1396/5/25 ۰۹:۴۰
تصور اولیه انسان عصر روشنگری این بود كه عصر اسطوره به سر آمده و خرد بر جهان انسانی حكمفرماست. بر این اساس مطالعه اسطورهها اگر نه كاری عبث كه امری مربوط به گذشتگان تلقی میشد و كسانی كه در این زمینه تحقیق میكردند، گویی باستانپژوهان و گذشتهكاوانی بودند كه میخواستند سرنوشت انسانهای پیشین را بررسی كنند
با كوبیدن سنتها در هاون عقل، انسان به موجودی تنها بدل میشود
محسن آزموده: تصور اولیه انسان عصر روشنگری این بود كه عصر اسطوره به سر آمده و خرد بر جهان انسانی حكمفرماست. بر این اساس مطالعه اسطورهها اگر نه كاری عبث كه امری مربوط به گذشتگان تلقی میشد و كسانی كه در این زمینه تحقیق میكردند، گویی باستانپژوهان و گذشتهكاوانی بودند كه میخواستند سرنوشت انسانهای پیشین را بررسی كنند، گذر تاریخ اما نشان داد كه این تصور اولیه سراسر غلط و ناشی از سادهانگاری و خطاكاری بوده است و اسطورهها نه اموری متعلق به دوران سپری شده عمر بشری كه مسائلی مبتلابه امروز و اكنون زندگی انسانها هستند و به تعبیری حتی اگر به ظاهر از در گفتارها و كردارهای انسانی بیرون رانده شوند، از پنجره بازمیگردند. به دیگر سخن تا انسان هست، اسطوره و ذهن اسطورهپرداز هست و اساسا انسانها در زندگی پرفراز و نشیب و كثیرالابعادشان ناگزیر به اسطورهها رجوع میكنند و به مدد آنها زندگی خود را معنادار میكنند. آشنایی با اسطورهها از این حیث ضرورت دارد چراكه آشكارگر وجوهی تاریك و در عین حال جذاب و رازآلود از زندگی انسان هستند. دانش اسطورهشناسی بر همین مبنا شكل گرفته است و نظریه پردازان با همین انگیزه به بحث درباره اسطورهها پرداختهاند. آشنایی با اسطورهشناسی در ایران اما اندك است و چهرههای معدودی چون جلال ستاری به این موضوع پرداختهاند و به معرفی اسطورهها و اسطورهشناسی به ایرانیان مبادرت ورزیدهاند. عباس مخبر، نویسنده، پژوهشگر و مترجم نامآشنا سالهاست كه آثار متعددی درباره اسطورههای ملل و اقوام گوناگون ترجمه كرده و درباره اسطورهشناسی تحقیق كرده است. او به تازگی كتاب مختصر و مفیدی با عنوان مبانی اسطورهشناسی نگاشته و حاصل سالها پژوهش در این زمینه را منتشر كرده است. به همین مناسبت با ایشان پرسشهایی در میان گذاشتیم كه از نظر میگذرد.
******
شما سالهاست كه در زمینه اسطورهشناسی تحقیق و تدریس و ترجمه و تالیف میكنید و قریب به ٢٠ كتاب در این زمینه ترجمه كردهاید و به تازگی نیز كتاب «مبانی اسطورهشناسی» شما به همت نشر مركز منتشر شده است. نخست بفرمایید انگیزهتان از نگارش یا تالیف كتابی درباره مبانی اسطورهشناسی چه بود؟
چند سالی است كه كلاسهای مبانی اسطورهشناسی را برای علاقهمندان برگزار میكنم. یكی از مشكلات من در این كلاسها نبود یك كتاب مبانی جمع و جور بود. در واقع دانشجویان باید برای مطالعه بیشتر مطالب كلاس به كتابهای مختلف مراجعه میكردند و مطالب را به صورت پراكنده از اینجا و آنجا میخواندند. در مورد بعضی مباحث هم كتابی نداشتم، از جمله بسترها، اسطوره، علم و دین، اسطوره و دنیای معاصر و حتی قهرمان در اسطوره. خب، همین دلیل برای ارتكاب این عمل كفایت میكند.
فصل نخست كتاب مروری به هدف ارایه بستری كه در آن اسطوره زاییده شده، مروری مختصر بر تاریخ حیات انسان است. آیا اسطورهها اموری مربوط به سرآغازهای تاریخ انسان هستند یا در گذر هزارهها و در عصر ما كه عصر سیطره علم و خرد است، تداوم یافتهاند؟
یكی از پرسشهایی كه اسطورهشناسان سعی میكنند به آن پاسخ دهند خاستگاه اسطوره است. بنابراین در هر كتاب مبانی اسطورهشناسی است لازم است كه این مساله مورد توجه قرار گیرد. اسطوره در كنار دین و بعدا علم یكی از نخستین روایتهایی است كه انسان در پاسخ به پرسشهای اساسی پیشاروی خود بیان كرده است. پس پرداختن به بسترهای شكلگیری آن هم ضرورت دارد. همان طور كه در كتاب آمده است در سراسر تاریخ انسان تا به امروز این فرآیند اسطورهسازی و اسطورهپردازی ادامه یافته است.
در فصل دوم به تفاوت میان اسطوره و افسانه و قصه قومی اشاره میكنید. آیا میتوان میان این سه اشتراكاتی یافت و همپوشانیهایی یافت؟
اگر به فصل مربوطه نگاهی بیندازید، میبینید كه پاسخ سوالتان مثبت است. در این فصل از كتاب آمده است: «در بسیاری از فرهنگها كشیدن خط و مرز روشن میان اسطوره و افسانه دشوار است. بعضی فرهنگها به جای تقسیم داستانها به اسطوره و قصه قومی، آنها را به دو دسته تقسیم میكنند كه یكی تقریبا بر قصههای پریان منطبق است، و دیگری اسطوره و افسانه را با هم تركیب میكند. حتی اسطورهها و قصههای پریان نیز كاملا جدا از یكدیگر نیستند. در یك جامعه، یك قصه را میتوان حقیقت و اسطوره به شمار آورد و در جامعهای دیگر خیالی و قصه پریان. همچنین در جریان جنگها، اختلاط نژادها و تغییر باورها، داستانهای سنتی مرتبا كاركرد خود را تغییر میدهند. هنگامی كه دیگر قصهای به عنوان اسطوره پذیرفته نمیشود، ممكن است در قالب رویدادی تاریخی یا حتی قصهای تخیلی به بقای خود ادامه دهد. از طرف دیگر قهرمانان افسانهای ممكن است خصلتهایی ماورایی پیدا كنند و ماجراجوییهای شان وارد عرصههای اسطورهشناسی شود.»
شما كتاب دیگری درباره سرشت قصهگوی انسان ترجمه كردهاید. بر این اساس پرسش این است كه تقدم با اساطیر است یا قصهگویی؟ به عبارت دقیقتر بفرمایید آیا این اسطورهها هستند كه ریشه در ذات داستان سرای انسان دارند یا این افسانهها هستند كه بر مبنای اسطورهها شكل میگیرند؟
اسطورهها، افسانهها، و قصههای پریان انواع مختلفی از داستانهای سنتیاند كه در سنتهای شفاهی سراسر جهان وجود دارند. بنابراین از منظر ضرورت قصهگویی برای انسان تفاوتی وجود ندارد. در واقع هر سه انواعی از قصهاند كه كاركردهای متفاوتی دارند.
در فصل سوم كتاب شما نظریات و رویكردهای مختلف به اسطورهشناسی را دستهبندی كرده و شرح دادهاید. در جایی از این فصل اشاره میكنید كه تاكید در كتاب حاضر بر یافتهها و دستاوردهای روانشناختی به اسطوره است. این ترجیح از چه روست؟
سعی كردهام در حد مقدور همه رویكردها و نظریههای مهم اسطورهشناسی را معرفی كنم. اما رویكردهای دیگر برد و تاثیر رویكردهای روانشناختی، به خصوص شاخههای فرویدی و یونگی را نداشتهاند. رویكردهای روانشناختی در حوزههای گسترده ادبیات و هنر بال گستردند و به یكی از پیش نیازهای درك، تفسیر و نقد آثار هنری تبدیل شدند. به همین دلیل بر آن تاكید بیشتری داشتهام.
پنج متفكر یعنی فروید، یونگ، الیاده، استورس و كمبل چهرههایی هستند كه در فصل چهارم دیدگاههایشان راجع به اسطورهشناسی مطرح شده است. چرا از میان متفكران كثیری كه راجع به اسطوره نظریهپردازی كردهاند، این افراد را انتخاب كردید؟
فروید، یونگ، الیاده و استروس بنیانگذاران چهار رویكرد اصلی به اسطورهاند كه در حوزههای مختلف هنری كاربردی گسترده دارند. كمبل نیز اثرگذارترین اسطورهشناس معاصر است. گمان میكنم در هر كتاب مبانی اسطورهشناسی طرح دیدگاههای آنها یك ضرورت به شمار میآید. از این مطلب كه بگذریم در كتاب مبانی امكان طرح همه نظرات و دیدگاهها وجود ندارد و شما ناگزیرید دست به انتخاب بزنید. این هم انتخابی است كه من كردهام.
از خلال مطالعه فصل مربوطه و البته در جای جای كتاب به نظر میرسد در نگاهتان به اسطوره اگرچه از اندیشههای چهرههای متفاوت بهره میگیرد، اما گویا به جوزف كمبل توجه بیشتری دارید و تبیین و توضیح او را بیشتر میپسندید. اگر این برداشت من درست است، بفرمایید علت این ترجیح چیست؟
در فصل اسطوره شناسان نامی به هریك از آنها بین ١٥ تا ٢٠ صفحه مطلب اختصاص یافته است. فروید و الیاده هریك ١٥ صفحه، استروس و كمبل هر یك ١٧ صفحه و یونگ ٢٠ صفحه. البته در فصلها و مباحث دیگر نیز به آرای آنها پرداختهام. منظورم این است كه سعی كردهام با همه آنها برخوردی متوازن داشته باشم. البته كمبل یكی از مشوقهای ورود من به عرصه اسطورهشناسی كه بیش از دیگران دغدغه اسطوره در دنیای معاصر را دارد. با وجود این تندترین نقدهای رابرت سیگال بر كمبل را نیز ذكركردهام و همین طور هم ستایش او را از كمبل كه به نظرم درس كمنظیری در مورد برخورد انتقادی است. آنجا كه پس از نقد تندش بر كمبل میگوید: «با وجود این انتقادات، جوزف كمبل شایسته تحسین است. او بیش از هر كس دیگری در احیای اسطوره در میان تودههای مردم نقش داشته است. او با ترویج خستگیناپذیر نوعی رویكرد تطبیقی، نمادین، روانشناختی و اسطورهای به اسطوره، باعث آزاد كردن ذهن كسانی شده است كه نسبت به اسطوره به خصوص كتاب مقدس، دیدگاهی خاصگرا، واقعگرا، تاریخی و غیرعرفانی داشتهاند. آثار كمبل برای ورود به اسطوره اهمیت دارند، اما كلام آخر نیستند.» من جوزف كمبل را به عنوان یك انسان دوست و ایدهپرداز بزرگ دوست دارم و با سیگال هم موافقم كه حرفهای او كلام آخر نیستند.
در فصل پنجم به رابطه اسطوره با دو حوزه علم و دین پرداخته میشود. آیا قلمروی اسطوره به خصوص از علم كاملا مجزا و جداست؟ به سخن دیگر آیا تعامل و داد و ستدی میان اسطوره و علم صورت میگیرد یا خیر؟
خب در این مورد هم دیگاههای اسطورهشناسان با هم فرق میكند. این برداشتها از تلقی اسطوره به مثابه علم ابتدایی و علم كاربردی تا ضد علم، دین ابتدایی، منشأ دین، ذیل دین، تبیینكننده جهان مادی، توصیفكننده جهان مادی، مقولهای ذهنی و بیارتباط با جهان مادی و بسیاری تعبیر و تفسیرهای دیگر را شامل میشود. تشتت آرا به حدی است كه حتی طبقهبندی آنها را در چند رویكرد عمده و جمع و جور به كاری دشوار بدل میكند. اما در پاسخ مشخص به سوال شما، از چهرههای قرن نوزدهمی مهم از قبیل تایلور و فریزر كه بگذریم، اغلب اسطورهشناسان قرن بیستم میان اسطوره و علم تعارضی نمیبینند و حداكثر آنها را متعلق به حوزههای جداگانهای از معرفت بشری میدانند كه میتوانند در كنار هم به بقای خود ادامه دهند. پنج چهرهای كه در این كتاب مورد تاكید بودهاند به تعامل میان اسطوره و علم باور دارند. فروید در نامهای به اینشتین كل علم را اسطوره مینامد و یونگ تصریح میكند كه هیچ علم جای اسطوره را نخواهد گرفت. لوی استروس هم مدافع دوباره وارد كردن شناخت حسی و اسطورهای در دنیای علم است. بیش از همه كمبل عقیده دارد كه پیشرفت علم افقهای تازهای را در مقابل اسطوره میگشاید و در این مورد تاثیرات كامپیوتر و تسخیر فضا را بر اسطوره مطرح میكند.
درباره رابطه هنر و اسطوره به دو رویكرد عمده اشاره كردهاید، یك گرایش هنر و اسطوره را در رابطه با ناخودآگاه بررسی میكند و دیگری آیین را خاستگاه هنر میداند. به نظر شما كدام یك از این دو رویكرد در توضیح این رابطه موفقتر است؟
گمان میكنم مبحث رابطه متقابل اسطوره، هنر و ناخودآگاه بسیار گسترده و پردامنه است و با آنچه در نظریه اسطوره- آیین مطرح میشود قابل قیاس نیست. اما در نظریه اسطوره- آیین هم نكاتی وجود دارد كه قابل تاملاند و در بسیار جاها میتوان از آن بهره گرفت.
در پایان میخواستم نظر خود شما را درباره اسطوره بدانم. شما سالهاست در زمینه اسطوره تحقیق و تفحص میكنید و در كتاب حاضر نیز رویكردها و نگاههای مختلف به اسطوره بیان شدهاند. شاید این نقصی برای یك كتاب عمومی نباشد، اما به هر حال بد نیست نگاه خود شما به اسطوره نیز مشخص شود. بفرمایید تبیین خود شما از اسطوره و ماهیت آن چیست و احیانا به كدام یك از این متفكرانی كه در كتاب اندیشههایشان را بیان كردهاید، نزدیكتر هستید؟
من هم در این كتاب، هم در مصاحبهها و نوشتههای متعدد و درسنامههای صوتی این نظر را مطرح كردهام كه اسطوره پدیدهای متعلق به گذشته نیست كه عمرش به سر رسیده باشد. اسطوره روایتی است كه انسان به مسائل اساسی هستی شناختی مثل مرگ و حیرت در مقابل رازهای هستی فراپیش نهاده است و مادام كه این مسائل وجود داشته باشند اسطورهها نیز ساخته و بازسازی میشوند. با فروید موافقم كه علم هم نوعی اسطوره است، با یونگ موافقم كه علم هرگز جای اسطوره را نخواهد گرفت. با الیاده موافقم كه انسان معاصر اسیر سرپنجه خونین تاریخ معنایی فراتاریخی را جستوجو میكند و هنرمندان همان كسانی هستند كه میتوانند سرنوشت را دور بزنند و زمان را به تعلیق درآورند. با لوی استروس موافقم كه با كوبیدن سنتها در هاون عقل، انسان به موجودی اتمیزه و تنها تبدیل خواهد شد. و سرانجام با كمبل موافقم كه اسطورهها سرنخهایی برای زندگی بشرند و میتوانند در حل تناقضات بنیادین زندگی و سفر از نوزادی به مرگ یاریگر انسان باشند. دیدگاه انتقادی خود را بر آرای هر یك از آنها نیز در پایان طرح نظراتشان آوردهام. امیدوارم با اظهارنظرها و انتقادات خوانندگان و صاحبنظران بتوانم در آینده ویراستهای كاملتری از كتاب را دراختیار علاقهمندان بگذارم. اگر عمری باقی بود.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید