برنامه حکومتى على(ع) / آیت‏الله سیدمحمودطالقانى

1396/6/19 ۰۸:۳۶

برنامه حکومتى على(ع) / آیت‏الله سیدمحمودطالقانى

اشاره: آیت‌الله سیدمحمود طالقانی (تولد: ۱۳ اسفند۱۲۸۹ در روستای گلیرد طالقان ـ رحلت: ۱۹ شهریور۱۳۵۸در تهران) از شخصیت‌های روحانی و علمی و سیاسی معاصر بود که با رفتاری پدرانه و دلسوزانه، می‌کوشید مردم را با حقایق اسلام آشنا سازد. دریغا که پس از پیروزی انقلاب فرصت چندانی نیافت. از آنجا که پیام امام(ره) به مناسبت درگذشت ایشان کاملا گویای ابعاد شخصیتی آن بزرگوار است، به آوردنش بسنده می‌کنیم:

 

 

 

اشاره: آیت‌الله سیدمحمود طالقانی (تولد: ۱۳ اسفند۱۲۸۹ در روستای گلیرد طالقان ـ رحلت: ۱۹ شهریور۱۳۵۸در تهران) از شخصیت‌های روحانی و علمی و سیاسی معاصر بود که با رفتاری پدرانه و دلسوزانه، می‌کوشید مردم را با حقایق اسلام آشنا سازد. دریغا که پس از پیروزی انقلاب فرصت چندانی نیافت. از آنجا که پیام امام(ره) به مناسبت درگذشت ایشان کاملا گویای ابعاد شخصیتی آن بزرگوار است، به آوردنش بسنده می‌کنیم:

«عمر طولانى این عیب را دارد که هر روز عزیزى را از دست مى‌دهد و به سوگ شخصیتى مى‏‌نشیند و در غم برادرى فرو مى‌‏رود. مجاهد عظیم‌الشأن و برادر بسیار عزیز، حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقاى طالقانى از بین ما رفت و به ابدیت پیوست و به ملأ اعلى با اجداد گرامش محشور شد. براى آن بزرگوار، سعادت و راحت و براى ما و امت ما، تأسف و تأثر و اندوه.

آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند. او شخصیتى بود که از حبسى به حبس و از رنجى به رنج دیگر در رفت و آمد بود و هیچ‌گاه در جهاد بزرگ خود سستى و سردى نداشت. من انتظار نداشتم که بمانم و دوستان عزیز و پر ارج خودم را یکى پس از دیگرى از دست بدهم. او براى اسلام به منزلۀ حضرت ابوذر بود؛ زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بود: برّنده بود و کوبنده. مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت. رحمت خداوند بر پدر بزرگوار او، که در رأس پرهیزگاران بود و بر روان خودش که بازوى تواناى اسلام. من به امت اسلام و ملت ایران و عائله ارجمند و بازماندگان او، این ضایعه بزرگ را تسلیت مى‏ دهم. رحمت بر او و بر همه مجاهدان راه حق… (صحیفه امام؛ ج ۹، ص۴۸۶)

آثار مکتوب مرحوم آیت‌الله طالقانی عبارتند از: پرتوی از قرآن (شش جلد تفسیر قرآن)، حاشیه بر تنبیه‌الامّه و تنزیه‌الملّه (مقدمه و توضیحات و ترجمه کتاب علامه نائینی)، اسلام و مالکیت (دربارۀ مسائل اقتصادی)، به سوی خدا می‌رویم (درباره سفر حج)، ترجمه و توضیح بخشی از نهج‌البلاغه. متن سخنرانی‌ها و خطبه‌های نماز و مصاحبه‌های طالقانی در کتابهای مختلفی منتشر شده است که گفتار حاضر نیز بخشهایی از یکی از خطبه‌های نمازجمعه ایشان است که در آغاز پیروزی انقلاب ایراد شده است.

***

قال امیرالمؤمنین على علیه‏السلام: «ایهاالناس، ذمّتى بما اقولُ رهینه و أنا به زعیم». در یک موقعیت خاص و حساس، در یک فصل تاریخى، بعد از شورش و انقلاب مسلمانان علیه خلیفه وقت و بعد از اینکه مردم مدینه سران مهاجر و انصار با آن حضرت بیعت کردند، [على(ع)] اولین برنامه حکومتش را در خطابه مفصلى در مسجد مدینه اعلام فرمود. همان‏طورى که على روح و فکر و اندیشه و برنامه و سخنش همیشه زنده است، این کلمات هم زنده است.

گویا همین امروز است که على در میان همه مسلمان‌ها ایستاده و این مسائل و مطالب و برنامه را اعلام مى‏کند. همان على که در فتح مکه همه گوش و چشم و دل بود نسبت به رهبر بزرگش پیامبر عظیم‏الشأن، در پاى سکوى مجاور کعبه ایستاده بود و خطابه انقلابى پیامبر اسلام را مى‏شنید، بعد از اینکه بتها فرو ریخت و مرکز توحید فتح شد و همه مشرکین تسلیم شدند، [پیامبر] آن خطبه مفصل را ایراد فرمود که: «هر افتخارى در جاهلیت، زیر پاى من و هر ربایى در جاهلیت، زیر پاى من و هر امتیازى زیر قدم من، همه محو شده است. کل معثره، کل رباه…»

بعد فرمود: «لا فخر لعربى على عجمى و لا لعجمى على عربى الا بالتّقوى. ان اکرمکم عندالله اتقیکم. ان الزّمان قد عاد کهیأته یوم خلق ‏الله السموات و الارض: همه افتخارات و همه امتیازات ملغى. عرب بر عجم، عجم بر عرب، سپید و سیاه بر یکدیگر [هیچ فخر و برترى ندارند]. گرامى‏ترین شما، آن هم نزد خدا، نه امتیازات دنیوى، متقى‏ترین شما هستند. زمان برگشت به همان وضع فطرى که این امتیازات نبود. این طبقات نبود و این افتخارات نبود.

على اینها را مى‏شنید، با تمام وجود درک مى‏کرد، راز انقلاب توحیدى اسلام را از زبان پیامبر و وحى قرآن دریافت. بلال حبشى برده و غلام شکنجه‌دیده بالاى خانه کعبه رفت و بانگ اذان برداشت؛ یعنى این غلامى است که برحسب فضیلت و تقوا از جهت سبقت در اسلام و درک توحید و تقوا، باید بر همه مردم برترى داشته باشد. از همین جهت بود که همه قریش و سران قریش و آن کسانى که بادهاى افتخارات جاهلیت در دماغشان بود، به خود مى‏پیچیدند.

 

انحرافات اموی

زمان گذشت، رسول خدا(ص) وفات یافت. به‌تدریج همان کسانى که مارک «طُلقاء» به پیشانى آنها خورده بود، در دستگاه خلافت نفوذ کردند. امتیازات شروع شد، امتیاز قریش به عرب، امتیاز عرب بر عجم. چه در مقامات و پست‌ها و چه در تقسیم بیت‏المال و زمینه‏هاى اقتصادى، تا به آنجا رسید که این امتیازات، مسلمان‌هاى اصیل را به حرکت درآورد و در این میان خلیفه قربانى شد. مردم با على بیعت کردند.

با این سابقۀ مجمل تاریخى، بنى‏امیه عقب رانده و حزب اموى، در دستگاه خلافت نفوذ پیدا کردند. یزید بن ابى‌سفیان در شام، و پس از او معاویه بن ابى‌سفیان. مروان رانده شده همه‌کاره دستگاه خلافت شد. على مواجه است با اجتماعى که اسلام را از هر امتیازى و از هر افتخارى پاک کرده بود و دومرتبه به وضع جاهلیت برگشته. این است که ایستاد و این خطابه را خواند. این خطابه‏اى که امروز هم از زبان من‏شنوید، ولى در همین موقعیت وضع ما مسلمان‌ها و همه دنیاى اسلام و دنیاى بشر از زبان على بشنوید. این خطابۀ انقلابى، این انقلاب مفهوم‏دار، نه شعار؛ فرمود: ذِمّتى بما اقول رهینه، و أنا به زعیم.

متأسفانه بیشتر مفسرین و مترجمین نهج‏البلاغه این کلمات را خبرى از آینده مى‏دانند؛ یعنى آنچه مى‏شود، نه آنچه باید بشود. با اینکه موقعیت این خطابه و مسائلى که امیرالمؤمنین مطرح مى‏کند، یعنى این مسأله و آنچه من اعلام مى‏کنم، باید انجام بگیرد و من درباره این مطلب پیش خدا و خلق و قرآن و وحى و نبوت متعهد هستم. ذمتى بما اقول رهینه و انا به زعیم: من گروگان این حقیقتم، من در بند این حقیقتم و متعهدم و باید اعلام کنم.

ان من صرحت له ‏العبر عما بین یدیه من المثلاث حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. مردمى که این همه تجربه دیده‏اند، عبرت‌هاى تاریخى را دریافته‏اند و با مسائل برخورد کردند و نمونه‏هایى از گذشته تاریخ در مقابل چشمشان به صراحت موضع تاریخ را بیان مى‏کند و گذشته را که ظلم، سرکشى، خودخواهی‌ها، چگونه منجر به خونریزی‌ها و انقلاب‌ها خواهد شد. پس همین بس است. این نمونه‏هاى تاریخى که مردم داراى تقواى اجتماعى و روحى را از فرو رفتن در مکتب‏ها، مسائل، برنامه‏ها، شعارهاى شبهه‏انگیز، خود را نگه دارند که دوباره تاریخ گذشته تکرار نشود.

الا و انّ بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث‏الله نبیکم. گرفتاری‌هاى شما دومرتبه برگشت. گرچه به ظاهر اسلام و در لباس اسلامند، ولى همان گرفتارى است که پیامبر در میان آن شرکها، خودخواهی‌ها، وحشى‏گری‌ها، امتیازات منبعث شد. این گرفتارى شما همان گرفتارى است. گرچه اینها (مخالفین من) در شعار اسلام و لباس اسلام هستند؛ ولى آن بصیرتى که خدا به من عنایت کرده، باطن و اندیشه‏هاى جاهلیت و کفرآمیز اینها را من مى‏بینم.

بصّرنى بهم صدق النیّه. امروز هم این مردمى که در لباس اسلام و در زى اسلام به جاهلیت برگشته‏اند. من مى‏نگرم، گرچه نماز مى‏خوانند، در صف جماعت هستند، شعار قرآن مى‏دهند؛ ولى همان نظام جاهلیت هست. انّ ‏بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث‏الله نبیکم. بعد مى‏فرماید:

و الذى بعثهُ بالحق، لَتبَلْبلنّ بَلبَله و لَتغربلنَّ غَربلَه و لتساطنّ سوط القدر. بعد از این دو تذکر، مى‏گوید که برنامه چى هست: اول اینکه همه به هم آمیخته بشوند. باید همه به هم آمیخته شوند. این دیوارها و این سدهاى طبقاتى بین قریش و عرب و عجم و موالى همه باید برداشته شود و همه باید به هم بریزند؛ این مرحله اول: لتبلبلن بلبله.

بعد از آن، و لتغربلن غربله. در میان این به هم ریختگى باید غربال شوید، چه جور غربالى؟ آن دانه‌درشت‌هاى متعهد متقى و آنهایى که اسلام را دریافتند و پاى اسلامى ایستادند، اینها شناخته بشوند، نخاله‏ها بیرون بروند. و لتغربلن غربله و لتساطن سوط القدر، بعد هم به هم آمیخته بشوند و ترکیب بشوند، مثل موادى که باید در میان دیگ با هم بجوشند و با هم ترکیب پیدا کنند و یک صورت دیگرى به اینها داده بشود.

این برنامه على است؛ برنامه انقلابى على. به هم‏ریختن آن نظامات فاسد و فاصله‏ها، و روآمدن شخصیت‌هاى متعهد و از میان رفتن و برکنار شدن نخاله‏هاى خودخواه، خودپرست و فرصت‏جو. و بعد یک ترکیب اجتماعى نو، اجتماعى انقلابى، اجتماعى پیشرو.

آیا این کلمات براى همان روز على بود. یا امروز هم ما دچاریم؟ اگر انقلاب اسلامى ما، در این مسیر على و این برنامه على پیش نرود، باید به طور یقین بدانیم که به‏ جاى اول برخواهیم گشت.

بعد مى‏فرماید: آنقدر باید زیر و رو بشوید که آن پایینى‏ها، آن پایین شهری‌ها، آن محروم‌ها، آنهایى که زیر پا ماندند، آنهایى که نفس ندارند، ناله‏شان به گوش کسى نمى‏رسید، اینها بالا بیایند. و آن خودخواه‏هایى که بر گردۀ مردم سوارند، اینها باید به زیر کشیده بشوند:

حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم. زیرپایی‌ها، نادیده گرفته‏ها، محرومین، مستضعفین بالا بیایند. مستکبرین، خودخواهان، سرمایه‏دارها، غارتگرها باید بروند دنبال کارشان. گرچه طلحه و زبیر باشند، گرچه در مقابل پیغمبر شمشیر زده باشند. گرچه خویش نزدیک پیامبر باشند، باید کنار بروند. از این انقلابى‏تر شما خطابه هیچ رهبرى را در دنیا شنیده‏اید یا دیده‏اید؟

و لیسبقن سباقون کانوا قصروا: آن پیشى‌گیرنده‏ها، آن شکنجه‌شده‏هاى دوره ابتداى بعثت و در میان وادی‌هاى مکه و در کنار حرم خدا و در کنار کعبه، آنها که کنار رفته‏اند، باید بیایند جلو، آنها پیشگامان بودند.

و لیقصرن سباقون کانوا سبقوا: آنهایى که بی‌خود خودشان را جلو انداخته‏اند، بیایند عقب.

والله ماکتمت و شمه و لاکذیب کذبته: اینها که مى‏گویم، به اندازه سر سوزنى دروغ نیست؛ واقعیاتى است که باید انجام بگیرد و هیچ حقیقتى را من کتمان نکردم. من این موقعیت را در این وضع و در این شرایطى که امروز واقع شده‏ام، قبلا به من آگاهى داده شده بود. برنامه من از قبل تعیین شده بود.

برنامه على، برنامه قبل از انقلاب مدینه بود، نه مثل ما مسلمان‌ها که اول انقلاب کرده‏ایم، حالا نشسته‏ایم مى‏خواهیم برنامه معین کنیم، باید چه کار کرد؟! این حقیقت است. این مسأله است، این راه است، این ادامه انقلاب است، این انقلابى که على آن روز گفت و امروز هم صدایش به گوش همه مسلمان‌ها و شما مى‏رسد. اگر تداوم پیدا نکند، هر کارى، هر اندیشه‏اى، هر تقنین قانونى، کم اثر یا بى‏اثر خواهد بود.

 

نمونۀ مشروطیت

مگر ما در مشروطیت ـ هفتاد و خرده‏اى سال قبل ـ قانونى اساسى ننوشتیم؟ چقدر مترقى! غیر از چند قسمتش، همه مسائل زنده، ولى چه شد؟ براى اینکه همین قدر قانون اساسى تدوین شد، توده انقلابى مردم خیال کردند کار تمام شد، رفتند دنبال زندگى‏شان، دومرتبه همان‌هایى که اطرافیان دربار محمدعلی‌شاهى و قاجاریه بودند و اشراف و طبقات، آمدند توى مجلس٫ بعد هم از وسط اینها رضاخان بیرون آمد. اگر انقلاب تداوم نیابد، هر اندیشه‏اى، هر کارى ما بکنیم، علاج ارتجاع و برگشت به وضع جاهلیتى را که على اعلام خطر کرده، چاره‌اندیش نیست، چاره نمى‏کند.

من نمى‏خواهم نفى بکنم، باید قانون اساسى هم نوشته بشود، تدوین بشود، ولى باید هشیار باشیم این قانون اساسى اصولى است روى کاغذى، مجرى اش کیست؟ شما مردم. شما مردم کى مى‏توانید یک قدرت اجرایى قوى باشید که این اصول آزادى‏بخش را بتوانید پیاده کنید؟ وقتى که انقلابى باشید، انقلاب تداوم پیدا کند، نه اینکه متوقف بشود.

الا و انّ الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار. اشتباهات، کجروی‌ها، به‌تدریج [موجب مى‏شود] به جاى اینکه انسان سوار بر کار و مسلط بر اوضاع باشد، اشتباهات و خطاها و گناهان بر آنان حاکم مى‏شود. چشم و گوش بسته افراد و جماعات و امت را به یک جهتى مى‏کشانند، جهت انحرافى تا اینکه به حد سقوط مى‏رسانند. مى‏فرماید خطاها، اشتباهات، لغزش‌ها، مانند اسبهاى چموشى است که سوارانى بر آن سوار شده‏اند و افسارها گسیخته شده و اختیار از دست سوارکار بیرون رفته و یکسره سوارکار را به طرف سقوط‌گاه و جهنم مى‏برند.

الا وان التقوى… اما تقوا، خوددارى از گناه، ضبط نفس، در تحت هر شعارى نرفتن، تحریک نشدن، گول نخوردن، تقواى فکرى، تقواى اخلاقى، تقواى اجتماعى، مرکب‌هاى رهرو و رهوارى هستند که سوار بر آنها به‌آسانى مى‏تواند به مقصد خود برسد، زمام آن را به دست بگیرد و آن را به طرف بهشت سوق بدهد: شَغل من الجنّه و النار أمامه.

مردم بصیر، مردم داراى بینش که بهشت و دوزخ را در مقابل خود مى‏بینند، اینها باید خود را از فتنه‌جویی‌ها، از انحراف‌ها نگه‏ دارند و این مسیر نهایى حرکت را در نظر داشته باشند.

ساع سریع نجا. مردم پیشرو، مردم شتابان به طرف حق، به طرف کمال و به طرف خیر، نجات مى‏یابند.

طالب بطى رجا. آنهایى که حرکت مى‏کنند، امیدى هست که شاید به سرمنزل مقصود برسند. چه افراد و چه امت‌ها، و مقصر فى النار هوى. آنهایى که در انجام وظیفه، در سرعت به طرف خیر و انقلاب حق و توحید، کوتاه مى‏آیند، آنها در میان آتش ـ آتش‌هایى که خود برمى‏افروزند، سقوط خواهند کرد.

چپ‏گرایى، راست‏گرایى

الیمین و الشّمال مضلّه. شمال در مقابل یمین یعنى چپ، راست‌روى و چپ‏روى حرکت به ‏طرف گمراهى است. ما نمى‏دانیم این على در آن روز با اینکه مسأله «چپ‏گرایى» و «راست‏گرایى» اصطلاحات همین یک قرن اخیر است، چه‏ جور مسائلش زنده است! آن روز براى آن مردم مى‏گوید: راست‌روى و چپ‏روى هر دو طرف گمراهى است: الیمین و الشمال مضلّه.

در قسمتى از خطبه دیگر مى‏فرماید درباره منحرفین: «و اخذوا یمینا و شمالا» از صراط حق منحرف شدند، یک عده راست‏گرا شدند. یک عده چپ‏گرا شدند، طعنا فى مسالک الغى. براى اینکه هر چه مى‏توانند، راه گمراهى و گمراه کردن را بپویند. و ترکا لمذاهب الرشد: تا راه رشد و حرکت و کمال را رها کنند. الیمین و الشمال مضله.

من این عبارت را براى یک عده‏اى از نمایندگان و برادرهاى کشورهاى عربى و سفراى آنها مى‏خواندم. بعد پرسیدم‏ که: «این عبارت مى‏دانید از کیست؟» گفتند: «نمى‏دانیم.» گفتم: از نهج‏البلاغه. بیچاره‏ها خبر ندارند! ما نتوانسته‏ایم منطق شیعه را به ‏طور اصالت به دنیاى خودمان برسانیم، خیال کردند از این عبارت‌هایى است که اخیرا جعل شده، گفتم: «این کتاب نهج‏البلاغه، این عبارت مال على است!»

الیمین و الشمال مضله: چپ‏گرایى و راست‏گرایى به گمراهى مى‏کشد. آیا ما ایرانی‌ها این تجربه را نداشته‏ایم در این مدت؟ همیشه ضربه‏اى که خورده‏ایم، یا از راست‏گراهاى متعصب جامد خوارج نهروانى بوده، و یا از چپ‏گراهاى به طرف مکتب‏هاى دیگر.

و الطّریق الوسطى هى ‏الجاده: راه وسط، صراط مستقیم، این جاده‏اى است که کاروان بشر را به سرمنزل نجات و سعادت مى‏رساند. علیها باقى الکتاب: این کتاب باقى، این قرآن بر همین مبناست؛ یعنى بر صراط مستقیم، نه راست، نه چپ. و منها منقذ السّنه، سنت رسول خدا و اولیاى دین اگر بخواهد راه پیدا کند، نه در چپ‏گرایى مى‏تواند راه بیابد، نه در راست‏گرایى، در طریق مستقیم است. و علیها مسیر العاقبه. عاقبت خیر در همین طریق وسطى است.

هَلک من ادّعى: مردم پرادعاى کم‌کار و فریبکار در حکومت ما از بین خواهند رفت، بروند دنبال کارشان. و خاب من افترى: آنهایى که دروغ مى‏بافند، تهمت مى‏زنند، اینها هم دستشان خالى است؛ فقط مردم صادق این وسط مى‏توانند راه انقلاب را، انقلاب على را پیش ببرند.

من ابدى صفحته للحق، هلک: کسى که روبروى انقلاب بایستد، باید هلاک بشود، باید نابود بشود. انقلاب، انقلاب محرومین است. انقلاب، انقلاب توده مسلمان است، انقلاب، انقلاب پیروان قرآن است. انقلاب، انقلاب پیروان توحید است. هر کس که از این مسیر منحرف شد، باید پایمال بشود. من ایدى صفحته للحق هلک. اگر نشستند و در مقابل حق نایستادند، کارى به کارشان نداشته باشید. همان‏طورى که اماممان فرموده، همان‏طورى که وارث على گفته است.

و کفى بالمرء جهلا ان لا یعرف قدره: چقدر یک انسان جاهل و پست است که قدر خود را نشناسد. و لا یهلک على التقوى سنخ‏ اصل و لایظمأ علیها زرع قوم: در محیط تقوا، ریشه زراعت هیچ‏کس خشک نخواهد شد. همه به آمال خودشان ـ چه آمال دنیوى‏شان، چه آمال اخروى‏شان ـ خواهند رسید. در مقابل، در محیط بى‏تقوایى، بى‏بند و بارى، دروغگویى، فریب، ادعاهاى بى‏خود و گول‏زدن‌ها، همه محروم خواهند بود. همان کس که خیال مى‏کند زرنگ است و دیپلمات، آن هم محروم خواهد بود.

این عبارت را حفظ کنید: لایهلک على التقوى سنخ ‏اصل: ریشه زراعت و آمال ‏هیچ فردى برمبناى تقواى از بین رفتنى نیست. لایظمأ علیها زرع قوم: زراعت هیچ قومى‏تشنه نخواهد ماند. آمالشان، اعمالشان، فعالیت‌هایشان، همه در محیط تقوا به ثمر رسد.

فاستتروا فى بیوتکم. این خطاب به ضدانقلاب‌هاست: آى ضد انقلاب‌ها، بروید توى خانه بنشینید. واصلحوا ذات بینکم: خودتان را اصلاح کنید. اصلاح کنید تا جامعه شما را بپذیرد. و التوبه من ورائکم: اگر واقعاً توبه کردید، برگشتید، توبه پشتیبان شماست، شما را دستگیرى خواهد کرد.

و لا یحمد حامد الا ربه: اگر کسى کار خیرى کرد و خدمتى انجام داد و خیرى به او رسید، از هیچ‏کس ستایش نکند، فقط از خدا. ستایش‌گویى و مداحى را کنار بگذارید. به هر کس خبرى رسید، فقط پروردگارش را ستایش کند. و لا یلم لائم الا نفسه. و اگر کسانى منحرف شدند، گناه کردند، فقط خودشان را سرزنش کنند.

این قسمتى است از خطابه تاریخى و انقلابى على که ما هم باید هشیار باشیم، امیدوار باشیم در همین خطى که على معین کرده است، حرکت کنیم.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: