1396/4/3 ۰۹:۲۳
جهان سوم با ویژگیهایی چون عقبماندگی، فقر، جنگ، تبعیض، آوارگی، گرسنگی و مسائلی از این دست شناخته میشود. این ویژگیها به وضوح در شعر الیاس علوی دیده میشود. با خواندن شعر علوی جهان سوم در مقابل چشمانمان مجسم میشود. در واقع شعر علوی به تمامی جهان سوم را به تصویر میکشد که قلب این جهان سوم افغانستان است. افغانستان نماد خاورمیانه است و خاورمیانه یعنی جهان سوم و علوی افغانستان را میسراید یعنی جهان سوم را؛ جهانی که با جنگ و فقر و آوارگی تعریف میشود. فضای سیاه شعر علوی در واقع نمایانگر فضای سیاه جهانی است که شاعر در آن زندگی میکند.
شعر مدرن افغانستان
کاظم هاشمی: جهان سوم با ویژگیهایی چون عقبماندگی، فقر، جنگ، تبعیض، آوارگی، گرسنگی و مسائلی از این دست شناخته میشود. این ویژگیها به وضوح در شعر الیاس علوی دیده میشود. با خواندن شعر علوی جهان سوم در مقابل چشمانمان مجسم میشود. در واقع شعر علوی به تمامی جهان سوم را به تصویر میکشد که قلب این جهان سوم افغانستان است. افغانستان نماد خاورمیانه است و خاورمیانه یعنی جهان سوم و علوی افغانستان را میسراید یعنی جهان سوم را؛ جهانی که با جنگ و فقر و آوارگی تعریف میشود. فضای سیاه شعر علوی در واقع نمایانگر فضای سیاه جهانی است که شاعر در آن زندگی میکند. ساختار شعر علوی به تمامی ساختار زیست جهان شاعر را نشان میدهد. جنگ، آوارگی، مهاجرت، فقر، گرسنگی، تبعیض، ناامیدی ساختار شعر علوی را شکل میدهد و این ساختار، ساختار جهان سوم است. بر اساس آرای ساختارگرانی چون گلدمن اثر ادبی مستقل از آفریننده و وابسته به یک گروه است و این گروه جزئی است از ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دورهای معین. پس هر اثر ادبی دربرگیرنده جهانبینی گروه است؛ چراکه جهانبینی فرآوردهای گروهی است. بنابراین کارپرداز اصلی اثر، گروهی است که این جهانبینی در درون آن تدارک یافته است نه آفریننده که فقط کارگزار است. در واقع از نظر ساختارگرایان این ساختار جامعه است که ساختار اثر را شکل میدهد. ساختارگرایی آفریننده را پرورده تولیدات فرهنگی جامعه میداند و فردیت او را با جبرگرایی اجتماعی از او میگیرد. زبان و فضای شعر علوی بشدت خشن، یأسآلود و سیاه است و این طبیعی است؛ چراکه جهانی که شاعر در آن زیست میکند بشدت خشن و بیرحم است. همچنین زندگی در ایران و ارتباط با شاعران جوان و تأثیرپذیری از فضای شعری ایران را هم نباید از نظر دور داشت. در واقع ساختار ذهنی افراد را ساختار اجتماعی شکل میدهد (رجوع شود به کتاب بازتولید از بوردیو و ایدئولوژی و سازوبرگهای ایدئولوژیک دولت ازآلتوسر) و این ساختار ذهنی هم بهصورت زبان خود را نشان میدهد؛ یعنی ساختار زبان را ساختار جامعه تشکیل میدهد. پس این کلمات و اصطلاحات از ذهنیتی پرتاب میشوند که جنگ و آوارگی را تجربه کرده است. مختصات این نوع زندگی در ناخودآگاه ریشه دوانده و در زبان خود را نشان میدهد. علوی اگرچه علاقه چندانی به بازیهای زبانی ندارد و سعی میکند با زبانی ساده و صمیمی به بیان مسائل بپردازد اما گاهی به بازیهای زبانی هم دست میدهد: فردا همه به خیابانها می ریز ریز میکنند پارچههای رنگی را زبان علوی در مواردی زبان شاعران انقلابی و بخصوص مایاکوفسکی را به یاد میآورد. کلماتی مثل جنگ، خون و خنجر در شعر او غوغا میکنند. در واقع این کلمات ذهن و زبان شاعر را تسخیر کرده است و این برمیگردد به زیست جهان شاعر؛ جهانی که در آن جنگ حرف اول را میزند. ما این نوع زبان را در شعر شاعران سیاسی ایران از جمله سلطانپور و گلسرخی هم میبینیم؛ زبانی که از آن خون میچکد: این شعر نیست خون دهان توست کهبند نمیآید این تکه یادآور شعری از نصرت رحمانی است: این شعر نیست خون شهیدیست روی راه شعر علوی مقاومت و مبارزه را نشان نمیدهد بلکه برعکس یأس و ناامیدی را نشان میدهد؛ یعنی علوی با یأس خود اعتراض میکند و از این نظر او شبیه نصرت رحمانی است. حتی عنوان «من گرگ خیالبافی هستم» به این موضوع اشاره دارد؛ یعنی گرگ است اما نه درنده که خیالباف. در واقع شاید بهترین گزینهای که بتوان علوی را به لحاظ فکری با او مقایسه کرد نصرت رحمانی باشد. علوی آوارگیاش را میسراید، در واقع پربیراه نیست اگر بگوییم آوارگی اساس شعرهای علوی را تشکیل میدهد. در مقابل، رحمانی هم آوارگی خود و نسل خود را میسراید با این تفاوت که علوی در بیرون از وطن خود آواره است اما رحمانی در داخل وطن خود: مولانا! در بلخ بمان هوای شیراز مکن به انجیرهای زخمی سایههای لاغر ناجوها حملههای انتحاری به گرسنگی قناعت کن و یا: درخت گفت: دلتنگم / کاش آزادم آفریده بود، چون تو / انسان گفت: این گونه ناشیانه اگر میدوم / ریشههایم را بریدهاند و این شعر از رحمانی: در پرسههای شبانگاهی / در جادههای مهآلود چون برگهای مرده پاییز دنبال یکدیگر / زنجیر میشدیم. در زیر پای رهگذر مست لحظهها تسلیم میشدیم، لگدکوب میشدیم علوی و رحمانی هر دو نقاشند؛ نقاش پلشتیها. یعنی نوعی ناتورالیسم در شعرشان دیده می شود. به عبارت دقیقتر در شعرشان هم رئالیسم انتقادی دیده میشود و هم ناتورالیسم. رحمانی و علوی هر دو طنزی تلخ و گزنده دارند. علوی و رحمانی هر دو معترضند. اما نه اعتراضی از نوع شاملو یا مایاکوفسکی بلکه اعتراض با یأس و ناامیدی. رحمانی و علوی هر دو بدبین و مأیوسند. شعرشان سیاه است، سرشار از غم و نفرت و بدبینی است. بجز غم و درد چیز دیگری نمیبینند یا نمیخواهند ببینند. سرخورده و کسل هستند، شعرشان از تاریکی مطلق میگذرد، زبانشان جز به گفتن غم نمیچرخد؛ خوشی و نشاط در شعرشان جایی ندارد و این یعنی اعتراض. در واقع رحمانی و علوی «از یأس علیه نظم مستقر حربه اعتراض ساختهاند»: ما میمیریم / تا عکاس «تایمز» جایزه بگیرد و یا: خوش به حال مادربزرگ که مرده است / خوش به حال پدرکه بزودی خواهد مرد/ و جسدش خواهد پوسید مطلب مهم دیگری باید بدان اشاره کرد این است که علوی و رحمانی به مسائل بومی توجه دارند و از این طریق به شعرشان تشخص میدهند. اسامی شهرها و اشخاص و کلمات محلی به این موضوع اشاره دارد. عشق، جنگ و به تبع آن آوارگی از مهمترین مضامین شعر علوی است؛ عشقی که یأس و ناامیدی ناشی از جنگ و آوارگی به آن هم رسوخ کرده است: از بهار تقویم میماند / از من / استخوانهایی که تو را دوست داشتند شعر علوی به درد کسی میخورد که گرسنگی و دربدری و آوارگی کشیده باشد. شعر علوی حدیث «کوزتها» و «بینوایان» است بیآنکه «ژان والژان»ی در کار باشد. شعر علوی را باید خواند و گریست: شعر من / تو نیز گرسنهای / چون «بکوا» / که لبان خشکش را به مسافران نشان میدهد / چون شهناز که گیسهایش را میفروشد / به نانی سرد / چون مردان قبیله که ما را میفروشند / به نانی گرم / شعر من / تو نیز دلتنگی / و سرما همه را خواهد کشت
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید