شاهنامه و مرجعیت فرضی غرب / دکتر محمود امیدسالار - بخش سوم

1396/4/27 ۰۸:۰۱

شاهنامه و مرجعیت فرضی غرب / دکتر محمود امیدسالار - بخش سوم

برخلاف اروپای غربی که بعد از حملات بربرها تمدنش با سقوط در قرون تاریک فروپاشید، تمدن ایرانیان بعد از حمله اعراب وارد عصرطلایی خود شد و به پربارترین دوره خود رسید. بنابراین اروپای غربی و ایران در نتیجه حملاتی که اساسا با هم متفاوت بودند، با پیامدهای متضادی روبرو شدند و دو فرهنگ کاملا متفاوت را پدید آوردند.

 

 

ترجمه: فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی

تفاوت جوامع اسلامی و اروپای قرون وسطایی

برخلاف اروپای غربی که بعد از حملات بربرها تمدنش با سقوط در قرون تاریک فروپاشید، تمدن ایرانیان بعد از حمله اعراب وارد عصرطلایی خود شد و به پربارترین دوره خود رسید. بنابراین اروپای غربی و ایران در نتیجه حملاتی که اساسا با هم متفاوت بودند، با پیامدهای متضادی روبرو شدند و دو فرهنگ کاملا متفاوت را پدید آوردند. به عبارت دیگر درست در همان زمان که اروپای غربی دوران سیاه خود را تجربه می‌کرد، تمدن‌های غرب آسیا، از جمله تمدن ایرانیان، در نتیجة فتح مسلمانان، عموما در معرض انقلابی در زمینه‌های علوم، فنّاوری و هنر قرار داشتند؛‌ بنابراین استنتاجات حاصله از بررسی زندگی یا روحیه نویسندگان اروپای قرون وسطی را نمی‌توان بر زندگی یا روحیه فردوسی، ‌یا همعصران او تعمیم داد.

در اوایل قرون وسطی، ‌هنگامی که جمعیت اروپا سریعاً رو به تنزل داشت، جمعیت و شهرهای آسیای غربی عموما با سرعت زیادی در حال رشد بود. نهادهای بزرگ علمی ـ تحقیقاتی عمومی و خصوصی به طور وسیعی در سراسر سرزمین‌های اسلامی فعال بودند.

پروژه‌های بزرگ ترجمه که مجموعة دانش قبل از اسلام ایرانی، یونانی و سنسکریت را برای محققان مسلمان قابل دستیابی می‌ساخت،‌ در جریان بود و توسط دانشمندان‌ مسلمانی که این امر را به عهده گرفته بودند،‌ فلسفه و علوم نظری در سراسر منطقة غرب آسیا در حال رشد بود. دولت‌های قدرتمند محلی که ظاهراً در مقابل خلیفة بغداد سر تعظیم فرود می‌آوردند، با دیوانسالاری‌های عظیمی که دست کم در سرزمین ایران، روال پیشین شاهنشاهی قبل از اسلام را تقلید می‌کردند،‌ در بخشهای وسیعی از آن قلمرو ظاهر شدند. مهمتر اینکه پس از فتوحات اسلامی،‌ ادبیات غیر دینی در زبان‌های عربی، فارسی و تعدادی دیگر از زبان‌ها شکوفا شد.

با ارائه شواهدی چنین مسلم و غیر قابل بحث، باید پرسیدکه چگونه می‌توان جامعة پویای ایرانی قرن چهارم هجریر دهم میلادی را با فرهنگ‌های در حال نزول اروپای غربی مقایسه‌کرد؟ چرا باید جامعه ایرانی زمان فردوسی، جامعه‌ای قرون وسطایی به شمار می‌آید؟ چگونه می‌توان شاعر بسیار فرهیخته‌ای مانند فردوسی را با افرادی مثل جفری مان موثی مقایسه کرد؟ فردوسی و جفری در دو شرایط اجتماعی کاملا مختلف فعالیت می‌کردند. نویسنده اروپایی این نقص را داشت که در جامعه‌ای واپسگرا و عقب‌مانده زندگی می‌کرد؛ درحالی که شاعر ایرانی این بخت را داشت که متعلق به جامعه‌ای در حال پیشرفت باشد، چنان‌که مورخ انگلیسی متخصص در تاریخ قرون وسطی، مایکل کلنچی۲۳ به نحو مجاب‌کننده‌ای نشان داده است، رشد «ذهنیت سوادگرا» در انگلستان در دوره میان فتوحات نورمن‌ها در سال ۱۰۶۶ و پایان حکومت ادوارد یکم در دهه نخست قرن چهاردهم روی داد. این واقعیت را باید نقطه آغاز هر نوع مقایسه وضعیت سواد در فرهنگ‌هایی که فردوسی و جفری مان موثی در آنها زندگی می‌کردند،‌ به شمار ‌آورد.

اینکه جامعه اروپایی قرون وسطی، ‌قبل از قرن دوازدهم میلادی جامعه‌ای بی‌سواد و عمدتاً متکی بر «سنت ‌شفاهی» بود، درحالی که جهان اسلام در همان دوره از میزان بالایی از سواد بهره‌‌مند بود و به صورتی گسترده بر کتابت و منابع دیوانی و مکتوب تکیه داشت، کاملا قابل اثبات است. این اختلاف اساسی در زندگی و سیرة شعرای ایرانی این دوره با جامعه اروپایی آن عصر تلویحا مبیّن این است که جامعه فردوسی به هیچ وجه فرهنگی شفاهی به آن معنا که در اروپای قرون وسطی شایع بود، ‌نداشت؛ بنابراین فردوسی نیازی نداشت که بر همان قسم از منابعی که معاصران اروپایی‌اش به آنها وابسته بودند، متکی بوده باشد.

شاید گفته شود که توصیف من از اروپای قرون وسطی به عنوان فرهنگی بدوی در مقایسه با تمدن اسلامی ‌غرب آسیا در همان دوره، ‌توصیفی ساده‌انگارانه از موقعیت و شرایط آن دوران است که به جزئیات و ظرائف قضیه بی‌توجه است. این عقیده که اروپایی قرون وسطی از نظر اقتصادی، فکری و فرهنگی در قیاس با تمدن اسلامی غرب آسیا عقب افتاده بوده، مسئله‌ای است که بیشتر مورخان قرون وسطی بر آن اجماع دارند؛ مثلا نورمن کنتور۲۴ که دشوار می‌توان او را به بی‌توجهی به جزئیات متهم ساخت،‌ در چاپ تجدیدنظر شده کتابش درباره اروپای قرون وسطی که تحت عنوان «تمدن قرون وسطی» در سال ۱۳۷۲(۱۹۹۳) منتشر شد، اساسا همین مطلب را بیان می‌کند:

«در مقایسه با کشورهای اسلامی، اروپای غربی منطقه‌ای عقب‌مانده و توسعه‌نیافته به نظر می‌رسد. جهان مدیترانه‌ای تحت حکومت اسلامی در اوج قدرت و ثروت خود در قرن پنجمر یازدهم میلادی از نظر وسعت و عظمت شهرهایش، ‌به امپراتوری‌های روم و هلنی شباهت داشت. بزرگترین محقق لاتین آن عصر، ‌مردی فرانسوی به نام ژربر اوریاکی که سرانجام به مقام پاپ اعظم نائل شد، برای آموختن فلسفه و ریاضیات به اندلس اسلامی رفت. وی به واسطة تعالیم اساتید عربی آنقدر از نظر عقلی از همعصران مسیحی خود پیشی گرفت که قرنهای زیادی ژربر را مالک قدرت‌های مرموز جادوگری و افسونگری می‌پنداشتند. تنها بعد از سال ۱۱۰۰ بود که در پرده آهنینی که بین اروپای لاتین و اندلس موجود بود،‌ شکافی ایجاد گردید و در نتیجه متون ارسطویی از اسپانیا و جزیره سیسیل به داخل اروپای غربی وارد شد و این سرآغاز انقلابی عقل بنیاد در اروپا گشت.»

و دوباره کنتور می‌‌گوید: «در مقایسه با بیزانس و آن تمدن دیگر مدیترانه‌ای،‌ یعنی اسلام، اروپای غربی در اواسط قرن دهم میلادی به‌راستی فقیر و عقب‌افتاده به شماره می‌رفت.» در میان آثار تقریبا همه متخصصان تاریخ قرون وسطی، ‌از معاصران و متقدمان، اظهارات مشابهی درباره جامعه اروپایی قرون چهارم و پنجم هـجریر دهم و یازدهم میلادی می‌توان یافت. البته اوضاع یکی دو قرن بعد تغییر کرد؛ اما آن دوره هیچ ربطی به زندگی فردوسی ندارد، بنابراین توصیف من از جامعه اروپایی قرن دهم به عنوان جامعه‌ای نسبتا عقب‌مانده در مقایسه با تمدن اسلامی دوره فردوسی اصلا‌ عجیب نیست. احتمالا برخی از خوانندگان می‌خواهند که من اندکی نرمتر برخورد کنم و از استفاده از اصطلاحاتی همچون «قرون تاریک» که ممکن است در نظر ایشان منسوخ شده به شمار آید، بپرهیزم. دقیقا چون کنتور به دقت در ظرایف و حساسیت شهره است، بگذارید در اینجا توصیف اروپای آن زمان را از زبان او نقل کنم. به مطلب زیر که در آن کنتور شرایط ساده و بدوی زندگی اروپایی در قرون چهارم و پنجم هجریر دهم و یازدهم میلادی را با زندگی پیشرفته‌تر شرقی مقایسه می‌کند، توجه کنید:

زندگی اروپایی غربی در آن موقع در سال ۱۰۹۶ بر فراز تنگه‌های راین، در گتوهای پر پیچ و خم شهرک‌های محصور که مشرف بر این رود جادویی و شگفت‌انگیز بودند،‌ صلیبیون فرانسوی هنگامی که لردها و شوالیه‌های لاتین در مسیر پرهیاهوی خود به سمت شرق پر زرق و برق و فرسوده پیش می‌رفتند، بر کلیمیان جبّه‌پوش و بی‌دفاع حمله آوردند. در قرون گذشته این ارتش مسلح (یعنی لردها و شوالیه‌های جاهل کاتولیک رومی و ژرمن‌ها) در پناهگاه‌های باتلاقی، پوشیده از جنگل و کوهستانی خود، بیمناک و ‌آشفته چمباته زده بودند تا از شر خلفای مرموز و باشکوه و روحانیون سختگیر و ارتش‌های همیشه آماده مسلمان جنوب نجات یابند.

مدتها بود که اشراف فرانک در کاخهای متعفن و تیره شمالی خودشان در باب ثروت‌های اقالیم جنوبی زمزمه می‌کردند و هوای افزودن غنائم اعراب را به ذخیره اموال و سرمایه حاصل از غارت خود در سر می‌پروراند. آنها بی‌تابانه در هوای رسیدن به سرزمین‌های آفتاب و جذاب مدیترانه بودند. عاقبت این جنگجویان وحشی و کم سواد فرانکی به دست عده‌ای از دوکها و پادشاهان بزرگ متشکل شدند و از قلاع خودشان در دره‌های شمالی به سوی جنوب به راه افتادند.

کشیش‌های متعصبی که زیر لب به لاتینی دعا می‌خواندند و اینها را با گفتار خود در باب احیای امپراتوری باشکوه روم تهییج می‌کردند، به ایشان نوعی خویشتن‌شناسی ساده اما در عین حال والا القا کرده بودند. زنان اشرافی فرانکی ـ که لردها و شوالیه‌ها زیر سقفهای بلند تالارهای ضیافت چوبین،‌ در میان گله‌های سگان، توده‌های آشغال و استخوانی که از شام بسیار و کباب‌های فراوان برجای مانده بود،‌ با ایشان آمیزش می‌کردند ‌ـ برای نجات خود از بارداری‌های پیاپی و مرگ و میرهای زودرس در زایمان‌های خطرناک هم که شده بود،‌ شوهران و پسرانشان را تشویق می‌کردند که رفتار و کردار افسانه‌ا‌ی و شجاعانه پهلوانان قصه‌های حماسی و قهرمانی را در سرزمین‌های دوردست و بیگانه در پیش گیرند.

پی‌نوشت‌ها:

۲۳٫ Michael T. Clanchy. 24. Norman F. Cantor.

منبع: روزنامه اطلاعات

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: