی. ۱۶
آزادهام و روش هر آزادهای در زندگی روش من است. من فریبکار و متعصّب نیستم. کینه میورزم به بخشندهای که به زیردستان زور میگوید: و نیز کسی را که در مقابل چنین افرادی خشم نمیگیرد ملامت میکنم. هر انسان خودساختهای را دوست دارم. هرچند دشمن من باشد و دل میسوزانم برای کسی که خود ساخته نیست. وجدان من قبول نمیکند که کسی را اذیت کند. چرا که اذیت دیگران طبیعت عقرب است. من همانی هستم که اگر به دوستم مشکلی وارد شد، با چنگ و دندان، آن گرفتاری را از او دور میکنم.
ایلیا ابوماضی در معراج تأمل برانگیز شعری خود به حالتی از (نمیدانم گری) رسید. که میتوان از آن به حیرانی خیام نام برد. به این معنی که خوشبینی ایلیا ابوماضی بستری است که میتوان در آن تفکرات و تأمّلات خیام را در رباعیاتش و نیز گرایشات رمانتیکی جبران و رفقایش را در الرابطه القلمیه پیدا نمود. ایلیا ابوماضی همانند بسیاری از شاعران و ادیبان تحت تأثیر افکار فلسفی خیام قرار گرفته و در سرش سؤالاتی دور میزند که خیام چندین قرن قبل از او از طرح آنها به جوابی کافی نرسید: سؤالاتی از دنیا و هستی از مرگ و نیستی از چیستی انسان. از کجا آمدن و به کجا رفتن او و …۱۷
در این نوشتار به مهمترین وجوه این مضامین مشترک پرداخته میشود.
۱ـ بهرهمندی از لحظههای زندگی.
زندگی زیباست. آدمی تا زمانی که زنده است باید زندگی را دریابد. توقف در زندگی بیمعناست. پس حال که قرار است این قافله برود و نماند چه بهتر که به بهترین وجه سپری شود.باید قدر لحظاتی را که گذر عمر آدمی را میسازند دانست. دردهای آدمی پایانی ندارد. آدمی با تفکر در مشکلات و مسائلی که هنوز پیش نیامده زندگی و نیستی است.
این مفاهیم را میتوان در قصیدة(فلسفه الحیاه) ۱۸ مشاهده کرد:
ایّهذا الشاکی و مابک داءّ
کیف تغدو اذا غدوت علیلا؟
و تری الشوک فی الورود و تعمی
أن تری فوقها الندی اِکلیلا
هو عبء علی الحیاه ثقیل
من یطن الحیاة عبئاً ثقیلا
و الذی نقسه بغیر جمال
لایری فلی الوجود شیئاً جمیلا
ای کسی که شکایت میکنی در حالی که دردی نداری. اگر مریض و علیل شوی چه کار خواهی کرد؟ خار را بر روی گلها میبینی اما چشم باز نمیکنی تا بر روی گل، تاج گل (شبنم) را ببینی. هر کس تصور کند که زندگی بار سنگینی بر دوش آدمی است قطعاً چنین خواهد شد. هر کس وجودش نازیبا باشد در دنیا چیزی را زیبا نمیبیند.
همانطور که حکیم شاعر عمر خیام فرمود:
ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نه ای غمان بیهوده مخور
چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش و غم بوده و نابوده مخور
طربخانه ۱۱۵ ـ ذکاوتی ص ۲۱۰
و نیز یک رباعی دیگر:
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر کهن درگذریم
با هفت هزار سالگان سر به سریم.
نخجوانی ۸۰ ـ طربخانه ۱۳۳ـ ذکاوتی ص ۲۱۴
در ادامه قصیده(فلسفه الحیاه) میخوانیم:
فتمتع بالصبح مادمت فیه
لاتخف ان یزول حتی یزولا
تتغنی و الصقر قد ملک الجو
علیها و الصائدون السبیلا
تتغنی و عمرها بعض عام
أفتبکی و قد تعیش طویلا
فاطلب الهو مثلما تطلب الاط
یار عندالهجیر ظلاً ظلیلا
مادام که صبح در اختیار توست از آن استفاده کن، نترس از این که صبح زمانش بگذرد. تا اینکه از دستت برود. پرندگان آواز میخوانند درحالی که عقاب بلای سرشان را اشغال کرده و صیادان راه را بر آنها بسته اند. پرندگان آواز میخوانند در حالی که عمرشان کمتر از یک سال است اما تو گریه میکنی درحالی که عمری طولانی داری؟ در طلب گذراندن عیش باش همانند پرندگان که در آفتاب نیم روزی در پی سایهاند.
از آمدهها زرد مکن چهره خویش
وز نامدهها آب مکن زهره خویش
برگیر زعمر بی بدل بهره خویش
زان پیش که دهر برکشد دهره خویش
طربخانه ۱۵۸ ـ ذکاوتی ص ۲۱۰
و یک رباعی دیگر:
ای بی خبر این شکل مجسم هیچ است
وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است
خوش باش که در نشیمن کون و فساد
وامانده یک دمیم و آن هم هیچ است
جنگ لالا اسماعیل ـ طربخانه ۱۲۳ ـ ذکاوتی ص ۲۰۱
ایلیا ابوماضی میگوید:
لا خلود تحت السماء لحی
فلماذا تراود المستحیلا؟
کل نجم الی الافول و لکن
آفه النجم اُن یخاف الافولا
ما اتینا الی الحیاه لنشقی
فأر یحوا اهل العقول العقولا
کل من یجمع الهموم علیه
اخذته الهموم احذاً وبیلا
زیر این آسمان هیچ موجود زندهای جاودانه نیست پس چرا با چیز غیرممکن (خود را ) فریب میدهی. هر ستارهای غروب خواهد کرد. مرگ و نیستی ستاره وقتی فرا میرسد که از غروب کردن بهراسد. ما به دنیا نیامدهایم تا اینکه عذاب بکشیم. پسای خردمندان! عاقلان را به حال خودشان بگذارید. هرکس دنبال گرفتاری و غم بگردد، همان بدبختی بالاخره دامنگیر او خواهد شد.
حکیم شاعر فرمود:
شاهی مطلب که حاصل عمر دمی است
هر ذره زخاک کیقبادی و جمی است
احوال جهان و عمرفانی و وجود
خوابی و خیالی و فریبی و دمی است.
طربخانه ۱۴۲ـ ذکاوتی ص ۲۱۰
و نیر میفرماید:
این عقل که در ره سعادت پوید
روزی صدبار خود ترا میگوید
دریاب تو این یک دمه وقتت که نهای
آن تره که بدروند و دیگر روید
نخجوانی ۲۸۳ ـ ذکاوتی ص ۲۰۶
۲ـ حیرانی از سرنوشت محتوم
تفکر درباره آن چه که هست و به فراموشی سپردن گذشته و ندیدن آن چه پیش خواهد آمد و اقرار به آن چه برای آدمی مقدر شده است. گذشته سپری شده و دیگر باز نخواهد آمد. فردا هم هنوز نیامده است پس چرا به فکر آنها باشیم. قبول گذشت ایام تنها چیزی است از گذشته که صداقت دارد و باید آن باور کرد. اما آینده دورغ است چرا چیزی را که هنوز ماهیتی نپذیرفته است باور داشته باشیم. در حالی که وجود نمیتواند در وضعیت تو تغییری ایجاد کند پس بهترین کار درک لحظات حال است باید تسلیم آن شد. این افکار را میتوان در قصیده(بردی یا سحب) از دیوان ایلیا مشاهده کرد:
رضیت نفسی بقسمتها
فلیراود غیری الشّهبا
ماغد، یا من یصوره
لی شیئاً رائعاً عجبا
اسقنی الصّهباء ان حضرت
ثم صف لی الکاس و الجببا
ان صدقا لااحس به
هو شی یشبه الکذبا
انا من قوم اذا حزنوا
وجدوا فی حزنهم طربا
درون من به سهم خود راضی است چیزی نمیتواند وجودم را در این مورد از راه بدر کند. آیندهای وجود ندارد. به نو میگویم که آن را برای من دل انگیز و عجیب به تصویر میکشی. به من از آن شراب پاک روحانی بچشاند اگر داری. برای من از وصف جام و محبوب بگو. صداقتی (آینده ای) که آن را درک نمیکنم شبیه دروغ است. من از جماعتی هستم که هرگاه دچار غمی شدند، در میان غمشان شادی سر میکشد. همانطور که حکیم شاعر فرمود:
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود زمن میدانی
درگردش من اگر مرا دستی بود
خود را برهاند میز سرگردانی
آکسفورد ۱۵۴ـ طربخانه ۱۷۲ ـ ذکاوتی ص ۲۱۴
و نیز در جایی دیگر میفرماید:
کم کن طمع از جهان و میزی خرسند
و ز نیک و بد زمانه بگسل پیوند
می بر کف، زلف دلبری گیر که زود
هم بگذرد و نماند این روزی چند
آکسفورد ۷۳ـ نخجوانی ۱۱۴ـ طربخانه ۷۵ـ ذکاوتی ص ۲۰۵
ایلیا ابوماضی در قصیده(المساء) ۲۰ دردهای دختری را ترسیم میکند که نامش (سلمی ) است او به غروب خورشید چشم دوخته در حالی که وجودش لبریز از غم و اندوه است. میبیند که روشنایی روز از او دور شده و نزدیک است که سیاهی شب او را در خود فرو برود. شاعر به او میگوید که چرا از روزهای از دست رفته جوانی رنج و عذاب است. آیا نشستن و زانوی غم بغل کردن روزهای از دست رفته را برای تو باز خواهد گرداند. پس چرا از همین لحظههای خود استفاده نمیکنی. همان لحظاتی که هم اکنون وجود دارند. چرا که ممکن است غم گذشته، حال تو راهم از تو بستاند.
پی نوشت:
۱ـ کزازی، میرجلالالدین ـ رباعیات خیام. ص مقدمه.
۲ـ هدایت، صادق. ترانههای خیام. ص۹
۳ـ کزازی. صص۶ و۷٫ و نیز رجوع کنید به: ذکاوتی قراگوزلو. علیرضا. عمر خیام صص۸ و۹ـ به نقل از: رساله فیالحتیال… مجله میراث جاویدان ـ پاییز و زمستان ۱۳۷۵ ـ دائرة المعارف دانشمندان علم و صنعت. آسیموف، محمدرضا مصاحب. ج۱ ص۱۳۵ـ و نیز کلیات آثار پارسی عمر خیام. ص۱۹۰ـ علم و تمدن در اسلام ـ دکتر سیدحسن نصر. ترجمه احمد آرام. ص۱۲۸٫
۴ـ ذکاوتی قراگزلو، علیرضا. عمرخیام. ص۱۳
۵ـ ژیلبرلازار. صدویک رباعی. عمرخیام. برگردان از فرانسه. هرمز میلانیا. ص۸
۶ـ هدایت. ص۹ـ ( از یاد نبریم که چاپ اول کتاب هدایت(۷۵) سال پیش بوده است)
۷ـ آقایانی چاوشی. جعفر.حمیم عمرخیام، فیلسوف ناشناخته ترجمه محمدمهدی فولادوند. فرهنگ. ویژه بزرگداشت خیام(۲). به نقل از خیام شناسی. محمدمهدی فولادوند صص۱۲ـ۱۰، تهران ـ ۱۹۶۸
۸ـ ذکاوتی قراگزلو ـ علیرضا ـ صص۱۹۱ـ۱۹۰
۹ـ آقایانی ـ ترجمه فولادوند. فرهنگ ویژه بزرگداشت خیام(۲) صص۳و۲
۱۰ـ همان ـ ص۱۴
۱۱ـ همان ـ ص۲۱ـ پاورقی به نقل از: بهناز: خیام رساله فیالکون و التکلیف. متن عربی و ترجمه فارسی به کوشش هاشمیپور. فرهنگ س۱۲ـ ش۴ـ۱، ۱۳۷۹ صص۱۴۱ـ۱۴۰ ـ اما بد نیست که واقعه کوتاه زمان وفات او را هم به روایت تاریخ مرور کنیم:
کمی پیش از مرگ الهیات شفا را مطالعه میکرد و چون به فصل واحد و کثیر رسید خلالی میان کتاب گذاشت. چون اصحاب گرد آمدند وصیت کرد و به نماز برخاست. دیگر چیزی نخورد و نیاشامید. تا نماز شام بگذاشت و به سجده رفت و گفت: الهم انی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی. فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک. جان به جان آفرین تسلیم کرد. همان. ص۲۷٫ به نقل از: بیهقی. تتمه صوان الحکمه چاپ لاهور۱۳۵۱هـ ق. صص۱۱۶ـ۱۱۷
۱۲ـ همان ـ ص۲۲
۱۳ـ بوهومی ـ خلیل. ایلیا ابوماضی شاعر السئوال و الجمال ص۱۵ و… و نیز رجوع کنید به: خوری ـ الفرد. ایلیا ابوماضی شاعر الجمال و التفاول و التساول. ص۹ و…
۱۴ـ دکتر ضیف شوقی. در اسات فیالشعر العربی المعاصرـ ص۱۷۸
۱۵ـ خوری ـ الفرد ـ ایلیا ابوماضی شاعر… ص۳۱٫ به نقل از نسیب عازار. نقد الشعر ص۲۸ـ
۱۶ـ دیوان ایلیا ابوماضی ـ قدم له و علق علیه ابراهیم شمسالدین. قصیده مذهب کل حر مذهبی(اتا). ۱۵بیت صص۷۰ـ۷۱
۱۷ـ دکتر ضیف. شوقی. ص۱۸۳
۱۸ـ دیوان ایلیا ابوماضی ـ (فلسفه الحیاه) ـ (۴۰) بیت. صص۳۵۴ـ۳۵۶٫
۱۹ـ همان. (بًرّدی یا سحبّ) (۱۶) بیت. صص۹۱ـ۹۲
۲۰ـ همان. (المساء) (۶۰) بیت صص۴۵۵ـ۴۵۸
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید