1396/6/27 ۰۸:۴۷
حجتالاسلام داود فیرحی در سال 1343 در روستای تیکمداش استان زنجان به دنیا آمد و دوره متوسطه را در مدرسه شبانه گذراند و همزمان در حوزه علمیه هم مشغول به تحصیل بود. شهید بهشتی الگوی او بود و زندگینامه خودنوشتی که در ابتدای کتاب پنج گفتار بهشتی نوشته شده بود، منبع الهام فیرحی برای ادامه زندگی شد.
ترکیب اندیشههای پستمدرن و سنت فقهی برای سازگاری دین و مدرنیته
حجتالاسلام داود فیرحی در سال 1343 در روستای تیکمداش استان زنجان به دنیا آمد و دوره متوسطه را در مدرسه شبانه گذراند و همزمان در حوزه علمیه هم مشغول به تحصیل بود. شهید بهشتی الگوی او بود و زندگینامه خودنوشتی که در ابتدای کتاب پنج گفتار بهشتی نوشته شده بود، منبع الهام فیرحی برای ادامه زندگی شد. «آنجا نوشته بود که بین قم و تهران، بین حوزه علمیه قم و دانشگاه تهران در رفت و آمد بوده است. با خواندنش من هم تصمیم به چنین کاری گرفتم. بعد از انقلاب همزمان در کنکور شرکت کردم و در حوزه علمیه قم هم ثبتنام کردم.»
فیرحی در سال 1365 در رشته علوم سیاسی دانشگاه تهران پذیرفته شد و از استادانی چون حسین بشیریه، جواد شیخالاسلامی، احمدنقیبزاده و سیدجواد طباطبایی بهره گرفت. علاوهبر این اساتید، همکلاسیهای فیرحی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی نیز اشخاص قابلتوجهی هستند؛ احمد خالقی، جواد کاشی، احمد یدآبادی، جمیله کدیور، سعید حجاریان و ابوالفضل دلاوری. گویا در آن زمان احمد نقیبزاده این حلقه را به اسم «گروه دایناسورها» نامگذاری کرده بود. فیرحی در مورد اثرگذارترین استادش در دانشگاه تهران میگوید: «طباطبایی بیشترین تاثیر را روی کارم داشت اما نگاه ایشان مبنای هگلی داشت و برای من برآمده از سنت این عینک هگلی در توضیح آنچه در تاریخ سنتمان میدیدم، چندان کاربرد نداشت. نمیتوانست تاریخ فکر در ایران و اسلام را توضیح روشنی بدهد. از این منظر عینک هگلی در چشم من ترک برداشت.»
بعد از این اتفاق فیرحی به اندیشهای متضاد با نگاه هگلی به تاریخ میرسد و آن را محصول تصمیمات انسانی میداند و به همین دلیل به سراغ اندیشمندان پستمدرن ازجمله میشل فوکو میرود.
سیدمحمد آلغفور اتاقی در سازمان تبلیغات داشت که مباحث تاریخی تحلیلی جهان اسلام و تاریخ سیاسی در آن جریان داشت. بعد که از تبلیغات جدا شد به موسسهای به نام امام باقر تبدیل شد، بعد هم به دانشگاه باقرالعلوم. آلغفور فیرحی را بهعنوان معاون پژوهشی منصوب و او نیز ایده استفاده از همه اساتید با هر فکر و دیدگاهی را در آنجا پیاده میکند و چنین میشود که اشخاصی چون حسین بشیریه، حاتم قادری، هاشم آغاجری و فرهنگ رجایی به قم میآیند و در دانشگاه باقرالعلوم مشغول تدریس میشوند.
فیرحی کتابی دارد با عنوان نظام سیاسی و دولت در اسلام که در آن با الهام از روششناسی میشل فوکو سعی میکند ریشههای مفاهیم سیاسی در اسلام را با نظامهای سلطنتی تبارشناسی و بررسی کند. واسطه آشنایی فیرحی با فوکو نیز سیدجواد طباطبایی بوده است.
او در توضیح چگونگی آشنایی خود با فوکو میگوید: «زمانی سیدجواد طباطبایی متنی درباره فوکو را که از دانشجویانش به دستش رسیده بود، به من داد، من هم متن را به حسین بشیریه دادم. بشیریه در یکی از روزهایی که به قم آمده بود گفت آن متن را ترجمه خواهد کرد. هر هفته بشیریه صفحات ترجمهشده را در قم به من میداد. همان صفحاتی که بعدها کتاب «فراسوی ساختگرایی و هرمنوتیک» را تشکیل دادند. مقدمه مفصلی هم بشیریه برای آن کتاب نوشت که میتوان آن را حاصل پرسش و پاسخهای طولانی بنده با ایشان دانست.»
فیرحی در ادامه آشنایی با میشل فوکو به سراغ شارحان عربزبان فوکو ازجمله محمد عابدالجابری میرود، چراکه آنها را قابلفهمتر و روانتر از آثار فارسی میداند.
فیرحی در سیر کتابهای منتشره خود پروژه مخصوصی را دنبال میکند و در آن به دنبال نوعی سازگاری میان دین و تجدد است. همزمان با توجه به نگاهی که نسبت به فقه دارد از امثال مجتهد شبستری و عبدالکریم سروش فاصله میگیرد. حتی ایده کسانی چون مصطفی ملکیان که عبور از فقه و رسیدن به اخلاق را تجویز میکنند را ناکارآمد میداند چراکه به باور او برای اداره جامعه همیشه به قانون نیاز است و قانون نمیتواند صرفا از درون اخلاق بیرون بیاید. نظام حقوق جدید باید با التفات به فقه که نظام حقوق قدیم بود، شکل بگیرد.
او پتانسیل سازگاری دین و دنیای مدرن را در نص میبیند و معتقد است که نص و تجدد دهلیزهایی به سمت یکدیگر دارند اما ما «نص را از پشت سنت دیدیم و فکر مسلمانی در تلاقی بین نص و سنت با چگالی سنت ساخته شده است و چون سنت اقتداری بوده لذا قداست نص را به سمت خود کشیده است» و حتی مفاهیمی چون امامت را تحتتاثیر قرار داده است. به دیگر سخن «سنت همچون عینکی با رنگدانههای آتوریک به ما اجازه نمیداده که جنبههای دموکراتیک نص را ببینیم.» فیرحی در رساله دکتری خود که اولین کتاب او نیز هست همین بحث را مورد توجه قرار داده و به دنبال چگونگی احاطه نص توسط سنت است و راه رهایی آن را دنبال میکند.
به باور فیرحی «در نصوص دینی هم اشارات اقتداری وجود دارد و هم اشارات دموکراتیک. اما این اشارات دموکراتیک دو خصلت پیدا کرده بود. تحتفشار سنت سرکوب و صدایش خاموش شده بود و در عین حال چون بخشی از نصوص بود همیشه به آن ارجاع داده میشد. حتی در بحارالانوار هم آمده بود اما اصلا به آن توجه نمیشد.» او حتی تلاشهای امثال مجدالملک، سپهسالار و ملکمخان را هم در راستای برجسته کردن همین اشارات میداند آنها از این راه به عدمتضاد نصوص دینی با اندیشه جدید رسیده بودند.
فیرحی معتقد است که منازعه میان سنت و تجدد اجازه نداد راه میانه که همان فقه مشروطه بود، استراتژی خودش را ادامه بدهد.
فیرحی که پس از گذر از نظریات هگلی سیدجواد طباطبایی، اندیشههای پستمدرن را گذرگاهی برای رسیدن به رهیافت مدنظر خود از فقه میدانست در آخرین اثر خود برای وارد کردن تحزب به فقه به نظریه پستمدرن بازیهای زبانی ویتگنشتاین متوسل میشود.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید