فردید، هدایت را به سمت کامو کشاند

1395/12/17 ۰۷:۳۶

فردید، هدایت را به سمت کامو کشاند

«در رشته علوم تربیتی تنها درسی وجود داشت به نام جامعه‌شناسی که «دکتر صدیقی» تدریس می‌کرد. او دانش‌آموخته فرانسه بود که افتخار می‌کرد شاگرد «لوی برول» بوده که او داماد و شاگرد دورکهایم نیز بوده است. لغت جامعه‌شناسی را دکتر صدیقی ترجمه کرد و پیش از آن «علم‌الاجتماع» گفته می‌شد.»


منوچهر آشتیانی از احمد فردید می‌گوید
 

«در رشته علوم تربیتی تنها درسی وجود داشت به نام جامعه‌شناسی که «دکتر صدیقی» تدریس می‌کرد. او دانش‌آموخته فرانسه بود که افتخار می‌کرد شاگرد «لوی برول» بوده که او داماد و شاگرد دورکهایم نیز بوده است. لغت جامعه‌شناسی را دکتر صدیقی ترجمه کرد و پیش از آن «علم‌الاجتماع» گفته می‌شد.»
این جملات منوچهر آشتیانی از نسل اول جامعه‌شناسان ایرانی و استاد جامعه‌شناسی است که در گفت‌وگوی مفصل خود با «مهر» به نکات ویژه‌ای از سال‌های جوانی و خاطرات تحصیل در رشته‌های گوناگون پرداخته است. گفت‌وگویی که در آن آشتیانی خود را «دکتر در جامعه‌شناسی و فلسفه» دانسته و به مسائلی از تاریخ علم‌آموزی در ایران پرداخته که می‌تواند خواندنی باشد. از دیگر نکات برجسته آشتیانی می‌توان به این اشاره کرد که او خواهرزاده نیما یوشیج است. آشتیانی در این گفت‌وگو با اشاره به این مساله که در اواخر دهه 20 وارد دانشگاه شده به عباس زریاب خویی، عبدالحسین زرین‌کوب و مهدی محقق به‌عنوان همدوره‌ای‌هایش اشاره می‌کند و درباره نوع تدریس دروس می‌گوید: «متون درسی ما سراسر جزوه بود. از این ‌و آن نقل‌قول می‌کردند، استاد جزوه می‌خواند و ما یادداشت برمی‌داشتیم و کسی اصلا سوال نمی‌کرد و اگر هم کسی سوالی می‌پرسید، جواب درستی نمی‌دادند.» یادم هست یک‌بار یکی از دانشجویان از استاد پرسید: «این قسمت از سخنان‌تان درباره هیوم با حرف‌های هفته گذشته‌تان تناقض دارد، استاد جواب داد بله در افکار هیوم از این تناقضات خیلی زیاد است!»
این استاد دانشگاه اشاره‌ای نیز به آموزش فلسفه در آن روز دارد. او می‌نویسد: «در مورد فلسفه هم، آشنایی ما با کانت و هگل بسیار ضعیف بود، چون هیچ اثری از آنها ترجمه نشده بود. «روش درست به کار بردن عقل» دکارت تازه ترجمه شده بود توسط ذکاءالملک، به‌عنوان تنها کتاب خارجی فلسفه که ترجمه شده بود. در آن موقع تک‌مضراب‌ها و تکه‌هایی از دیوید هیوم، تکه‌هایی از متون کانت از کتاب «نقد عقل محض» که احمد فردید ترجمه کرده بود من همراه خودم بردم آلمان و کل داشته‌های ما همین تکه‌پاره‌هایی بود که برحسب ضرورت و برحسب رغبت خودش هرکسی ترجمه کرده بود. این تضارب افکاری که اکنون  درباره آرای اندیشمندان الان وجود دارد، مطلقا در آن زمان وجود نداشت.» آشتیانی در ادامه به روزهای حضورش در «انستیتو فرانسه» اشاره می‌کند. محلی که گروهی از شاخصان ادبیات آن روز ایران در آن تصمیم به احیای زبان فرانسه گرفته بودند. آشتیانی «صادق هدایت»، «احمد فردید» و «حسن قائمیان» را سران این انجمن معرفی می‌کند و می‌گوید: «این‌ها از نظر فکری نیمی ‌فرانسوی و نیمی ‌ایرانی بودند. به‌خصوص صادق هدایت. البته در خود پاریس صادق هدایت و احمد فردید با سارتر ارتباط فکری داشتند و بارها با هم بحث و گفت‌وگو کرده بودند. در کافه‌های کنار خیابان در پاریس. می‌دانید آنجا خیلی ساده می‌شود امثال «میشل فوکو» یا «لیوتار» را روی صندلی‌های کافه‌ها در پیاده‌روهای کنار خیابان دید. امروز هم هنوز استادان فلسفه و علوم انسانی در پاریس این عادت را دارند. قائمیان هم دانش‌آموخته فرانسه بود و داشت از کافکا ترجمه می‌کرد. می‌رفتیم کافه‌های لاله‌زار نو، هدایت و فردید بحث می‌کردند و ما میز کناری می‌نشستیم و نظاره می‎کردیم. چراکه آنها اشخاص مهمی ‌بودند و ما دانشجو بودیم.»
 وصف‌های آشتیانی از این جهت قابل شنیدن است که چهره تازه‌ای از احمد فردید را روایت می‌کند: «قائمیان و هدایت شباهت‌هایی به هم داشتند، هیچ‌کدام از این دو ازدواج نکردند و هر دو هم خودکشی کردند! البته دکتر شهیدی هم حضور داشت ولی نیروی محرک فکری ازآن فردید بود. هر چند زمینه‌های آن در صادق هدایت بود ولی فردید، صادق هدایت را به سمت آلبرکامو و کافکا کشاند. هیچ‌کدام از آنها سواد فلسفی فردید را نداشتند. صادق هدایت، اطلاعات ادبی بالایی داشت اما نهایتا در بحث تحت تاثیر او قرار می‌گرفت.»
 آشتیانی پس از تحصیل در آلمان به ایران باز می‌گردد و برای حضور در دانشگاه تهران به‌عنوان استاد داوطلب می‌شود: «بعد از اینکه حدود ۲۰ سال در خارج از ایران به سر بردم، به دکتر صدیقی استاد جامعه‌شناسی که نسبت فامیلی هم با هم داشتیم، نوشتم که مایلم در دانشگاه تهران که قبلا در آن شاگرد اول بودم، تدریس کنم. حالا با مدرک دکتری به ایران آمده بودم و مایل بودم هیات‌علمی ‌بشوم. آن‌ها جلسه مصاحبه‌ای ترتیب دادند که مسئول آن احمد فردید بود. او خیلی سریع متوجه شد که گرایشات مارکسیستی دارم. سپس بحث افلاطون و ارسطو پیش کشیده شد. اما وقتی دید که تسلط نسبی بر مباحث این دو فیلسوف دارم، خوشحال شد و رو به مرحوم صدیقی گفت بدون فهم افلاطون و ارسطو نمی‌توان فلسفه معاصر و هایدگر را شناخت. به هر ترتیب من را پذیرفتند. بعد از این جریانات خیلی با فردید صمیمی‌ شدم. فردید داشت خرده‌خرده وارد مرحله‎ سوم زندگی‌اش می‌شد. یعنی فردیدی که آخرالزمانی شده و به مهدویت اعتقاد پیداکرده، با آن دکتر فردیدی که از جلسات ادبی می‌شناختیم و با هم صحبت کرده بودیم بسیار متفاوت بود.»
او در ادامه نگاهی هم به دانشگاه ملی(شهید بهشتی فعلی) در زمان شاه دارد: «در دانشگاه ملی، تمامی ‌استادان و قسمت عمده‌ای از دانشجویان، از رئیس گروه تا معاون دانشکده، رئیس دانشکده و رئیس دانشگاه مستقیم به ساواک وابسته بودند.» آشتیانی در پایان این گفت‌وگو تحلیلی از وضعیت جریان چپ و کمونیسم ارائه می‌دهد: «ما در داخل بسیاری از کشورها هنوز بقایایی از احزاب سوسیالیستی و کمونیستی را داریم که هنوز برای خودشان نیرویی هستند. این‌ها شاید نتوانند مستقیم عمل کنند ولی در تحرکات اجتماعی بسیاری از کشورها اثر می‌گذارند مانند جریان اشغال وال‌استریت. به نظرم بقایای جریان سوسیالیستی و مارکسیستی به این دلیل باقی می‌ماند، مادامی‌که نظام سرمایه‌داری وجود داشته باشد نقیض آن هم وجود خواهد داشت و مادامی‌که سرمایه‌داری هست، انتقاد اساسی هم به آن هست.»

 

 

منبع: فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: