1396/3/27 ۰۹:۱۳
نشست «صلح، خلیج فارس مناسبات منطقهای و جهانی» با سخنرانی بیژن عبدالكریمی استاد و پژوهشگر فلسفه، محمد سالاركسرایی هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، محمدفرازمند مدیركل خلیجفارس وزارت خارجه و محمد جواد حق شناس فعال سیاسی و هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، طی روزهای اخیر، به همت گروه جامعهشناسی صلح با مشاركت گروه جامعهشناسی سیاسی، انجمن مطالعات صلح ایران و انجمن علوم سیاسی ایران، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد
عاطفه شمس: نشست «صلح، خلیج فارس مناسبات منطقهای و جهانی» با سخنرانی بیژن عبدالكریمی استاد و پژوهشگر فلسفه، محمد سالاركسرایی هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، محمدفرازمند مدیركل خلیجفارس وزارت خارجه و محمد جواد حق شناس فعال سیاسی و هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی، طی روزهای اخیر، به همت گروه جامعهشناسی صلح با مشاركت گروه جامعهشناسی سیاسی، انجمن مطالعات صلح ایران و انجمن علوم سیاسی ایران، در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. در این نشست، سخنرانان بر اهمیت منطقه خلیج فارس، ضرورت صلح میان كشورهای منطقه و تحولاتی كه اخیرا در این حوزه رخ داده است، اشاره و بر لزوم كنشگری ایران به عنوان یكی از بزرگترین بازیگران حاضر در منطقه تاكیدكردند. گزارش این نشست را در ادامه میخوانید.
*****
صلح، جغرافیا و چالشهای فراروی انسان / حسن امیدوار- دبیر گروه علمی-تخصصی جامعهشناسی صلح
در سیر تاریخی جنگ و صلح، همیشه جغرافیا و موانع طبیعی به عنوان یكی از عوامل پیشگیری از گسترش منازعات مطرح بودهاند. به تدریج با پیشرفت دانش بشر و ساخت كشتیهای بزرگ، انسانها موفق شدند در آن سوی دریاها دست به تهاجم بزنند. لذا جغرافیا با چالشی كه فراروی انسان گذاشت به بنیانهای اولیه تمدن بشر شكل بخشید. در رابطه با دریاها یا مناطق سوق الجیشی و استراتژیك، چند نظریه مطرح شد كه خود آنها سبب تحولات عمدهای در سطح جهان شد. نخستین نظریه مربوط به آلفرد ماهان در كتاب «نفوذ دریایی» سال ١٨٩٠م است كه دستیابی به دریا و داشتن قدرت دریایی برای ملتها را سرنوشت ساز میداند. با طرح این نظریه، مسابقه بیسابقهای در رابطه با تسلیحات و نیروی دریایی آغاز شد. نظریه بعدی را مكیندر در سال ١٩٤٠ با نام «هارتلند» ارایه داد. او مناطقی را در سطح جهان به عنوان قلب جهان مشخص كرد و معتقد بود كه هر كشوری بتواند بر این مناطق سلطه یابد میتواند به كل جهان سلطه داشته باشد. نظریه دیگر، نظریه كارل هوس هوفر در سال ١٩٤٦ بود. البته او این نظریه را قبلا در كتاب «اسرار مرزها» در اوایل ١٩٠٠ مطرح و عنوان كرده بود كه كشورها و مرزها حالت ارگانیسم دارند یعنی همزمان با رشد و تحولات اجتماعی، اقتصادی و صنعتی یك كشور، ممكن است مرزهای آن نیز گسترش پیدا كنند. عدهای پایههای این نظریه را بانی و دستمایه اقدامات آلمان نازی و تجاوزطلبی آن میدانند. این نظریهها فراموش شده بود تا اینكه در سال ١٩٧٠ نظریههای جدیدی با عنوان «نظم نوین جهانی» مطرح شد. والرشتاین، نكتهای را بین كشورهای اروپای شرقی و غربی عنوان كرد مبنی بر اینكه عدم دسترسی به دریا، علت عقبافتادگی كشورهای اروپای شرقی است. این نظریات در مجموع، توجه به خلیجها، بنادر، دریای آزاد و اهمیت آنها را مطرح كرده است. اما در خاورمیانه نیز سه مولفه وجود دارد كه سبب میشود این منطقه با نظریه «هارتلند» همخوانی بیشتری داشته و محل مناقشه و منازعه باشد. نخست اینكه منطقه بینالنهرین و خاورمیانه، محل تولد ادیان آسمانی است. مولفه دوم، ذخایر عظیم انرژی موجود در این منطقه و ویژگی ژئوپولتیك آن است، چرا كه از نظر دستیابی به آبهای گرم، نقطهای به وجود آمده كه پتانسیل درگیریهای بزرگ بین شرق و غرب و حتی قدرتهای بزرگ را در خود دارد. سومین مولفه، مسائلی است كه از گذشته انباشته شده مثل منازعات بین فلسطین و رژیم صهیونیستی و ممكن است در نقطهای منجر به انفجار شود. در انجمن صلح این نكته مدنظر قرار گرفته است كه ما برای احیای محیط زیست خلیج فارس و اقدام برای صلح در منطقه میتوانیم دست دوستی به سوی صلح دوستان كشورهای حوزه خلیج فارس دراز كنیم زیرا اعتقاد داریم ایران امن با مرزهای امن، آبهای امن و همسایگان امن، امنیت بیشتر و باثباتتری خواهد داشت.
طراحی مدل جنبشهای اسلامی رادیكال / محمدسالار كسرایی - هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی
عنوان بحث من «خلیج فارس، عوامل تنش زا؛ طراحی مدل نظری برای مطالعه جنبشهای اسلامی رادیكال» است. در دو دهه اخیر ما شاهد ظهور پدیدهای به نام رادیكالیزم اسلامی به طور خاص هستیم كه نوعی نارضایتی نسبت به وضع موجود و به طور خاص، نسبت به نظام جهانی است. این نارضایتیها به اشكال مختلف خود را نشان دادهاند هم سازمانیافته آن و هم بیسازمان آن وجود دارد و هم كشورهای اسلامی و هم سایر كشورهای دنیا با این پدیده درگیر شدهاند. خیلی از كسانی كه در گروههایی مثل داعش و القاعده و... فعالیت میكنند اساسا مسلمان نیستند. اما چرا بحران اعتراضی تا این حد گسترده و نگرانكننده شده است؟ دلایل اصلی روی آوردن كنشگران ناراضی به جنبش ستیزه جویانه و خشونت بار رادیكالیزم اسلامی چیست و چگونه میتوان مدلی برای مطالعه رفتار این كنشگران ناراضی، طراحی كرد؟
مطالعاتی كه درباره اسلامگرایی یا جنبشهای اسلامی رادیكال یا به طور كلی جنبشهای اسلامی انجام گرفته را میتوان به چهار دسته تقسیم كرد: دسته اول، پژوهشهایی هستند كه پدیده اسلامگرایی را از منظر اندیشهای مورد توجه قرار دادهاند. در مورد سلفیگری و رساندن تبار جنبشهای رادیكال اسلامی به ابن تیمیه و سایر ریشههای اندیشهای و فلسفی، كارهای زیادی انجام و چند كنفرانس نیز برگزار شده است. دسته دوم، پژوهشهایی هستند كه به شیوه تاریخی و جامعهشناسانه، ظهور یا تحولهای جنبشهای اسلامی را بررسی كرده و كوشیدهاند تبار تاریخی و ریشههای اجتماعی جنبش اسلام رادیكال را تبیین كنند. دسته سوم، پژوهشهایی هستند كه ظهور رادیكالیزم اسلامی را در چارچوب سیاستها و تحولات منطقهای و بینالمللی مورد مطالعه قرار دادهاند و نهایتا، پژوهشهایی كه برای بالا بردن قابلیت تبیین چارچوب تحلیلی خود، به تركیب دو یا چند تئوری دست زدهاند. در این بحث سعی كردهایم از تئوریهای مختلف برای تبیین ظهور اسلام رادیكال در منطقه خاورمیانه استفاده كنیم. ادعای بحث این است كه نظریههای تك علیتی نظیر سلفیگری، بنیادگرایی دینی، اقسام نظری توطئه، توطئه قدرتهای بزرگ و قدرتهای منطقهای، توان تحلیل پدیده پیچیده اسلام سیاسی رادیكال را ندارند.
تفاوتهای جنبش اجتماعی و جنبش اسلامی
تفاوتهایی معرفتشناختی و مساله چگونگی نسبت نظری میان دو مفهوم جنبش اجتماعی و جنبش اسلامی، وجود دارد و در بسیاری از تحقیقاتی كه در گذشته انجام شدهاند در تطبیق جنبشهای اسلامی با نظریههای مدرن جنبشهای اجتماعی، این تفاوتهای معرفتشناختی در نظر گرفته نشدهاند. چارچوبهای نظری مورد استفاده برای تبیین این پدیده سیاسی- اجتماعی چندان گسترده نیستند و همین نظریههای محدود مورد استفاده، بیشتر در زمینه مباحث گفتمان نوگرایی و مدرنیزاسیون به كار یا نهایتا در قالب تحلیلهای مبتنی بر نوع مذهب یا توطئه قدرتهای خارجی ارایه شدهاند. اگر به تنوع یا تركیب افرادی كه در این جنبشهای رادیكال، به ویژه در القاعده و داعش حضور دارند توجه كنید، میبینید كه از كشورهای مختلف در آنها عضویت دارند. مولفههای اصلی كه در این بحث از آنها استفاده شده جهانی شدن، استعمار و نوسازی، نظامهای سركوبگر شخصی، بحران عدم ادغام، بحران هویت، ایدئولوژی، خشونت یا مسالمت است. جهانی شدن در این رهیافت، به معنای گسترش تمدن نوظهور غرب است كه منجر به مداخلات اقتصادی، فرهنگی و بعضا نظامی كشورهای سرمایهداری غرب در سایر مناطق دنیا شده است. برای جهانی شدن تعریفهای مختلفی ارایه شده كه یكی از بهترین آنها تعریف رولند رابرتسون در كتاب «جامعهشناسی، فرهنگ و جهانی شدن» است اما تعریفی كه من اینجا آوردهام بیشتر والراستینی است. تاثیر جهانی شدن بر كشورهای خاورمیانه را در سه بعد میتوان بررسی كرد؛ استعمارزدگی؛ همه كشورهای خاورمیانه به طور مستقیم و غیرمستقیم تحت تاثیر استعمار بودهاند. شكلگیری نظامهای سیاسی تمركزگرای ترسساز؛ در بسیاری از كشورهای خاورمیانه در دوره مدرنیزاسیون نظامهایی شكل گرفتند كه بهشدت تمركزگرا هستند و بهشدت نیز نیروهای داخلی را طرد كردهاند. توسعه ناموزون؛ معضل ادغام و شكلگیری حاشیهایها كه بسیاری از این كشورها با بخش عظیمی از جمعیت حاشیهای مواجه هستند.
تبعات جهانی شدن در خاورمیانه و غرب
جهانی شدن هم در خاورمیانه كه مورد مطالعه ما است و هم در غرب، تبعاتی داشته است. آنچه امروز در منطقه خاورمیانه و در حوزه خلیجفارس با آن مواجه هستیم نوعی توسعه ناموزون محصول نظام جهانی و حكومتهای اقتدارگرای ترسساز، شكلگیری حاشیهایها و بسیاری از معضلات دیگر است كه به نظر میرسد كسی نمیتواند پیشبینی كند تا كی ادامه خواهند داشت و به طور قطع، منطقه خاورمیانه زمان زیادی با این بحران رادیكالیزم مواجه خواهد بود. در غرب نیز استعمار و مداخلات سودجویانه، شكلگیری نظامهای سیاسی تبعیضآمیز، شكلگیری فرهنگ دیگری ساز را منجر میشود كه پیامد این دو میتواند بحران هویت باشد هم در منطقه خاورمیانه و هم برای كسانی كه در غرب مورد تبعیض قرار میگیرند. بحران هویت اگر با جاذبههای ایدئولوژیك همراه باشد، میتواند به شكلگیری جنبشهای ضدهژمون تبدیل شود. هر چقدر بحران هویت عمیقتر و جاذبههای ایدئولوژیك بیشتر باشد اقدام جمعی به صورت خشونتآمیز خواهد بود و هر چقدر بحران هویت كمعمقتر و جاذبههای ایدئولوژیك كمتر باشد به احتمال زیاد، اقدام جمعی میتواند مسالمتآمیز باشد.
عربستان و رویای قدرت جهانی / محمد فرازمند - معاون خلیج فارس وزارت خارجه
بحث من این است كه آیا عربستان سعودی به عنوان یكی از بازیگران مهم خلیج فارس و حلقه بزرگتر شورای همكاری خلیج فارس میتواند آنچنان كه تلاش میكند، تبدیل به یك قدرت جهانی شود؟ از آخرین تحولی كه در منطقه خلیج فارس رخ داده شروع میكنیم؛ چه شد كه عربستان سعودی كه در كمپین انتخاباتی آقای ترامپ به عنوان یك بازیگر بد مطرح میشد و هجمه بیسابقهای از سوی یكی از كاندیداهای تاریخ امریكا علیه او صورت میگرفت، به طور بیسابقهای تبدیل میشود به كشوری كه میزبان نخستین سفر رییسجمهور امریكاست و رییسجمهور از ریاض با جهان اسلام سخن میگوید؟ از زمان انتخاب ترامپ تا سفر او به عربستان چه اتفاقی افتاد كه چنین تحولی در روابط این دو كشور به وجود آمد؟ میدانید كه سعودیها اوباما را بدترین رییسجمهور تاریخ امریكا میدانستند و معتقد بودند كه امریكا در دوره اوباما، فاقد سیاست خاورمیانهای بود. نسبت به ترامپ نیز ابتدا بدبین بودند و در كمپین انتخاباتی خانم كلینتون به طور آشكاری سرمایهگذاری كرده و منتظر بودند كه او برنده شود و بخشی از مشكلات آنها را با امریكا حل كند. چهار ماه طول كشید تا سعودیها توانستند چنین سفری را تدارك ببینند، در ادامه این سفر، ترامپ دو سفر دیگر به اسراییل (سرزمینهای اشغالی) و واتیكان قصد داشت این پیام را القا كند كه ضدیتی با ادیان الهی ندارد و به دنبال وحدت جامعه بشری است. نكته دیگری كه در بیانیههای كاخ سفید مشاهده میشود تاكید بر این است كه برخلاف اینكه گفته میشد ترامپ اهل ائتلافسازی نیست و بیشتر باعث انشقاق و شكاف میشود، او اهل ائتلافسازی است. در اجلاس ریاض، ٥٥ كشور جمع شدند، چنین گردهمایی ولو پروتكلی از عربستان به تنهایی برنمی آمد، كمااینكه پیش از این تلاش كرده اما موفق نشده بود. فشار مشترك امریكا و عربستان سبب شد كه ٥٥ كشور اسلامی هنگام سفر ترامپ در ریاض گرد هم آیند.
این موضوع به لحاظ شكلی، موفقیت بزرگی برای عربستان سعودی به شمار میآمد. دو نگاه به این سفر و اتفاقاتی كه در پی آن رخ داد، وجود دارد. بعضی این سفر را خیلی مهم تلقی میكنند و معتقد هستند كه این، نقطه انعطافی در خاورمیانه خواهد بود و بعضی از مسیرها را تغییر خواهد داد. برخی دیگر معتقدند كه این سفر، آغاز تغییر سیاست خاورمیانهای امریكاست كه در دو دهه گذشته مغایر آن چیزی بود كه نشانههای آن در حال ظاهر شدن است. روابط استراتژیك سعودیها با امریكاییها از ٢٠٠١ م دچار خدشه شده بود و معتقد بودند كه امریكاییها به اندازه كافی تعهد به تضمین امنیت عربستان سعودی ندارند. آن معادله سنتی نفت در مقابل امنیت، از نظر عربستان سست شده بود. ٢٠٠١ تاریخ انجام حملات به برجهای دوقلو در نیویورك است و از آن تاریخ، عربستان به عنوان منبع تولید تروریسم و افراط گرایی مورد سوال بود. در ٢٠٠٣ تغییر نظام در عراق اتفاق افتاد و آغاز ابراز نگرانیهای آشكار عربستان سعودی و متحدان منطقهای امریكا به سیاست او بود. عربستان معتقد بود كه تحول در عراق توازن منطقهای را به نفع ایران برهم زده و امریكاییها دیگر حاضر نیستند به خواستههای متحدین سنتی خود در منطقه توجه كنند. اتفاق دهشتناك بعدی برای عربستان، بهار عربی بود و ساقط شدن رژیمهای همپیمان و سنتی و محافظهكار عربی در كشورهای عربی و بروز ناآرامی در تعداد دیگری از كشورها كه به مرزهای عربستان نیز رسیده بود. در یمن و بحرین در ٢٠١١ شاهد ناآرامی بودیم كه از آن به بعد نیز ادامه پیدا كرد.
سفر ترامپ، فرصتی برای انتقامگیری از قطر
ترامپ در عربستان سعودی این پیام را به طور صریح به سران كشورهای اسلامی و عربی داد كه من با مسائل داخلی شما كاری ندارم و منظور او این بود كه فشارهایی كه برای تامین حقوق بشر در هشت سال اوباما و قبل از آن وارد میشد، برداشته شده و دست حاكمان كشورهای عربی برای هرگونه رفتار با شهروندان خود، باز است. ترامپ این پیام را داد كه من با مسائل بین كشورهای عربی كاری ندارم و تاثیر فوری این پیامها اتفاقاتی بود كه در بحرین و قطر، بعد از سفر ترامپ به وقوع پیوست. امارات و عربستان احساس میكنند بعد از سفر ترامپ یك فرصت تاریخی برای انتقام از قطر به وجود آمده است. قطر، بازیگر مستقل شورای همكاری بوده و همیشه سیاستهای او برای این دو كشور آزاردهنده بوده است. قطر، مقر اصلی اخوانالمسلمین در منطقه خلیج فارس است. اماراتیها، اخوان المسلمین را دشمن اصلی خود تلقی میكنند. شبكه الجزیره از نیمه دهه ٩٠ به قول خودشان، به صدای كسانی كه صدا ندارند، تبدیل شد و شروع به حمایت از جنبشهای مردمی عربی كرد و قطریها سعی كردند آن نداشته خود را با شبكه الجزیره تامین كنند. قطر جمعیت ندارد و برای پوشاندن این نقص، به سراغ سوار شدن بر جمعیت عربی و افكار عمومی عربی رفت و شبكه الجزیره نخستین رسانه از این نوع بود كه یك رسانه فراملی در كشورهای عربی به شمار میآمد و افكار عمومی و نارضایتیهای جوامع عربی را پوشش میداد و در بهار عربی معروف شد كه الجزیره، رهبر بهار عربی است.
عربستان قدرت هژمون شدن در منطقه را ندارد
ایران و قطر رابطهای متفاوت و نسبتا بدون تنش داشتهاند. برخلاف اینكه زمینه تنش بین این دو كشور بالاتر از هر دو كشور دیگری در منطقه بود. عمده درآمد قطریها از منبع گاز مشترك بین ایران و قطر است و در طول بیست سال، قطریها به طور یكجانبه از این منبع مشترك برداشت كردند. اما از آنجا كه ایران به دنبال تنش با همسایگان خود نبود و قطر نیز همواره با سیاستی مستقل از عربستان سعودی و امارات، تلاش كردند كه رابطه آرامی را با جمهوری اسلامی ایران داشته باشند. این نیز یكی از اتهامات قطر بود كه زمانی كه عربستان میخواهد به یك هژمون تبدیل شود و دیگری این هژمون ایران است، قطر همراهی نمیكند. همراهی نكردن قطر همراه با عمان یعنی عربستان در حلقه اول متحدان خود دچار مشكل میشود. حوادثی كه پس از سفر ترامپ در بحرین و قطر به وقوع پیوست یك نشانه دیگری بر این بود كه این سفر میتواند نقطه عطفی در تحولات منطقه باشد. كسانی كه بر این اعتقاد هستند دلایل دیگری را نیز برمیشمارند اما دیدگاه دوم این است كه این سفر چیزی جز یك معامله تجاری بین دو فرد ماجراجو، یكی در امریكا و دیگری در عربستان سعودی نبود. نكته دیگری كه در جهت تقلیل دادن اهمیت سفر ترامپ گفته میشود این است كه افكار عمومی عربی و اسلامی بعد از این سفر، نسبت به عربستان سعودی بهشدت منفی شده است و این سفر را در حد دوشیدن ثروتهای كشورهای اسلامی تلقی میكنند. بنابراین، در حال حاضر نیز در داخل مجموعه همكاری شورای خلیج فارس یك به هم ریختگی وجود دارد.
در پایان و در یك جمعبندی میتوان گفت برخلاف آنچه گفته میشد و ترامپ نیز میگفت كه به دنبال اجماعسازی است و قدرت ائتلافسازی دارد، سفر او به منطقه خلیج فارس و به اروپا به این تصویر كه ترامپ میتواند ائتلافسازی كند، كمكی نكرد و در هر دو منطقه به اختلافات دامن زد. در منطقه ما چیزی مثل شرایط قبل از جنگ را بین متحدان سابق بر جای گذاشت و ائتلافسازی علیه ایران نیز كه هدف عربستان سعودی بود، حداقل در این سفر محقق نشد. نتیجه اینكه عربستان سعودی، قدرت هژمون شدن در منطقه اسلامی و عربی را نداشته، ترامپ نیز چیزی به قدرت او برای هژمون شدن اضافه نكرد بلكه تقریبا این موضوع را قطعی كرد كه عربستان سعودی حتی با داشتن امریكا و بهبود روابط استراتژیك خود با آن، قدرت هژمون در منطقه خلیج فارس نخواهد بود. اما این سفر چه پیامی برای ایران داشت؟ عربستان خیلی سعی داشت پیام این سفر انزوای ایران، تخریب برجام و تخریب روابط ایران با كشورهای اسلامی باشد اما تا الان چنین هدفی محقق نشده و كشورهای اسلامی كه در اجلاس ریاض شركت كردند برای ایران پیام فرستادند كه ما در ریاض تحقیر شدیم و اجازه نخواهیم داد كه عربستان سعودی بیش از این ما را در صف خود علیه جمهوری اسلامی ایران قرار دهد.
خلیج فارس؛ تمدن و فرهنگی اصیل / بیژن عبدالكریمی - استاد و پژوهشگر فلسفه
به نظر میرسد اتحادیه عرب از سال ١٩٦٤ رسما استفاده از نام خلیج فارس را برای عربزبانان ممنوع اعلام كرد و بنا بر پارهای از گزارشها، ایرانیها در رسانههای جمعی لااقل تا سال ١٣٨١ نسبت به این مساله بیتوجه بوده و سكوت كرده بودند. در سال ١٣٨١ بود كه با شكلگیری شبكههای اجتماعی و وبلاگهای فارسی، رسانهها از انحصار قدرتها خارج شد و تا حدودی وضعیت تغییر كرد و وبلاگ نویسان ما درباره این موضوع مطالبی را منتشر كردند. همین بحث جوانان در فضای اینترنتی بود كه یك موج را ایجاد كرد. نكته جالب این بود كه این موج، اول در جامعه شكل گرفت سپس به تبع جوانان، محافل رسمی مجبور شدند از این موج دنباله روی كنند. پس از اینكه عربها نام خلیج فارس را تحریم كردند، به نظر میرسد در اطلس مشهور جهانی یعنی در نشریه نشنال جئوگرافیك بود كه در سال ١٣٨٣ در كنار نام بینالمللی خلیج فارس، عنوان دیگری را نیز داخل پرانتز گذاشت و همین امر، خشم و اعتراض را در بین فعالان مدنی داخل و خارج كشور ایجاد كرد. سپس یك طومار اینترنتی با بیش از ١٢٠ هزار امضای ایرانیها مدیر مشهور امریكایی این نشریه را وادار به عذرخواهی از مردم ایران كرد. بعد از این روند است كه تازه مقامات دولتی متوجه اهمیت موضوع میشوند و روزی (١٠ اردیبهشت) را به نام روز ملی خلیج فارس نامگذاری میكنند و بعد از این تحولات است كه در دولت وقت یعنی دوره آقای خاتمی برای پاسداری از این میراث فرهنگی و معنوی با اضافه شدن روز ملی خلیج فارس به تقویم موافقت میشود. برای من دانشآموخته فلسفه، این قصه چند نكته بسیار مهم دربرداشت یا موید دیدگاههای پیشینیام بود؛ یكی اینكه این قصه به نحو بسیار زیادی با شبكههای اجتماعی ارتباط دارد و اگر تحولات در حوزه IT و انقلاب صنعتی دوم نبود شاید ما با روند دیگری در این موضوع خاص مواجه بودیم. آشنایی با منطق تحولاتی كه در حوزه IT شكل گرفته، سبب میشود كه بتوانیم از حدود و ثغور ملی خود نیز دفاع كنیم. نكته جالب دیگر این است كه نام خلیج فارس بیانگر یك امر تاریخی، تمدنی و فرهنگی اصیل است، تاریخ و تمدنی كه حداقل ٥ هزار ساله است و نمیتوان نقش آن را در تاریخ جهان انكار كرد. ایرانیان از معدود ملتها و شاید یگانه ملتی هستند كه هرگز بت نپرستیدند و هیچگاه بردگی را تجربه نكردند. این نكته مهمی است كه باید همه به آن توجه داشته باشند. قصه نامگذاری روزی به نام خلیج فارس و واكنش جوانان ما رفتار نشریه نشنال جئوگرافیك و تصمیمی كه اتحادیه عرب گرفته بود، نشان داد كه دوره جدیدی در تاریخ آغاز شده كه در مقایسه با گذشتهها فقط در دست قدرتها نیست و افراد عادی و تودهها نیز میتوانند اثرگذار باشند.
وحدت و هماهنگی ملت و قدرت سیاسی
درس دیگری كه این قصه برای من داشت وحدت و هماهنگی ملت و قدرت سیاسی بود. به هر حال در جوامعی مثل جامعه ما پدیدار دولت- ملت مدرن به شكل ناقصی شكل گرفته است البته با انقلاب، ما از زمان گذشته بسیار فاصله گرفتیم و روند تشكیل پدیدار دولت- ملت گامهایی به سوی جلو برداشته است. این نكته را نمیتوان انكار كرد اما نمیتوان پذیرفتاین پدیده به نحو كامل شكل گرفته و هنوز ما با تحقق پدیدار دولت- ملت مدرن بسیار فاصله داریم. اما این تجربه را برای ما داشت كه هر زمان وحدت و هماهنگی میان ملت و قدرت سیاسی در جامعهای مثل ما كه هنوز پدیدار دولت- ملت مدرن در آن به طور كامل شكل نگرفته، چگونه میتواند معجزه كند و این وحدت، چیزی است كه ما به آن نیاز داریم و میتواند كشور را از چنگال توطئهها و خطراتی كه آن را تهدید میكند، نجات دهد. بحث درباره نام خلیج فارس باید ما را به مساله اصیلتری سوق دهد؛ اینكه ما چگونه باید از خلیج فارس و خلیج ایرانی پاسداری كنیم. امروز به تبع كل خاورمیانه در منطقه خلیج فارس دلایل و امكانات زیادی وجود دارد كه این خلیج به عرصه جنگ تبدیل شود. آیا تكیه بر قوا و تجهیزات جنگی و اتكا به منطق نیروهای نظامی -كه به هیچوجه نمیخواهم با آنها مخالفت داشته باشم- یگانه مسیری است كه ما باید طی كنیم؟ آیا منطقهای دیگری پیش روی كشور و سیاستمداران ما وجود ندارد؟ آیا نمیتوانیم خلیج فارس و به تبع آن، كل خاورمیانه را با توجه به دلایل گوناگون و سرمایهها و منابع بسیار سرشار آن، به عرصهای برای صلح و همكاریهای منطقهای تبدیل كنیم؟
راهی به گفتمان صلح در منطقه خلیج فارس / محمدجواد حقشناس - فعال سیاسی
عنوان بحث من «استراتژی برد- برد راهی به گفتمان صلح در منطقه خلیج فارس» است. دغدغه امنیت یكی از مهمترین دغدغههای نظامهای سیاسی است كه به ویژه اهمیت آن برای مناطق استراتژیكی همچون خلیج فارس دوچندان است. در این مناطق، همواره بیم از به هم خوردن امنیت وجود دارد. به طور عملی، نهتنها در بحث امنیت در این مناطق بلكه از موضع حیات اقتصادی و سیاسی بر رویكرد بازیگران منطقهای نیز تاثیری بسزا دارد، امنیت جهانی نیز از این زاویه میتواند تابعی از امنیت منطقه مهم خلیج فارس باشد. از قرن شانزدهم، خلیج فارس مورد توجه قدرتهای بزرگ جهانی بوده است. در جنگ جهانی اول و دوم نیز كشف نفت، بر اهمیت آن افزود و سبب شد ایران جزو كشورهای تحت اشغال دو طرف قرار بگیرد و حتی بعد از جنگ دوم نیز یكی از كانونهای جنگ سرد بین امریكا و شوروی بود و در راهبرد استراتژی مهار شوروی از سوی امریكا نیز نقش مهمی را ایفا كرد؛ بعد از جنگ سرد نیز شاهد بودیم كه تئوری نظم نوین جهانی مورد توجه قرار میگیرد و بعد حتی توسط جورج بوش پسر در جنگ دوم خلیج فارس نیز اثرگذاری خود را دنبال میكند و منطقه خلیج فارس در پیوند مستقیم با امریكا و حضور قدرتهای بزرگ و مشخصا ابرقدرت امریكا تبدیل به یكی از شاخصترین مداخلههای امنیتی در این حوزه میشود.
نكتهای كه در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد این است كه كشورهای منطقه به ویژه اعضای شورای همكاری خلیج فارس، تمایل چندانی به رفع اختلاف بین ایران با غرب ندارند. چرا كه عادیسازی این روابط ممكن است این گمان و نگاه را تشدید كند كه این كشورها در سایه قرار خواهند گرفت و از سوی دیگر ممكن است حمایت بیشتر و مستقیم امریكا را نیز از دست بدهند. ما در ماجرای برجام نیز میبینیم كه مشخصا رژیم صهیونیستی و عربستان، بزرگترین مخالفتها را با توافق ایران و ١+٥ داشتند كه به لطف خدا به نتیجه نرسیدند.
بازی برد- باخت در روابط امروز محلی از اعتنا ندارد
كشورهای عضو شورای همكاری خلیج فارس غیر از مسائل هستهای و اختلافاتی كه دارند، بر سر موضوعات دیگری با ایران دارای اختلاف نظرات جدی هستند و ما دو رویكرد متفاوت را با آنها در این حوزهها دنبال میكنیم و طبیعتا از حوزههای اختلافی است. به طور كلی، تداوم اختلافات هویتی، سرزمینی و ساختاری كشورهای منطقه به موازات نقشآفرینی قدرتهای بزرگ و همچنین تلاش برخی از بازیگران برای نیل به یك موقعیت هژمونیك در منطقه مانع فزایندهای برای همكاری شمال خلیج فارس و كشورهای عربی این حوزه شده است. علیالقاعده راهی نیست جز اینكه ما این آموزه را با كشورهای حاشیه خلیج فارس به اشتراك بگذاریم كه بازی برد- باخت دیگر در روابط امروز محلی از اعتنا ندارد و باید به سمت این نگاه رفت كه لزوما پیشرفت یك كشور به ضرر كشور دیگری تمام نخواهد شد. به طور قطع، موقعیت آقای روحانی و دولت ایشان در موقعیت جدید و در پسا انتخابات میتواند یكی از فرصتهایی باشد كه دولت تدبیر و امید با مذاكره، عقلانیت و محاسبه، به سمت حل و فصل مسائل ما با این كشورها پیش برود.
منبع: شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید