«وضعیت امروز جنبش دانشجویی» در گفت‌وگو با دکتر غلامرضا ظریفیان

1396/9/18 ۰۹:۲۲

«وضعیت امروز جنبش دانشجویی» در گفت‌وگو با دکتر غلامرضا ظریفیان

به‌دلیل ماهیت انتقادی جنبش دانشجویی اغلب «هویت سیاسی» آن برجسته شده است اما برخی تحلیلگران علوم‌اجتماعی بر این باورند که این روزها، جنبش دانشجویی سویه‌های اجتماعی یافته و به متن جامعه و مسائل آن نزدیک شده است که گروهی از این تغییر، با عنوان به بن‌بست رسیدن جنبش دانشجویی یاد می‌کنند.


 

جنبش دانشجویی به بن بست رسیده است؟
جنبش دانشجویی از سیاست به مسائل اجتماعی سوق پیدا کرده است

 

 


مهسا رمضانی: به‌دلیل ماهیت انتقادی جنبش دانشجویی اغلب «هویت سیاسی» آن برجسته شده است اما برخی تحلیلگران علوم‌اجتماعی بر این باورند که این روزها، جنبش دانشجویی سویه‌های اجتماعی یافته  و به متن جامعه و مسائل آن نزدیک شده است که گروهی از این تغییر، با عنوان به بن‌بست رسیدن جنبش دانشجویی یاد می‌کنند. اما دکترغلامرضا ظریفیان با این اظهارنظر همدل نیست و معتقد است جنبش دانشجویی که قبلاً یک جنبش صرفاً سیاسی بود امروزه به جنبشی اجتماع‌‌محور سوق پیدا کرده است؛ از این‌رو نمی‌توان در مورد پایان یا به بن‌بست رسیدن آن قضاوت کرد.در گپ‌وگفتی با دکتر غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه تهران که در دوره اصلاحات معاونت وزارت علوم را نیز برعهده داشت، «وضعیت امروز جنبش دانشجویی» را به بحث گذاشتیم تا تحلیل او را از شرایط  فعلی جنبش دانشجویی بشنویم.

 

جناب دکتر ظریفیان، مایلیم بدانیم 16 آذر برای شما تداعی‌گر چه معنا و مفهومی است؟
16 آذر، امری تاریخی است که در بستر تاریخی‌اش با شبکه‌ای از معانی همراه است و با فراز و نشیب‌هایی که از سال 32 تا به امروز داشته، به یک حادثه‌ نمادین بدل شده است. حادثه‌های نمادین یا سرمایه‌های نمادین علاوه بر اینکه توان تاریخی جامعه را به هم پیوند می‌دهند، در عین حال، الهام‌بخش جامعه در اعصار مختلف با ذائقه‌ها و تفکرات مختلف نیز هستند؛ از این رو، 16 آذر، نماد فداکاری و سلحشوری جوانانی بود که در بزنگاه‌هایی که شاید خیلی از افراد کنج عزلت گزیدند و دچار یأس فلسفی شدند، منشأ اثر شد؛ به‌عنوان مثال بعد از واقعه‌ 28مرداد 1332، با سرنگون شدن دکتر مصدق، بخش زیادی از جریانات سیاسی آن زمان دچار یأس و انزوا شدند؛ اما دانشگاه بسیار سریع خود را پیدا کرد بویژه در نسل جوانی که سر شوریده‌ و دل در گرو استقلال کشور داشت، این یأس رسوخ نکرد و نهایتاً این دانشگاه بود که بغض فروخورده جامعه را فریاد زد.
بر این اساس، 16 آذر برای من، به نوعی تداعی‌گر و الهام‌بخش دفاع از عدالت، آزادی، استقلال، رجوع به مبانی معنوی، انصاف، امانتداری و... است؛ این الهام‌بخشی، قبل از انقلاب در سال‌های 54 تا 57 کاملاً محسوس بود و بتدریج در سال 57 ندای دانشجو تبدیل به ندای عمومی ملت شد که البته رهبری حضرت امام(ره) در شکل‌گیری این جریان نقش بسیار کانونی داشت.
بعد از پیروزی انقلاب، در جریان دفاع مقدس، این بار در دفاع از کشور و سرزمین، این فریاد و بغض برآمد و دانشگاه نقش مؤثری در مدیریت جنگ و دفاع از سرزمین ایفا کرد. دانشگاه تا به امروز، این پشتوانه‌ نظری و سرمایه نمادین را فراموش نکرده و احساس سربلندی، استقلال، آزادی و... همواره در 16 آذرها تداعی می‌شود و این سرمایه‌ نمادین خواه‌ناخواه ما را پیوند می‌دهد با گذشته‌ تاریخی و تلاش‌هایی که جامعه‌ دانشگاهی برای سربلندی ملت ما انجام داد.
 

 

شما چند 16 آذر را تجربه کردید؟
من قبل از انقلاب و از 15 سالگی وارد‌ فضای سیاسی جامعه شدم و این امر، برای من با آرا و افکار مرحوم شریعتی و مرحوم مصدق رقم خورد. از سال 55 تا به امروز، چیزی حدود چهل و یک 16 آذر را تجربه کرده‌ام.
 

 

در این 41 تجربه، اوج جنبش دانشجویی را در چه دوره‌ای یافتید؟
جنبش دانشجویی را باید در دو مقطع بررسی کرد؛ یکی قبل از انقلاب در نهضت ملی که در واقع نقش اصلی و پیشتاز در فعالیت‌های جامعه‌ دارد؛ کل دانشجویان دانشگاه تهران در سال 31 حدوداً 6 هزار نفر بود، در تظاهراتی که دانشگاهیان در دفاع از نهضت ملی و مرحوم مصدق به راه انداختند، 4 هزار و 500 نفر شرکت کردند؛ یعنی با توجه به جمعیت‌شان حدود دوسوم دانشجویان در تظاهرات شرکت کرده بودند.
بعد از کودتا هم، باز دانشگاه یک کانون جدی در دفاع از استقلال کشور بود. از سال 42 به بعد نیز دانشگاه در کانون‌ جریانات مبارزاتی نقش جدی دارد. در این دوره، ما با پدیده‌ حسینیه‌ ارشاد و مرحوم شریعتی روبه‌رو هستیم که بخش عظیمی از آن با آگاهی‌بخشی به فضای دانشگاهی و ارتباطی که دانشجو با حسینیه ارشاد، شریعتی و شهید مطهری برقرار می‌کرد، شکل گرفت.
با این حال، معتقدم اوج جنبش‌های دانشجویی را باید قبل از انقلاب در سال‌های 57 دید؛ چراکه در این دوره، دانشگاه تهران به کانون تحصن نیروهای مبارز و برخی  روحانیون همچون آیت‌الله هاشمی رفسنجانی و... تبدیل می‌شود. قبل از پیروزی انقلاب، نجف و دانشگاه تهران دو کانون بسیار مهم بودند که روحانیون بزرگ انقلابی هم در آن شرکت داشتند، بر این اساس، جنبش دانشجویی قبل از انقلاب به سمت برخورد براندازانه با نظام شاه سمت و سو پیدا کرد. به این اعتبار، اوج جنبش دانشجویی را در جریان انقلاب، در دانشگاه تهران و در سال 57 می‌بینیم.
دوم، بعد از پیروزی انقلاب، جنبش دانشجویی در خود انقلاب حل شد و شعارهای انقلاب و حضرت امام(ره) از جمله شعارهای مبارزه با امپریالیسم، دفاع از عدالت اجتماعی، آزادی و... به گونه‌ای، شعارهای دانشجویان را نیز پوشش می‌داد. تا پایان جنگ، جنبش دانشجویی با محوریت دفاع از شعارهای بنیادین انقلاب پیش رفت و بعد از جنگ تا دوره‌ سازندگی این همگامی بین شعارهای انقلاب و جنبش دانشجویی دیده می‌شود اما بعد از این دوره، اوج جنبش دانشجویی را در دوم خرداد و جریان اصلاحات شاهد هستیم. در این دوره، جنبش دانشجویی توانست نقش فیزیکی در برآمدن دولت اصلاحات داشته باشد و در بین سال‌های 76 تا 78 جنبش دانشجویی علاوه بر آنکه فعالیت‌های سیاسی خود را دنبال می‌کرد، عرصه‌های جدیدی از فعالیت‌های صنفی و علمی و مجموعه‌ای از فعالیت‌های فرهنگی از کانون قرآن گرفته تا کانون نهج‌البلاغه، موسیقی، هنرهای تجسمی، سینما، تئاتر و... را تجربه کرد. گسترش نشریات دانشجویی، تشکیل شوراهای صنفی که مجموعه‌ای از فعالیت‌های صنفی را در برمی‌گرفتند، انجمن‌های علمی و کانون‌های علمی و... از دیگر فعالیت‌های جنبش‌های دانشجویی در این دوره بود.
بنابراین، به اعتقاد من، اوج فعالیت‌های جنبش دانشجویی ما بعد از انقلاب در سال‌های 76 تا 78 است که البته با حادثه تلخ کوی دانشگاه گره خورد و پس از آن، جنبش دانشجویی با یک سکته‌ جدی روبه‌رو شد که تا به امروز همچنان ادامه دارد.
 

 

برخی بر این باورند که جنبش دانشجویی امروز در جامعه‌ ما به بن‌بست رسیده است، چقدر با این دیدگاه همدل هستید؟
به نظر می‌رسد، هنوز بررسی عالمانه و دقیقی در خصوص تحولات جنبش دانشجویی در ایران و جهان صورت نگرفته است. واقعیت این است که اتفاقات بزرگی در عرصه‌ جنبش‌های دانشجویی در دنیا و در ایران رخ داده است؛ یک بخش آن، معطوف به بزرگ شدن و گسترش دانشگاه است. در یک دوره‌ای ما با پدیده‌ای به نام دانشگاه نخبگان روبه‌رو بودیم و تعداد دانشگاه و تعداد دانشجوی ما، هم در دنیا و هم در ایران کم بود. در یک دوره، جهش اساسی در دانشگاه رخ داد و ما با «توده‌ای شدن دانشگاه» مواجه شدیم. همچنین، تحولات بسیاری در نحوه گسترش دانشگاه‌ها و نوع رویکرد جوانان به سبک‌های جدید زندگی، انقلاب انفورماتیکی و سایبری در جامعه رخ داد. قبلاً کانون‌های فعالیت‌های اجتماعی و خبری، محدود به چند کانون می‌شد که یکی از آنها در درون دانشگاه بود اما امروز با انقلابی که در عرصه‌ دنیای مجازی صورت گرفته، ما از فضای تک مرجعی‌ها، به سمت مرجعیت‌های متعدد اطلاع‌رسانی حرکت کرده‌ایم. به نظر می‌رسد تحولاتی که در عرصه‌ رسانه‌ها رخ داده، جنبش دانشجویی ما را که یک جنبش دانشجویی صرفاً سیاسی بود به سمت جنبش دانشجویی اجتماع‌-محور سوق داده است.
 بنابراین، برای اظهارنظر در مورد جنبش دانشجویی، ضرورتاً باید ده‌ها تحقیق روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، تحولات عرصه‌ دانشگاهی در کشور انجام شود. گسترش یافتن دانشگاه‌ها و تحولات جهانی، باعث شده  جنبش‌های دانشجویی به آن معنای کلاسیک گذشته در دنیا موضوعیت نداشته باشد. به نظر می‌رسد که در بحث جنبش‌های دانشجویی با تفاوت‌های اساسی معرفتی و ساختاری مواجهیم. گسترش شبکه‌های اجتماعی و سیاسی در جامعه‌ خودمان و در جهان موجب شده  جنبش دانشجویی ما با عرصه‌های جدید و با میزان‌های گسترده‌ای از فضاهای معنایی، معرفتی و ساختاری روبه‌رو شود. بنابراین، این قضاوت که جنبش دانشجویی امروز به بن‌بست رسیده است، چندان قضاوت دقیقی نخواهد بود زیرا عرصه‌ فعالیت جنبش دانشجویی از فضاهای صرفاً سیاسی به فضاهای گسترده‌تری معطوف شده است و از آن جمله می‌توان به فعالیت‌های فرهنگی، صنفی، علمی، زیست‌محیطی، اجتماعی و... اشاره کرد.
به نظر می‌رسد که جنبش دانشجویی ما در حال نوعی پوست‌اندازی است و تحولات آن را باید در بستر یک دوره‌‌گذار تلقی کرد و منتظر شویم و ببینیم که این جنبش در کجا خواهد ایستاد و سپس، از آن یک تعریف روشن‌ و شفاف ارائه کنیم.
 

 

اگر هویت جنبش دانشجویی را به مسائل سیاسی محدود نکنیم، در این صورت، جوهر اصلی جنبش دانشجویی چه خواهد بود؟
جنبش دانشجویی معطوف به دانشگاه و آکادمی است، آکادمی در همه‌ هویت‌های مختلفش. ما امروز وارد نسل چهارم دانشگاه شدیم. ابتدا دانشگاه «آموزش‌محور» بود، در مرحله دوم «پژوهش‌محور» شد، در نسل سوم «کارآفرین» شد و امروز دانشگاه به نسل چهارم وارد می‌شود که دانشگاه «جامعه‌محور» است؛ یعنی دانشگاهی که برای حل مسائل کشور، برنامه‌ریزی دارد، اما در همه‌ این تحولات، نقطه‌ کانونی دانشگاه «پرسشگری» است.
دانشگاه به این دلیل دانشگاه شد که پرسش می‌کند، البته پرسش روشمند. علم به این دلیل علم است که دو ویژگی دارد؛ نخست آنکه «موضوع مشخص» دارد و دوم اینکه «روشمند» است اما جوهر ذاتی دانشگاه در «پرسشگری روشمند» تعریف می‌شود. در گذشته این پرسشگری شاید معطوف به گذشته بود و بعد از یک دوره‌ای معطوف به حال شد و امروز معطوف به آینده است. بنابراین، جوهره‌ اصلی جنبش دانشجویی که در هر عرصه‌ای خود را بازتولید می‌کند «پرسشگری» است؛ پرسش از چرایی روندها، فرآیندها.
دومین جوهره اصلی جنبش دانشجویی «راضی نبودن از وضع موجود» و تلاش برای حرکت به سمت وضع مطلوب است. این دو خصیصه باعث می‌شود  این جنبش تلاش ‌کند در عرصه‌های مختلف، صدای رساتری داشته باشد چه در عرصه‌ کارآفرینی، چه در عرصه‌ اشتغال، چه در عرصه‌ سیاست و چه در عرصه‌ فعالیت‌های اجتماعی.
 عنصر سوم در جنبش دانشجویی «نشاط و جوانی» است و بر این اساس، از ظرفیت و پتانسیل خوبی برای گفت‌وگو برخوردار است. نهاد دانشگاه، با وجود تحولات و گستردگی‌هایی که پیدا کرده است همچنان به‌عنوان نهاد پیشگام حرکت می‌کند چون مورد اعتماد جامعه است، از ظرفیت و انرژی جوانی برخوردار است، پرسشگری می‌کند، می‌کوشد وضع موجود را به وضع مطلوب تغییر دهد، منصفانه نقد می‌کند چون وابستگی شغل و مقام و پول هم ندارد؛ بنابراین صریح‌تر از نهادهای دیگر می‌تواند نقد و گفت‌وگو کند و در جامعه‌ ما به‌دلیل ضعف نهادهای مدنی بخصوص احزاب، می‌تواند نقشی تأثیرگذار را در جامعه ایفا کند.
 

 

اشاره کردید که ماهیت جنبش دانشجویی پرسشگری است، به اعتقاد شما، پرسش امروز جنبش دانشجویی ما چیست و فکر می‌کنید دانشگاه چقدر توانسته پرسش‌هایی را که در متن جامعه هست تئوریزه کند یا برایش پاسخ بیابد؟
معتقدم به‌دلیل تنوع و تکثر دنیای امروز، ما نمی‌توانیم به یک پرسش کانونی برسیم. طبیعتاً از زمانی که از دانشگاه نخبه‌گرا به دانشگاه توده‌ای وارد شده‌ایم، دانشگاه به جامعه نزدیک‌تر شده است چرا که هر خانواده‌ای به نوعی با دانشگاه گره می‌خورد. 5 میلیون جمعیت نرخ خیلی بالایی است.
 بنابراین شما این سؤال را می‌توانید به شکل دیگری بپرسید؛ اینکه «امروز پرسش اساسی جامعه‌ ما چیست؟» همین پرسش به دانشگاه می‌آید البته به شکل سازمان یافته‌تر، مدنی‌تر و علمی‌تر. در واقع، می‌توان گفت که دانشگاه امروز به یک دماسنج اجتماعی بدل شده است. آنچه در جامعه هست به گونه‌ای در پرسش دانشگاه هم متبلور است.
بنابراین، اگر امروز بخواهیم از پرسش جامعه سؤال کنیم، به نظر من، در یک نگاه کلان، جامعه به‌دنبال پیشرفت است. امروز جامعه‌ ما در معرض تطبیق خود با «غیر» و با «دیگری» است، بنابراین مایل است در این پیشرفت جهانی سطح زندگی او هم ارتقا پیدا کند و مشارکت جدی‌تری در جامعه داشته باشد. در عین حال، دانشگاه همواره مدافع فرهنگ اصیل جامعه بوده؛ چه فرهنگ اسلامی و چه فرهنگ ملی. بنابراین طبیعتاً مایل است آن فرهنگ را از زاویه‌ نگاه خود که طبیعتاً روشنگری دینی است، بسط ‌دهد.
بحث دانش‌بنیان شدن توسعه‌ ملی هم در برخی  جریانات دانشجویی کاملاً به گوش می‌رسد که دانشگاه باید نقش خود را در دانش‌بنیان کردن توسعه‌ کشور نشان دهد؛ در عین حال، ما با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که بشدت متکثر و متنوع است؛ سلایق، علایق، قومیت‌ها و تنوع معرفتی را در دانشگاه می‌بینیم و طبیعتاً جریان دانشگاهی ما مایل است که حرکت‌های آماتوری او، در دانشگاه به رسمیت شناخته شود تا نهاد دولت و نیروهای تأثیرگذار فعالیت‌های آنان را نه شالوده‌شکن که فرصت ببینند؛ چراکه فرصت دیده شدن این جنبش‌ها، طبیعتاً به کاهش آسیب‌های اجتماعی در دانشگاه خواهد انجامید.
من حرکت جنبش‌های دانشجویی را آماتوری می‌بینم نه حرفه‌ای؛ به این علت که اینها در یک دوران خاصی می‌آیند و بعد وارد جامعه نمی‌شوند؛ مثل احزاب نیستند که پایدار بمانند، رودخانه‌ جنبش دانشجویی تداوم دارد اما خود دانشجو بیشتر به‌طور آماتور فعالیت می‌کند.
نکته‌ آخر اینکه دانشگاه برای بالندگی‌اش نیاز به فضای امن دارد نه فضای امنیتی. بنابراین، جنبش دانشجویی مایل است که فعالیت‌ خود را در چارچوب مقررات دانشگاه و در یک فضای امن انجام دهد نه در یک فضای امنیتی.

 

 

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: