هراس از نوآوری! / دکتر سید یحیی یثربی

1395/8/26 ۰۸:۲۹

هراس از نوآوری! / دکتر سید یحیی یثربی

فکر در سینه در آید نو به نو خند خندان پیش او تو باز رو هرچه آید از جهان غیب‌وش در دلت ضیفست او را دار خوش[1] مولوی در این دو بیت به نکته ای اشاره می کند که در عرفان و فلسفه، هردو، بسیار مهم و آموزنده است و آن اینکه گاهی فکر تازه ای به ذهن آدمی می رسد. این فکر تازه، ممکن است پیشاهنگ حقیقت بزرگی باشد. پس انسان باید این میهمان تازه وارد را گرامی داشته، آن را از خانه دلش بیرون نکند که اگر چنین کند، ممکن است نعمت بزرگی را از دست داده باشد.

 

 

فکر در سینه در آید نو به نو                                        خند خندان پیش او تو باز رو

 هرچه آید از جهان غیب‌وش                                       در دلت ضیفست او را دار خوش[1]

مولوی در این دو بیت به نکته ای اشاره می کند که در عرفان و فلسفه، هردو، بسیار مهم و آموزنده است و آن اینکه گاهی فکر تازه ای به ذهن آدمی می رسد. این فکر تازه، ممکن است پیشاهنگ حقیقت بزرگی باشد. پس انسان باید این میهمان تازه وارد را گرامی داشته، آن را از خانه دلش بیرون نکند که اگر چنین کند، ممکن است نعمت بزرگی را از دست داده باشد.

بسیاری از اکتشافات و نظریه های بزرگ علمی، نخست به صورت یک فکر کوچک در ذهن یک انسان شکل گرفته اند. چنانکه از افتادن سیبی، فکری نو و تازه در ذهن نیوتن پدید می آید که منجر به کشف بزرگ نیروی جاذبه می گردد. اما، اگر نیوتن این فکر را جدی نمی گرفت و به آن نمی پرداخت، حتماً بشریت زیان بزرگی می دید.

در تاریخ علم و فلسفه، ما می بینیم که افراد خاصی با جدی گرفتن یک فکر کوچک به نتیجه های بزرگی دست یافته اند. این افراد نظریه های جدید را همانند میهمانان بزرگ گرامی داشته و ارج نهاده اند. اما، ما هنوز به این نکته توجه نداریم، بلکه نظریه ها و افکار جدید را با خود سانسوری از ذهن خود بیرون می رانیم و به دست فراموشی می سپاریم! و اگر هم خود بیرون نرانیم و آن را در جامعه مطرح کنیم، جامعه آن فکر جدید را می راند و نابود می کند!

به همین دلیل، از تحول بازمانده ایم و در زمینه علوم انسانی نتوانسته ایم سخنی نو داشته باشیم. گرچه در علوم تجربی، با در پیش گرفتن روش غربیان، ما نیز در تولید علم سهمی داریم؛ در علوم انسانی همچنان عقب مانده ایم!

غربیان سخن دکارت را جدی گرفتند که باید با شک در محتوای ذهن خود، اقدام به بازسازی فکر و ذهن کرد، به همین دلیل پیشرفت کردند. در حالی که، قرن ها پیش از دکارت، متفکران مسلمان (جبایی ها) با بیانی روشن اعلام کردند که نخستین واجب بر هر انسان تازه بالغ، آن است که شک کند، زیرا حرکت فکری بی آنکه انسان در محتوای ذهن خود شک کند، امکان ندارد.[2] اما، ما این سخن و راهنمایی جبایی ها را جدی نگرفتیم و همچنان بی حرکت ماندیم.

همه مورخان، نقش ابن رشد را در تحولات غرب پذیرفته اند. با این وصف، ما نه تنها او را جدی نگرفتیم، بلکه کتاب هایش را سوزانده و خودش را تبعید کردیم.

در سال 595 هجری، تابوت ابن رشد را به یک طرف استر و کتاب‌هایش را به طرف دیگر آن بار کرده بودند تا نشان دهند جنازه کسی را به گورستان می‌برند که به اندازه وزن خود کتاب نوشته است! اما، وقتی که من، حضور ابن عربی جوان را در این تشییع جنازه[3] مورد تأمل قرار دادم، آن صحنه را نماد مرگ فلسفه و تشییع فیلسوف و آثار فلسفی به وسیله کسی که با دفن فلسفه، عرفان را در جهان اسلام به اوج قدرت رساند، یافتم!

ولی، وقتی چند اثر همین ابن رشد در مغرب زمین ترجمه شد، به قول برتراند راسل، اگرچه برای شرق اسلامی یک بن بست بود، برای غرب مسیحی تبدیل به نقطه آغاز شد![4] و الهام بخش روشنفکری و روشن اندیشی آنان گردید.

غربیان، او را که ما تحقیر و طرد کرده بودیم، ارج نهادند، آثارش را خواندند و فهمیدند و از او الهام گرفتند. هم اکنون، آثار قدردانی غرب از ابن رشد را به صورت های مختلف می بینیم. نه تنها در تاریخ علم و فلسفه نقش او را در تحول مغرب زمین فراموش نکرده اند، بلکه مکتب فکری به نام او پدید آمد به نام اوروییسم.[5] رافائل نقاش بزرگ ایتالیایی تصویر او را کشیده است. دانته در کتاب کمدی الهی خود از وی نام می برد. خورخه لوییس بورخس کتابی درباره او به نام «در جستجوی ابن رشد» می نویسد. جیمز جویس در کتاب «اولیس» خود از وی یاد می کند. درباره او فیلم ساخته می شود. سیارکی در آسمان به نام وی نامگذاری می شود و گودالی بر روی ماه به نام او ثبت شده است!

 

ما چه کرده ایم؟

از میان تمام کتاب های ابن رشد که به گفته برخی 50 جلد و به عقیده عده ای دیگر 78 جلد است، تنها و تنها یک کتاب او «تهافت التهافت»[6] به فارسی ترجمه شده است!

در یکی از معدود کتاب هایی که به نام او نوشته شده است،[7] اصلاً مشخص نیست چرا نویسنده عنوان کتابش را به ابن‌رشد اختصاص داده است، در حالی که در این کتاب به بررسی دیدگاه همه فلاسفه مسلمان از فارابی تا ابن‌رشد پرداخته است.[8]

از میان همه آثاری که در جهان درباره ابن رشد نوشته شده است، تنها یک کتاب با عنوان «ابن رشد» نوشته دمینیک اوروی توسط فریدون فاطمی ترجمه شده است.[9]

در نهایت اینکه، تنها کتابی که در شرح حال، افکار و آثار ابن رشد توسط یکی از اساتید فلسفه نوشته شده و حتی جایزه کتاب سال را از آن خود کرده است، چنان ناقص و غلط و بیراه است که خواننده هرگز نخواهد فهمید ابن رشد چه کسی بوده و چه کرده است![10] در این کتاب که درخشش ابن رشد در حکمت مشاء نام گرفته است، اثری از نکته های درخشان ابن رشد نیست و حتی در مواردی که نویسنده به نقل از دیگران، نکته ای را به میان آورده است، آن را مورد حمله قرار داده، بی آنکه خود به عمق و اهمیت آن نکته پی برده باشد.

اما، اینکه چرا امثال آقایان دینانی و آیینه وند چیزی از ابن رشد نمی آموزند و نمی توانند ابن رشد را عامل حرکت فکری قرار دهند، به خاطر آن است که با ذهن روشن و اندیشه دقیق به سخنان او توجه نمی کنند. ابن رشد در مباحث مختلف، سخنان راهگشا دارد، از بحث علیت گرفته تا مسئله کلیات! من اینک، تنها به تفکر دقیق وی در بحث کلیات اشاره مختصری می کنم که فیلسوفان و اساتید فلسفه ما نتوانسته اند آن را دریابند!

 

ابن رشد در بحث کلیات دو نکته بسیار مهم دارد:

1- اگر کلی مابه­ازاء عینی و خارجی نداشته باشد، از نظر معرفت انسانی ارج و اعتبار نخواهد داشت.[11] این نکته در آثار ابن سینا و صدرا و پیروانش نیست. برای اینکه آنان از ارتباط بحث کلی با معرفت‌شناسی بی خبر بودند. لذا، فقط به اثبات وجود ضمنی کلی در خارج اکتفا کرده و آن را به معرفت شناسی ربط نداده‌اند. درخشش ابن رشد در میان فلاسفه ما یکی در همین جاست که او نیز، مانند آبلارد مسئله وجود کلی در خارج را به طور جدی مطرح کرد. اما، آبلارد با بحث وجود کلی به تعبیر ژیلسون، ندانسته از منطق به معرفت شناسی آمد[12] و با دقت های او و دیگران محوریت دانش و معرفت از ذهن و مفاهیم کلی به عین و موجودات جزئی انتقال یافت. بی تردید، ابن‌رشد هم اگر جدی گرفته می‌شد، ما هم به چنان راهی می‌رفتیم که غرب رفت.

 

2- متفکران بزرگ فرانسیسی غرب در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی از ستایندگان ابن رشد بودند.[13] اوکامی (نیمه اول قرن 14 م) محور معرفت را از معقولات ذهنی به اشیاء خارجی منتقل کرده و گفت کلیات، اسمائی بیش نیستند. بنابراین، باید به عنوان ابزار معرفت و فهم به کار روند، نه موضوع آن.[14]

 

یکی دیگر از درخشش‌های ابن رشد در بحث کلیات این است که او این نکته را یک قرن پیش از اوکامی مطرح کرده بود و بعید نیست که اوکامی این نکته را از او گرفته باشد.

ابن رشد می‌گوید: «علم به کلی تعلق نمی‌گیرد. بلکه به جزئیات تعلق می‌گیرد و انسان جزئیات را به صورت کلی درمی‌یابد».[15] نیز می گوید: «کلی معلوم ما نیست، بلکه وسیله و ابزار ما در کسب معرفت است».[16]

شاید این نکته چندان مهم به نظر نیاید. اما، با توجه به سابقه افلاطونی و عرفانی، معرفت شناسی محور معرفت کلیات است و جزئیات قابل اعتنا نیستند! این گونه پیشنهادها هستند که راه را برای رشد علوم و تحول انسان باز می‌کنند. دریغا که این پیشنهادها در غرب جدی گرفته شدند، اما ما هنوز به دور کلیات می‌چرخیم و به آن افتخار هم می‌کنیم. ما از اینکه عالی ترین نوع معرفت ما، یعنی فلسفه با دانش و تجربه ارتباط یابد، هراسانیم و سخت به حفظ فاصله فلسفه از علم تلاش می‌کنیم.

از این رو، نه شرحی بر کتاب های ابن رشد نوشته ایم، نه آن ها را حتی به همان زبان عربی، لاتین و یا عبری منتشر و یا ترجمه انگلیسی و فرانسوی آن ها را چاپ کرده ایم! جوان فلسفه خوان امروزی که در دانشگاه و یا مراکز فلسفی به خواندن و مطالعه آثار فلسفی می پردازد، چقدر ابن رشد را می شناسد؟ از فلسفه ابن رشد چه می داند؟ و چقدر از تفکر او بهره گرفته است؟

ما که تجلیل از بزرگان و گذشتگانمان همه جهانمان را تسخیر و گوش و چشم عالم را پر کرده است، آیا هرگز شده است که یکی از همه آن هزینه هایی که برای تجلیل از امثال ابن عربی و غزالی صرف کرده ایم، صرف فقط و فقط معرفی ابن رشد یا چاپ و انتشار یکی از آثارش کنیم؟

 

راستی چرا چنین هستیم؟

به نظر من، جمود فکری، گذشته گرایی و تعصب ما را از حرکت باز داشته است. ما باور داریم که گذشتگان مان که فقط آن ها را در یک یا دو نفر خلاصه می کنیم، همه چیز را می دانستند و جز آنها به کسی نمی پردازیم. مثلاً، گذشته فلسفه ما، ابن سیناست و با فیلسوفان دیگر کاری نداریم و دقت های امثال ابوالبرکات بغدادی را نادیده می گیریم. طبعاً، به ابن رشد هم اهمیتی نمی دهیم. چنانکه جناب دینانی در همان کتاب خود درباره ابن رشد، نظر کسانی را که ابن رشد را راهگشای توجه به پیش رو به جای پشت سر معرفی کرده‌اند، یک نسبت ناروا شمرده‌اند «که این گونه نسبت ها از طرز تفکر الحادی و تحصلی خود آنها سرچشمه می‌گیرد».[17] سپس، دلیل ادعای خود را چنین ذکر کرده‌اند که‌ «حقیقت در ظرف زمان محدود نیست و نسبت آن به گذشته و آینده یکسان است». [18]

آقای دینانی از این نکته غفلت کرده‌اند که «حقیقت» با «درک انسان ها از حقیقت» فرق دارد! ایشان که خودشان این مطلب را، به دلیل ناآشنایی با تفکر جدید غرب متوجه نشده اند، غربیان را متهم کرده­ که ابن‌رشد را درست درک نکرده‌اند! غافل از اینکه غرب با همین درس آینده نگری که از ابن رشد آموخته است، روز به روز بیشتر پیش می رود و ما با گذشته گرایی خود، روز به روز بیشتر عقب مانده ایم.

ما هنوز هم نمی خواهیم بدانیم که ابن رشد یک تنه در مقابل آموزه های غزالی ایستاد که خودش به تنهایی یک قرون وسطا بود!

غزالی با همه حرمت، شهرت، کثرت آثار، موقعیت سیاسی نظامیه و موقعیت معنوی عزلتش، با دفاع از وضع موجود و جوّ حاکم بر جامعه اسلامی و نیز به دلیل مخالفت با هرگونه دانش‌طلبی و تحقیق، زمینه کجروی فرهنگی را در جهان اسلام تقویت کرد. نتیجه کار آن شد که در اثر تأکید بر عوامل و شرایطی، همانند محافظه‌کاری و تقلید، تحقیر و ارعاب عقل و اندیشه، سوق دادن علاقمندان دانش و معرفت به حوزه‌های مبهم و بی‌قاعده و قانون تصوف و اشعریت، دعوت به‌تسلیم و اطاعت کورکورانه از فرمان قدرت آسمانی و زمینی و ده‌ها نکته دیگر، چندگونه وارونگی و انحراف در جامعه اسلامی اتفاق افتاد. با این همه، چنان هنوز در جامعه ما مورد احترام است و عوام و خواص نسبت به آموزه های او تعصب دارند که به قول دکتر زکی مبارک مصری، غزالی مطالب خوب و بد دارد، اما از مطالب بد او نمی‌توان چیزی گفت‌![19]

به نظر من، اهمیت ابن رشد در اینجاست که پس از حمله غزالی به میدان آمد. او چراغی بود که می توانست برای ما راهی نو از میان قرون وسطایی باز کند که غزالی به راه انداخته بود. ولی ما او را درک نکردیم و شعله اندیشه او را با حمایت اندیشه و آموزه های خردستیز غزالی خاموش کردیم! و چه خطایی از این بالاتر؟ در حالی که غرب نهایت استفاده را از او برد و راه خود را به سوی پیشرفت و پشت سر گذاشتن دوران سیاه قرون وسطی باز کرد.

ما هنوز هم در جستجوی راه نو نیستیم و از نوآوری هراس داریم! به همین دلیل، هرکسی که سخنی نو بگوید، از خود می رانیم و به دست فراموشی می سپاریم. در همین زمان ما، کم نیستند کسانی که سخن نو می گویند و فکر تازه ای دارند. اما، ما از آنان می هراسیم، آن ها را تحویل نمی گیریم و نامی از آنان نمی بریم تا فراموش شوند. از این رو، هرکسی که فکر تازه ای دارد، آن را درون خود نابود می کند. اگر هم اظهار کند، جامعه آن را دفع کرده و مطرح نمی نماید! در صورتی که همین فکرها می توانند برای ما راهگشا باشند. ممکن است کسانی بگویند، این افکار جدید که به آنها اشاره می کنید، برای ما ناخوشایند هستند! من عرض می کنم باید هم چنین باشد! فکر جدید، یعنی سخنی که با فکر و فرهنگ سنتی جامعه سازگار نیست. طبیعی است که دیگران از آن خوششان نیاید. اما باید همین ناخوشایندها را تحمل کرد، زیرا تکرار گذشته، نمی تواند حرکت آفرین باشد. سخن نو که برخلاف گذشته باشد، در موارد زیادی حرکت آفرین است. مولوی در داستان معروفش در مثنوی به همین موضوع اشاره می کند که میهمان که می آید، دردسر دارد؛ اما همین دردسر زمینه ساز شادمانی های آینده است. وقتی ابر تیره فرا می رسد، به دنبال خود شکوفایی گلشن را خواهد آورد:

ابر را گر هست ظاهر رو ترش                                       گلشن آرنده ست ابر و شوره کش

فکر غم را تو مثال ابر دان                                             با ترش تو رو ترش کم کن چنان[20]

والسلام

سید یحیی یثربی

آبان ماه 1395

 

 

[1] - مثنوی، دفتر پنجم

[2] - امام الحرمین جوینی، الشامل فی اصول الدین، ص 15؛ سیوری حلی، ارشاد الطالبین، ص 113.

[3]-  ابن عربي، محي الدّين (مرگ 638 ه  (الفتوحات المكّيّه، بيروت، ج 1، ص153-154.

[4] - برتراند راسل، تاریخ فلسفه، کتاب دو، فصل 10.

[5] -  Averroism

[6] - ترجمه حسن فتحی، انتشارات حکمت، 1389

[7] - دين و فلسفه از نگاه ابن‌رشد، صادق آیینه وند، نشر نی، 1385

[8] - کتابخانه ابن رشد، مجله مهرنامه، شماره 12، خرداد 1390.

[9] - نشر مرکز، 1375.

[10] - درخشش ابن رشد در حکمت مشاء، غلامحسین دینانی، انتشارات طرح نو، 1384

[11] - تهافت التهافت، ص 83.

[12] - ژیلسون، نقد تفکر فلسفی غرب، ص 26.

[13] - راسل، تاریخ فلسفه غرب، کتاب 2، فصل 10.

[14] - همان، فصل 14

[15] - تهافت التهافت، ص 83.

[16] - همان.

[17] - درخشش ابن رشد در فلسفه مشاء، ص 55

[18] - همان.

[19]. محمد زكي مبارك، الاخلاق عند الغزالي.

[20] - مثنوی، دفتر پنجم

منبع: وبسایت دکتر سید یحیی یثربی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: