1396/5/28 ۰۸:۴۶
بسیاری از پژوهشگران معتقدند برای بررسی کودتای 28 مرداد باید از زمینهها و شکلگیری نهضت ملی آغاز کرد تا بتوان فهم عمیقتری را از فراز و نشیب برهه حساس اوایل دهه 30 به دست آورد. به همین منظور برای کالبدشکافی محققانه و مدققانه آن دوران تاریخی گفتوگوی صریحی با مظفر شاهدی از محققان حوزه تاریخ معاصر داشتهایم.
شاهدی که نظرات متفاوتی هم با برخی از قرائتها درباره وقایع آن دوران دارد و در خلال صحبتهایش به آن اشاره میکند، معتقد است اتفاق هولناکی است که از قیام 30 تیر 1331 تا کودتای 28 مرداد 1332 جامعه ایران آنقدر به سردی و خمودی گرایید. لذا بازبینی تحولات داخلی و بینالمللی آن دوران نگاه نو و تازهای به تحلیلها و تفسیرها خواهد داد.
او در بعد بینالمللی ناکارآمدی سیاست خارجی دولت مصدق و عدم شناخت کافی رئیس دولت از آمریکاییها و اعتماد خام به آنها را جزء اشتباهات تاریخی میداند و متعاقب آن نتیجه میگیرد که «مصدق آنقدر که وطنپرست بود، سیاستمدار نبود.»
در بعد داخلی نیز با اشاره به زاویه گرفتن مصدق با آیتا... کاشانی و دیگر رهبران جبهه ملی، عدم مشورتپذیری وی را موجب سقوط دولتش میداند. او همچنین پیروزیهای نهضت ملی را برخاسته از جایگاه هژمونیک و تعیینکننده آیتا... کاشانی میداند.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی «فرهیختگان» با مظفر شاهدی است.
اخیرا اسنادی در رابطه با نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد 1332 از سوی موسسه غیرانتفاعی آرشیو امنیت ملی آمریکا منتشر شده است. به نظر شما اهداف و انگیزههای آمریکا از انتشار این اسناد چیست؟ آیا میشود گفت آمریکا با انتشار این قبیل اسناد به دنبال آن است تا انگلیس را طراح کودتا معرفی کرده و به نوعی خود را تبرئه کند؟
واقعیت آن است که این فرمایش شما فقط نوعی حدس و استنباط است و بهدرستی آشکار نیست که آمریکاییها از انتشار این اسناد جدید دقیقا چه انگیزه یا اهدافی را دنبال میکنند. در هر حال در اینکه اولین بار انگلیسیها موضوع و ضرورت انجام کودتا علیه دولت محمد مصدق را مطرح و پیشنهاد کردند تردید کمی وجود دارد و این معنا چیز تازهای نیست و در منابع و اسنادی هم که پیش از این منتشر شده بود بهوضوح قابل ردیابی و دسترسی است. ضمن اینکه این اسناد هم بههر دلیل یا انگیزهای که منتشر شده باشد باز هم بههیچ وجه حتی نمیتواند نقش و جایگاه موثر آمریکاییها در وقوع کودتای 28 مرداد را کمرنگ جلوه بدهد. تاکنون هم درباره نقش و حضور پررنگ و چهبسا تعیینکننده آمریکاییها در عملیات کودتا تردیدی نشده است و در این راستا منابع و مدارک بسندهای وجود داشته است. علاوهبر این قرینهای وجود ندارد که نشان دهد در این مقطع خاصی که شاهدش هستیم چنان تغییر یا تحولی در روابط فیمابین انگلیس و آمریکا (بالاخص در مورد ایران) بهوجود آمده باشد که آمریکاییها تصمیم گرفته باشند برای تضعیف یا تخریب موقعیت کنونی انگلیس در ایران بهحربهای مانند آشکار ساختن نقش انگلیسیها در واقعه کودتای 28 مرداد 1332 مبادرت کنند. بهویژه اینکه میدانیم با آغاز ریاستجمهوری دونالد ترامپ روابط سیاسی آمریکا و انگلیس حتی گسترش بیشتری پیدا کرده است و در همان حال ترامپ هیچ نشان نداده است که علاقهمند است لااقل در کوتاهمدت از دامنه تنش فیمابین ایران و آمریکا بکاهد. حتی اگر هم انگیزه انتشار این اسناد تبرئه کردن نقش آمریکاییها در کودتا باشد، منابع و مستندات موجود پیرامون نقش و جایگاه آمریکاییها در کودتای مذکور بهمراتب بیش از آنی است که انتشار اسنادی از این دست بتواند تغییری در معادله ایجاد کند.
آمریکا در اسنادی که اخیرا منتشر کرده است مدعی شده روحانیون از جمله آیتا... کاشانی در کودتای 28 مرداد نقش داشتهاند. به نظر شما امکان همکاری آیتا... کاشانی با آمریکا و انگلیس برای ساقط کردن مصدق وجود دارد؟
در تمام اسناد و منابع معتبر و موثقی که تاکنون پیرامون کودتای 28 مرداد 1332 منتشر شده است هیچ قرینهای مبنیبر همراهی و همکاری آیتا... کاشانی با کودتا وجود نداشته است. آیتا... کاشانی در فرآیندی که از اواسط نیمه دوم دهه 1320 آغاز شده و بهواقعه ملی شدن صنعت نفت ایران در اواخر سال 1329 انجامید نقش تعیینکنندهای ایفا کرد و بهویژه نقش ایشان در بسیج گسترده اجتماعی و سیاسی مردم ایران در سراسر کشور علیه حضور استعماری بریتانیا و شرکت غاصب نفت در ایران و مواجهه با مخالفان و منتقدان داخلی و خارجی ملی شدن نفت ایران قابل توجه است. بالاخص همین پشتیبانیهای سرسختانه ایشان از مهمترین عواملی بود که موقعیت اقلیت مجلس شانزدهم شورای ملی (تحت رهبری محمد مصدق) را که خواستار ملی کردن صنعت نفت بودند، در برابر اکثریتِ مجلس و نیز دولتهای وقت بهگونهای روزافزون تقویت و تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در مجالس شورای ملی و سنا را تسریع کرد.
واقعیت این است که اگر این ایستادگی و مقاومت سراسری ملت ایران نبود نه اکثریت نمایندگان مجالس وقت و نه دولتها و دربار ایران هیچ علاقه نداشتند موضوع ملی شدن صنعت نفت ایران در سراسر کشور در دستور کار قرار بگیرد و اگر سیر تحولات و رخدادهای سیاسی و اجتماعی آن مقطع حساس و سرنوشتساز در کشور را بهدقت بررسی کنیم درخواهیم یافت که در این بسیج عمومی ملت و فرآیندی که مخالفان را نهایتا بهاصل ملی شدن نفت تسلیم کرد شخص آیتا...کاشانی نقش تعیینکنندهای ایفا کرد.
این را هم اضافه کنم که همه اینها بهمعنای نادیده گرفتن یا کمرنگ جلوه دادن نقش و جایگاه اقلیت مجلس بهویژه شخص محمد مصدق و شمار زیاد دیگری از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی کشور در فرآیند ملی شدن صنعت نفت ایران نیست. بههرحال تا آستانه ملی شدن صنعت نفت ایران شخص آیتا... کاشانی در مبارزه با حضور استعماری انگلیس در ایران و نیز عراق کارنامه درخشان و کاملا شفاف و روشنی داشت و منابع مستند موجود و قابل دسترس بهوضوح نشان میدهد که ایشان در سراسر دوران نخستوزیری مصدق در سالهای 1332- 1330 هم در مبارزه و مقابله با تدوام حضور استعماری انگلیس و بهویژه شرکت خلع ید شده نفت همچنان استوار باقی ماند.
میدانیم که در آن برهه آیتا... کاشانی در مقام نماینده و ریاست مجلس شورای ملی دوره هفدهم نقش مهمی در هدایت مبارزات ملی ایفا میکرد و بهویژه حمایتهای ایشان از دولت مصدق بر کسی از آگاهان بهامور پوشیده نبود. با این حال زمانی هم که بهدلایل عدیده روابط فیمابین ایشان با شخص مصدق نخستوزیر وقت بهگونهای روزافزون بهسردی گرایید، تا آخرین لحظات عمر دولت مصدق، هیچگاه حاضر نشد علیه دولت وقت اقدامی انجام دهد و همچنانکه میدانیم در شامگاه روز 27 مرداد 1332 بهشخص مصدق نامهای نوشت و نسبت بهوقوع کودتایی قریبالوقوع علیه دولت او هشدار داده و برای مقابله با کودتا خواستار چارهاندیشی شد، اما مصدق این هشدار کاشانی را مورد توجه قرار نداد و امکان انجام هرگونه کودتایی علیه دولتش را منتفی دانست.
این را هم اضافه کنم که حضور آیتا... کاشانی بهدلیل حضور در ریاست مجلس شورای ملی و احاطهای که بهمسائل و تحولات جاری و ساری در کشور داشت طبیعی هم مینمود که از تمهیدات و تلاشهای مخالفان دولت مصدق برای انجام کودتا علیه او اطلاع پیدا کند، اما همه اینها بهمعنای آن نیست که ایشان لزوما با آن اقدام همگامی و همراهی نشان بدهد. بسیار سطحینگری خواهد بود که تصور شود آیتا... کاشانی با آن همه پیشینه مبارزاتی علیه حضور استعماری انگلیس در ایران و نقش تعیینکنندهای که در فرآیند ملی شدن صنعت نفت ایفا کرده و در همان حال دوام و قوام دولت مصدق تا آستانه سال 1332 مدیون همراهیها و حمایتهای تماموکمال ایشان بود، بهیکباره از آنهمه پیشینه مبارزاتی تبری جسته و با کودتاچیان انگلیسی و آمریکایی علیه دولت مصدق (بهرغم تمام ندانمکاریها و اقدامات قانونستیزانه نخستوزیر) متحد شده باشد! تردید نکنیم که هرگاه سندی مبنیبر همراهی و همگامی آیتا... کاشانی با کودتاگران علیه دولت مصدق وجود داشت تاکنون افشا و منتشر شده بود.
بنده پیرامون زندگی سیاسی آیتا... کاشانی تحقیقات زیادی انجام دادهام که برخی از آنها هم منتشر شده است و هیچ متقاعد نشدهام که ایشان تا پایان عمر در حمایت از حقوق و منافع ملت ایران در چارچوب قانون اساسی قصوری جدی کرده باشد. بنابراین موضوع همراهی کاشانی با کودتاگران داخلی و خارجی شایعه و اتهام بیاساسی بیش نیست.
بهنظر من اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کنیم بخشی از مهمترین دلایل این اتهام بیاساس از فقر تاریخنگاری، بیاطلاعی و تحلیل غلط از تحولات و رخدادهای تاریخی مقارن دوران نخستوزیری مصدق و حوادث منجر به کودتا و بعد از آن مربوط میشود و چهبسا اگر رخدادهای منجر بهکودتا مورد بازاندیشی و بازکاوی عالمانه و دقیقتری قرار بگیرد در دامنه تحلیل و ارزیابیها تجدیدنظرهایی اساسی صورت بگیرد. واقعیت این است که آیتا... کاشانی یک شخصیت سیاسی و مذهبی مشروطهخواه، واقعگرا و قانونمدار بود و در تمام دوران نخستوزیری مصدق و مهمتر از آن در سالهای بعد از وقوع کودتا و تا پایان عمر همچنان در دفاع از حقوق و منافع ملت ایران در چارچوب قانون اساسی استوار باقی ماند. کافی است انبوهی از اسناد و مدارک باقیمانده از حیات سیاسی ایشان در سالهای متعاقب کودتا را که منتشر هم شده است مطالعه کنید تا بهوضوح دریابید که در تمام آن سالهای دشوار آیتا... کاشانی همواره مغضوب حکومت و دولتهای وقت بود و آنی از مقابله با اقدامات و رفتارهای قانونستیزانه و استبدادگرایانه حکومت فروگذار نکرد.
آمریکاییها در سالهای گذشته به دروغ عنوان کردند که حضرت امام خمینی(ره) در دوران مبارزه، با آمریکاییها ارتباط و مذاکره داشته است و امروز به دنبال ترسیم یک نقش ضد ملی برای آیتا... کاشانی هستند. به نظر شما هدف آمریکا از طرح این مسائل چیست؟ چرا روحانیت هدف آنهاست؟
البته طبیعی هم میتواند باشد که آمریکاییها یا هر کشور یا جریان دیگری در مقاطع مختلف و به انحا و دلایل گوناگون بخواهند مخالفان یا منتقدان خودشان را در اقصی نقاط جهان و از جمله ایران تخریب کنند، اما این گونه اقدامات صرفا نمیتوانسته است به قشر خاصی محدود بوده باشد. واقعیت این است که در طول دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت فقط شخص آیتا... کاشانی نبود که هدف برنامهها و اقدامات تخریبگرانه انگلیسیها و آمریکاییها قرار داشت بلکه سایر شخصیتهای مخالف بهویژه شخص محمد مصدق نخستوزیر هم در معرض اینگونه انتقادات مخرب قرار داشتند. بنابراین در طول بیش از یک سده گذشته طرحهای تخریبگرانه دولتها و کشورهای سلطهجو بهویژه در ایران صرفا بهقشر خاصی منحصر و محدود نشده است. با تمام این احوال به آن سادگیها هم که تصور میشود نیست که بهصرف انتشار یک یا چند سند مخدوش و غیرصحیح بشود جایگاه شخصیتهای تاثیرگذار تاریخی را تخریب کرد. در این میان البته نقش و جایگاه شخصیتهایی مانند امام خمینی و آیتا... کاشانی در حیات سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانی شناختهشدهتر و تعیینکنندهتر از آنی بوده است که بتوان با انتشار یک یا چند گزارش و یادداشت مبهم و غیرموثق، آن را تخریب کرد.
به نظر شما آیا تاریخنگاری 28 مرداد ضعفهایی دارد که باعث میشود سازمان سیا با انتشار چند سند به خود اجازه تحریف واقعیتهای تاریخی را بدهد؟
واقعیت این است که تاکنون تحولات و رخدادهای دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، برهه نخستوزیری محمد مصدق و فرآیندی که بهکودتای 28 مرداد 1332 انجامید، چنانکه باید مورد بررسی و ارزیابی تاریخی عالمانه و روشمند قرار نگرفته است و بهتبع آن تاریخنگاری مربوط به آن دوره حساس از حیات کشور بس مغشوش و دچار نوعی سیاستزدگی و دوگانه خائن/ خادمسازی شده و بهندرت ضرورت نگرشی آسیبشناسانه به رخدادهای آن برهه مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است.
متاسفانه تاریخنگاری دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت، دوره نخستوزیری مصدق و واقعه کودتای 28 مرداد هنوز نتوانسته است استقلال خود را از کشمکشهای سیاسی بازیگران و حامیان آن روزگار که کمابیش تا همین امروز هم ادامه یافته است، بهدست بیاورد. ضمن اینکه هنوز شاخصها و معیارهایی مشخص و مورد اجماع برای تعیین مرزها و قلمروهای منافع ملی در نگاه مورخان و تاریخنگاران به تاریخ تحولات کشور در دوران معاصر (و بهطور مشخص برهه منجر به کودتای 28 مرداد) شکل نگرفته است.
بهگمانم اگر مورخان در همین موضوع مورد بررسی ما معیار قضاوت و ارزیابی خود از تحولات آن روزگار را نه اشخاص و بازیگران درگیر، بلکه قانون اساسی مشروطه قرار بدهند، بسیاری از مشکلات مبتلابه تاریخنگاری ما در موضوع دوران نهضت ملی تا کودتای 28 مرداد حل خواهد شد و بخش اعظمی از این همه کشمکشهای دیرپا در سیاه و سفید دیدنهای شخصیتها و حوادث آن روزگار بلاموضوع خواهد شد و بهتبع آن تحلیل و ارزیابیها پیرامون آن برهه حساس از تاریخ کشورمان منطقیتر، عالمانهتر و شفافتر خواهد شد. اما همچنانکه میدانیم و میبینیم نگاه بهتاریخ آن برهه عمدتا شخصمحور و نهقانونمحور بوده است.
بنابراین هرگاه پیشفرضهای عمدتا نادرست کنونی نسبت بهتاریخ آن روزگار تصحیح شود نگرشها و تحلیلها نسبت بهروند تحولات و رخدادهای دوران نخستوزیری محمد مصدق و فرآیندی که بهوقوع کودتای 28 مرداد 1332 انجامید تا حد زیادی تغییر خواهد کرد. آنگاه ما با شناخت و تعریفی که از کودتاهای نظامی متعارف آن روزگار و بعد از آن داریم، درخواهیم یافت که اگرچه واقعه 28 مرداد کودتا بود، اما در روندی که طی کرد تفاوتهایی آشکار با «کودتا» در معنای شناختهشدهتر آن داشت. هیچ به این نتیجه نرسیدهام که هرگاه میان ارکان حاکمیت ایران اختلافات سراسرگسترش یابندهای شکل نمیگرفت و رابطه دولت مصدق با مجلس شورای ملی خصمانه نمیشد و عملا نظام مشروطه بهتعطیلی نمیگرایید و جامعه ایران از آن همه کشاکش دردناک سیاسی داخلی دچار یأس و سرخوردگی نمیشد، کودتاگران خارجی قادر میشدند با بهراه انداختن کودتا دستاوردهای نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را تقریبا بهطور کلی از میان بردارند. اگرچه نقش سایر نیروهای ملی و از جمله شخص آیتا... کاشانی در مدیریت فضای سیاسی و اجتماعی کشور در راستای منافع ملی میتوانست هوشمندانهتر و همگرایانهتر باشد، اما متاسفانه اقدامات قانونگریزانه مصدق نخستوزیر وقت در فرآیندی که آن اتحاد ملی کمنظیر را از هم فروپاشید بهمراتب عیانتر و تعیینکنندهتر بود. مصدق با رویکردی عوامگرایانه نقش و جایگاه مجلس شورای ملی را (که طبق قانون اساسی مشروعیت سیاسی خود در رأس نخستوزیری را از آن میگرفت) نادیده گرفت و با انحلال مجلس بر دامنه بحران افزوده و فرآیند وقوع کودتا را تسهیل کرد.
با این توضیح که در مراتب وطنپرستی و بیگانهستیزی هم آیتا... کاشانی و هم مصدق و البته اکثریت دیگر نیروهای فعال در نهضت ملی نفت هیچ تردیدی وجود نداشته است. فقط پس از آنی که در صف رهبران نهضت ملی نقار و جدایی روزافزون شکل گرفته و این روند تأسفبار تداومی سراسر مخرب یافت، کودتاگران خارجی توانستند با همراهی همدستان داخلی خود بهعمر دولت مصدق پایان دهند که بهنظر من از مدتها قبل عملا فروریخته بود.
در جریان ملی کردن نفت ایران، مصدق کوشید با سیاست موازنه منفی، آمریکا را وارد گود سیاست ایران کند تا به زعم خود با روی کار آمدن قدرت ثالث، انگلیس و شوروی در ایران تضعیف شوند. اما درنهایت آمریکا به مصدق بدعهدی کرد و باعث سقوط او شد. زمینههای این خوشبینی چه بود و به نظر شما چرا آمریکا مصدق را کنار گذاشت؟
تا جایی که به تحقیقات خود من مربوط میشود آمریکاییها با هدف در هم شکستن انحصار انگلیس بر سرپلهای نفتی ایران (که میتوانست راه حضور شرکتهای نفتی آنها در منابع نفتی ایران را تسهیل کند) چهبسا تا هنگام تصویب قانون ملی شدن نفت و خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران نگاه تاییدآمیزی نسبت بهنهضت ملی نفت داشتند. در هر حال تا آن برهه برخلاف کارنامه دیرپای سیاه انگلیسیها و روسها، آمریکاییها سابقه منفی چندان آشکاری در ایران نداشتند و بههمین دلیل بخشهایی از حاکمیت ما و از جمله شخص مصدق تصور میکردند خواهند توانست حضور آمریکاییها در ایران را مغتنم بشمارند و اهداف ملی کردن نفت را در مسیر دلخواه ادامه بدهند. اما هم مصدق و هم دیگر کسانی که دچار این خوشبینی شده بودند، از آنچه در عرصه سیاست جهانی و منطقهای متعاقب پایان جنگ جهانی دوم و شکلگیری جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب در حال وقوع بود، بهشناخت و برآورد صحیح و دقیقی نرسیده بودند.
در آن برهه آمریکا در جایگاه رهبری اردوگاه جهان سرمایهداری که انگلستان مهمترین اعضای آن محسوب میشد در بخشهای مختلف جهان وارد رقابت و کشمکش همهجانبهای با اردوگاه شرق تحت رهبری شوروی میشد. اما مصدق گویا هیچ درک نکرده بود که این رقابتها و یارگیریهای دوباره میان قدرتهای بزرگ جهانی بهمراتب برای آمریکاییها مهمتر و حیاتیتر مینمود که علاقهمند باشد بر سر دولت او با مهمترین متحدش انگلستان وارد چالشی جدی بشود. در آن برهه دو اردوگاه شرق و غرب بهسرعت در حال تقویت و تحکیم موقعیت خود در کشورهای اقماری بودند و ایران خواسته یا ناخواسته در آستانه ورود بهبلوک تحت سلطه جهان غرب قرار داشت.
بنابراین برخلاف آنچه مصدق تصور میکرد آمریکاییها هیچ علاقه نداشتند بحران ایران تا جایی ادامه یابد که خطر حضور و نفوذ شوروی و جریانهای سیاسی تحت حمایت آن کشور در ایران جدی و چارهناپذیر شود. بههمین دلیل هم بود که وقتی مذاکرات و واسطهگریها نتوانست بر اختلافات پایان دهد، آمریکاییها با همان راهحل پیشنهادی متحدشان انگلستان، که بهراه انداختن کودتا بود، کنار آمدند. هرگاه اختلافات داخلی گسترش روزافزونی نمییافت و بهجای امید واهی بهحمایت آمریکاییها ظرفیتهای ملی مورد اتکا قرار میگرفت و همان فضای سیاسی و اجتماعی دوران نهضت ملی نفت که تا 30 تیر 1331 هم در اوج بود، ادامه مییافت البته که نهضت ملی آن سرنوشت غمانگیز را پیدا نمیکرد.
یکی از نتایج کودتای 28 مرداد انعقاد قرارداد کنسرسیوم بود که نفت ایران را بار دیگر مصادره کرد و نهضت ملی نفت هم ابتر ماند. به نظر شما کودتای 28 مرداد چه نتایجی داشت؟ آمریکا چگونه زمینهساز تثبیت دیکتاتوری پهلوی شد؟
تا جایی که بهاستنباط خود من برمیگردد، برخلاف تصور و بهتر است بگوییم خوشبینی مصدق، آمریکاییها هیچ عهد یا پیمان حمایتگرانه خاصی با مصدق نداشتند که بهتبع آن مشارکت تعیینکننده آنها در کودتای 28 مرداد و برکناری مصدق از مقام نخستوزیری را بهاصطلاح بدعهدی آمریکاییها تلقی کنیم. روابط سیاسی ایران و آمریکا از همان دوران سلطنت ناصرالدینشاه قاجار بهاینسو، به وضوح نشان میدهد که آمریکاییها تا همین الان هیچوقت از منافع و حقوق ملت ایران حمایت نکردهاند و همواره در صف مخالفان مردم ایران بودهاند.
چنان که در جریان انقلاب مشروطه دولت آمریکا هیچ حمایتی از نهضت آزادیخواهی مردم ایران نکرد و حتی دستگاه سیاست خارجی دولت آمریکا رسما و صراحتا حمایت باسکرویل آمریکایی از مشروطه ایران را بهشدت نکوهش کرد.
در تمام سالهای آتی مشروطه و دوران سلطنت رضاشاه و دهه 1320 هم هیچگاه آمریکاییها خود را مقید به حمایت از حقوق و منافع ملت ایران نکردند. با مشارکت در کودتای 28 مرداد هم که آشکارا و بدون هیچگونه شائبهای از حکومت استبدادگرا و قانونگریز و مردمستیز محمدرضاشاه پهلوی حمایت کردند و این روند را تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 بیمحابا ادامه دادند. در تمام سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم که میدانیم و میبینیم آمریکاییها در صف اول مخالفان نظام جمهوری اسلامی قرار داشتهاند و همچنانکه همین روزها هم شاهد هستیم دونالد ترامپ حتی آشکارتر از قبل در پی مقابله با ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی برآمده است. بنابراین نقش آمریکا در شکلگیری، تحکیم و تداوم نظام استبدادگر و سرکوبگر پهلوی در سالهای متعاقب کودتای 28 مرداد 1332 تعیینکننده بود.
برخی بر این باورند که آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاده اقدامی قانونی بوده و کودتا نبوده است. به این معنا که با اشتباه فاحش مصدق در منحل کردن مجلس شورای ملی طبق قانون اساسی مصدق بهعنوان نخستوزیر اختیار عزل خود را به شاه اعطا کرده و شاه از این اختیار استفاده کرده است. پاسخ شما به این استدلال چیست؟
بدون پرداختن به تبارشناسی فرآیندی که کودتای 28 مرداد 1332 را رقم میزد این استدلال علیالظاهر منطقی میتواند گمراهکننده باشد. واقعیت این است که وقتی از اواخر پاییز سال 1331 بهتدریج آشکارتر شد که حل بحران نفت در چارچوب فرمولهایی از طریق مذاکرات و پادرمیانیهای دیپلماتیک آمریکاییها بهنتیجه نخواهد رسید، انگلیسیها آرام آرام موفق شدند فرمول کودتا را برای براندازی دولت مصدق بهآمریکاییها بقبولانند. بنابراین لااقل از اوایل سال 1332 بدانسو هر دو کشور تا حد زیادی متقاعد و همگام شده بودند که مذاکرات با دولت مصدق به بنبست رسیده است و بهتبع آن تداوم وضعیت موجود را نافی منافع و سیاستهای خود در ایران ارزیابی میکردند.
اما در آن میان آنچه فرآیند براندازی و کودتا علیه دولت مصدق را سرعت بخشید گسترش روزافزون اختلافات میان دولت مصدق با مجلس شورای ملی و بسیاری دیگر از نیروها و شخصیتهای تاثیرگذار در نهضت ملی بود. بنابراین طرح کودتا از ماهها قبل از سوی دو کشور انگلیس و آمریکا علیه دولت مصدق آماده شده بود و همزمان با آن، توطئهها علیه مجموعه نهضت ملی و رهبران آن در جناحهای مختلف هم بهطور توأمان پیش میرفت. اما گسترش اختلافات داخلی و بهویژه اقدام قانونگریزانه و عوامگرایانه مصدق در برگزاری رفراندوم انحلال مجلس شورای ملی فرصت مغتنمی را در اختیار مخالفان داخلی و کودتاگران خارجی قرار داد تا روند بهسقوط کشانیدن دولت مصدق را بهگونهای شبهقانونی و بدون پرداخت هزینه اقدامی از نوع کودتای عریان بهمورد اجرا بگذارند. بههمین دلیل هم بود که انحلال مجلس توسط مصدق موجب شد دربار و حامیان خارجی آن طی کودتایی خزنده در نیمه شب 25 مرداد 1332 سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی را همراه با دستههایی مسلح به منزل نخستوزیر بفرستند و با تسلیم حکم عزلی مشکوک به اقدام خود علیه دولت او صورت قانونی ببخشند.
اما این ادعای تمرد نخستوزیر از دستور قانونی شاه هم روندی عادی نداشت و شخص شاه با هماهنگی کودتاگران آمریکایی و انگلیسی که آماده شده بودند با ابلاغ حکم عزل و تسلیم مصدق عملیات کودتا را ادامه بدهند، از ترس عواقب پیشبینیناشده این اقدام، پیشاپیش تهران را ترک کرده بود؛ و وقتی هم که خبر رسید کودتای 25 مرداد (یا همان عزل قانونی مصدق در نیمهشب!) شکست خورده است بهسرعت کشور را بهسوی بغداد و سپس رم ترک کرد. بنابراین هرگاه اقدام او در عزل مصدق در روندی عادی صورت گرفته بود دلیلی نداشت که سراسیمه کشور را ترک کند. بنابراین اگرچه در شرایط انحلال مجلس شورای ملی شاه بهلحاظ قانونی حق داشت نخستوزیر را عزل کند (و مصدق هم با ندانمکاری و عوامگرایی این فرصت را در اختیار او قرار داد) اما شرایط کشور غیرعادیتر و بحرانیتر از آنی بود که این اقدام شاه بهواقع قانونی تلقی شود. این را هم عرض کنم که روی کاغذ این استدلال مخالفان در قانونی تلقی کردن برکناری مصدق نادرست نیست، اما واقعیت این است که طرح براندازی دولت مصدق به مراتب دیرپاتر بود.
موضوع دیگری که درباره کودتا طرح میشود دیدگاهی است که افرادی نظیر عباس میلانی در کتاب «نگاهی به شاه» مطرح کردند. عباس میلانی بر این باور است که اگر کودتا اتفاق نمیافتاد حزب توده در ایران کودتا میکرد و کشور کمونیستی میشد و از بلوک غرب به بلوک شرق شیفت میکرد. لذا شاه و آمریکا برای جلوگیری از کمونیستی شدن کشور چنین کردند. شاهد مثال این ادعا حضور اعضای حزب توده در کابینه و آزادی عمل این حزب در برگزاری میتینگهای سیاسی در آن دوره بود. تحلیل شما در این باره چیست؟
ما اهالی تاریخ معمولا بر این باور هستیم که در تحلیل و ارزیابی رخدادهای تاریخی بر «اگر» نتوان نشست و بنابراین نمیدانیم این استدلال و در واقع اتکای عباس میلانی بر شرط خلاف واقع خطر سلطه حزب توده بر مقدرات کشور تا چه حد میتوانست جدی باشد؛ اما میدانیم که برخلاف برهه تقریبا سهساله پایانی دهه 1320 که فعالیت حزب توده غیرقانونی بود، در طول دوران نخستوزیری مصدق حزب توده از آزادی عمل قابل توجهی در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور برخوردار شد و هر چند بهطور غیررسمی، با اغماض دولت مصدق بر دامنه فعالیتهایش افزود. همچنین گفته شده است که بهویژه انگلیسیها علاقهمند بودند موضوع گسترش فعالیتهای سیاسی حزب توده و خطرات ناشی از آن را بهمثابه ابزاری برای متقاعد کردن آمریکاییها علیه دولت مصدق مورد بهرهبرداری قرار دهند. بحث شکلگیری و گسترش فعالیتهای تودهایهای نفتی هم (که گفته شده است با توطئه انگلیسیها شکل گرفته و فعالیت میکردند) عمدتا بههمین برهه از تاریخ کشور مربوط میشود. ضمن اینکه موضوع خطر گسترش فعالیت حزب توده میتوانست به مثابه حربهای جهت نگران کردن برخی جریانهای سیاسی و شخصیتهای مذهبی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد که سخت نسبت بهسلطه کمونیسم بر کشور نگران بودند. به هر حال اگرچه حزب توده بهویژه طی ماههای پایانی دولت مصدق در عرصه سیاسی و اجتماعی کشور حضور چشمگیری پیدا کرده بود، اما خود من به این نتیجه نرسیدهام که این حزب میتوانست در آیندهای قابل پیشبینی حکومتی کمونیستی در ایران تشکیل دهد و سلطه دولت شوروی و بلوک شرق را بر کشور به منصه ظهور درآورد. البته هیچ عضوی از حزب توده در کابینه مصدق حضور نداشت و اساسا مصدق ارتباطی با آن حزب نداشت؛ اما احتمالا این هم درست است که مصدق علاقهمند بود ولو بهطور غیرمستقیم همین حضور گسترده حزب توده در عرصه سیاسی کشور را بهمثابه یک خطر به آمریکاییها گوشزد کند بلکه قاطعانه از دولت او دفاع کنند و مانع از سلطه کمونیستها بر کشور شوند! اما آمریکاییها ترجیح داده بودند با جدی گرفتن خطر حزب توده و کمونیستها از مخالفان مصدق حمایت کرده و در فرآیند براندازی او مشارکت کنند! این را هم اضافه کنم که بعد از کودتا وقتی سازمان نظامی حزب توده که در بدنه ارتش ریشه دوانیده بود کشف شد، آشکار شد که بیش از 600 تن از افسران و درجهداران ارتش شاهنشاهی در سازمان مذکور عضویت یافته بودند.
در تحلیل کودتای 28 مرداد برخی دیگر از آمریکا جانبداری میکنند و بر این باورند که مصدق با رد پیشنهاد بانک جهانی عملا چارهای برای آمریکا و غرب جز کودتا در ایران نگذاشتند. در این تحلیل بر این باورند که مصدق با سیاست خارجی خود، غرب و ایران را در بن بست قرار داد بنابراین آمریکا برای عبور از بنبست مجبور به کودتا شد. این تحلیل توسط برخی از روشنفکران ایرانی نیز تکرار میشود، ارزیابی شما از این نگاه چیست؟
به نظرم این استدلال در مجموع نادرست نیست و قرائن هم نشان نمیدهد که آمریکاییها و حتی انگلیسیها از همان ابتدا بهدنبال بهراه انداختن کودتا بوده باشند. در عالم سیاست هم گفتهاند همیشه جنگ ادامه دیپلماسی است! بهگمانم بحران شکل گرفته در روابط ایران و انگلیس- آمریکا میتوانست راهحل مسالمتآمیز و دیپلماتیک- سیاسی هم داشته باشد. اما بهنظر میرسد محمد مصدق نتوانست برآورد دقیقی از موقعیت خود و کشور در برابر قدرتهای درگیر در امور ایران بهعمل آورد. در واقع مصدق شخصیت وطنپرستی بود که علاقهمندانه میکوشید با کمترین امتیازدهی بهانگلیسیها منافعی حداکثری را عاید کشور سازد، اما این سیاست او فاقد ظرفیت، پشتوانه و توانمندی لازم داخلی و بینالمللی بود.
همین اعتماد خام ایشان به آمریکاییها و فقدان برآورد دقیق از واقعیت روابطی که در عرصه مناسبات کلانتر سیاسی و بینالمللی در حال شکلگیری بود، او را بهاشتباه انداخت که خواهد توانست تا پایان راه حمایت آمریکاییها را حفظ کند. شاید این استدلال او تا همان برهه ملی شدن نفت و خلع ید از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران، که خوشایند آمریکاییها میتوانست باشد، منطقی مینمود؛ اما احتمالا خبر نداشت که آمریکاییهای بهظاهر مهربان و سهلگیر در همان برههای که هنوز علیالظاهر مذاکرات ادامه داشت و پیشنهادهای بانک جهانی هم بهمثابه فرمولی برای حل بحران فیمابین ایران و انگلیس ارائه میشد، محرمانه با انگلیسیها در حال تقسیم سرپلهای نفتی ایران بوده و راهحلهای جایگزین به مراتب سودآورتری را جستوجو میکردند. مصدق اگرچه شخصیتی بس وطنپرست بود و در راستای ملی شدن صنعت نفت هم نقش قابل توجهی ایفا کرده بود، اما در دوران نخستوزیری هیچ نشان نداد که بههمان اندازه سیاستمدار هم هست و با ارزیابی دقیق و بهموقع موقعیت داخلی و جهانی خواهد توانست در مناسبترین زمان مطلوبترین تصمیم را هم برای تامین منافع ملی اخذ کند. مصدق نخستوزیر خوبی نبود چه اینکه برای احراز این سمت دشوار و بس پرمشغله علاوهبر وطنپرستی، سیاستمداری و قدرت تعامل و مواجهه منطقی با شرایط پرنوسان داخلی و بینالمللی مورد نیاز بود؛ که متاسفانه ایشان فاقد آن بود. مصدق با گسترش دادن دامنه اختلافات خود با سایر رهبران نهضت و از اعتبار انداختن مجلس و بهحاشیه راندن شخصیتهای تاثیرگذاری که میتوانستند در آن نبرد سرنوشتساز و دشوار با حریفان خارجی، او را یاری دهند، بهگونهای مضاعفتر ظرفیت کشور در مواجهه با انگلیسیها و نیل بهاهداف نهضت ملی شدن نفت را تحلیل برد.
بله کودتای 28 مرداد میتوانست اتفاق نیفتد اما بهشرطی که از یک طرف همان اتحاد نیروهای نهضت ملی ادامه مییافت و در همان حال تحلیل دقیقتری از مناسبات بینالمللی متعاقب شکلگیری حالت جنگ سرد در روابط شرق و غرب وجود داشت و مصدق درمییافت دیپلماسی عرصه پیشبرد سیاست برد- باخت نیست؛ او و مجموعه کشور فرصت کافی برای برخورداری از مناسبات برد- برد را داشتند، اما از این فرصت و ظرفیت استفاده نشد. شاید اگر در تحولات آن دوره قوام سقوط نمیکرد سرنوشت دیگری برای نهضت ملی نفت رقم میخورد.
کودتای 28 مرداد حد واسط دو نوع سیاست خارجی است. یکی سیاست خارجی مصدق که قبل از کودتا در دستور کار کشور بود به نام «سیاست موازنه منفی» و دیگری سیاست خارجی شاه که بعد از کودتا در دستور کار کشور بود به نام «سیاست موازنه مثبت». اولی اقتصاد درونزا را در دوران تحریم دنبال میکرد و دیگری اقتصاد وابسته را در دوران قراردادهای کلان اقتصادی پی میگرفت که قرارداد کنسرسیوم نفت حاصل همین رویکرد دوم بود. حال به نظر شما هر یک از این دو رویکرد چه نتایجی را برای جامعه ایران به جای گذاشت؟
واقعیت این است که سیاست موازنه منفی (اگر بتوان این اصطلاح را درباره سیاست خارجی مصدق بهکار گرفت) بهنوعی به دولت مصدق تحمیل شد و چنان نبود که ایشان یا مجموعه تیم اقتصادی و سیاسی او پیشاپیش و بهگونهای سنجیده و مطالعه شده این برنامه را برای اداره امور برگزیده باشد. اگرچه ملی شدن نفت و سپس خلع ید از «شرکت نفت انگلیس و ایران» روابط سیاسی ایران و انگلیس را بهسرعت خصمانه کرد، اما پیرامون عواقب و تبعات این اقدامات پیشبینی دقیقی وجود نداشت و گمان هم نمیرفت که این روند به سرعت و بهیکباره اقتصاد و سیاست کشور را با بحرانی غیرمنتظره مواجه کند و با قطع صدور نفت گرفتاریهای مالی زودهنگامی را متوجه کشور و دولت کند.
تصور این بود که موضوع خلع ید به سرعت انگلیسیها را به عقبنشینی واخواهد داشت و بهتبع آن کار صدور نفت با سرعت عایدات مالی فراوانتری را بهخزانه دولت ریخته و موقعیت مالی و سیاسی کشور را در عرصههای گوناگون داخلی و بینالمللی ارتقا خواهد داد. بههمین دلیل اگرچه در مواجهه با بحران پیش آمده، دولت مصدق کوشید سیاست بهاصطلاح خودکفایی داخلی و توسعه درونزا را در پیش بگیرد، و در این راستا البته طرحهایی هم بهویژه در بخش کشاورزی و صنایع سنتی و محلی ارائه شده و قوانین و مصوباتی هم تصویب و بهمورد اجرا گذاشته شد، اما بهدلیل فشارهای عدیده مالی و سیاسی و ناهماهنگیهای موجود در بخشهای مختلف دولت و حاکمیت برنامههای دولت در راستای توسعه درونزا و خودکفایی اقتصادی امکانی برای بروز و ظهور پیدا نکرد.
آنچه اجرا شد بیشتر نوعی سیاست ناگزیر ریاضت و انضباط ناخواسته اقتصادی و مالی بود. اما فضایی که متعاقب کودتای 28 مرداد در عرصه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران شکل گرفته و ادامه یافت در چارچوب برنامههای کاملا متفاوتی صورتبندی شده بود. بهعبارت دقیقتر در سالهای بعد از کودتا ایران در معرض اجرای برنامههای توسعهای توصیه شده از سوی کارشناسان آمریکایی دانشگاه پرینستون قرار گرفت که عمدتا در پروژههای کارشناسی افرادی مانند دانیل لرنر و والت ریتمان روستو ارائه شده بود و به هدف مقابله با نفوذ کمونیسم در کشورهای اقماری غرب در کشورهایی مانند ایران به اجرا گذاشته میشد. همچنان که میدانیم این برنامه توسعهای و به عبارتی نوسازی غیرکمونیستی و سرمایهدارانه در ایران در چارچوب اصلاحات موسوم به انقلاب شاه و ملت صورتبندی شده و به مورد اجرا گذاشته شد. اما تا جایی که به اقتصاد نفتی مربوط میشد با عقد قرارداد کنسرسیوم که در واقع بازتوزیع و تقسیم مجدد سهام نفت ایران میان شرکتهای نفتی آمریکایی و انگلیسی و چند شرکت فراملی دیگر اروپایی بود، عملا دستاوردها و اهداف نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران بهطور کلی نادیده گرفته شد و بار دیگر شرکتهای نفتی خارجی سلطه تقریبا تمام و کمالی بر صنعت نفت ایران پیدا کردند. اگرچه در سال 1352 تلاش شد بر سلطه شرکتهای نفتی عضو کنسرسیوم بر نفت ایران پایان داده شود و گامهای موثری هم در این راستا برداشته شد، اما فقط بعد از پیروزی انقلاب بود که ایران مالکیت کامل بر اقتصاد نفتیاش را بهدست آورد. با این توضیح که در سالهای متعاقب کودتای 28 مرداد اقتصاد کشاورزی ایران روند نزولی پیدا کرد و در همان حال در بخش صنعت هم پیشرفتی درخور حاصل نشد و با گسترش فزاینده واردات کالا از خارج، اقتصاد کشور بهگونهای روزافزون به صدور نفت خام وابسته شد.
اعتماد مصدق در جریان کودتا به افرادی چون زاهدی و متین دفتری و امثالهم که بعدا همگرایی خود را با جریان کودتا گر نشان دادند را چقدر در وقوع کودتا موثر میدانید؟
بهنظرم اعتماد یا عدم اعتماد مصدق به افرادی از این دست تاثیر چندانی در فرآیند منجر بهکودتا نداشت. طرح اجرای کودتا از مدتها قبل تهیه شده بود و مهمتر از آن بحران دامنگیر دولت مصدق دیرپاتر و فراگیرتر از آنی شده بود که اعتماد یا عدم اعتماد بهاین قبیل افراد (آنهم در ماههای پایانی عمر دولت مصدق) بتواند در موقعیت دولت اثری جدی بگذارد. مهمترین مشکل دولت مصدق همان دمیدن روزافزون بر دامنه اختلافات خود با سایر رهبران نهضت ملی و از اعتبار انداختن جایگاه مجلس شورای ملی بود و در آن میان اعتماد کردن و میدان دادن به افرادی مانند همین افرادی که نام بردید، میتواند در چارچوب همین ندانمکاریها و سیاستهای مخرب کلانتر مورد ارزیابی قرار بگیرد.
واقعیت این است که مدتها قبل از آنکه کودتا رسما به عمر دولت مصدق پایان دهد، دولت مصدق عملا بهپایان راه خود رسیده بود و چنان دچار استیصال و بلاتکلیفی و تشتت شده بود که بهنظر میرسید بهاصطلاح هیچ راه پس یا پیشی برای آن باقی نمانده باشد. شاید اغراق نباشد اگر گفته شود در آستانه کودتا چنان بحرانی مجموعه دولت و حاکمیت را در خود فرو برده بود که تقریبا همه بازیگران سیاسی (در صف مخالفان و موافقان دولت مصدق) علاقهمند بودند و آرزو میکردند بهنوعی هرچه زودتر آن وضعیت تاسفبار و بهبنبست رسیده، پایان یابد. در آن میان بالاخص مردم کشور سخت از آن وضعیت رنجور و سرخورده شده بودند و دیگر از آن پویایی و سرزندگی دوران اوج نهضت ملی نفت خبری و اثری باقی نبود. به عبارتی حتی اگر کودتایی هم صورت نمیگرفت دولت مصدق عملا تسلیم وضع فرسایشیابنده موجود شده بود. بههمین دلیل هم بود که وقتی کودتای دوم در روز 28 مرداد شکل گرفت مردم کشور مقاومت یا واکنش مخالفتآمیز قابلاعتنایی از خود نشان ندادند.
یکی از نقاط چالش مصدق با دیگر نیروهای نهضت ملی شدن نفت که به تنهایی مصدق انجامید، ماجرای اسناد خانه مستر سدان بود. اسنادی که از جمله سرفصلهای اختلافی حسین مکی و خلیل ملکی و... با مصدق شد. چرا مصدق به اسناد خانه سدان توجه نشان نداد و اعتمادش به نزدیکان و بستگان خود که اسناد ارتباطشان با کمپانیهای نفتی انگلیسی در این خانه کشف شده بود استمرار پیدا کرد؟
در هر حال بخشی از مهمترین دلایلی که موجب گسترش روزافزون اختلافات مصدق با سایر نیروهای موثر نهضت ملی نفت شد از همین ویژگیهای شخصیتی مصدق نشأت میگرفت. مصدق از همان ابتدای نخستوزیری نشان داده بود که چندان اهل مشورت با سایر نیروهای نهضت ملی نیست و در این راستا حتی اکثری از اعضای رهبری جبهه ملی هم بهسرعت از سوی مصدق نادیده گرفته شدند و بهتبع آن جبهه ملی مدت کوتاهی بعد از آغاز نخستوزیری مصدق عملا از هم فروپاشیده بود. در خاطرات برخی از کادر رهبری جبهه ملی اشارات صریحی بههمین ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی خودمحورانه و نادیده گرفتن سایر رهبران نهضت و جبهه ملی شده است.
البته همه اینها به معنای آن نیست که دیگر رهبران و سازماندهندگان موثر نهضت و نیز جبهه ملی در دولت و مجلس و سایر بخشهای حاکمیت و در عرصه سیاسی و اجتماعی گرفتاری یا ضعفهای شخصی و گروهی نداشتند؛ اما بهگمانم شخص نخستوزیر میتوانست و باید در راستای تقویت وحدت ملی در چارچوب برنامهها و اهداف نهضت ملی مسئولیتپذیرانهتر و سیاستمدارانهتر عمل کند. بنابراین اگرچه شخص مصدق در روند ملی شدن نفت نقش مهمی ایفا کرد اما واقعیت این است که شمار شخصیتهای دیگری که به انحای مختلف و در مقاطع گوناگون در پیشبرد اهداف آن نهضت نقشهای موثری ایفا کردند از صدها تن فراتر میرود؛ شخصیتهایی که در ماههای پایانی عمر دولت مصدق دیگر کمتر یا هیچ مورد اعتنای رئیس دولت نبودند. گمان هم نمیرود منطقی باشد که تصور کنیم در آن برهه بسدشوار و سرنوشتساز جز شخص نخستوزیر و معدودی از همراهانش (که آنها هم بهصراحت انحرافش از راه صواب را گوشزد او کرده بودند) آن همه شخصیتها، رهبران و سازماندهندگان موثر نهضت ملی عموما در خطا و گمراهی غرقه شده بودند! و فقط مصدق بود که یکتنه مصالح کشور را تشخیص میداد!
برویم سراغ نقش آیتا... کاشانی در نهضت ملی نفت و نسبتش با مصدق. آیتا... کاشانی در ساعات پایانی منتهی به کودتا نامهای به مصدق مینویسد که شما هم در صحبتهایتان به آن اشاره کردید. آیتا... کاشانی طی این نامه موضع خود را برای تاریخ نمایان میکند. چرا آن نامه مورد توجه مصدق قرار نگرفت؟ چرا آنچه در قیام 30 تیر اتفاق افتاده بود در کودتای 28 مرداد اتفاق نیفتاد و مردم به صحنه نیامدند؟
بدون آنکه بخواهم نقش بسیار موثر مصدق در فرآیندی که در درون و بیرون از مجلس دوره شانزدهم شورای ملی بهتصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران و نهایتا خلع ید از «شرکت نفت انگلیس و ایران» از سرپلهای نفتی ایران شد، کمارج جلوه بدهم؛ باید عرض کنم نهضتی که با عنوان نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران شکل گرفته و ادامه یافت تا حد زیادی از جایگاه هژمونیک و تعیینکننده آیتا... کاشانی در عرصه سیاسی و اجتماعی ایران نشأت میگرفت. بهعبارتی اتحاد و همگامی نیروی مذهبی و ملی (تحت رهبری کاشانی و مصدق) بود که نهضت ملی نفت را از آن موقعیتهای سرنوشتساز دشوار تا سرحد ملی کردن نفت و خلع ید از شرکت سابق نفت انگلیس و ایران بهپیش راند. همچنان که بهرغم تمام مخالفتها و کارشکنیهای پیدا و پنهانی که از سوی جریانهای ناهمسو در مجلس و دربار و نیز محافل سیاسی و اطلاعاتی تاثیرگذار خارجی وجود داشت، همین حمایتهای بدون شائبه و تمام و کمال کاشانی از مصدق، موقعیت او را در رأس نخستوزیری تقویت و تثبیت میکرد. همچنان که میدانیم اگر نبود حمایتهای قاطعانه آیتا... کاشانی و بسیاری دیگر از نیروهای موثر نهضت ملی، آن قیام پرشکوه 30 تیر هیچگاه شکل نمیگرفت تا قاطعانه بر عمر دولت چندروزه قوام پایان داده و بار دیگر مصدق را در مقام نخستوزیری بنشاند؛ (بهعنوان جمله معترضه هم عرض میکنم که: شخصا معتقدم اگر قوام برکنار نمیشد نهضت ملی نفت سرنوشت بهتری پیدا میکرد).
اما متاسفانه این روند ادامه نیافت و با گسترش اختلافات اکثری از دیگر رهبران نهضت ملی با شخص مصدق، که با توطئههای تداومیابنده داخلی و خارجی همراه بود، آن همه شور و نشاط ملی رفتهرفته جای خود را بهنومیدی، سرخوردگی و یأس داد. حیرتانگیز میکند که میان قیام ملی 30 تیر تا کودتای تاسفبار 28 مرداد فقط کمی بیش از 13 ماه فاصله بود. بهواقع از مدتها قبل از آنکه کودتا صورت گیرد، اختلافات، تضادها و تعارضات ویرانگر درونی رهبران نهضت ملی عملا دستاوردها و اهداف نهضت ضداستعماری نفت را در هالهای از ابهام و بلاتکلیفی فروبرده بود. تصور کنید فقط حدود 13 ماه قبل بود که وقتی خبر رسید شاه در مقام نخستوزیری قوام را جایگزین مصدق کرده است به یک اشاره رهبران نهضت و در رأس همه شخص آیتا... کاشانی، صدها هزار تن از ملت ایران بیمحابا به خیابانها ریختند و صحنههایی خیرهکننده از اتحاد، همدلی و وحدت ملی را بهنمایش گذاشتند؛ اما در روز 28 مرداد از میلیونها تن از مردم ایران کمتر کسی را انگیزه دفاع از دولت مصدق باقی بود.
اما درباره نامه 27 مرداد کاشانی به مصدق باید عرض کنم اگرچه مخالفان و منتقدان آیتا... کاشانی و البته برخی محققان در اصالت نامهای که آیتا... کاشانی در شامگاه روز 27 مرداد 1332 برای مصدق ارسال کرد تردید کردهاند، خود من هنوز قرینهای بهدست نیاوردهام که بیانگر صحت مدعای مذکور باشد. به گمانم تا زمانی که مخالفان نتوانند استدلالی قانعکننده و تردیدناپذیر مبنیبر جعلی بودن نامه یادشده ارائه بدهند، همچنان باید اصالت نامه 27 مرداد آیتا... کاشانی به مصدق را تایید کنیم.
منبع: فرهیختگان
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید