سعیدی‌مهر: وضعیت فلسفه اسلامی ـ ایرانی در جهان معاصر

1396/8/3 ۱۱:۱۱

سعیدی‌مهر: وضعیت فلسفه اسلامی ـ ایرانی در جهان معاصر

محمد سعیدی‌مهر، استاد گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرس: فلسفه،‌به‌مثابه یک دانش بشری، در طول چندین هزاره، نوعی تنوع و تکثر را از سر گذرانده‌ است. طبقه‌بندی‌های رایج تاریخی و غیرتاریخی در باب نظام‌ها، مکاتب و دیدگاه‌های فلسفی می‌کوشد بخشی از این تنوع را آشکار سازد؛ مانند تفکیک تاریخی میان فلسفه باستان، دوران میانه، مدرن و معاصر یا تفکیک میان فلسفه تحلیلی و قاره‌ای در حیطه فلسفه معاصر غرب. بی‌تردید آن‌چه امروز به‌عنوان «فلسفه اسلامی» می‌شناسیم تنها یکی از ده‌ها نظام یا مکتب فلسفی موجود است.



 
محمد سعیدی‌مهر، استاد گروه فلسفه دانشگاه تربیت مدرس: فلسفه،‌به‌مثابه یک دانش بشری، در طول چندین هزاره، نوعی تنوع و تکثر را از سر گذرانده‌ است. طبقه‌بندی‌های رایج تاریخی و غیرتاریخی در باب نظام‌ها، مکاتب و دیدگاه‌های فلسفی می‌کوشد بخشی از این تنوع را آشکار سازد؛ مانند تفکیک تاریخی میان فلسفه باستان، دوران میانه، مدرن و معاصر یا تفکیک میان فلسفه تحلیلی و قاره‌ای در حیطه فلسفه معاصر غرب. بی‌تردید آن‌چه امروز به‌عنوان «فلسفه اسلامی» می‌شناسیم تنها یکی از ده‌ها نظام یا مکتب فلسفی موجود است.
 
البته منظورم از «فلسفه اسلامی» همین فلسفه موجود است که با تباری مشخص و به‌دست فیلسوفانی همچون ابن‌سینا، سهروردی، ملاصدرا و علامه طباطبایی پرورش یافته و به‌تعبیری «بین الدفتین» در اختیار ماست و امروزه همچون یک رشته علمی آکادمیک (حوزوی ـ دانشگاهی) تدریس و تحقیق می‌شود؛ روی سخن با فلسفه اسلامی در مقام ایده‌آل (که فعلا تحقق نیافته) نیست. از سوی دیگر، با توجه به مختصات تاریخی، جغرافیایی و محتوایی فلسفه اسلامی، گزاف نیست که از «فلسفه اسلامی ـ ایرانی» به‌عنوان فلسفه بومی خودمان سخن بگوییم، فلسفه‌ای که در مهد تمدن ایرانِ اسلامی شکل گرفته و امروزه کانون اصلی آن کشور ماست. مفروض می‌گیرم که ضرورت برقراری نوعی گفت‌وگو و برهم‌کنش مطلوب میان فلسفه اسلامی ـ ایرانی (به‌معنای بالا) و اندیشه‌های فلسفی معاصر (خواه در قالب مکتب جای بگیرند خواه نه) به‌قدر کافی روشن است. پیش‌شرط ضروری چنین گفت‌وگویی، از یک‌سو، معرفی و ارائه شایسته محتوای فلسفه بومی ما به دیگران، و از دیگرسو، آشنایی بلکه احاطه و اشراف بر دیگر اندیشه‌های فلسفی در جهان معاصر است. بحث من در این یادداشت در باب شرط نخست است.

این‌که نیت و قصد ما از عرضه و معرفی فلسفه خودمان به جهان امروز چیست یا چه باید باشد تا حدی (البته تنها به‌عنوان یک عامل دخیل) وابسته به جایگاهی است که برای آن در میان نظام‌های فلسفی دیگر درنظر می‌گیریم. گویا درمیان اهل فن طیفی از دیدگاه‌ها در این باب (و نه صرفاً دو دیدگاه رقیب و مقابل) داریم. در یک سر طیف دیدگاهی است که فلسفه اسلامی موجود را کامل‌ترین نظام فلسفی می‌داند و طبعاً برای سایر نظام‌های فلسفی به‌نسبت دوری و نزدیکی به این نظام مراتبی از نقص و ضعف قائل است. در سوی دیگر طیف، دیدگاهی است که میراث فلسفی ما را کاملا نادیده گرفته، معتقد است فلسفه ما هیچ حرفی برای گفتن ندارد.

همت اصحاب دیدگاه اول این است (اگر اساساً ضرورتی در این کار ببیند) حرف‌های درست خودمان را به صاحبان حرف‌های غلط بفهماند و از این رهگذر حقانیت فلسفه اسلامی و برتری آن را ثابت کند. موضع دیدگاه دوم نیز طبیعتا باید این باشد که همچون شاگرد کلاس اولی پای تعلیمات خارجی‌ها بنشیند و از آنان بیاموزد و شاید حتی به‌دنبال این باشد که در سایه آن‌چه از فلسفه‌های غربی و شرقی (= همه فلسفه‌های موجود غیر از فلسفه خودمان) می‌آموزد به کسانی که هنوز دل به کالای فلسفی داخلی دارند بقبولاند که این ره که می‌روند به ترکستان است! نقطه اشتراک این دو سر طیف آن است که رابطه را یک‌سویه می‌بینند منتهی در دو جهت مخالف؛ یکی مطلقا به صادرات می‌اندیشد و دیگری مطلقا به واردات!
 
در میانه طیف دیدگاه‌هایی قراردارد که به‌زعم من معتدل‌ترند و با درجاتی از شدت و ضعف به ضرورت گفت‌وگوی بینافرهنگی در حوزۀ فلسفه باور دارند و معتقدندکه نه‌تنها ما حرف‌های خوبی برای گفتن داریم، حرف‌های خوبی هم برای شنیدن هست. ایده «فلسفه میان‌فرهنگی» مدتی است که برمبنای همین دیدگاه‌های معتدل درمیان جمعی از فیلسوفان غربی مطرح شده‌ است و پیام آن این است که برای پیشرفت در حوزه فلسفه باید با سایر نظام‌های فلسفی وارد گفت‌وگو شد. منتهی همان‌طور که بارها شنیده‌ایم «گفت‌وگو» در این‌جا بار معنایی خاصی دارد و مشروط به شروطی است که شاید مهم‌ترین آن باور قلبی و راسخ طرفین گفت‌وگو به امکان یافتن حقایق جدید و کشف خطاهای قبلی از رهگذر گفت‌وگوست و این امکان باید جدی گرفته شود. احترام متقابل به عقاید طرف مقابل و پرهیز از هرگونه پیش‌داوری اولیه از دیگر شرط‌های گفت‌وگوی مطلوب است. بنده اجمالا به میانۀ این طیف و دیدگاه‌های معتدل گرایش دارم.
 
با فرض ضرورت گفت‌وگو و اختیار دیدگاهی معتدل درباب جایگاه فلسفه اسلامی، پرسیدنی است که ما اکنون در چه وضعیتی هستیم؟ امروزه انتشار مقاله و کتاب به زبان‌های بین‌المللی، برگزاری، شرکت و ارائۀ مقاله یا سخنرانی در کنفرانس‌های فلسفی بین‌المللی و عضویت در طرح‌های پژوهشی متشکل از محققان کشورهای مختلف، عضویت در هیئت تحریریه مجلات فلسفی، تدریس در دانشگاه‌های خارج از کشور و... از جمله شاخص‌هایی است که می‌تواند حضور فلسفه بومی ما را در سطح بین‌الملل بسنجد. اما باید اعتراف کرد که با توجه به این شاخص‌ها وضعیت ما بسیار نامطلوب است و شواهد پرشماری هست که از این واقعیت تلخ حکایت می‌کند.
 
آمار محققان ایرانی که مقاله‌ای در باب فلسفه اسلامی ـ ایرانی در مجلات بین‌المللی معتبر منتشر کرده باشند، بسیار اندک است. وضعیت درباره کتاب بهتر از این نیست. واقعیت تأثربرانگیز این است که امروزه اکثریت قریب به اتفاق فیلسوفانی که در سطح بین‌المللی درباره فلسفه اسلامی کار می‌کنند را افرادی تشکیل می‌دهند که نه مسلمان‌اند نه ایرانی. البته فعالیت آنان در این زمینه نه‌تنها چیز بدی نیست که مغتنم و چه‌بسا مایۀ مباهات است. وجه ملال‌آور و تأسف‌برانگیز قضیه عدم حضور فیلسوفان خودی در این میدان است. تأسف‌بارتر این‌که فلسفه متأخر ما (به‌ویژه از ملاصدرا به‌بعد) تا همین اواخر در غرب تقریبا ناشناخته بود. به‌یاد دارم وقتی حدود 12 سال پیش در یکی از کنفرانس‌های فلسفی در کشور هلند از یکی از استادان فلسفه آمریکایی (که آثار متعددی درباره فیلسوفان مسلمان دارد) با اندکی چاشنی گلایه پرسیدم که چرا در مقاله‌اش درباره مسأله جبر و اختیار از دیدگاه اندیشمندان مسلمان به آرای ملاصدرا و فیلسوفان پس از او نپرداخته، متواضعانه پاسخ داد که: «من تا همین اواخر چیزی درباره ملاصدرا نشنیده بودم و اخیرا قدری با او آشنا شدم». اما ظاهرا عدم آشنایی او با ملاصدرا بیش از آن‌که برخاسته از قصور او باشد ناشی از تقصیر ماست که کمتر تلاشی برای معرفی این فیلسوف و آرای وی به جهان غرب کرده‌ایم. در یک کلام، فلسفه و فیلسوفان بومی ما حضور بسیار کمرنگی در مباحثات فلسفی معاصر جهان دارند.
 
در زمینه حضور آموزشی استادان ایرانی فلسفه نیز تنها تعداد اندکی را می‌شناسم که در دانشگاه‌های خارج از کشور تدریس می‌کنند که برخی از آنان نیز با توجه به اقامت طولانی‌مدت در خارج از کشور شاید دیگر کمتر به‌عنوان استاد «ایرانی» فلسفه شهره باشند. وضع درمورد دیگر شاخص‌ها نیز بهتر از این نیست! این در حالی است که برخی از کشورهای همسایه مانند ترکیه که غنای میراث فلسفی آنان به‌مراتب کمتر از غنای میراث فلسفی ایرانی است در سالیان اخیر تلاش زیادی برای حضور بین‌المللی در عرصه فلسفه معاصر کرده‌اند و با روش‌های مختلف از جمله برگزاری کنفرانس‌ها و انتشار کتاب‌های بین‌المللی درصدد عرض‌اندام‌اند که البته تلاششان بی‌ثمر نبوده‌است.
 
بر این اعتقادم که فلسفه اسلامی ـ ایرانی (مشروط بر بازخوانی امروزین آن) حرف‌های زیادی برای عرضه به جهان امروز دارد. البته با کسانی که فقط در اندیشه صادرات‌اند، موافق نیستم. باید به‌دنبال بده ـ بستان و تعامل باشیم. ولی برای انتقال درست حرفمان به دیگران کار دشواری درپیش داریم. درحال ‌حاضر موانع و محدودیت‌های بسیاری فراروی این مهم قرار دارند که برای رفع آن نیاز به مطالعه و برنامه‌ریزی گسترده‌ای است. عجالتا لازم است متعاطیان فلسفه در کشور از همان دوران آموزشی خود (خواه در حوزه خواه در دانشگاه) آموزش‌های لازم برای فعالیت بین‌المللی را ببینند. در این میان، آشنایی با زبان‌های رایج دنیا به‌خصوص زبان‌هایی که امروزه فلسفه‌پرورند و در ابعادی وسیع‌تر، آشنایی با فضای کلی فلسفه‌ورزی بسیار مهم و حیاتی است.
 
بسیاری از استادان و حتی فراگیران فلسفۀ ما ایده‌های خوبی دارند که مشروط به بهره‌گیری از زبان و بنان مناسب قابل عرضه به مخاطبان بین‌المللی است. همچون بسیاری از زمینه‌های دیگر، در این زمینه نیز ما توانایی‌های بالقوه فراوانی داریم که به‌علت عدم برنامه‌ریزی درست و فقر امکانات بارور نمی‌شوند. برای مثال، توانایی تدوین مقاله‌های تحقیقی که در مجلات معتبر بین‌المللی قابل چاپ باشند، نیازمند تأمین شرایطی ناظر به شکل و محتوای مقاله است. در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر دنیا مراکزی به‌عنوان «مرکز نگارش» وجود دارد که به دانشجویان خدمات پژوهشی در زمینه‌های مرتبط از جمله برگزاری کلاس‌های آموزشی تدوین مقاله، مشاوره‌های تخصصی، ویرایش ادبی و محتوایی مقاله‌ها و... عرضه می‌شود. تا جایی که اطلاع دارم چنین مراکزی در دانشگاه‌های ما وجود ندارند. حداکثر کمکی که می‌شود آن است که (بخشی از) هزینه تهیه مقاله (مثلا برای ویرایش یا ترجمه) پرداخت می‌شود.  

از سوی دیگر، استادان و حتی دانشجویان فلسفه می‌باید تلاش بیشتری برای تعامل فکری فعال با فیلسوفان غیرایرانی داشته باشند. اعطای بورسیه تحصیلی به دانشجویان مستعد، شرکت فعال استادان و دانشجویان در مجامع فلسفی بین‌المللی، برگزاری همایش‌های فلسفی بینافرهنگی با هدایت و برنامه‌ریزی استادان ایرانی در داخل کشور، انتشار ترجمه‌های استاندارد از آثار فلسفه بومی ما و در نهایت تلاش برای بازخوانی امروزین سنت فلسفی ما از دیگر راهکارهایی است که می‌تواند به بهبود وضعیت کنونی یاری رساند.
 
جان سخن آن‌که برای حضور بین‌المللیِ درخور، به عزم جمعی اصحاب فلسفه و به‌کارگیری همه ظرفیت‌های موجود نیاز داریم.

 

منبع: ایبنا

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: