دریچه‌ای به جهان پنهان انسان

1396/5/7 ۰۸:۵۸

دریچه‌ای به جهان پنهان انسان

گاهی فکر می‌کنیم میشه یک درخت سیب کاشت و‌ سال بعد چهار سیب از آن چید، اما اگر ببینیم آن درخت تبدیل به یک باغ بزرگ سیب شده، شگفت‌زده و غافلگیر می‌شویم. قصه من و «داوود» هم همین‌طور است. من هیچ‌وقت نمی‌دانستم قرار است که با هم تا این‌جا بیاییم و همه ما را با طراحی‌هایش اینطور شگفت‌زده کند. «داوود کوچکی» متولد ١٣١٨ است و در رشت به دنیا آمده. از کودکی به تهران می‌آید و مشغول به کار می‌شود، اما چند سالی است که به طراحی و نقاشی مشغول است. جالب است بگویم از چه نقطه‌ای شروع شد.


 

علی ذاکری : گاهی فکر می‌کنیم میشه یک درخت سیب کاشت و‌ سال بعد چهار سیب از آن چید، اما اگر ببینیم آن درخت تبدیل به یک باغ بزرگ سیب شده، شگفت‌زده و غافلگیر می‌شویم. قصه من و «داوود» هم همین‌طور است. من هیچ‌وقت نمی‌دانستم قرار است که با هم تا این‌جا بیاییم و همه ما را با طراحی‌هایش اینطور شگفت‌زده کند.
«داوود کوچکی» متولد ١٣١٨ است و در رشت به دنیا آمده. از کودکی به تهران می‌آید و مشغول به کار می‌شود، اما چند سالی است که به طراحی و نقاشی مشغول است. جالب است بگویم از چه نقطه‌ای شروع شد. شاید این داستان به بعضی‌های دیگر هم کمک کند! اساسا آدم‌هایی که از دور به موضوع طراحی و نقاشی فکر می‌کنند، با خود می‌گویند: من چگونه قادر به انجام این کارم. وقتی آدمی را ببینیم که در ٣٠سالگی ورزشکار بزرگی شده، باید به گذشته‌اش برگردیم و بدانیم که این ورزشکار روزی بچه کوچکی بوده که توان راه‌رفتن هم نداشته است، اما در فرآیند این زندگی از فلان مسابقه جهانی سر درآورده است، ولی با این ‌حال، شاید حتی آنها هم ما را زیاد شگفت‌زده نکنند، چون می‌دانیم هر انسانی رشد می‌کند، اما در مورد کار «داوود کوچکی» من همچنان غافلگیر می‌شوم.
من به لحاظ نسبت نزدیکی که با او دارم و پدر همسر من است، دایما رفت‌وآمد داشتیم، اما چیز مهمی به‌عنوان نقاشی در او دیده نمی‌شد. گاهی می‌دیدم روی کاغذ با خودکار خط‌خطی می‌کرد و موجودات عجیب و غریب و اکثرا وحشتناکی می‌کشید و به ما نشان می‌داد، اما با این ‌حال، جدی نبود. شاید این اتفاق هر ٥ماهی یک‌بار می‌افتاد و اصلا موضوع ادامه‌داری نبود، اما این‌که چطور من این موضوع را جدی گرفتم و احساس کردم، این کار قابل ارتقا و رشد است، ریشه‌ای برای خودش دارد. من در مقطعی نقاشی کودک را موضوع کارهایم قرار دادم. پس این علاقه‌مندی به جهان کودکان، نقاشی نائیو، خودآموخته و کسانی که نقاش نیستند ولی قادرند با آن خوی و خصلت کار کنند، برام جذبه داشت. در این راستا بود که چند ‌سال بعد کارهای «داوود» را که می‌دیدم، متوجه شدم از همان‌جایی نشأت می‌گیرد که نقاشی کودکان می‌آید، منتها نه آن کودک فانتزی و پرتخیل، از کودکی که اتفاقا کودکی‌اش زخمی شده است. برای همین من جذب نقاشی‌های او شدم و گفتم، این کار قابل ‌ادامه است. از همه عجیب‌تر این بود که «داوود» به من اعتماد کرد. حداقل آن‌موقع مطمئن بودم که این نوع کار می‌تواند حال او را بهتر کند، چون این موجوداتی که از «داوود» روی کاغذ می‌آمد، گاهی در دنیای ناخودآگاهش سراغ خود او هم می‌رفت. بنابراین شروع به کار کرد. اول روی کاغذهای کوچکتر و بعد کم‌کم ابعاد کاغذها بزرگتر شد. هر چه می‌گذشت، می‌دیدم داوود خوشحال‌تر از قبل بود.
نقاشی‌هایش بسیار خالص، اکسپرسیو و ترساننده بود. همه آنها یک کاراکتر واحد داشت اما هرکدام با هم متفاوت بودند. او ادامه می‌داد و واکنش اطرافیان هم خوب بود. تا این‌که کارش جدی‌تر شد و در یک نمایشگاه گروهی از نقاشان خودآموخته در گالری «دی» شرکت کرد. خیلی برایش جالب بود. نمایشگاه که تمام شد، داوود شادمان‌تر و رها‌تر بود. بعد از آن باورش به این موضوع بیشتر شد. نمایشگاه بعدی در گالری «هفت‌ثمر» برگزار شد. در آن نمایشگاه یک فیلمساز به کارهای او علاقه‌مند شد و  به این طریق نقاشی‌هایش به سمت «هلند» رفت. آنجا در یک گالری معتبر و تخصصی نمایشگاه انفرادی گذاشت و یک کتاب هم از او چاپ شد. بعد از مدتی  برحسب اتفاق با «مرتضی زاهدی» آشنا شدم و در مورد «داوود» با او صحبت کردم و این شروع دوره جدیدی از زندگی این مرد بود.
اما جدا از بازار و مطرح‌شدن و رشد شرایط اقتصادی این هنرمندان، به نظر من همه آدم‌ها چیزی برای بیان دارند. من حتی معتقدم، کسی که خودش را آدم قابلی نمی‌داند، هم اگر به او بها بدهید، حتما دارای درکی از زندگی است که می‌توان با او درباره‌اش گفت‌وگو کرد. در این راستا، «داوود» مثال خوبی است. کسی که درس نخوانده و هیچ سوادی ندارد. به تهران آمده و در تعمیرگاه ماشین کار کرده و تمامی ٤٠‌سال از زندگی‌اش را در چال ماشین مکانیکی گذرانده است. اساسا سیاه و سفیدبودن نقاشی‌هایش از این‌جا می‌آید. در آن چال، رنگی جز سیاه و سفید نمی‌دیده، حتی ابزاری هم که آن‌جا وجود داشت، شبیه نقاشی‌هایش بود. فرم‌ها، سفت و سختی، خشنی و سیاهی آنها. اینجاست که می‌فهمیم یک هنرمند چقدر تحت‌تأثیر فضای اطرافش است.
نقاشی و طراحی برای آدم‌ها به‌عنوان درمان عمل می‌کند. پس «داوود» این کار را شروع کرد و از دنیای درون و جهان پنهان و ناخودآگاهش شروع به بروز خویش نمود. او بدون ذهنیت قبلی شروع به کار می‌کند. آثار او برای من نشانگر و دلیل کشف نکته‌ای بود. من فهمیدم موجودات و اشباحی در هر انسان زندگی می‌کنند و حال ما را بد می‌کنند. داوود اینها را با طراحی‌هایش، روی کاغذ استفراغ می‌کند. ما شاهد یک‌سری اشباحیم که درون همه وجود دارد، ولی خیلی‌ها نمی‌دانند که با آنها چه کنند، اما برای داوود این راه پیدا شد. این موجوداتی که در جان ما در تلاطم هستند و در ما رشد کرده‌اند، نتیجه زخم‌ها، افسوس‌ها، شکست‌ها و غیره‌اند. این اشباح خبیثه که در ما حضور دارند، در کار «داوود» هست ولی او آنها را روی کاغذهایش زندانی می‌کند. درنهایت باید بگویم کار «داوود کوچکی» برای آدم‌های دیگر این پیام را دارد که «ببین درونت چه چیزی زندانی است تا آن را آزاد نکنی، حالت خوب نمی‌شود.»

 

 

منبع: شهروند

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: