1396/7/1 ۰۷:۴۱
حافظ از شعرای انگشت شمار و استثنایی است که «هنر ماندگار» به عرصۀ فرهنگ بشریت ارائه داده است. او حواسی فوقالعاده هوشمند و ذهنی وقاد و تحلیلگر دارد و رسالتی برای خویش قائل است که آنرا از طریق «الهام» بدست آورده تا آئینهدار وصف جمال و تجلیات گردانندۀ هستی یا «معشوق ازلی» باشد…
حافظ در غزلی شورانگیز بیان میکند که نیمه شبی در رؤیایی شهودی و شیرین به او جرعهیی می نوشانند که از غم دیرین زمانه رها شده، عمرجاودانه مییابد، از تعلقات و منیت بیرون میآید و در وفور شعشعه و پرتو «ذات هستی» غرقه میشود. در عالم لاهوت و در عرصۀ آنات و صفات و تجلیات، برات و حوالۀ این «رسالت» به او داده میشود که آینه گردان وصف جمال و زیباییهای پهنۀ هستی باشد تا بتواند به مدد کلام سحرانگیز و اندیشۀ تأثیرگزارش به مشتاقان و مخاطبین خویش قلمرویی از «زندگی کردن» و ارتباط را توصیه کند که با فطرت آدمی سازگار بوده و آرامش خاطر، سرمستی، سرخوشی، فسونی و شگفتی را به او ارزانی دارد.
حافظ مراسم این شب را «شب قدر» میخواند و خود را مستحق دریافت چنین موهبتی میشناسد و ملزم میشود که از آن پس به این وظیفه و تعهد و رسالت عمل کند و زیباییها و نیکیهای عرصۀ هستی، طبیعت و محیط زندگی انسان را بسراید و با تیرگیها، پلشتیها و ناراستی و کژیها مبارزه کند و این است که ما این همه جاذبه، گیرایی در رمز و راز و اشارات برانگیزاننده را در متن این «دیوان قدسی» که پالایش یافته و «از آب گذشته» است مشاهده میکنیم:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
اندر آن نیمۀ شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعۀ پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آئینۀ وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوۀ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل نه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدۀ این دولت داد
که بر آن جور و صفا صبر و ثباتم دادند
اینهمه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبری است کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
این آغاز کار و شأن نزول رسالت حافظ است که در دوران پختگی فکر و احساس و عاطفه، در پرتو ذهنی وقاد و هوشمند و درایتی استعلایی و انگیزهیی قدسی در بستر زمانۀ خویش، دیوان اشعاری را آراسته و منقح کرده و در مسیر فرهنگ روزگار قرار داده که خود پیشاپیش به سیر و طیران اندیشه گشای آن اذعان و اطمینان داشته و سخت مفتخر است:
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
***
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد
دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود
حافظ سخن بگوی که در صفحۀ جهان
این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
از محتوای اشعار حافظ استنباط میشود که رسالت الهام شده به او این بوده است که زیباییها و امور نیک و مطلوب زندگی، طبیعت و هستی و حیات انسان را با کلام جذاب و سحرانگیز و در قالب نمادها، اسطورهها و رویدادها، و برداشتهای پندآموز و عبرتآور به گونهیی ساختار دهد که عذوبت و گیرایی آن در سیر تاریخ و فرهنگ دورانها و روزگاران، همراه با تفسیرها و برداشتهای گوناگون و رنگارنگ مخاطبین از ذهنی به ذهنی انتقال یافته و سیر اندیشه وری و ژرفنگری را متوسع و کیفیت پارادایم هستیشناسی را ارتقاء بخشد. امروزه میبینیم که این موهبت با گذشت بیش از هفتصد سال از دوران او همچنان فعال و راه گشا در عرصۀ اندیشه و رؤیاها و آرمانهایمان حضور دارد.
از تفسیر و تحلیل مجموعه غزلهای حافظ در ارتباط با نظام هستی و «مشیت» یا ارادۀ مستقر بر آن میتوان مقولۀ «عشق» را محتوایی فراگیر دانست که چونان «اثیر»ی در آسمان اندیشه و تصورات حافظ جاری بوده و در بطن تمامی آنات و کثرات عالم سریان دارد و فرماندۀ اصلی تحولات و تغییرات آنهاست.
عشق حافظ نه تمثیلی است که به «وحدت وجود» معنا میدهد و عنصر جذب و تکثیر، اساس و بنیاد آن است:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
تجلی کردن در ازل و آتش فکندن بر عالم، تمثیلی مشابه همان «نورالانوار» سهروردی و در تحلیل، جوهری است که ملاصدرا بیان میکند، اما مولانا و حافظ نظام هستی را با خلاقیتی شاعرانه به عرصۀ «عشق» تسری میدهند تا نگاه به عالم متکثرات و تمامی رویدادهای برخاسته از آن با ذوق عارفانه و اشتیاق شاعرانه تلفیق شده، جذابیت و گیرایی آن به همان گونه که هست ملموس و
عاطفه برانگیز به جلوه و جلوت آید.
حافظ، تجلی عشق را در ترکیب موزون و همآهنگ و تعادل اجزاء عالم میبیند، ماه و خورشید و ستارگان و کهکشانها و افلاک، باد و باران، گل و گیاه، کوه و دشت و دمن، چشمه و جویبار، برکه و دریا، پرندگان و چرندگان، شب و روز، غم و شادی، وصل و هجران، موفقیت و حرمان، تمامی این مجتمع عظیم محسوسات، انرژیها و تأثرات برآمده از درون آنها یک منشاء و آبشخور داشته و ارادهای واحد حاکم بر تکوین و تحول و انحطاط آنهاست:
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
مولانا میگوید:
هر ذره که در هوا و در هامونست
نیکو نگرش که همچو ما مفتونست
هر ذره اگر خوش است اگر محزونست
سرگشتۀ خورشید خوش بیچونست
عشق با توجیهی از بار دانش علمی امروز، همان لایۀ «اثیر» یا انرژی تجزیه ناپذیر و مهار ناشدنی است که بر حسب ارادۀ نظام هستی در کنه همه چیز ساری و جاری بوده، در تکوین و تحول اجزاء عالم چونان حرکت انرژی در درون گل و گیاه عمل میکند، عنصر جذب و دفع در عشق به گونهای افسونگرانه و جادویی است که ما با حس و حواس ناقص و نارسای خود تنها قادر به درک و حسگیری از تجلیلات آن میباشیم. مولانا میگوید:
ای روز برآ که ذرهها رقص کنند
آن کس که از او چرخ و هوا رقص کنند
جانها ز خوشی بیسروپا رقص کنند
در گوش تو گویم که کجا رقص کنند
برای تبیین و توجیه صیرورت و ظرافت و لطافت چنین نشانههای شکوهمند و مفرح، با زبان علمی نمیتوان سخن گفت و تنها سرایشهای حسن برانگیز عارفانه و شاعرانه و شطحیات جنونآور میتواند در این فضاها اراده مقصود کند:
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
راه هزار چارهگر از چهارسو ببست
ساقی به چند رنگ می اندر پیاله ریخت
این نقشها نگر چه خوش در کدو ببست
یا آنکه:
خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم
کاین همه نقش عجب در عرصۀ پرگار داشت
با قاطعیت میتوان گفت که حافظ در دیوان شعر خود به اطوار و گونههای گوناگون، در قالب تمثیل، استعاره و نماد. تنها «عشق و زیبایی» یا نقیض آن را حکایت میکند و در بسیاری از رویدادها پاسخ مدعیانی را میدهد که درک و دریافت انحرافی و گمراه کننده از نظام هستی یا انسان و سرنوشت او دارند:
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهرۀ او حجت موجه ماست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
این زهد خشک را به می خوشگوار بخش
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هرجا که هست پرتو روی حبیب هست
محتوای دیوان حافظ یک معرفت خاص ایدئولوژیک و یک مبحث خطی
تفکر مدار و عقلانی نیست که سیر معین و مشخص داشته و با مصداقها و رویدادهای تاریخی و شرح و بسطهای کلامی تألیف و تدوین شده باشد.
بلکه اشعار او مجموعهای از ساختارهای آراسته شدۀ موجز هنری است که با ایماء و اشارات و نشانههایی که در درون خود دارد به ذهن و اندیشه تلنگر میزند و روزنههایی تحلیلگرانه را باز مینماید که مخاطب با موجودی ذهن خودش میتواند آنها را واکاوی و تفسیر کرده، بهشرح درآورد به عبارت دیگر سرتاسر دیوان او مصادیق و نمونههایی هرمونتیکی هستند که ظرفیت تحلیل و تأویل داشته و ارتباطی مفهوم ساز و بالنده با ذهنیت و قدرت و اندیشه وری مخاطب برقرار میکند.
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
آنکه رخسار ترا رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
بههمین جهت ما مشاهده میکنیم که با گذشت زمان در تبیین این ابیات، فرهنگ معرفت جویانهای از فلسفه، عرفان و نکات ارزشمند حکمی و اخلاقی شکل گرفته و در مجموع ارزشی استعلایی را در پارادایم «هستیشناسی» باقی گذاشته است. مثلاً وقتی حافظ میگوید:
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواه است که هرجا که هست با اویم
و یا:
بیار باده که در بارگاه استغناء
چه پاسبان و چه سلطان چه هوشیار و چه مست
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کانجا سیاه کارانند
ما اینگونه میفهمیم که او اگرچه مسلمان، موحد و معتقد است و قرآن را با چهارده روایت از حفظ میخواند، اما با برداشتهای شریعتمدارانه و روایتهای عابدانه و کور و گنگ سر ناسازگاری دارد و همین معنا میتواند بحث بسیار گسترده و مستوفایی را در بین علمای دین و عرفان ایجاد کند. و از همان رهگذر است که حافظ آشکارا عرفان عاشقانه را در برابر زهد عابدانه و ریاضت کشانه قرار داده و هرکجا که از زیباییهای طبیعت و معشوق و سرخوشی سخن میگوید با طنزی گزنده به صوفی تاریک اندیش و زاویه نشین و زهد ریایی نیز طعنه میزند و کنایه میفرستد.
بهمنظور اینکه حافظ بتواند مصادیقی تمثیلی و در عین حال واقعی و فراگیر در حوزۀ عرفان ارائه دهد،آفرینندۀ هستی را در هیأت و شاکلۀ معشوقی بلند بالا، شمشاد قد، کمان ابرو، پریشان گیسو، خندان لب و مست و مغرور و سرخوش از تجلیات خویش تصویر میکند که آستانه و درگاهی مجلل و رفیع دارد و دسترسی عاشق به او از راهی ناهموار، پر تلاطم و دشوار میگذرد، بدانسان که گاهی شیدای سرگشته را به قلزم ناامیدی و حسرت فرو میبرد. اگرچه او صبورانه به خاطر طی این راه صعبالعبور و پر مخاطره، آماده است تا ارزشهای زیادی را از کفت رها کند:
بالا بلند عشوهگر نقش باز من
کوتاه کرد قصۀ زهد دراز من
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید