گفت‌و‌گو با محمد کاظم کاظمی، شناسنامه ایرانی ندارم اما دلبسته فرهنگ ایرانم

1395/11/30 ۰۸:۲۳

گفت‌و‌گو با محمد کاظم کاظمی، شناسنامه ایرانی ندارم اما دلبسته فرهنگ ایرانم

این روزها محفل‌های ادبی مختلفی به بهانه فرا رسیدن یازدهمین دوره از جشنواره شعر فجر در سراسر کشور در حال برگزاری است. جشنواره‌ای که برخلاف سال‌های قبل، قدری بیشتر به‌عنوان برگزاری بین‌المللی‌اش، حداقل در حوزه کشورهای فارسی زبان نزدیک شده و افتتاحیه آن هم نیمه دوم اسفند ماه به میزبانی شهر مشهد برگزار می شود.

 

        
 

مریم شهبازی: این روزها محفل‌های ادبی مختلفی به بهانه فرا رسیدن یازدهمین دوره از جشنواره شعر فجر در سراسر کشور در حال برگزاری است. جشنواره‌ای که برخلاف سال‌های قبل، قدری بیشتر به‌عنوان برگزاری بین‌المللی‌اش، حداقل در حوزه کشورهای فارسی زبان نزدیک شده  و افتتاحیه آن هم نیمه دوم اسفند ماه به میزبانی شهر مشهد برگزار  می شود. جشنواره شعر فجر امسال شرایطی متفاوت از سال‌های قبل را پشت سر می‌گذارد، برای نخستین مرتبه بخشی با عنوان «شعر افغانستان» به آن اضافه شده و مهم‌تر از همه شاعر، نویسنده و پژوهشگری باتبار افغانستانی دبیری علمی‌اش را بر عهده گرفته است. محمد کاظم کاظمی، عضو  گروه علمی برون مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و تا به امروز دبیری و داوری جایزه و جشنواره‌های مختلفی همچون شعر فجر، جایزه جلال و شعر خلیج فارس را بر عهده داشته است. علاوه بر این کتاب‌های مختلفی هم در حوزه زبان و ادبیات فارسی تألیف کرده و در اختیار علاقه مندان قرار گذاشته است؛ با وجود این کاظمی هنوز شناسنامه ایرانی ندارد و مانند بسیاری دیگر از مهاجران افغان حق اینکه مایملکی به نام خود داشته باشد را ندارد. اعتقادی به مرزهای سیاسی میان دو کشور که روزی در دایره جغرافیایی ایران فرهنگی قرار داشتند ندارد و همه را هم وطن می‌داند. از همین رو از دوستان ایرانی‌اش که بیش از سه دهه عمرش در کنار آنان سپری شده می‌خواهد که حداقل چاره‌ای برای فرزندان مهاجرانی که در ایران متولد شده‌اند بیندیشند تا از حق تابعیت ایرانی محروم نشوند.

 

‌ قبل از هر سؤالی درباره جشنواره شعر فجر از خودتان و زندگی‌تان قبل از ورود به ایران بگویید.
متولد سال 1346 در شهر هرات افغانستان هستم، تا سال 1363مدتی هم در کابل زندگی کردم و بعد از آن به همراه خانواده به ایران آمدم. از همان ابتدای ورودم به ایران ساکن شهر مشهد شدم و هنوز هم در این شهر زندگی می‌کنم.
 

‌ چند ساله بودید که به ایران آمدید؟
هفده سال بیشتر نداشتم که به ایران آمدیم و هنوز به شکل جدی وارد عرصه شعر نشده بودم. تحصیلات دوره مدرسه‌ام سپری شده بود که بواسطه شرایط به اجبار مهاجرت کردیم. اتفاقاً یکی از دلایلی که منجر به مهاجرتمان شد این نکته بود که در افغانستان امکان تحصیلات دانشگاهی برای پسرها میسر نبود.
 

‌ چرا می‌گویید برای پسرها؟
با توجه به شرایط کشور، پسرها باید بلافاصله بعد از اتمام دوران تحصیل در مدرسه راهی خدمت سربازی می‌شدند. آن هم در شرایطی که برخلاف ایران، در افغانستان زمان خدمت سربازی چهار سال بود. جوانانی که به سربازی می‌رفتند باید با مجاهدان می‌جنگیدند؛ بعد از آن هم اگر زنده می‌مانند می‌توانستند ادامه تحصیل بدهند. در این چهار سال به طور قطع باید در صف حکومت کمونیستی برعلیه مجاهدین می‌جنگیدند.
 

‌ این اتفاقات به دوران جنگ‌های داخلی افغانستان بازمی گردد؟
بله، زمانی که حکومت کمونیستی افغانستان تحت تأثیر شوروی قرار داشت و جنگ‌های داخلی در جریان بود. بواسطه همین شرایط ناامن بخش قابل توجهی از مردم به کشورهای دیگر مهاجرت کردند.
 

‌ علاقه‌مند شدن شما به ادبیات به فضای خانواده بازمی گردد یا تنها از علاقه شخصی‌تان ناشی می‌شد؟
علاقه‌ام به ادبیات و فرهنگ به دوران کودکی‌ام و فضای خانواده بازمی گردد. پدربزرگم شاعر بود و علاوه بر این سایر اعضای خانواده هم به شعر و ادبیات علاقه بسیاری داشتند. کتاب خواندن، بویژه مطالعه شعر یکی از تفریحات خانوادگی‌مان به شمار می‌آمد. از همین رو چندان بی‌راه نیست اگر بگویم از همان کودکی با شعر و کتابخوانی انس گرفتم. البته شغل پدرم ارتباطی با فرهنگ و ادبیات نداشت و به نوعی می‌توان گفت که در کار فروش قطعات خودرو بود. با وجود این بسیار اهل مطالعه بود و هیچگاه از علایقش در حوزه ادبیات و فرهنگ غافل نمی‌شد، حتی اشعاری هم از او به یادگار مانده است.
 

‌ شما در شرایطی به ایران مهاجرت کردید که دولت با ورود شهروندان افغان به سبب شرایط خاص داخلی کشورتان موافقت کرده بود، با وجود این گویا هنوز بعد از گذشت سال‌ها با مشکلاتی روبه‌رو هستید؟
بله ما در شرایطی به ایران آمدیم که منع قانونی وجود نداشت. البته در ایران هم مانند افغانستان فضای جنگ غلبه داشت. گرچه نوع جنگی که در ایران اتفاق افتاده بود برخلاف افغانستان داخلی نبود و بحث تجاوز عراق به خاک ایران درمیان بود. خیلی از مردم افغان در آن سال‌ها در تنگناهایی که به دلیل محدودیت نیروی کار در ایران وجود داشت کمک حال ایرانیان بودند. حتی در صحنه جنگ تحمیلی هم بسیاری از هموطنان من حضور داشتند و حدود چند صد شهید از افغان‌ها در این نبرد به شهادت رسیدند.
 

‌ شما که می‌گویید دلیل مهاجرت اغلب افغان‌ها به ایران فرار از شرایط ناامن آن زمان کشورتان بود، با این تفاسیر چطور برخی از هموطنان شما به نیروهای رزمنده ایرانی پیوستند؟
همان طور که گفتم بحث جنگ شما با جنگ ما فرق داشت. جنگ افغان‌ها داخلی و منطقه‌ای بود و برخی مردم آن را حتی قبول هم نداشتند. افغان‌هایی که به نیروهای رزمنده ایرانی پیوستند و در جنگ شرکت کردند اغلب به دلایل اعتقادی- دینی به کمک مردم همسایه خود شتافتند. آنان بواسطه عقاید مشترک دینی با شما ایرانیان مرزی میان دو کشور احساس نمی‌کردند و علاقه‌مند بودند که در این دفاع با همسایگان خود شریک شوند.
 

‌ پس شما در شرایط کاملاً قانونی به ایران آمدید؛ با این حساب شناسنامه ایرانی دارید یا با مشکلاتی که مهاجران غیرقانونی دست وپنجه نرم می‌کنند مواجه هستید؟
نه من هنوز شناسنامه ایرانی ندارم؛ ایران براساس مقرراتی که دارد ما را تنها به‌عنوان یک مهاجر به اصطلاح موفق پذیرفت. البته شکل قبول پناهندگی ما با پناهندگی رایج در کشورهای دیگر تفاوت‌هایی داشته و دارد. قوانین و مقررات تابعیت در ایران قدری سخت است و اینکه یک مهاجر بتواند تابعیت ایرانی پیدا کند دشوار است. از سوی دیگر واقعیت اینجاست که ما هم چندان پیگیر دنبال کردن راهی برای به دست آوردن تابعیت ایرانی نبودیم چراکه بواسطه شرایط ناامن کشورمان وادار به مهاجرت شده بودیم و امیدوار بودیم که روزی به وطن خود بازگردیم. اما در عمل وقتی مهاجرت و ماندگار شدنمان بیش از سه دهه طول کشید و نسل جوانمان در اینجا به میانسالی و پیری رسید شرایط عوض شد. بسیاری از فرزندان ما در ایران متولد و تربیت شدند و طبیعی بود که برخلاف والدینشان، هیچ خاطره‌ای از افغانستان نداشتند و اینجا را وطن خود می‌دانستند. از همین رو انتظارمان از دولت ایران این است که حداقل شرایطی فراهم کنند تا جوانان مهاجری که در ایران متولد شده‌اند بتوانند شناسنامه ایرانی و تابعیت این کشور را بگیرند.

فرزندان شما هم شناسنامه ایرانی ندارند؟
به طور عموم فرزندان مهاجران شناسنامه ایرانی ندارند، حتی اگر در ایران متولد شده باشند هم از آن محروم هستند. البته قانونی در ایران وجود دارد که اگر فردی جواز اقامت در ایران داشته باشد و بر اساس آن اقامت، نام فرزندش در اداره ثبت احوال ثبت شود و او به سن هجده سالگی برسد می‌تواند برای دریافت شناسنامه اقدام کند. در آن هنگام کمیسیون‌هایی تشکیل می‌شود، مراحلی به نسبت طولانی طی می‌شود و در صورت اتمام موفقیت‌آمیز آن فرد قادر به دریافت تابعیت می‌شود.
 

‌ مهاجرانی مانند شما که از جمله چهره‌های دانشگاهی و ادبی هستید هم چنین  مشکلاتی دارید؟
برخی از مشکلات مهاجران، عموم مردم را شامل می‌شود؛ بنابراین چه من که چهره‌ای فرهنگی هستم و چه مردم مهاجر عادی، همگی با آن مواجه هستیم. اما برخی از محدودیت‌ها هم هستند که برای افرادی که دارای گذرنامه و اجازه اقامت هستند کمتر اعمال می‌شود. اما همان گونه که گفتم در مجموع شرایط فرهنگی، دانشگاهی یا نخبه بودن فرد تأثیر چندانی در مسائل اقامتی و معیشتی مهاجران ندارد. بر اساس این قوانین استخدام من هم در ادارات امکان ندارد، حتی قادر به خرید ملک، ماشین و مایملکی به نام خودم نیستم.
 

‌ به زندگی ادبی خودتان برگردیم؛ شما سال 63 به ایران مهاجرت می‌کنید. این مهاجرت تغییری در فعالیت‌های ادبی‌تان نداشت؟
تغییر منفی که نه، چراکه بی‌اغراق تأثیری عمیق ومثبت به روی فعالیت‌های ادبی‌ام باقی گذاشت. شاعری را از افغانستان آغاز کرده بودم منتها زمانی که به ایران آمدم با محیط ادبی بسیار غنی و خوبی روبه‌رو شدم. در آن سال‌ها بواسطه شرایط جنگی خاص در افغانستان توجه چندانی به فعالیت‌های ادبی نمی‌شد. از همین رو وقتی به ایران مهاجرت کردیم هم خیال آسوده تری برای فعالیت‌های ادبی داشتم و هم اینکه به هر حال نمی‌توان منکر این شد که شعر ایران بسیار جلوتر از شعر افغانستان بود. ایران هم برخوردار از محیط امن تری بود و هم دولتمردان ایرانی توجه و علاقه بیشتری به ادبیات نشان می‌دادند. شاید اگر به هر کشور دیگری به غیر از ایران سفر می‌کردم هیچگاه فرصتی برای دنبال کردن فعالیت‌های ادبی‌ام آن هم به شکل امروز پیدا نمی‌کردم. در آن سال‌ها جریان شعر انقلاب و بعد از آن شعر جنگ رونق بسیاری داشت و شاعران توانایی هم مشغول فعالیت بودند که نفس تازه‌ای به ادبیات معاصر فارسی دمیده بودند.
 

‌ از چه سالی به شکلی جدی فعالیت‌های ادبی‌تان را آغاز کردید؟ بویژه که تحصیلات دانشگاهی‌تان هم از رشته‌های مهندسی و کاملاً بی‌ارتباط با ادبیات بوده است؟
ارتباط جدی‌ام با شعر و شاعری محصول ارتباط و تعامل با دوستان شاعر در حوزه هنری مشهد و کانون نویسندگان آموزش و پرورش بود. حتی علاقه‌ام به مطالعه و پژوهش‌های ادبی هم نتیجه همراهی و مساعدت همان دوستان است که تمام جنبه‌های زندگی‌ام را پر کرد. گاهی اوقات فرد تنها شاعر است و در کنار آن شغل دیگری هم دارد. اما وقتی که فعالیت‌های او نوشتن و تألیف کتاب‌های آموزشی و حضور و فعالیت در جلسات نقد ادبی می‌شود دیگر جنبه کاری هم برای وی پیدا می‌کند. فعالیت‌های ادبی از اواسط دوران تحصیلم در دانشگاه آنقدر برایم جدی شد که تبدیل به حرفه‌ام شد. به‌عنوان نمونه در برنامه‌های آموزش و پرورش هم تدریس به عهده داشتم و حتی جزوه‌های آموزشی تألیف می‌کردم. به مرور متوجه شدم که نمی‌توان همزمان دو شغل را کنار هم داشت، یا باید به سراغ فعالیت‌های مرتبط با مهندسی عمران که رشته تحصیلی‌ام بود می‌رفتم یا اینکه به طور جدی کار در حوزه ادبیات را ادامه می‌دادم. از همین رو بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی به طور کامل وارد فعالیت‌های ادبی و پژوهشی شدم.

همکاری‌هایتان در فضای رسانه‌ها بیشتر با نشریات ایرانی بوده یا افغان؟
با رسانه‌های افغانستان همکاری چندانی نداشتم چرا که در آن زمان رسانه‌های کشورم تا حدود سال 71 بیشتر در دست رژیم کمونیستی بود. بعد هم که دوره طالبان آغاز شد و تقریباً تا سال هشتاد ارتباطی با رسانه‌های داخلی افغانستان نداشتم. اما با رسانه‌های ایرانی همکاری بسیاری داشتم آنچنان که نخستین مطلبی که از من منتشر شد به سال 69 و در روزنامه اطلاعات بازمی گردد. تقریباً 3-22 ساله بودم و از همان دوران ارتباط پررنگی با رسانه‌ها پیدا کردم. در روزنامه‌های دیگری مانند قدس و خراسان و مجله‌هایی مانند مجله شعر و... هم همکاری داشتم و گاه صفحات ثابت هم داشتم.
 

‌ شما که اینقدر از علاقه شخصی و خانوادگی‌تان به ادبیات می‌گویید چطور شد که از ابتدا به سراغ تحصیل در این رشته نرفتید؟
در ابتدا ادبیات تنها در حد شعر سرودن برایم جذاب بود. شعر و شاعری هم که به تنهایی زمان چندانی طلب نمی‌کند و می‌توان کنار آن به کار دیگری هم اشتغال داشت. راستش گمان نمی‌کردم که توانایی فعالیت در بخش‌های دیگر ادبیات را هم داشته باشم و خودم را تنها یک شاعر می‌دیدم. البته آن زمان تحصیل در رشته‌های مهندسی هم در خانواده‌ام رواج داشت و از آنجایی که برادر بزرگ ترم هم در یکی از رشته‌های مهندسی درس خوانده بود من هم به همان مسیر قدم گذاشتم.
 

‌ چرا اغلب اشعارتان در قالب‌های کلاسیک جای می‌گیرد؟
یکی از مهم‌ترین دلایلی که عمده توجهم به قالب‌های کلاسیک شعر است به سال‌های زندگی‌ام در افغانستان بازمی گردد. در آن سال‌هایی که شخصیت ادبی‌ام در حال شکل‌گیری بود تنها به اشعار کلاسیک و سروده‌های دوره خراسانی دسترسی داشتم. از سوی دیگر بواسطه آنکه بیشتر اشعارم برای جامعه افغان بود، سلیقه جمعی مردم، هم من وهم دیگر شاعران را به فعالیت در قالب‌های مذکور تشویق می‌کرد. البته با شعر نو هم از نظر تئوری بیگانه نبودم و آثار شاعران نوپرداز بسیاری را خوانده ام، درباره آنها بحث کرده‌ام و حتی کتاب نوشته‌ام.
 

‌ با توجه به فرهنگ و حتی تاریخ مشترک ایران و افغانستان، چقدر میان ادبیات معاصر هر دو کشور وجه تشابه می‌بینید؟
شعر فارسی ایران و افغانستان در زمان‌های قدیم بسیار مشابه هم پیش می‌رفت. اما از حوالی زمانی که این دو کشور جدا شدند کم کم شعر آنها رنگ و بویی متفاوت از یکدیگر پیدا کرد. شعر افغانستان در مکتب هندی ادامه پیدا کرد اما در ایران مکتب بازگشت به میان آمد و شعر به دوره خراسانی بازگشت. بعد از آن بواسطه برخی تحولات در ایران و آشنایی مردم آن با جهان غرب، شاعران به شعر نو گرایش پیدا کردند اما این روند در شعر افغانستان خیلی به کندی اتفاق ‌افتاد. این تفاوت در حدود دوره مشروطه باقی ماند ولی بعد از آن باز هم رنگ و بوی شعر در هر دو کشور بسیار به هم نزدیک شد. ما در افغانستان شعر نیمایی، سپید و... داریم. البته در یک دوره کوتاهی، در دوره کمونیست‌ها که ارتباطات افغانستان به طور کامل با بیرون قطع می‌شود اما در سال‌های اخیر باز هم ارتباط ادبی میان دو کشور بیشتر شده و از نظر سبک در مسیری بسیار نزدیک به هم حرکت می‌کنند.
 

‌ از نظر محتوایی چطور؟
در بحث محتوایی تفاوت قابل توجهی میان شعر هر دو کشور وجود دارد بویژه که شعر معمولاً منعکس‌کننده شرایط داخلی هر کشوری به شمار می‌آید.
 

‌ این شباهت و نزدیک شدن دوباره ادبیات هر دو کشور تحت تأثیر ورود کتاب‌های ایران به افغانستان بود؟
بخشی از آن به این دلیل است و بخش مهم تری هم تحت تأثیر تولد و رشد تکنولوژی‌های نوین ارتباطی است. این مسأله بشدت تحت تأثیر ارتباطات مجازی شاعران افغانی با ایرانی، بویژه در سال‌های اخیر است. زمانی که بعد از طالبان دوباره دروازه‌های کشور به سوی کشورهای دیگر باز شد کتاب‌های بسیاری از ایرانیان به کشورمان راه پیدا کرد. حتی رسانه‌ها و تلویزیون ایران هم در افغانستان مخاطب پیدا کرد. خوشبختانه شرایط به گونه‌ای شده که در دورافتاده‌ترین روستاها هم می‌توان به فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی دست پیدا کرد که همین بهانه‌ای برای تعامل بیشتر شده است. البته علاقه‌مندی به این تعامل بیشتر از سوی افغانستان بوده چراکه آثار بیشتری از کشور شما به دست مردم ما رسیده تا اینکه برعکس آن اتفاق افتاده باشد.

شرایط سیاسی و ناامن داخلی افغانستان طی دهه‌های اخیر تأثیری در شکل‌گیری شعر اعتراض در ادبیات کشورتان داشته؟ یا این درگیری‌ها آنقدر زیاد بوده که فرصتی برای پرداختن به ادبیات برای مردم باقی نمانده؟
جنگ‌های داخلی افغانستان ضربه بسیاری از جهت جنبه‌های فنی به شعر و ادبیاتمان زد. بسیاری از نهادهای اجتماعی که می‌توانست تربیت شاعران را در پی داشته باشد دچار آسیب شد. منتها با تمام آسیب‌هایی که به دنبال داشت یک جانمایه محتوایی و یک روح، حس و حتی درد خاصی به شعر افغانستان بخشید که تا پیش از آن در شعرمان دیده نمی‌شد. این شعر عصاره‌ای از رنج و درد بود و امتیازی برای شعرمان شد که برای مردم ایران جذاب بود.
 

‌ پس می‌توان این جنگ‌ها را باوجود تمام آسیب‌هایی که برای ادبیات افغانستان به دنبال داشته موجب ایجاد جهشی در شعر کشورتان هم دانست؟
به طور قطع همین طور است. شاید اگر طی این دهه‌ها از آرامش و ثبات در عرصه داخلی برخوردار بودیم شعرمان تا این اندازه مورد توجه قرار نمی‌گرفت. منتها از طرفی هم آسیب‌های خودش را هم در پی داشت. این جنگ‌ها موجب مهاجرت مردم افغان به کشورهای مختلف و در نتیجه شکل‌گیری شعر مهاجرت هم شد. هم‌اکنون بسیاری از آثار با ارزش ما در حوزه ادبیات در کشورهای دیگر خلق می‌شود.
 

‌ هم‌اکنون چه نگاهی به وضعیت ساختاری و مضمونی شعر و در ابعاد کلی‌تر آن ادبیات در کشورتان دارید؟
از نظر ساختار شعر افغانستان تفاوت چندانی با شعر امروز ایران ندارد، جالب اینجاست که حتی موج‌های گذرایی که در شعر ایران به پا می‌شود تأثیر خود را بر شعر برخی شاعران افغان باقی می‌گذارد. این اثر‌گذاری از سال‌های بعد از واقعه یازدهم سپتامبر و قرار‌گیری دولت جدید در افغانستان زیاد شده است.
 

‌ شعر در افغانستان مخاطبان بیشتری دارد یا داستان؟
به طور سنتی از گذشته‌های دور شعر مورد توجه مردم افغانستان بوده است اما در سال‌های اخیر تغییراتی رخ داده است. البته چون ساکن مشهد هستم نمی‌توانم قضاوت دقیقی در این رابطه داشته باشم.
 

‌ برگزاری جشنواره‌هایی نظیر جشنواره شعر فجر چقدر به ارتقای ادبیات فارسی کمک می‌کند؟
شعر فجر به طور کلی یک جشنواره ملی شعر است که کم کم در حال بین‌المللی شدن هم هست. شعر به دو پشتوانه نیاز دارد که نخستین مورد آن بحث آموزشی است. جشنواره شعر فجر و دیگر جشنواره ها اغلب به طور طبیعی از این مورد بی‌بهره هستند و نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که در حوزه نقد و آموزش شعر تأثیری داشته باشد. منتها همان طور که گفته شد باعث می‌شود متولیان بدانند که باید به این جشنواره برای حمایت از مهم‌ترین ثروت معنوی کشورمان توجه بیشتری شود. البته قدری هم موجب معرفی شاعران و آثار آنان می‌شود. جشنواره‌ها در مجموع بیشتر ویترین محصولات ادبی هستند و نمی‌توان از آنها به‌عنوان کارگاه تولید ادبی انتظاری داشت.

 

امسال بخشی با عنوان شعر افغانستان در نظر گرفته شده، استقبال از آن در کشورتان چطور بوده؟
در نظر گرفتن بخشی ویژه شعر افغانستان موجب به جای گذاشتن نگاهی مثبت در دیده مردم کشورم شده است. حتی نگاه به مهاجران هم در ایران در حال تغییر است و در رسانه‌های ایرانی هم اتفاقات دیگری رخ داده که موجب توجه به ادبیات کشورم شده است. البته نمی‌توان منکر این شد که در داخل افغانستان ما اغلب با دو گروه روبه‌رو بوده ایم. یک گروه همان موافقان ایران هستند که حتی تعدادی از آنان جان خود را هم در جنگ فدا کردند. اما گروه دیگر بواسطه تجربه‌های تلخی که از کار و زندگی در ایران به دست آورده‌اند نگاه چندان مثبتی حتی به این بخش جشنواره هم ندارند. این افراد بیشتر به تحولات جوامع غربی علاقه دارند و ترجیح می‌دهند تحولات مثبت کشور همسایه خود را نادیده بگیرند.

انتخاب شما به‌عنوان دبیرعلمی جشنواره شعر فجر هم اتفاق تازه‌ای است که در حوزه ادبیات شاهد آن هستیم؛ این قبیل اقدامات می‌تواند موجب تعامل هر چه بیشتر اهالی فرهنگ هر دو کشور شود؟
بله، بسیار مؤثر خواهد بود. از اوایل دهه نود رویکرد متفاوتی حداقل در بخش‌هایی از ایران، از جمله رسانه‌ها، تصمیم گیری‌های فرهنگی و حتی در نظرات برخی سیاستمداران در ارتباط با مهاجران افغان در حال وقوع است.
‌ از گذشته‌های دور یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های ایرانیان شعر و شعردوستی‌شان بوده اما حداقل در میان جشنواره‌هایی که با عنوان فجر برگزار می‌شوند می‌بینیم که شعر در جایگاهی پایین‌تر از فیلم و موسیقی قرار دارد!
شعر از دیرباز تا به امروز ثروتی ملی برای ایرانیان بوده است اما به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر بعد از ورود جدی هنرهای دیگر به زندگی مردم، بخش عمده‌ای از کارکردهای آن رنگ باخته است. هنرهایی مانند موسیقی و فیلم با توجه به برخورداری از جذابیت‌های مختلف رقیبانی جدی برای شعر شده‌اند.
 

‌ فکر می‌کنید بتوان گفت که شعر در جامعه امروز کارکرد گذشته‌اش را ازدست داده است؟
شاید بهتر باشد که بگوییم شرایط حضور آن در زندگی مردم عوض شده به‌عنوان مثال به هر حال چه بخواهیم و چه نخواهیم شعر نه تنها در متن یک فیلم، بلکه حتی در هنرهای تجسمی و حتی در قالب ترانه در موسیقی هم در جریان است. اما شاید این مسأله چندان برای مردم محسوس نباشد. در این شرایط کسی خود شاعر را نمی‌شناسد، شاعر حضور دارد اما گویی در پشت صحنه است و مردم از وجود او باخبر نمی‌شوند.
 

‌ امسال سطح آثار را چطور دیدید؟
هنوز تا برگزاری مراسم اختتامیه  دراواسط اسفند ماه فرصت باقی مانده، از همین رو اجازه بدهید قضاوت دقیق را روزهای آخر انجام بدهیم چراکه هنوز داوری‌ها به پایان نرسیده است. امسال دبیرخانه تمام کتاب‌های منتشر شده شاعران در سال گذشته را جمع آوری و بررسی کرده است. البته دوره بررسی برای شاعران افغان یک دوره 10 ساله است که نبودن آنها در دوره‌های گذشته جشنواره شعر فجر جبران ‌شود.
 


منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: