مطالعه تحلیلی تاریخ برای انتخاب راه درست زندگی ضروری است

1395/7/10 ۱۲:۴۳

مطالعه تحلیلی تاریخ برای انتخاب راه درست زندگی ضروری است

رضا ماحوزی گفت: حکما و اندیشمندان، همواره مطالعه تاریخ پیشینیان و گفتگوی عقلانی با آن‌ها را پیشنهاد کرده و بر آن تأکید ورزیده‌اند. یکی از راه‌ها مطالعه تحلیلی تاریخ است.


 


رضا ماحوزی گفت: حکما و اندیشمندان، همواره مطالعه تاریخ پیشینیان و گفتگوی عقلانی با آن‌ها را پیشنهاد کرده و بر آن تأکید ورزیده‌اند. یکی از راه‌ها مطالعه تحلیلی تاریخ است.
مریم علی بابایی: فلسفه حیات یا هدف زندگی از مسائل مهم انسان‏ شناسی به شمار می ‏رود و یکی از اساسی‏ ترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان نتواند در یابد که هدف از حیات چیست و پاسخ مناسبی برای این پرسش نداشته باشد، زندگی را بی معنی خواهد یافت. تلاشهای روزمره زندگی انسان، زمانی مفهوم خواهد یافت که هدف نهایی از زندگی روشن باشد. با اندکی دقت می‏ توان دریافت، هدفی که ما برای زندگی خود در نظر می‏ گیریم همه زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‏ دهد و به تعبیر دیگر به زندگی ما جهت و معنی می ‏دهد.
در گفتگو با رضا ماحوزی، عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به بررسی روش های انتخاب هدف درست برای زندگی پرداخته ایم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛
 

*حکمت زندگی انسان در این جهان براساس اندیشه‌های فیلسوفان مسلمان چیست؟
آدمی، خواه غربی و خواه شرقی، خواه این زمان و یا هر زمان دیگری، همواره در جستجوی سعادت است. با این حال، معنای سعادت در همه فرهنگ‌ها و زمان‌ها، به گونه‌ای واحد و یکسان ذکر نشده است، حتی در معنای واحد هم، واژه سعادت نزد فیلسوفان به گونه‌ای واحد تبیین نشده است. این موضوع در خصوص اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان هم مطرح است، لذا شاید نتوان در فرمولی واحد، چشم اندازی از حکمت زندگی انسان نزد فیلسوفان مسلمان ارائه کرد. با این حال، تعدادی از این فیلسوفان در دو مقام، ‌تصویری از مسیر زندگی انسان بر مبنای عقلانیت فلسفی و حکمی ارائه کرده‌اند.
به ‌عنوان مثال، خواجه نصیر الدین طوسی، متناسب با پاسخ پرسش نخست، از دو مقام طبع و وضع سخن گفته است. با این توضیح که آدمی در مقام طبع، متناسب با طبیعت آبجکتیو و عینی هستی و انسان، تعریفی از سعادت و قانون عقلانی عالم، در چارچوب حکمت نظری و عملی برای خود حاضر می‌آورد. علاوه‌ بر این، همان آدمی، در مقام وضع، متناسب با شرایط انضمامی زمانی و مکانی و بر حسب ساخت واقعی وجود آدمی که همواره در کشاکش علیت‌های درونی و بیرونی و فشارها و جبرهای محیطی است، قانون‌هایی را برای زیستن راحت‌تر و کمتر مشکل وضع می‌کند.
در اینجا، وضع قوانین هم بهره‌مند از خرد مشترک انسانی است و هم چشم‌داشتی به قوانین حالت طبع دارد. گویی در اینجا، میان ساحت تعریف و طبع و ساحت واقعیت و وضع نسبتی معقول برخوردار است که طی آن، انسان‌ها می‌توانند طریقی عقلانی هم برای بهره‌مندی از خرد الهی و هم برای به شکوفا رساندن خرد بشری بیابند و این دو را در نسبتی اندام‌وار (ارگانیک) با هم قرار دهند.
گونه‌ای دیگر از این تبیین را می‌توان در اندیشه بوعلی نیز مشاهده کرد. نزد بوعلی نیز بخشی از بحث اندیشه سیاسی ذیل الهیات شفا، یعنی در قسمت حکمت نظری و نه حکمت عملی مطرح شده است. در آنجا نیز، وجهی از اندیشه دینی ناظر به مقررات فقهی و شرعی، به‌عنوان مبنایی در اندیشه سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است.
به طور کلی، در بخشی از حکمت اسلامی، مشارکت اجتماعی و فکری انسان‌ها برای ساختن دنیایی آباد و عقلانی ذیل اندیشه توحیدی اسلام، به‌عنوان مبنایی برای استمرار میراث‌های فرهنگی گذشتگان به زمان حال و تلطیف و تزئین آن با معارف دینی، و در نهایت استفاده از این دو منبع و خرد خردمندان روزگار برای فهم و تحلیل و حل مسائل زمانه بوده است.
 

*راه‌های شناخت انسان برای زندگی بهتر فردی و اجتماعی چیست؟
به گفته سعدی و کانت، انسان خردمند باید دو عمر طولانی داشته باشد تا بتواند در یکی، راه و رسم درست زندگی کردن را بیاموزد و در دیگری، آموخته‌های خود را عملی ساخته و زندگی‌ای نیکو داشته باشد.
با نظر به این موضوع، حکما و اندیشمندان، همواره مطالعه تاریخ پیشینیان و گفتگوی عقلانی با آن‌ها برای بهره‌گیری از تجربه گذشتگان و لذا تکمیل بخشی از ظرفیت وجودی عمر نخستین از یک‌سو و آوردن آن تجربه به زمان حاضر برای فهم بهتر موضوعات زمان حال از سوی دیگر را پیشنهاد کرده و بر آن تأکید ورزیده‌اند. با این ملاحظه، یکی از راه‌های باارزشی که می‌توان بدان تمسک جست و زندگی فردی و جمعی‌مان را سامان داد، مطالعه تحلیلی تاریخ است.
 

*فلسفه به معنای تعقل و انتخاب بهترین گزینه در زندگی عمومی افراد چه نقشی دارد؟
فلسفه در تعیین چارچوب زندگی انسان‌ها می‌تواند دو نقش محوری را ایفا کند؛ فلسفه در یک مقام، مباحثی نظری و کلی درباره مبدأ و معاد یا همان آغاز و پایان مسیر حرکت انسان در زندگی را مشخص می‌کند. در این مقام، رابطه انسان با هستی و خالق هستی، از زمره امهات مباحث فلسفی است. قاعدتاً این سنخ از انسان‌شناسی که جایگاه او را در نسبت با وجود، کیهان، طبیعت، خداوند و سرشت دوگانه و یا یگانه آدمی درنظر می‌گیرد، یک انسان شناسی فلسفی محض است که راه کلی سعادت و افقی که آدمی و جامعه بشری باید همواره بدان چشم داشته باشد را مشخص می‌کند.
در مقام دوم، فلسفه با نظر به شرایط واقعی و انضمامی انسان‌ها، یعنی با توجه به شرایط تاریخی و جغرافیایی (زمان و مکان) و همچنین در ارتباط عینی و انضمامی با سایر انسان‌ها و همچنین با نظر به الگوی نظری فوق، دستورالعمل‌ها و قواعدی را برای زیست سعادتمندانه انسان‌ها در قالب مشارکت‌های اجتماعی عرضه می‌دارد. در اینجا، فلسفه از دیگر رشته‌ها، اعم از روان‌شناسی، اقتصاد، تاریخ، سیاست، حقوق، مدیریت و غیره کمک می‌گیرد و در مشارکت با آن‌ها، قواعد زندگی فردی و جمعی شهروندان را معرفی می‌کند.
 

*عرفان و منطق در این زمینه چه کمکی می توانند به فلسفه کنند؟
بسته به اینکه عملکرد عرفان و منطق را در مقام نخست و یا مقام دوم تعریف کنیم، پاسخ به این پرسش متفاوت خواهد بود. عرفان و منطق گاه در مقام اندیشه نظری و یا قاعده‌ای برای اندیشیدن درست برای طراحی متافیزیک هستی و انسان شناسی و خداشناسی و هستی شناسی مورد نظر قرار می‌گیرند که در این صورت، در سطحی برتر از سایر علوم قرار دارند، و گاه این دو، در مقام دوم، یعنی برای ترسیم قواعد عینی و انضمامی زندگی انسان‌ها و تشخیص دعاوی صحیح و تمییز آن‌ها از دعاوی کاذب مورد استفاده قرار می‌گیرند که در این صورت، با دیگر علوم و دانش‌ها همکاری می‌کنند تا در مشارکت با آن‌ها، قطعات پازل‌گونه زندگی آدمیان را پر کنند.
در این سطح، عرفان و منطق بخشی از وجود آدمی را و نه همه ابعاد وجودی او را پوشش می‌دهند. از این رو، هم سهم عرفان و منطق در این مقام و هم نسبت آن دو با دیگر شاخه‌های علمی، موضوعی است که در یک کلیت معرفت‌شناختی و وجودشناختی به بحث گذاشته می‌شود. تحقق این گفتگو و دیالوگ بین عرفان و منطق و فلسفه و روان شناسی و اقتصاد و سیاست و غیره، زمینه ساز فرهنگ عقلانی و علمی در جامعه‌ای است که اصل این دیالوگ را پذیرفته و برای عملی شدن آن، شرایط لازم را محقق ساخته است.
 

*هر فرد تا چه حدی باید به فلسفه و منطق تسلط داشته باشد؟
در مورد میزان تسلط افراد به فلسفه و منطق، قاعده مشخصی وجود ندارد. در واقع می‌توان از دو منظر به این پرسش، جواب داد. اگر شخصی حوزه تخصص و مطالعاتش فلسفه و منطق باشد، قاعدتاً میزانی از این آگاهی که بتواند وی را در رسیدن به فهم و تحلیل مسائل و حتی یافتن پاسخ‌هایی برای آن‌ها هدایت کند، مورد نیاز است.
 

*منظورم عموم مردم هستند؟
در مورد عموم مردمان جامعه، شاید بیش از آنکه افراد را ملزم به یادگیری فلسفه و منطق کنیم، لازم باشد هم سطح سواد عمومی جامعه بالا برده شود و هم تفکر انتقادی بصورت نرم و تدریجی به کودکان و نوجوانان و بزرگسالان آموزش داده شود. از آنجا که گستره تفکر انتقادی می‌تواند از سایر روش‌های اندیشیدن اعم از اجتماعی و تاریخی و اقتصادی و سیاسی و فلسفی و منطقی کمک بگیرد، چنانکه می‌گیرد، لذا شایسته‌تر آن است که در سطح عمومی و متناسب با سطح سواد عمومی جامعه، برخورد انتقادی و تحلیلی با موضوعات و مسائل که به نوعی مشوق اندیشیدن و فکر کردن است، ترغیب و تشویق شود.

منبع: مهر

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: