درآمدی بر اندیشه‌ سیاسی فارابی

1396/11/28 ۰۸:۲۰

درآمدی بر اندیشه‌ سیاسی فارابی

کتاب «المله» در مجموعه آثار ابونصر فارابی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این کتاب درواقع مبنای نظری دیگر مباحث سیاسی فارابی در کتاب‌های «آراء اهل المدینه الفاضله»، «السیاسة المدنیة»، «الفصول المدنی» و «احصاء العلوم» است. این کتاب در دوبخش تدوین شده است؛ بخش نخست مباحثی چون ملت و رابطه آن با فلسفه، رئیس ملت و جانشینانش و پیشه‌ فقه و پیوندش با فلسفه را معرفی می‌کند.


تقریر درس‌های استاد حشمت‌پور از کتاب «المله» ـ بخش اول
 

کتاب «المله» در مجموعه آثار ابونصر فارابی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. این کتاب درواقع مبنای نظری دیگر مباحث سیاسی فارابی در کتاب‌های «آراء اهل المدینه الفاضله»، «السیاسة المدنیة»، «الفصول المدنی» و «احصاء العلوم» است. این کتاب در دوبخش تدوین شده است؛ بخش نخست مباحثی چون ملت و رابطه آن با فلسفه، رئیس ملت و جانشینانش و پیشه‌ فقه و پیوندش با فلسفه را معرفی می‌کند. فارابی در بخش دوم علم مدنی را به‌طور عام و به‌طور خاص (به‌عنوان بخشی از فلسفه) معرفی می‌کند و از این لحاظ مباحث مطرح شده در این بخش با مبحث «علم مدنی، علم فقه و علم کلام» از فصل پنجم کتاب «احصاءالعلوم» قرابت نزدیکی دارد.    

محسن مهدی درباره روش متفاوت فارابی در بحث از «ملت» در کتاب «المله» با دو کتاب دیگر او یعنی آرای اهل المدنیه الفاضله و السیاسه المدنیه می‌نویسد: «کتاب «المله» به‌طور کلی ملت و واضع آن، علم مدنی و تحقیق و تفحص درباره آن و تبیین آن را معرفی می‌کند. یعنی این کتاب ملتی را که باید واضع شریعت برای هر امتی یا هر شهری یا در هر زمانی مشروعیت بخشد ارائه نمی‌دهد بلکه اصولی را که واضع ملت باید بداند و در وضع ملت از این اصول پیروی کند، تبیین می‌سازد. اما المدینه الفاضله و السیاسه المدنیه آرا و افعالی را معرفی می‌کند که گویی به هر ملتی مشروعیت می‌بخشد یا سرمشقی به دست می‌دهد که هر کسی که می‌خواهد هر ملتی را در هر امتی یا در هر زمانی وضع کند، باید به آن توجه داشته باشد. بنابراین ارائه آرا را در موجود اول و موجودات بعد از آن آغاز می‌کند تا اینکه به موجودات طبیعی می‌رسد و آرایی درباره موجودات طبیعی و گروه‌های انسانی ارائه می‌دهد و مدینه و ملت فاضله را مطرح می‌کند و رئیس و اقسام و مراتب این مدینه یا ملت فاضله را معرفی می‌کند و مدینه‌ها یا ملت‌های مخالف مدینه یا ملت فاضله را بیان می‌کند و اینکه ساکنان این مدینه چه کسانی‌اند و افعال و آرای‌شان چیست را مشخص می‌سازد. مقایسه این دو کتاب با کتاب «المله» نشان می‌دهد که فارابی در المدینه الفاضله و السیاسة المدنیة دو مثال از ملت ارائه می‌دهد، یعنی آرا و افعال از پیش تعیین شده و مشخصی را وضع می‌کند، گویی که آن را برای مدینه یا هر امتی در هر زمانی مشروع می‌سازد. اما کتاب «المله» درباره علم مدنی و به‌طور کلی درباره اینکه ملت چیست؟ واضع آن کیست؟ و اقسام آن چیست؟ تفحص و تحقیق می‌کند. همچنین درباره نمونه‌های اقسام مدینه و مراتب آن در جهان و قوای نفسانی و اعضای بدن انسان بحث می‌کند. بنابراین «المله» درباره اصولی به بحث می‌پردازد که فارابی ترکیب کتاب‌های المدینه الفاضله و السیاسة المدنیة را براساس این اصول بنا نهاده است.

چندی است فاضل ارجمند، استاد حوزه و دانشگاه و محمد‌حسین حشمت‌پور، تدریس کتاب «المله» این اثر کلاسیک فلسفه اسلامی را آغاز کرده‌اند. استاد حشمت پور که در مدرسه خان و مدرس4 مدرسه فیضیه به تدریس متون اصلی سنت فقهی و حکمی اسلامی می‌پردازد تا کنون تدریس کتبی چون اشارات و تنبیهات شیخ الرئیس، طبیعیات و منطق شفا ابن سینا، شرح صحیفه سجادیه، شوارق الالهام محقق لاهیجی، توحید صدوق با شرح عرفانی قاضی سعید قمی، نهایه الدرایه، منظومه ملاهادی سبزواری، منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری، حکمت الاشراق سهروردی و اسفار اربعه، شواهد الربوبیه و اسرار‌الایات از صدرالمتالهین را در کارنامه خود دارد که از این میان مباحث طبیعیات و برهان شفا، شرح توحید صدوق، شرح منازل السائرین، اسفار و نهایه‌الدرایه در سال تحصیلی جاری نیز ادامه دار بوده است. مشروح  تدریس استاد حشمت‌پور از کتاب «المله» در صفحه اندیشه روزنامه «فرهیختگان» منتشر خواهد شد. بخش اول این مباحث اکنون پیش‌روی شماست.

 

المله هی آرای و افعال مقدره مقیده لشرایط یرسمها الجمیع رئیسهم الاول      

کتاب «المله» تالیف فارابی است و ملت هم به معنای دین است. قوانینی که شریعتی را تبیین می‌کند، ملت نامیده می‌شود و قوانینی که ادعا می‌شود مبین شریعت است، نحله نامیده می‌شود. وقتی جمع می‌بندیم می‌شود ملل یعنی ادیان واقعی و نحل یعنی ادیان ساختگی. در این کتاب درباره ملت یعنی دین یا ادیان بحث می‌شود یعنی فلسفه‌ای است عملی و نه فلسفه نظری، اگرچه به مباحث نظری هم مختصر اشاره‌ای می‌شود اما باز هم مبحث اصلی کتاب درباره فلسفه عملی و حکمت عملی است. ایشان در این کتاب بیان می‌کند که جوامع چگونه تشکیل و اداره می‌شوند و قوانینی که در آن جوامع جعل می‌شود، چه قوانینی هست و چه قوانینی باید باشد و چون جوامع اقسامی دارند، برای هر یک از آن جوامع ملت و قانونی را تبیین می‌کند.  فارابی در بخش اول به تعریف ملت می‌پردازد و از آنجا که هر ملت و دینی که در جامعه پیاده شده و مورد عمل آنان قرار می‌گیرد، رئیسی دارد، رئیس این ملل را هم ذکر می‌کند و بنا به تقسیمی که برای رئیس حاصل می‌شود، خود جوامع هم تقسیم می‌شوند. رئیس را به چهار قسم تقسیم می‌کند.

اولا ملت یعنی آرا و افعال که آرا به معنای اعتقادات است و افعال هم شامل احکام و اخلاقیات هر دو می‌شود. در اسلام نیز این سه رکن مطرح هستند که یک رکن عبارت از اعتقادات است، رکن دیگر اخلاق و رکن سوم احکام است که احکام همان است که در فقه (حلال و حرام و...) مطرح می‌شود. تمام قوانین شریعت اسلام در این سه مورد (اعتقادات، اخلاقیات و احکام) خلاصه می‌شود. فارابی می‌گوید آرا و افعال. افعال را عام می‌گیریم که شامل اخلاقیات و احکام باشد. در اخلاق بعضی مورد [اخذ] فعلند و برخی مورد ترک. اخلاق فضیلیه باید متعلق فعل قرار بگیرد و اخلاق رذیلیه باید متعلق ترک قرار بگیرد. پس باز هم ملاحظه می‌کنید که می‌توانیم اخلاق را با عنوان فعل معنون کنیم. احکام هم که روشن است. احکام هم آمده‌اند برای افعال (این کار واجب است یا آن کار حرام است). همه افعالند که متصف می‌شوند به حرمت و کراهت و وجوب و امثال ذلک.

در این حالت افعال جوارحی منظور است و اخلاق هم که تا حدی جوانحی است، آنها را هم فعل می‌گیریم. البته اگر بخواهیم افعال جوانحی را هم فعل بگیریم، اعتقادات هم داخل می‌شود؛ مگر اینکه بگوییم ذکر اعتقادات [به مثابه یکی از اقسام] به خاطر اهمیت‌شان بوده و مطرح می‌کند که جزئی از افعال است. علی ‌ایحال فارابی در اینجا دو قسم (آرا و افعال) را مطرح می‌کند و دو قسم کافی‌اند و همه قوانین شریعت را شامل می‌شوند.

بعد فارابی توضیح می‌دهد که آن آرا و افعال را رئیس اول برای رعیت جمع و ترسیم می‌کند. فارابی توضیح می‌دهد که رئیس اول کسی است که جامعه را اداره می‌کند و روسایی زیر دست او فعالیت می‌کنند. آن رئیس اول در جوامع دینی پیغمبر است و در سایر جوامع افراد دیگر هستند. ایشان بعد از آن، ملت (یعنی قوانین) را بیان می‌کند، توضیح می‌دهد کسانی که می‌خواهند به این قوانین عمل کنند گاهی یگ گروه و عشیره و قوم و گاهی هم یک شهر یا گاهی یک ناحیه (مثلا یک استان) است و گاه یک امت بزرگ و یک کشور یا چند کشور است گاهی هم چندین کشور تحت‌سلطه یک رئیس است (در گذشته به آن رئیس امپراتور یا شاهنشاه گفته می‌شد).

 در مرحله بعد فارابی به ذکر ملت‌های مختلف می‌پردازد که شامل چهار ملت است.

1- ملت فاضله، 2- ملت جاهلیه، 3- ملت ضاله، و 4- ملت مموهه که این ملت مموهه به معنای مدلسه (تدلیس‌کننده) و منافقانه است. «تمویه» یعنی تدلیس و فریبکاری.

سوال: آیا اینها اقسام ملت است یا روسای این ملت‌ها؟

رئیس در این جوامع چنین است و قهرا رعیت‌ها هم به تبع رنگی از آن رئیس می‌گیرند. پس حال که رئیس چهار قسم است، ملت هم چهار قسم می‌شود و جامعه‌ای که آن ملت (یعنی این دین و قوانین) در آن رایج است، چهار قسم می‌شود.

المله هی آرا و افعال: ملت به معنای مجموعه آرا و افعال است و عرض کردم شامل اعتقادات، اخلاقیات و احکام و...  می‌شود.

مقدره: یعنی معین و اندازه‌گیری شده و تبیین شده. حال چرا بیان می‌کند که مقدر است؟ زیرا قوانین به صورت کلی بیان می‌شود و حدودشان هم مشخص می‌شود یعنی اندازه‌گیری می‌شود به صورتی که بتواند بر جزئیات خاصی تطبیق کند و بر جزئیات دیگری تطبیق نکند، یعنی محدوده‌اش را معین می‌کند. رای، رای کلی است ولی محدوده‌اش را معین می‌کند. مثلا یکی از احکام وجوب است. حال اینکه این وجوب به چه چیزهایی تعلق می‌گیرد، متعلق‌هایش باید معلوم شود تا محدوده آن وجوب هم مشخص شود. در مورد حرمت نیز همین‌طور است. یا مثلا فضایل به‌طور عام بیان می‌شود و یکی از فضایل جود و کرم است که باید ملاحظه شود که کجا جود است و در کجا اسراف است. یعنی از حدی که بگذرد شاید در حد اسراف دربیاید یا مثلا اسراف نشود و ایثار بشود. پس اگر از حدی بگذرد، عنوان دیگری پیدا می‌کند و رای دیگر و خلق دیگر می‌شود. پس همه اینها باید مقدر و معین باشد یعنی حدودشان مشخص باشد.

مقیده بشرایط: یعنی درحالی که این آرا و افعال مقید به شرایط هستند. مثلا وجوب یک حکم است که شرایطی دارد. شرط قدرت و شرط تشخیص دارد، شرط عقل دارد. به‌طور مثال در باب مساله حج که از واجبات است شرط استطاعت مالی و بدنی دارد یا نماز مشروط به وقت است. پس هرکدام از این آرا و احکام ممکن است شرایطی داشته باشند.

مقیده بشرایط یرسمها: در اینجا ضمیر یرسمها را به ملت برمی‌گردانیم و نه‌فقط به «شرایط» که در نتیجه شامل همه موارد می‌شود. هم تعینش، هم «تقیدش به شرایط»، همه در نظر باشد. یعنی همه این کارها (اصل «جعل ملت» یعنی همان «قانون» و «اندازه‌گیری» آن را و «مقید کردن» آن به شرایط) را رئیس اول ایشان، برای رعیت و توده مردم ملت ترسیم می‌کند.  فارابی معتقد است که هر جامعه روسای متعدد دارد که هر کدام مشغول به کاری هستند. مثلا در حکومت ما وزرا هر کدام یک رئیس محسوب می‌شوند و مافوق این وزرا که یک نفر است و در برخی جوامع نخست‌وزیر و در برخی دیگر پادشاه یا رئیس‌جمهور است، می‌شود رئیس اول. پس کسی که همه روسا زیردست او کار می‌کنند، رئیس اول است و مافوقی ندارد. رئیس اول در یک جامعه دینی پیغمبر است و روسای بعدی علما هستند. فارابی در جامعه فاضله رئیس اول را پیغمبر دانسته و حال اینکه چه خود پیغمبر رئیس اول باشد یا اینکه کسی را پیغمبر نصب کرده باشد. بقیه افراد که زیردست او کار می‌کنند روسای بعدی هستند و زیرمجموعه آن روسا افراد معمولی و در مرحله بعد هم رعایا هستند.

فارابی رعایا را هم دو قسم می‌داند؛ اول رعایایی هستند که حرف گوش می‌دهند و     منفعل هستند و وقتی به آنها گفته می‌شود که قانون چنین است، عمل کرده و تخلف نمی‌کنند. این گروه را رئیس اول به سمت صلاح سوق داده است. اما دسته دوم از رعایا گروهی هستند که تخلف می‌کنند و روحیه اطاعت و انفعال ندارند بلکه آشوبگرند و به هر نحوی بخواهند تخلف می‌کنند. حال فارابی بیان می‌کند که باید رئیس اول گروهی را که ما آن را نیروی انتظامی می‌نامیم، تدارک ببیند تا جلوی آشوب این گروه را گرفته شود و جامعه را به‌هم نزنند. در هر جامعه هر دو گروه وجود دارد و برای رسیدن به صلاح، گروه اول را فقط تربیت می‌کنند و گروه دوم را هم کنترل می‌کنند و – در صورت امکان- هم تربیت می‌کنند. البته شاید گروه دوم قابل تربیت نباشد و فقط تا انتها باید کنترل شود. فارابی این‌چنین تقسیماتی را برای هر جامعه‌ای قائل است.

یلتمس: که در عبارت فارابی به معنای «هدف قرار می‌گیرد» یعنی انتظار می‌رود و مورد توقع است. یعنی رئیس می‌خواهد که رعیتش با این عمل به هدف برسد. هدف رئیس اول از این ملت و قوانین غرض محدود و معینی است و جوامع با همین اغراض متفاوت می‌شوند. مثلا جامعه فاضل غرضش رسیدن به سعادت است. در جامعه جاهلی تمام هدف و غرض این است که رئیس اول به قدرت برسد و رعیت فدای رئیس باشد و در آن ارزشی برای رعیت در نظر گرفته نمی‌شود. پس مهم در هر جامعه‌ای آن غرضی است که توسط رئیس اول (اولا) و توسط رعیت (ثانیا) تامین می‌شود.
یلتمس ان ینال غرضا محدودا: خواسته رئیس این است که به غرض و مقصود معینی برسد.

استعمالهم لها: به خاطر به کار گرفتن این جمع و ملت (لها) خواسته رئیس این است که به سبب به‌کارگیری این جمع، غرضی حاصل شود که رئیس در آن جمع دارد یا به سبب رئیس تحصیلش می‌کند. آن غرض هم محدود و معین است. در ادامه باید گفت که غرضی که «فیهم» است با غرض «بهم» متفاوت است. «بهم» یعنی غرضی که به وسیله آنان تامین می‌شود و باید که آنها فعالیت کنند تا این غرض حاصل شود. اما غرض «فیهم» یعنی غرضی که بین آنهاست و می‌خواهد که آن را به دست آورد. غالبا اغراض به‌وسیله اعمال حاصل می‌شوند، اما گاهی هم غرضی هست که «فیهم» است یعنی می‌خواهد که اشخاص را بشناسد که استعدادشان در چه حد و در چه زمینه است و با این کار – مثلا - استعدادیابی کند و استعدادهایی که خداوند در جمع قرار داده را پیدا کند. گاهی هم غرض «بهم» است و می‌خواهد که کشور را آباد کند و صنعت و کشاورزی ایجاد کند که توسط اینها، این غرض را عملی می‌کند. غرض «فیهم» احتیاجی به تحصیل ندارد و غرض «بهم» محتاج به تحصیل است. محدود هم یعنی معین.

تا اینجا درباره ملت بود و حال باید مشخص کنیم که آن جمع تا چه اندازه باید باشد. فارابی بیان می‌کند که اندازه معینی نیست و می‌تواند کم یا متوسط یا زیاد باشد.
والجمع ربما کان عشیره: گاه آن جمع یک عشیره و قبیله است و ربما کان مدینه: گاه یک شهر است که چند قبیله در آن زندگی می‌کنند.
او صقعا: صقع هم یعنی ناحیه که امروزه مثلا می‌گوییم استان. و ربما کان امه عظیمه: گاه یک امت عظیم است که در یک کشور زندگی می‌‎کند و گاه چند کشورند که در اختیار یک پادشاه یا امپراتور است.
تا اینجا هم به ملت پرداخته شد، هم به غرض اشاره شد، هم تعیین شد که جمع لازم نیست که تعداد معینی داشته باشد.

فارابی به تعریف رئیس اول این ملت می‌پردازد که چون چهار نوع رئیس داریم و از آن چهار نوع ملت ایجاد می‌شود، درنتیجه چهار نوع حکومت هم حاصل می‌شود.

یکی صورتی است که رئیس فاضل باشد. اگر رئیس فاضل باشد مدینه نیز مدینه فاضله خواهد بود و حال باید شرایط چنین رئیس اولی در مدینه فاضله مشخص شود، چه با تصریحات و چه با ایماء و اشارات فارابی متوجه می‌شویم که منظور او از این رئیس معصوم است که حتی علمای تراز اول هم جزء روسای دیگر قرار می‌گیرند و رئیس اول نیستند.  فارابی توضیح می‌دهد که در چنین جامعه‌ای رئیس اول باید نسبت به تمام افراد آن جامعه از همه عالم‌تر باشد و مثلا اگر در صنعت است، از همه صنعتگران و حتی از خبره‌ترین آنان هم نسبت به صنعت عالم‌تر باشد. اگر کشاورزی است نسبت به همه کشاورزان از این فن آگاه‌تر باشد و در همه فنون و علوم استاد‌تر باشد. حال کدام رئیس است که همه صنایع و فنون را بلد باشد؟ اینجا پیداست که فارابی منظورش از این رئیس معصوم است. در این جامعه همه علما باید علم‌شان را از او بگیرند و همه رعیت هم قواعدشان را از او یاد بگیرند. پس در اینجا رئیس اول نمی‌تواند یک فرد معمولی باشد بلکه معصوم است. فارابی خود شیعه اثنی‌عشری بود و در مجموع سخنان او به مبانی تشیع می‌رسیم. پس اگر که رئیس اول فاضل باشد، خواسته‌اش این است که خودش و جمعی که زیردست او هستند همگی به سعادت نائل شوند و آن هم سعادت نهایی و قصوی مد‌نظر است. این سعادت‌های بین‌راهی و کوتاه اهمیتی ندارد و فقط به این عنوان که مانند سعادت دنیوی مقدمه هستند، مورد قبول است و برای ایجاد یک جامعه عادله که بتواند با آن مردم به سعادت قصوی برسند به سعادت دنیوی هم توجه می‌شود. زیرا اگر جامعه‌ای صالح نباشد، انسان تماما در اندیشه این است که زندگی معمولی و سعادت دنیوی خود را تامین کند و دیگر نمی‌تواند به توشه آخرت و سعادت نهایی توجه کند. سعادت‌های بعدی هم شامل امنیت، انس و الفت میان مردم هستند که سعادت  متوسطه هستند تا در نهایت انسان را به سعادت قصوی برسانند و این سعادت قصوی همان سعادت اخروی است. تمام تلاش رئیس اول که فاضل است، این‌که هم خودش و هم رعیت او به این سعادت نائل شوند.

و رئیس الاول ان کان فاضلا به این معناست که رئیس اول خودش فاضل است و اداره کردن او هم از روی فضل است. ممکن است که گاهی فرد فاضل باشد اما اداره کردن و مدیریت او دچار خدشه باشد. اما در اینجا فارابی بیان می‌کند که هم رئیس اول فاضل است و هم نحوه اداره کردن او فاضلانه است.

فانه انها یلتمس ان یناله و کل من تحت رئاسته ینال ان سعادت قصوی: البته سعادت‌های خیالی را مطرح نمی‌کنیم مانند اینکه مردم دل‌شان به اموری خوش باشد و چه بسا برخی از آن امور معصیت باشند که اینها به حساب نمی‌آید. بلکه سعادتی مد‌نظر است که می‌تواند به سعادت حقیقی متصل باشد و سعادت حقیقی آن رستگاری و سعادت در آخرت است. اگر کسی رستگار باشد البته که اهل بهشت است. در اینجا ما رستگاری را مطرح می‌کنیم ولی بهشت را مطرح نمی‌کنیم. زیرا ممکن است که گفته شود رستگارانی هستند که به بهشت اعتنایی ندارند. کسانی که به جنه التقاء می‌رسند و به لقاء ‌الهی دست می‌یابند اصلا به بهشت اعتنایی ندارند و برایشان اهمیتی ندارد. زیرا بهشت شامل لذات حسی اخروی است اما لذت ملاقات با خدا لذت عقلی اخروی است و لذت عقلی بسیار قوی‌تر از لذت حسی است. پس وقتی کسی لذت قوی در او باشد، به لذت‌های ضعیف توجهی نداشته و نمی‌پردازد. مگر اینکه حوصله‌اش از لذت قوی سر آمده باشد تا به سراغ لذت ضعیف برود. اما آنجا دیگر حوصله سرآمدن وجود و معنایی ندارد زیرا سرآمدن حوصله مربوط به این دنیا و عالم ماده است و آنجا همیشه همه چیز تازه است. مانند خواندن قرآن که اگر هم ده‌ها بار خوانده شود باز هم اشتیاق به خواندن آن وجود دارد زیرا همیشه تازه است.

 

 

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: