پردیس‌سازی این‌جهانی با طعم نژادپرستی

1396/7/24 ۰۸:۲۶

پردیس‌سازی این‌جهانی با طعم نژادپرستی

نژاد و قومیت ازجمله مفاهیم مهم و پیچیده‌ جامعه‌شناختی‌اند که بسیار موردنظر جامعه‌شناسان هستند. نژاد یک مفهوم زیست‌شناختی است، درحالی که قومیت یک مفهوم کاملا اجتماعی است. قومیت یک مفهوم مدرن است و تا قبل از دوره‌ مدرن ما چیزی به نام قومیت نداشتیم اما نژاد به نوعی تاریخی بس دیرینه دارد، از این‌رو نژادسازی و نژاد در معنایی جدید نیز مفهومی مدرن تلقی می‌شود. درواقع باید گفت که مدرنیته دست به یک بازاندیشی و مفهوم‌سازی در راستای آرمان‌ها و ایده‌آل‌های خود زده است و هر مفهومی را از بار معنایی گذشته خود که به نوعی ریشه در سنت داشته، جدا کرده است.

 

کشف آمریکا و موهبت مدرنیته برای بومیان آمریکا و آفریقا

 پیمان محمودی: نژاد و قومیت ازجمله مفاهیم مهم و پیچیده‌ جامعه‌شناختی‌اند که بسیار موردنظر جامعه‌شناسان هستند. نژاد یک مفهوم زیست‌شناختی است، درحالی که قومیت یک مفهوم کاملا اجتماعی است. قومیت یک مفهوم مدرن است و تا قبل از دوره‌ مدرن ما چیزی به نام قومیت نداشتیم اما نژاد به نوعی تاریخی بس دیرینه دارد، از این‌رو نژادسازی و نژاد در معنایی جدید نیز مفهومی مدرن تلقی می‌شود. درواقع باید گفت که مدرنیته دست به یک بازاندیشی و مفهوم‌سازی در راستای آرمان‌ها و ایده‌آل‌های خود زده است و هر مفهومی را از بار معنایی گذشته خود که به نوعی ریشه در سنت داشته، جدا کرده است. «دست‌کم از زمان توکویل و دهه 1830 تاکنون، بسیاری از اندیشمندان اجتماعی معتقد بودند که نژاد بزرگ‌ترین چالش آمریکاست. حال چه بومیان آمریکا (سرخ‌پوست‌ها) در کانون توجه قرار داشته باشند یا سیاهان، چینی‌ها و ژاپنی‌ها یا مکزیکی‌ها، نژاد برای آمریکایی‌ها همان حکمی را دارد که طبقه برای بریتانیایی‌ها، ایتالیایی‌ها یا فرانسوی‌ها. نژاد است که آمریکا را به‌مثابه یک کشور گرفتار تفرقه و وجدان شهروندانش را دچار عذاب می‌کند.» (سیدمن، 1391: 309)

 مارتین لوترکینگ ازجمله افرادی است که در اعتراض به تبعیض نژادی در آمریکا رهبری جنبش حقوق مدنی را برعهده گرفت. او خدمت زیادی به جامعه آمریکا کرد اما از سوی برخی افراد و جنبش‌هایی که برابری نژادی را نمی‌پذیرفتند به قتل رسید. او معتقد بود که سیاه‌پوستان باید مستقل و آزاد زندگی کنند و زیردست سفیدپوستان نباشند. وی در 35 سالگی جایزه‌ صلح دریافت کرد.

از این‌رو می‌توان گفت نظریه‌های علمی درباره‌ نژاد، اواخر سده هجدهم و اوایل سده نوزدهم پیدا شدند. این نظریه‌ها برای توجیه نظم اجتماعی نوپایی مورد استفاده قرار می‌گرفتند که طبق آن انگلستان و سایر ملل اروپا به قدرت‌های امپراتوری حاکم بر سرزمین‌های تابع خود تبدیل می‌شدند. کنت جوزف آرتور دوگوبینو (1882-1816) که گاهی او را پدر نژادپرستی مدرن می‌نامند، از وجود سه نژاد سخن می‌گفت: «سفید (قفقازی)، سیاه (زنگی) و زرد مغولی.» به گفته‌ دوگوبینو، نژاد سفید صاحب هوش برتر، اخلاق و اراده‌ قدرت است؛ همین صفات و کیفیات ذاتی است که اساس گسترش نفوذ غرب در سراسر جهان است. در مقابل سیاهان که از همه فرومرتبه‌ترند، سرشت حیوانی دارند و فاقد اخلاقند و ثبات عاطفی ندارند. اندیشه‌های دوگوبینو و طرفداران نژادپرستی علمی بعدها آدولف هیتلر را تحت‌تاثیر قرار داد و این اندیشه‌ها را به هیات ایدئولوژی حزب نازی درآورد و همچنین روی سایر گروه‌های سفیدسالار مثل کوکلاس‌کلان در ایالات متحده و معماران آپارتاید در آفریقای جنوبی نیز تاثیر گذاشت. (گیدنز، 1386:357)

این موضوع در واقع به‌واسطه‌ فرآیند نژادسازی به وجود آمد. گیدنز در این زمینه عنوان می‌کند که جمعیت‌های غیراروپایی چنان نژادسازی شدند که در مقابل نژاد سفید اروپایی قرار گیرند. (گیدنز، 1386:358)

 در فرآیند نژادسازی سفیدهای اروپایی با عنوان نژاد برتر تلقی می‌شوند و سایر نژادها ذیل نژاد سفید معنا می‌یابند، به این صورت که به تناسبی که سایر نژادها به نژاد سفید نزدیک شوند تشخص و هویت می‌یابند. چراکه که نژاد سفید تنها نژادی بوده است که توانسته در دوره مدرن تمدن‌سازی کند و به این تناسب هرچه که سایر نژاد‌ها بتوانند در فرآیند تمدن مدرن نقشی را ایفا کنند، سبب می‌شود که اعتلای مدرنیته به حد اعلا برسد و این نکته‌ای است که ما براساس آن متوجه می‌شویم نژاد برساخته‌ای ایدئولوژیک است که به نوعی با ایجاد تمایزبخشی سبب ایجاد و بازتولید الگوهای قدرت و نابرابری در جامعه شوند. این موضوع نشان می‌دهد که تمایز نژادی در واقع چیزی بیشتر از یک تقسیم‌بندی صرف از بیان تفاوت‌های انسانی است.

بر این اساس باید گفت که نژادپرستی جدید با نژادپرستی قدیم متفاوت است؛ نژادپرستی قدیم دارای جنبه‌های زیست‌شناختی بود؛ اما نژادپرستی جدید دارای جنبه‌های فرهنگی است و به نوعی حتی می‌توان مدعی شد که نژادسازی یک پروسه است تا یک فرآیند. «طبق این دیدگاه، سلسله‌مراتب برتری و فرودستی براساس ارزش‌های فرهنگ اکثریت برساخته می‌شود. گروه‌هایی که با اکثریت تفاوت دارند ممکن است به حاشیه رانده شوند یا به سبب امتناع از همانندگردی با اکثریت مورد تهمت و افترا قرار گیرند. گفته می‌شود نژادپرستی جدید ابعاد سیاسی آشکاری دارد.» (گیدنز، 1386: 367)

همچنین ازجمله نظریاتی که درباره نژادپرستی وجود دارد می‌توان به نظریات جامعه‌شناختی و روانشناختی اشاره کرد. سپر بلا‌کردن ازجمله نظریاتی است که در حوزه‌ روانشناسی قرار دارد؛ این موضوع زمانی رخ می‌دهد که «دو گروه قومی محروم به دلیل عواید اقتصادی به رقابت با هم بر‌می‌خیزند، برای مثال کسانی که دست به حمله‌های نژادپرستانه علیه سیاهان می‌زنند غالبا موقعیت اقتصادی مشابهی با سیاهان دارند» (همان).

ازجمله نظریات جامعه‌شناختی نیز در تبیین نژادپرستی می‌توان به قوم‌مداری، انسداد گروه و تخصیص منابع اشاره کرد. انسداد به فرآیندی اطلاق می‌شود که گروه‌ها از آن طریق، مرزهای جداکننده‌ خود و دیگران را حفظ می‌کنند و زمانی که نابرابری‌ها در توزیع ثروت و کالاهای مادی نهادی شوند، تخصیص منابع صورت می‌گیرد. اما موضوعی که بسیار مهم به نظر می‌رسد این مساله است که در دوران مدرن و چه بسا دوره‌ای که حتی در حال ‌گذار به پست مدرنیته است، چگونه نژادپرستی امکان دارد؟ یکی از ویژگی‌های اساسی دوران مدرن داشتن خصلت تسامح و مدارا آن هم در جامعه‌ای است که دارای تکثرگرایی بوده و در واقع باید گفت که پلورالیسم نیز یکی از اجزای اصلی جامعه‌ مدرن تلقی می‌شود که در آن دیگر برتری معنایی نمی‌یابد اما این تنها در شعار میسر می‌شود، چراکه در پلورالیسم، مدرنیته اجازه ابراز وجود به هیچ‌کدام از ساختارهای فرهنگی‌ای که در برابر ارزش‌های مدرن قرار دارند را نمی‌دهد.

به بیان دیگر به تعبیر مارکس هر چیز سفت و سختی در برابر مدرنیته دود می‌شود و به هوا می‌رود. نژادپرستی آمریکایی و برتری سفیدپوستان که نسبت با سایر نژادها روا داشته می‌شد را به نوعی می‌توان ناشی از ترسی دانست که دارای ریشه‌های تاریخی است. به این صورت که وقتی اولین‌بار سفیدها به قاره‌ آمریکا وارد شدند برخوردی با بومیان سرخ‌پوست آن نواحی داشته‌اند، به‌گونه‌ای که آنان را انسان به حساب نمی‌آوردند و همین موضوع سبب شد تا در برابر مهاجران دیگر احساس ناامنی داشته باشند. البته موضوع دیگری که وجود دارد این است که اروپاییان که داعیه‌ استعمار و آبادانی را داشتند؛ درحالی که در پشت این تفکر تنها منافع اقتصادی آنان نهفته بوده است برای همین این تفکر را به سایر کشورها القا کردند که تعصب قومی مساله‌ای است که توحش را به همراه دارد و به‌واسطه تغییر در سبک زندگی آنان سعی داشتند این تفکر را از بین ببرند، چراکه اساسا تفکری که در برابر پذیرش مدرنیته و کالاهای اقتصادی آنان مقاومت می‌کرد، همین تعصب بوده است و این کار را به‌واسطه استعمار انجام دادند. این درحالی بوده که در سرزمین‌های خودشان جنبش‌های نژادپرستی شکل گرفته مانند کوکلاس‌کلان‌ها که برخورد بسیار خشونت‌آمیزی با سایر قومیت‌ها و نژادها به‌ویژه سیاهان داشتند. این موارد را می‌توان در کتاب «ریشه‌ها» نوشته‌ الکس هیلی خواند که مقام معظم رهبری نیز توصیه به خواندن این کتاب دارند.

اگر برای گفتمان امپریالیستی جوهره‌ای وجود داشت، آن جوهره عبارت است از تجلیل و تکریم اروپاییان به‌عنوان اربابان نوع بشر و تحکیم خودبرتر اروپایی. بدین‌سان گفتمان امپریالیستی، نقلیه‌ای را فراهم کرد که: سرمایه‌داران به‌وسیله آن موهبت‌های سرمایه‌داری غربی را انتشار می‌دادند، مبلغان مسیحی موهبت‌های پیام رستگاری مسیحیت را گسترش می‌دادند و دانشمندان تجربی بر توسعه‌ دانش علمی برای همه می‌افزودند. آموزگاران ارمغان‌های دانش اروپایی را گسترش می‌دادند، دیوانسالاری، هدیه دیوانسالاری عقلانی و سیاستمداران، دموکراسی را جهانی می‌کردند. (هابسون، 1387: 217)

از آنجایی که سفید بودن به قول روت فرانکنبرگ موضوعی است که امتیازات ساختاری به آن تعلق می‌گیرد از این‌رو در یک تحلیل جامعه‌شناسانه می‌توان گفت که فرقه‌های نژادپرستانه‌ای که در غرب شکل گرفته‌اند، در واقع در پی حفظ همین امتیازات و جلوگیری از حل شدن سایر نژادها در نژاد سفید (که به قول خودشان نژاد برتر است) هستند. در یک نگاه دیگر سفیدها با عینک یک سفید پوست به سایر نژاد‌ها نظر می‌کنند و این سبب می‌شود تا همواره برتری آنها حفظ شود و از سوی دیگر غرب با تغییر ارزش‌های مردمان سایر نواحی و با القای این موضوع که سفید بودن یعنی زیبایی و برتری؛ با تولید محصولاتی که بشر امروز را به سمت یک فردیت سفید‌پوست سوق دهد سبب می‌شود تا محصولاتی که تولید می‌کنند را به راحتی در بازارهای سایر کشورها به فروش برسانند. در واقع وقتی که امروزه تمام کشورها در ذیل غرب تنفس و ارتزاق می‌کنند، دیگر با توجه به نظر ماکس وبر گویی که گرفتار در قفس آهنین عقلانیت مدرنی هستند که راه فراری از آن نیست. در این بین این آرمان‌های اسلامی و ایرانی در انقلاب اسلامی است که با ظهور خود به مقابله با اندیشه‌ غربی و استعمار و استثمار نظام سرمایه‌داری پرداخته است و با احیای اندیشه‌ دینی در حوزه‌ عمومی در پی رهایی بشر از این عقلانیت است.


منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: