شـبه‌آگاهی روشنــفکرانه

1396/7/29 ۰۹:۳۶

شـبه‌آگاهی روشنــفکرانه

اصطلاح Elite که از کلمه Eligere به معنای انتخاب یا انتخاب کردن مشتق شده است، در مفهوم ابتدایی برای بیان کیفیت کالاهایی به کار برده می‌شود که دارای مرغوبیت و برتری خاصی نسبت به سایر کالاهای مشابه بوده‌اند. در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی، نخبه به گروه‌هایی از افراد جامعه که جایگاه و مقام و منزلت سیاسی، اجتماعی یا روحانی ویژه‌ای داشتند، یعنی کشیشان والا‌مقام، ماموران عالی‌رتبه دیوانی، اشراف‌زادگان و فرماندهان نظامی، اطلاق می‌شد (ازغندی: 1388؛ 13).


جریان روشنفکری چه نسبتی با پیوستار جامعه ایران دارد

 پیمان محمودی: اصطلاح Elite که از کلمه  Eligere به معنای انتخاب یا انتخاب کردن مشتق شده است، در مفهوم ابتدایی برای بیان کیفیت کالاهایی به کار برده می‌شود که دارای مرغوبیت و برتری خاصی نسبت به سایر کالاهای مشابه بوده‌اند. در قرون هجدهم و نوزدهم میلادی، نخبه به گروه‌هایی از افراد جامعه که جایگاه و مقام و منزلت سیاسی، اجتماعی یا روحانی ویژه‌ای داشتند، یعنی کشیشان والا‌مقام، ماموران عالی‌رتبه دیوانی، اشراف‌زادگان و فرماندهان نظامی، اطلاق می‌شد (ازغندی: 1388؛ 13). در تعریف مفهوم روشنفکری و روشنفکر بین جامعه‌شناسان اجماع‌نظری وجود ندارد و هرکدام از اندیشمندان یک تعریفی از آن ارائه داده‌اند. برای مثال از دیدگاه گرامشی هر طبقه اجتماعی به مقتضای جایگاهش در ساخت تولید اقتصادی جامعه یک یا چند گروه از روشنفکران اندام‌واره خویش را به‌وجود می‌آوردند. نقش چنین گروهی ایجاد همگنی و آگاهی مشترک در درون طبقه است. از نظر کارل مانهایم روشنفکران یک طبقه نیستند، منافع مشترک ندارند و نمی‌توانند دست به عمل جمعی بزنند.

آنچه در این پیوستار مد‌نظر  و دارای اهمیت است، این موضوع است که روشنفکران در جامعه ایران از دل شکاف ناشی از سنت و مدرنیته بیرون آمده‌اند یعنی اساسا جریان روشنفکری در ایران از زمانی آغاز شد که ما با غرب توسعه‌یافته مدرن آشنا شدیم و در خود نوعی احساس سرخوردگی نسبت به غرب احساس کردیم و از این‌رو آغاز جنبش روشنفکری که با هدف نوسازی بوده است به آستانه مشروطیت و چه بسا ما قبل‌تر از آن نیز بازمی‌گردد.

اما درباره روشنفکری در غرب باید بگوییم که این نوع تفکری بود که ابتدا از دل جریان روشنگری و از دل تفکرات اومانیستی که انسان را محور عالم قرار می‌داد، بیرون آمد و به نوعی باید گفت روشنفکری در واقع حاصل همان شک‌گرایی دکارت است که در آن نوع شک‌گرایی هیچ اصل مسلمی وجود ندارد و تنها اصل یقینی همان شک کردن است، از این‌رو باید بگوییم که این شک در اصول سنتی می‌بود که در فلسفه اسکولاستیک به مردمان غرب آموزش داده می‌شد و این آغاز به پرسش کشیدن و به چالش بردن سنت و ظهور مدرنیسم می‌بود و بر همین اساس جریان روشنفکری در ایران نیز به تأسی از همان جریان، خود را در مقابل سنت قرار داد و هویت خود را در مقابله و تضاد با سنت کسب می‌کرد، البته لازم به ذکر است که این جریان روشنفکری خود ذاتا سر ستیز با سنت دارد. در ایران نیز روشنفکری همان‌گونه که کسانی چون عبدالکریم سروش نیز می‌گویند، ناشی از شکاف بین سنت و مدرن بوده است. اما سوال اساسی در اینجا مطرح می‌شود که جریان روشنفکری چه نسبتی با پیوستار جامعه ایران داشته است و آیا این جریان ناشی از یک خودآگاهی بوده است‌؟

در پاسخ به این سوال باید گفت که در عصر روشنگری در غرب، روشنفکری زاییده شد و به نوعی فرزند نامشروعی هم نبوده است، چراکه از دل تفکر عصری دوران خودش بیرون آمده است و اساسا نسبت فرهنگی با جامعه خویش دارد اما در ایران این جریان تنها به سبب یک نگاه و آشنایی سطحی بوده است که عده‌ای معتقدند روشنفکران ایرانی تنها با سایه‌ای از تمدن و توسعه غربی آشنا شدند و برای همین هم از دل تفکرات آنان کسانی همچون تقی‌زاده بیرون می‌آیند که اعتقاد دارند از نوک پا تا فرق سر باید غربی شوند؛ در واقع باید گفت که روشنفکری در ایران بیش از آنکه ناشی از یک خودآگاهی و خویشتن‌شناسی باشد حاصل یک شبه‌آگاهی است.

بنابر همین اگر از ابتدای تاریخ نوشته‌شده‌ این سرزمین بر ساختارهای حاکم بر جامعه ایران نظر کنیم می‌بینیم که همواره دین در تمام وجوه زندگی این مردمان رسوخ و نفوذ داشته است اما جریان روشنفکری به نوعی سعی داشته این نفوذ را خدشه‌دار کند و این خدشه وارد کردن خود به معنای جریحه‌دار کردن عواطف مردم نیز بود. به همین دلیل بعد از مشروطه که در آن به نوعی روشنفکران پیروز میدان شدند (‌البته به حمایت برخی از روحانیون آن زمان) یعنی باز به کمک عناصر دینی بود که مشروطه توانست به پیروزی دست یابد و از این‌رو روشنفکری سکولار که سعی در شخصی کردن دین در جامعه دارد نمی‌تواند راه به جایی برد‌، بنابراین ما شاهد شکل‌گیری روشنفکری دینی هستیم که کسانی همچون دکتر شریعتی سردمدار این جریان بودند و درواقع فعالیت‌های روشنگرانه ایشان در آگاهی‌بخشی به مردم و پیروزی انقلاب اسلامی مفید و موثر واقع شد.

از سوی دیگر امروزه ما می‌بینیم که هنوز در جامعه ایران افکار شریعتی مخاطب دارد و از اقشار و گروه‌های مختلف به سراغ اندیشه شریعتی می‌روند و این به سبب داشتن روحیه انقلابی و ایدئولوژیکی دینی است که در نوشته‌های شریعتی موج می‌زند  و عامل زنده ماندن اندیشه ایشان در همین وجه دینی بودن آن است، چراکه شریعتی خود را روشنفکری مسئول می‌دانست که جامعه خویش را شناخته بود و از رهایی‌بخشی و مهم بودن دین در جامعه ایران آگاهی یافته بود، بنابراین همین ویژگی‌ها سبب می‌شود شریعتی هنوز هم زنده بماند. اما در روشنفکری سکولار اگر به تاریخ گذشته جریان روشنفکری سکولار نظر کنیم می‌بینیم اندیشه‌های کسانی همچون ملکم‌خان و تالبوف و آخوندزاده در جریان زندگی امروز بسیار متروک شده‌اند و جز اندک مخاطبانی که آن هم در حوزه آکادمیک هستند دیگران رو به فراموشی سپرده‌ شده‌اند، چراکه اساسا این تفکرات نسبتی با ساختارهای اجتماعی جامعه ایران نداشته و ندارند و همچنین با ساختار سیاسی جامعه نیز سر ستیز دارند، بنابراین نه بین دولتمردان و نه بین عامه مردم جایگاهی ندارند و از این‌رو باید گفت که به نوعی جریان روشنفکری سکولار به محاق رفته و بقایای آن نیز رو به انزوا دارند.

به هر حال در جریان غربی شدن ایران آنچه بیش از همه چشمگیر است، قبول و اخذ بی‌تصرف ظواهر غربی است و همین امر موجب شده برخی آن را غرب‌زدگی تعبیر کنند، درحالی که تفکر غربی خود بالذات غربزده است. در اینجا غربزدگی عبارت است از نیست‌انگاری حق و حقیقت و پذیرش طاغوت و امر غیر‌قدسی که به دو صورت بنیاد‌اندیشانه یونانی و خودبنیادانه جدید در تاریخ تفکر غربی بسط یافته و گهگاه به عالم اسلام و مسیحیت نیز تسری یافته و غربزدگی جدید غربزدگی مضاعف است و نهضت‌های تجدد‌زده در جهان اسلامی در این مقامند، به‌علاوه غربزدگی منورالفکران برخلاف غربزدگی غربی‌ها که خودآگاهانه است به نحوی با بدآگاهی و جهل مرکب توأم شده است. (مددپور؛1373:120). درواقع غربزدگی مضاعفی که روشنفکران ما یا بهتر بگوییم شبه‌روشنفکران ما با آن مواجه شدند، اشاره به همان دریافتی دارد که آنان فقط از مظاهر غرب یافتند و پی به معنای عمیق آن نبردند و اینچنین شد که اگرچه غرب در نظر مددپور ذاتا غربزده است اما غربزدگی ما از نوع غربزدگی مضاعف است و این ناشی از عدم‌درک مفهوم و ماهیت غرب است که توسط منورالفکران به جامعه تسری داده می‌شد. از این‌رو باید گفت یکی از ویژگی‌های جریان روشنفکری در ایران خودزنی‌های مکرر آن بر ارزش‌ها و فرهنگ و هویت دینی ایران بوده که سبب شده ایران دچار یک حوالت تاریخی شود که نتیجه‌ آن چیزی جز کج‌مدرنی برای جامعه‌ ایران نبوده است.

منابع:
- نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، علی‌رضا ازغندی
- تجدد و دین‌زدایی در فرهنگ و هنر منورالفکری، محمد مددپور
 

 

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: