تحولات فلسفه ی علم قبل از ابطال گرایی / دکتر یداله دادگر

1395/5/26 ۰۸:۳۹

تحولات فلسفه ی علم قبل از ابطال گرایی / دکتر یداله دادگر

فلسفه ی علم همانند ابعاد دیگر اندیشه ی انسانی از روزگاران قدیم در مطالعات و مباحثات علمی وجود داشته است و بنابراین شاید نتوان تاریخ دقیق آغاز کارکرد آن را معین ساخت. اما شاید بتوان پس از انقلاب علمی زمان گالیله و نیوتون، تلاش اگوست کنت را برای ارائه ی تفسیر جدیدی از جدایی مقوله ی علم و غیر علم و راه اندازی اندیشه ی اثبات گرایانه، شروع آن تلقی نمود. در زمان هیوم به برخی از عناوین و ابعاد فلسفه ی علم نیز اشاره شده است. شاید بتوان دومین حلقه ی تکمیلی زنجیره ی فلسفه ی علم را اثبات گرایان منطقی در نظر گرفت.

 

 

فلسفه ی علم همانند ابعاد دیگر اندیشه ی انسانی از روزگاران قدیم در مطالعات و مباحثات علمی وجود داشته است و بنابراین شاید نتوان تاریخ دقیق آغاز کارکرد آن را معین ساخت. اما شاید بتوان پس از انقلاب علمی زمان گالیله و نیوتون، تلاش اگوست کنت را برای ارائه ی تفسیر جدیدی از جدایی مقوله ی علم و غیر علم و راه اندازی اندیشه ی اثبات گرایانه، شروع آن تلقی نمود. در زمان هیوم به برخی از عناوین و ابعاد فلسفه ی علم نیز اشاره شده است. شاید بتوان دومین حلقه ی تکمیلی زنجیره ی فلسفه ی علم را اثبات گرایان منطقی در نظر گرفت.

 

1. زمینه های کارساز اولیه

در زمان کوپرنیک، گالیله، فرانسیس بیکن، تامس هابز، دکارت، و بعدها در زمان جان لاک و نیوتون زمینه های تدوین فلسفه ی علم فراهم شده بود. این موضوع در زمان اگوست کنت با تمایز قاطع بین علم و غیر علم وارد مرحله ای تازه شد. تلاش های علمی و مطالعات انجام شده توسط این دانشمندان در ظاهر نشان دادند که امکان حصول به موفقیت هایی قابل توجه، توسط علم و عقل بشر، بدون توجه به آموزه های اخلاقی و دینی کلیسا وجود دارد. البته برخورد غیر منطقی اهل کلیسا و دفاع غیر معقول آن ها از آموزه های دینی باعث تشدید برخورد علم و دین شد و زمینه ی جدایی آن ها را بیش تر فراهم ساخت. کار کوپرنیک فیزیک دان و ستاره شناس معروف در ردّ نظریه ی بطلمیوس و اثبات حرکت زمین به دور خورشید نوعی انقلاب تلقی شد. گالیله ستاره شناس، فیزیک دان، و صاحب نظر ریاضیات به تکمیل کار کوپرنیک پرداخت. وی عقیده داشت که اصولاً طبیعت خود را دربست به تحلیل های هندسی و ریاضی سپرده است. (1)

سپس فرانسیس بیکن، مسئله ی تجربه گرایی و استقرا را در مقابل اندیشه های قیاسی ارسطویی مطرح ساخت. از نظر وی علم از طریق جمع آوری داده های تجربی و استفاده ی آن ها در یک فرایند تعمیم استقرایی حاصل می شود. وی تصریح می کند که هدف اصلی انجام پژوهش، عملیاتی است. رنه دکارت، سپردن همه ی پدیده های قابل مشاهده به امور فیزیکی و ریاضی را بر اندیشه های فلسفی و علمی حاکم ساخت. (2) نشان دادن وجود فکر و ذهن مستقل از امور فیزیکی، از دیگر رهاوردهای علمی و فلسفی وی محسوب می شود. جدایی امور ذهنی و درون گرایان و امور عینی و برون گرایانه، از ویژگی های اندیشه ی دکارت است که تأثیری بسزا بر اندیشه های علمی پس از خود داشته است. به نظر می رسد سهم جان لاک نیز در ترسیم فلسفه ی علم، دقیق و عمیق است. جان لاک به علوم تجربی و مطالعاتِ مرتبط با آن علاقه داشت. بنابراین، با رابرت بویل فیلسوف طبیعی مشهور کار می کرد. لاک عقیده داشت که تمامی عقاید نهایتاً از تجربه مشتق می شوند، بخشی از آن حسی ( برونی ) و بخشی دیگر انعکاسی ( و درونی ) است. از طریق حس، از عناصر فیزیکی ایده می گیریم و از طریق انعکاس آن، کارکرد ذهن ( مثل تفکر، شک، و امثال آن ) را دریافت می کنیم. نظریه ی مکانیک و جاذبه ی نیوتون نیز، فیزیک را به صورت یک شکل نظام یافته ی پژوهش مدون ساختند. (3) نظریه حتی قانون گالیله و قانون کپلر (4) را نیز توضیح می داد. (5) قانون نیوتون همچنین، باعث انجام پیش بینی هایی دقیق و تعجب آور شد. مثلاً پیش بینی بازگشت ستاره ی دنباله دار هالی چند سال پس از مرگ نیوتون با دقت و درستی همراه بود. جالب توجه است برای آن که نتایج مربوطه از نظریه ی نیوتون گرفته شود، نیاز به تدوین بخش جدیدی از ریاضیات بود. حساب انتگرال و دیفرانسیل بر این مبنا توسط لایب نیتس و نیوتون ابداع شد. (6)

شاید موفقیت های پی در پی نظریه ی نیوتون و سیطره آن بر دنیای فیزیکِ آن زمان، باعث شد که دیدگاه های وی از نظر خودش و دیگران کاملاً قطعی تلقی شوند و بنابراین علم از نظر وی واقعیت محسوب می شد. ورود اگوست کنت با وجود مقدمات پیش گفته با تأثیرها و کارکردهایی خاص همراه بود. وی فعالیت های مربوط به ذهن بشر را در قالب سه مرحله توضیح داد. مرحله ی اول دین و اسطوره که به تعبیر وی با خرافات همراه است؛ دوم متافیزیک؛ و سوم مرحله ی اثبات گرایی که در قالب آن، خرافات و متافیزیک جای خود را به علم می دهند. مطالعه ی کنت از تاریخ، وی را به روش استقرا مجهز ساخت. او فلسفه ی مورد نظر خود را اثباتی نامید. به این معنا که پژوهش براساس داده ها درست و اثبات پذیر خواهد بود و براساس این داده ها می توان قانون ساخت. بنابراین آن چه همه ی علوم می توانند انجام دهند، ابتدا توصیفی از واقعیت های خاص است، که به دنبال آن قانونمندی ها و سرانجام پیش بینی هایی صورت می گیرد. در اندیشه ی اثبات گرایان و کنت، وظیفه ی علم تبیین نیست و نمی تواند اقدام به تبیین کند.

کنت درصدد طراحی یک دین جدید ( ایمان به عقل و علم انسانی ) و حتی تدوین نگرش اثبات گرایانه در مورد اندیشه ی کلیسا بود. ردّ مذهب سنتی و متافیزیک از نظر کنت، عقیده ی وی به علم و عقل، نظریه ی تاریخی وی و تلاش های وی در مورد جامعه شناسی، همه و همه بر اندیشه ی پس از خود تأثیری عمیق داشتند. تقریباً در همین دوران و پس از مرگ ریکاردو، بین اقتصاددانان بحث های جدیدی در مورد روش صورت گرفت. به این نحو که وقتی آن ها با وجود نظریات اولیه ی یکسان به نتایجی مختلف رسیدند، گمان کردند که دخالت دادن دیدگاه های ارزشی، عامل این مسئله است. بنابراین توجه جدی به امور واقعی و شواهدِ مسلم، بر بررسی علوم اجتماعی ( مشابه علوم تجربی ) حاکم شد.

بدیهی است این روند، از یک سو تحویل مکانیکی رفتار انسان ها و جوامع را به دنبال دارد و از سوی دیگر، مبتنی بر این پیش فرض خواهد بود که اکتشاف علمی لزوماً بر مبنای تعمیم داده های واقعی استوار است. در هر صورت، به این دلیل و با توجه به این زمینه ها بود که پایه ی تفکر اثبات گرایی اگوست کنت این گونه ساخته شد که علوم اجتماعی نخست باید تنها بر مبنای عقل و بدون ملاحظات ارزشی و اخلاقی بررسی شوند و دوم روش صحیح بررسی علوم اجتماعی، تعمیم داده های واقعی است ( همان طور که در علوم تجربی چنین است ). (7) در عین حال دیدگاه تاریخی کنت او را وادار می ساخت که تاریخ را منبع داده های واقعی تلقی کند. اما مارک بلاگ معتقد بود که فلسفه ی علم بیش تر دغدغه ی تجویز یک رویکرد علمی مناسب را دارد تا توصیف سرگذشت واقعی علم. (8) بلاگ بر نوعی تقسیم بندی از تحلیل فلسفه ی علم قدیمی و جدید تأکید می کند که اندیشه ی ابطال گرایی پوپر را حد فاصل آن دو قرار می دهد، از این پس، بحث را در این قالب ادامه می دهیم.

 

2. فلسفه ی علم قبل از ابطال گرایی

در اواسط قرن نوزدهم، دیدگاه متعارف در مورد فلسفه ی علم این بود که روند علمی در دو مرحله ی کلی تنظیم نظریه و آزمون آن صورت می گرفت. در مرحله ی نخست، ابتدا ارزیابی های علمی با مشاهده ی آزادانه و بی طرفانه ی واقعیت ها شروع می شدند، سپس با استنباط استقرایی به صورت بندی قوانینی کلی در مورد آن واقعیات، به پیش می رفتند و سرانجام از طریق استقرای بیش تر، گزاره هایی به دست می آمدند که از کلیت بیش تری برخوردار بودند و آن ها را نظریه می نامیدند. مرحله ی دوم که بررسی درستی یا نادرستی نظریه ها و قوانین است، از طریق مطابقت دادن نتایج تجربی آن ها با واقعیاتِ مشاهده شده صورت می گیرد. (9) این دیدگاه در نیمه ی دوم قرن نوزدهم، تحت تأثیر نوشته های ماخ، پوانکاره و پیر دوهم، جای خود را به مدل « فرضیه ای - قیاسی » داد. (10) فرضیه ای - قیاسی در واقع رابطه ی بین نظریه پردازی علمی و آزمون علمی است. نظریه ها در مفاد مربوطه به عنوان دستگاه های قیاسی ترسیم می شوند. همپل و اپنهایم در این ارتباط تصریح می کنند که تمامی توضیح های علمی دارای ساختار مشترک منطقی و دست کم یک قانون کلی اند. ماخ و پوانکاره بیان کردند که تمامی فرضیه ها و نظریه های علمی، توصیفاتی فشرده از حوادث طبیعی اند که به خودی خود، نه درست هستند و نه نادرست، بلکه تنها قراردادهایی برای انباشت اطلاعات تجربی اند. دیدگاه فرضیه ای - قیاسی به چگونه باید بودن علم می پردازد، و نه وجود واقعی آن. در تکامل فلسفه ی علم قبل از ابطال گرایی، چند مطلب در مورد اثبات گرایی منطقی و عملیات گرایی ذکر می کنیم.

 

الف) اثبات گرایی منطقی

دیدگاه اثبات گرایی منطقی در بُرهه ای کوتاه در آسمان فلسفه ی علم مطرح شد و با وجود تعارض و دشواری های درونی، تأثیر وسیعی بر علم اقتصاد بر جای گذاشت. آغاز شکل گیری این تفکر را می توانیم در قالب حلقه ی وین و دهه ی 20 بدانیم. حلقه ی وین گروهی از فلاسفه ی تحلیلی را دربرمی گرفت که از سال 1923 در جلسه ی پیشنهادی موریتس شلیک گردهم آمدند. اندیشه ی حاکم بر حلقه ی مذکور را اثبات گرایی منطقی می نامند. سنت ضد متافیزیکی ماخ و پوانکاره گوشه ای از پشتوانه ی آموزشی این گروه را منعکس می کند. ویتگنشتاین، ویکتور کرفت، رودلف کارناپ، اوتو نوایرث، هربرت فیگل، فریدریک ثوایزمن، و آی. ج. آیر از دیگر اعضای برجسته ی حلقه ی مذکورند. البته افراد بیش تری در لوای این نحله مطرح شدند که در همه ی ابعاد با این اندیشه سازگار نیستند، برخی نیز در ابتدا همراه بودند، ولی بعدها گسستند.

اندیشه ی ارنست ماخ و یا فلسفه ی تحلیلی ج. اِ. مور (11) تنها ابعادی از اثبات گرایی منطقی را دربردارند. راسل و وایتهد در قالب فلسفه ی ریاضیات به تکامل اثبات گرایی منطقی کمک کردند، اما نمی توانیم آن ها را در زمره ی آن مکتب ( در همه ی موارد ) برشمریم؛ در مورد برایت وایت و ارنست نیگل هم همین طور است. هدف اثبات گرایان منطقی ارائه ی نوعی وحدت علم بود که تنها گزاره های با معنی را دربرگیرد. از نظر آن ها دو دسته گزاره ی با معنی محسوب می شدند، یکی گزاره های تحلیلی بود، بنابراین گزاره های ریاضی و منطقی، معنی دار تلقی می شدند. دومین دسته، آن ها بودند که درستی یا نادرستی آن ها از طریق آزمون حسی قابل سنجش بود. بقیه ی گزاره ها غیر علمی و از نظر شناخت بی معنی قلمداد می شدند. بدیهی است که جدایی امور اثباتی و هنجاری در دیدگاه مذکور بسیار، سفت و سخت خواهد بود. روند اکتشاف علمی از نظر اثبات گرایی منطقی با مشاهده و تجربه آغاز می شود که در آن یک سری فرضیه صورت بندی می شوند که با کمک تحلیل منطقی به صورت نظریه تدوین می شوند. نظریه ی مربوطه مورد آزمون تجربی واقع می شود. ضمناً از نظر آنان روش علمی جهانشمول است. در نقد این نظریه موارد مختلفی ذکر می شوند که به ذکر خلاصه ای از آن ها در این جا بسنده می کنیم.

یک بحث ابتدایی این است که در صورتی که « تمامی قضاوت های ارزشی بی معنا باشند » خود این ادعا نیز نوعی قضاوت ارزشی است، پس این هم فاقد ارزش و مفهوم است. دوم این که، اولین بخش ادعای اثبات گرایان؛ یعنی، آغاز کشف علمی از تجربه ی حسی، مخدوش است، زیرا تجربه ی مستقیم و مستقل از پیش فرض نظری وجود ندارد. اصولاً شناخت، بی ارتباط با ذهن و مستقل از پیشینه ی نظری غیر قابل دفاع است. برخی از صاحب نظران فلسفه ی علم عقیده دارند که « مشاهده ی مستقیم » اساساً محسوب نمی شود. (12) زمانی که شخص به چیزی نگاه می کند، به دلیل یک کنجکاوی، نیاز، ضرورت و یا هدفی از پیش تعیین شده اقدام به مشاهده کرده است و این همان تقدم نظریه و فرضیه بر مشاهده است.

سوم این که، اگر بسیاری از اثبات گرایان منطقی به وجدان خود رجوع و یا مبانی روش شناسی خود را مرور کنند، در می یابند که بسیاری از گزاره های علمی ( به خصوص در حوزه ی علوم اجتماعی ) قابل اثبات تجربی نیستند. در این صورت و با التزام به اندیشه ی اثبات گرایی بخش وسیعی از علوم ( که سال ها دانشمندان برای کشف آن ها زحمت کشیده اند ) از دایره ی علمی و عقلانی بودن، خارج خواهند شد. چهارم این که، آیا خود معیارهای اثبات گرایی در قالب گزاره های اثباتی قابل آزمون تجربی هستند و یا از نوع هنجاری اند. اگر اثباتی هستند، باید شواهد تجربی آن ها را اثبات کرده باشد، اما هیچ کس چنین ادعایی نکرده است و این امر دست کم در موارد زیادی از علوم اجتماعی انجام نشده است. (13) اگر گزاره های یاد شده، دستوری و هنجاری هستند، خود وارد مقوله ی قضاوت ارزشی می شوند، طبق منطق اثبات گرایان غیر علمی و بی معنا خواهند بود. گذشته از این جزمیت در روش، انعطاف ناپذیری در نگرش، ادعای جهانشمولی قواعد، ناسازگاری با واقعیات خارجی و تنگ کردن دایره ی علم، محدودیت های جدی این روش شناسی است. مضاف بر همه ی این ها بر فرض پذیرش غیر علمی بودن گزاره های متافیزیکی، چرا باید معناداری و ارزشمندی آن ها مخدوش شود؟ ممکن است بسیاری از مبانی اخلاقی، ارزشی و عقیدتی، ارزشمند و مفید باشند، ولی علمی نباشند. گویی پیش فرض اثبات گرایان این است که هر چیز که علمی نیست، فاقد معنی هم هست و این از نظر منطقی قابل دفاع نیست. (14) این امر به عقیده ی من ضمن شریف دانستن علم و دون مرتبه دانستن غیر علم، تکیه بیش از حد به معرفت شناسی علم و فراموش کردن ابعاد وجودشناختی آن است.

 

ب) نگرش عملیات گرایانه

یکی از پیامدهای دیدگاه اثبات گرایان منطقی، ایجاد روش شناسی « عمیات گرایی » است. روش شناسی عملیات گرایی و اصطلاح عملیات گرایی، نخستین بار در سال 1927 میلادی توسط فیزیک دان معروف امریکایی، بریجمن، در کتابش به نام منطق فیزیک مدرن به کار رفته است. اصل بحث این است که مفهوم هر چیز، تمام عملیاتی را که برای تعیین آن به کار می رود، در بر می گیرد. مثلاً وقتی می خواهیم طول را تعریف کنیم، زمانی می توانیم منظور خود را از آن برسانیم که طول تعیین شود. به عبارت دیگر، مفهوم طول متضمن مجموعه عملیاتی است که توسط آن طول تعیین می شود. همچنین، هوش نیز همان است که توسط آزمون هوش اندازه گیری می شود. (15) پس در حقیقت « مفهوم » با مجموعه عملیات مربوط به آن مترادف است.

ریشه ی بحث پیش گفته به نحوی به نظریه ی نسبیت اینشتین برمی گردد. در قالب این نظریه ( که در سال 1905 مطرح شد ) گفته می شود برای فیزیک دان هیچ مفهومی وجود ندارد، مگر آن که بداند مطلب مربوط به آن قابل تحقق است. مثلاً خود اینشتین در مورد مفهوم زمان مطلق می گوید: « زمانِ مطلقْ بی معناست، چون هیچ عملیاتی را نمی توانیم متناظر با آن نشان دهیم ». (16) بلکه هرگونه عملیاتی که بشود برای زمان تصور کرد، نسبی است. پس زمانِ مطلق بی معناست. (17) باید توجه داشته باشیم که با وجود استفاده ی عملیات گرایان از نظر اینشتین، خود او به نقش عناصر متافیزیکی نیز عقیده داشت. (18) اصولاً فیزیک دانان نظری، عملیات گرایی را افراطی می دانند و تصریح می کنند که برای پذیرش یک نظام منطقی، لازم نیست تمام گزاره های آن قابل اندازه گیری باشند، بلکه اگر ساختمان اصلی هم انتزاعی، اما حاصل و نتایج آن ها قابل آزمون تجربی باشد، کافی است.

مقایسه ی دیدگاه اثبات گرایی، عملیات گرایی و اینشتین: عملیات گرایان، افراطی تر از اثبات گرایان به نظر می رسند. زیرا واحدی که اثبات گرایان با آن کار می کنند، یک گزاره است و عقیده دارند که آن گزاره باید آزمون پذیر باشد. اما عملیات گرایان روی تک تک مفاهیم انگشت می گذارند. اینشتین نیز تأکید می کند که آزمون پذیری تنها به یک گزاره برنمی گردد، بلکه مفاهیم نیز باید با تجربه مشخص شوند. اما اینشتین اضافه می کند که در کنار مفاهیم عملیاتی می توانیم وجود ساخت های ذهنی خالص را نیز مجاز بدانیم. وی تأکید می کند که مفاهیم فیزیکی بیش تر ابداعات و اختراعات آزاد فکر بشر هستند تا این که از تجربه انتزاع شده باشند. در عین حال، تجربه برخی مفاهیم را به ذهن متبادر می سازد. (19) خلاصه مفاهیمی مانند جرم، نیرو، انرژی، و امثال آن اختراع ذهن هستند و هیچ گاه تحقق تجربی ندارند. (20) جالب توجه است که بریجمن و عملیات گرایان، امور ذهنی « نزدیک به عناصر عملیاتی » را نیز قبول دارند.

مثلا‍ً بریجمن می گوید ساخته ی اتم، ساخته ی خوبی است، زیرا اطلاعاتی به همراه دارد که از نظر فیزیکی قابل تجربه است. یعنی وی « ساخته ها » را به خوب و بد قسمت می کند و ساخته های خوب را می پذیرد. شاید بتوانیم این مطلب را این گونه مطرح کنیم که عملیات از نظر بریجمن هم جنبه ی فیزیکی دارد و هم جنبه ی ذهنبی ( یعنی وی بخش هایی از عملیات ذهنی را هم قبول دارد ). (21) در عین حال این امر می تواند نوعی عقب نشینی از مواضع افراطی عملیات گرایان نیز تلقی شود. بریجمن همچنین تأکید می کند که اگر چیزی در حال حاضر جنبه ی عملیاتی ندارد، امیدواریم که در آینده این خصلت را بیابد. مطلب دیگری که در کنار امیدواری بریجمن مطرح است، نقش اقتصادی و صرفه جویی در قالب عملیات گرایی است. وی می گوید که اگر در همه ی امور، عملیات گرایی جاری شود، در آن صورت بسیاری از محاورات، غیر ضروری تلقی می شوند و بنابراین این مسئله نوعی اثر انرژی زایی خواهد داشت ( که می توانیم انرژی آزاد شده را در جاهای مهم تر به کار ببریم ). وی عقیده دارد که ابتدا قدری دشواری وجود دارد، زیرا باید برای هر مطلبی، مابه ازای عملیاتی فراهم شود. اما پس از مدتی که همه به اندازه ی کافی تمرین کردند، مسئله حل و فصل خواهد شد. (22)

 

عملیات گرایی و مقوله ی پرسش های بی معنا:

بریجمن اشاره می کند، عملیات گرایی برنامه ای است که در این شعار « اثبات گرایانه » ریشه دارد که: « یک پرسش، زمانی با معناست که بتوان برای آن عملیاتی یافت که بشود با آن عملیات به پرسش مذکور پاسخ داد ». اگر این عملیات وجود نداشته باشد، پرسش یاد شده نیز بی معناست. مثلاً این پرسش که: آیا ستاره ساکن است یا متحرک، بی معناست؛ زیرا سکون مطلق به صورت عملیاتی وجود ندارد. وی نمونه هایی از پرسش های بی معنا را ذکر می کند که به برخی از آن ها اشاره می کنیم. (23) 1) آیا زمانی وجود داشته است که ماده وجود نداشته باشد؟ 2) آیا جهان آغاز و پایانی داشته است؟ 3) چرا زمان درگذر است؟ 4) آیا فضا می تواند بُعد چهارمی داشته باشد؟ 5) آیا اعداد صحیح مفقوده ای بین سری اعداد صحیح وجود دارند ( مثلاً بین 7 و 8 یک عدد صحیح گم شده ای وجود دارد )؟ 6) آیا می توانیم 2 به اضافه ی 2 را مخالف چهار بدانیم؟ 7) چرا الکتریسته ی مثبت و منفی یکدیگر را جذب می کنند؟

 

جمع بندی کلی عملیات گرایی بریجمن:

1. با وجود این که دیدگاه عملیات گرایی به عنوان یک روش شناسی، اقدامی در گسترش ادبیات موضوع محسوب می شود، اما از جهتی افراطی و در مواردی غیرقابل دفاع است. اصولاً همین که نظریه ی عملیات گرایی با خودِ عملیات مترادف تلقی شده، نوعی بن بست علمی به وجود آورده است. همین که بریجمن در مواردی مسئله را به آینده موکول ساخته و یا عملیات ذهنی را پذیرفته و یا ساخته های خوب و بد را از هم متمایز دانسته، نشانه ی نوعی عقب نشینی از دیدگاه سفت و سخت اولیه است.

2. نکته ی دیگری که قابل تأمل است، اظهارنظر خود بریجمن است که گفته: « من فیلسوف نیستم و این هایی که می گویم نوعی برداشت شخصی اند. » (24) شاید به همین دلیل است که مک لاپ می گوید من بیش تر به پیروان بریجمن انتقاد دارم و نه خود وی. زیرا وی اموری را بیان کرده، اما بر آن اصرار نورزیده است. این پیروان او بودند که دیدگاه وی را هدف قرار داده و ادعای طراحی یک چارچوب روش شناختی علمی کردند. (25) زیرا وی تصریح کرده است که من این بحث ها را در قالب عمل گرایانه ( پراگماتیسمی ) (26) در نظر داشته ام و نه به عنوان یک بحث فلسفی.

3. مک لاپ در انتقاد از بریجمن در این ارتباط می گوید: احتمالاً بریجمن به این دلیل عملیات ذهنی را هم پذیرفته است تا ریاضیات بی معنا نشود. وی همچنین در نقد دیدگاه بریجمن می افزاید که: « شاید در ارتباط با برخی امور، مثل درجه ی حرارت که چارچوب فیزیکی دارند، بتوانیم بگوییم عملیات با مفهوم مترادف است، ولی برای بسیاری از مسائل این امر نامناسب است ». در این ارتباط بریجمن حتی از اثبات گرایان منطقی نیز تندتر رفته است. (27)

4. مارگنو، فیزیک دان معروف، نیز اشاره می کند که اگر قرار باشد انسان ملتزم به عملیات گرایی شود، تنها می تواند به نظریه های سطح پایین ( مثل نظریه های آماری ) اکتفا کند. اما نظریه های سطح بالا ( مثل انسان عقلانی در اقتصاد یا فرضیه ی اینشتین ) قابل اندازه گیری عملیاتی نخواهند بود. مثلاً در قالب اقتصاد، هیچ عرضه و تقاضای مشاهده شده در خارج وجود ندارد. حتی خود منحنی های عرضه و تقاضا نیز قابل مشاهده نیستند، بلکه آن ها نتایج محاسباتی تصوری هستند. اصولاً روابط بین متغیرها ماهیت فرضی دارند.

 

3. اندیشه ی ابطال گرایی

دیدگاه ابطال گرایی که توسط کارل پوپر فیلسوف معروف مطرح شد، در واقع نوعی حدفاصل فلسفه ی علم جدید و قدیم نیز محسوب می شود. پوپر از آن دسته اساتید دانشگاه لندن است که نقشی فراگیر در توسعه ی فلسفه ی علم به طور کلی، و فلسفه ی علوم اجتماعی و اقتصاد به طور خاص داشتند. ابتدا به کلیات اندیشه ی ابطال گرایی اشاره می کنیم، سپس تمایز آن را با دیدگاه سنتی فلسفه ی علم و همچنین دیدگاه اثبات گرایان بیان و در پایانْ نکات قابل ملاحظه ای را در مورد این تفکر ذکر می کنیم.

پوپر در قالب مقوله ی ابطال گرایی بین دانسته های علمی و غیر علمی نوعی تمایز مطرح می کند. به این صورت که امور علمی را مجموعه ای از قضایای ترکیبی پیرامون جهان واقعی می داند که امکان ابطال آن ها ( دست کم به طور اصولی و بالقوه ) از طریق مشاهدات تجربی وجود دارد. علمی بودن، به روش آزمون گزاره ها مربوط می شود، و نه به یقینی و اطمینان آوری دانسته ها. (28) بنابراین معیار تمایز وی یک طیف نسبتاً پیوسته از معرفت را در بر می گیرد که از علوم دقیقی چون فیزیک شروع می شود، تا شعر و نقد ادبی و امور غیر علمی ( سر دیگر طیف ). قبل از پوپر و در قالب پاسخ های قرن نوزدهمی، تمایز علمی از غیر علمی مربوط به مسئله ی استقرا بوده است. یعنی، علمی به دلیل استفاده از روش استقرا از غیر علمی جدا می شد. مسائل علمی اصولاً از تجربه آغاز، سپس قوانین کلی از طریق مشاهده و آزمون تجربی و با کمک استقرار نسبت به آن ها استخراج می شدند؛ یعنی، رابطه ی مخصوصی بین استقرا و قیاس تصور می شد.

اما در مفاد پوپر ( که ریشه ی آن به استدلال هیوم برمی گردد )، بین استقرا و قیاس چنین ارتباطی وجود ندارد. یعنی، نمی توانیم هیچ گزاره ی عامی را به طور منطقی از گزاره های انفرادی استنباط کنیم؛ هر چند تعداد گزاره های انفرادی بسیار زیاد باشد. پوپر در قالب یک مثال ( که ریشه ی مثال مذکور به استوارت میل برمی گردد ) می گوید: مشاهده ی هر تعداد قوی سفید نمی تواند این استنباط را تأیید کند که تمام قوها سفید هستند، اما مشاهده ی تنها یک قوی سیاه برای ابطال نتیجه گیری فوق، کافی است. در دیدگاه ابطال گرایی، نظریه ها و یا فرضیه ها به عنوان حدس و گمان های اولیه و موقتی تلقی می شوند که اقتصاددانان و سایر دانشمندان برای توضیح برخی امور در ذهن خود ساخته اند. سپس این نظریه در جریان ابطال ( و نه اثبات ) قرار می گیرد. به این صورت که نظریه ی مورد نظر در معرض آزمون های سخت واقع می شود. در کوران این آزمون ها، یا نظریه مقاومت می کند و یا ابطال می شود. در صورتی که ابطال شود، تماماً کنار گذاشته می شود و یک نظریه ی موقت جدید جایگزین آن می شود که به همان شکل قبلی مورد آزمون های مکرر و سخت قرار می گیرد. (29) در صورتی که مقاومت کند، تا زمانی که ابطال نشده معتبر است.

اندیشه ی ابطال گرایی به صورت دیگری نیز قابل بحث است. و آن در قالب پرسشی است که خود پوپر مطرح می سازد. اصولاً از نظر پوپر و ابطال گرایان برنامه ای توانایی معرفت علمی دارد که بتواند پرسشی را پاسخ گوید. آن پرسش این است که چه واقعیت هایی در صورت تحقق ما را به ردّ و ابطال آن برنامه هدایت خواهند کرد. (30) اصولاً پوپر می گوید یک پرسش نادرست در شناخت مطرح است و آن این است که پرسیده شود چه روشی ما را به شناخت درست می رساند؟ اما پرسش درست تر آن است که چگونه می توان روش نادرست را شناخت؛ یعنی، اگر روش مطالعه نامناسب بود، چگونه می توانیم به کنترل و نقد و جایگزینی آن مبادرت کنیم. ابطال گرایان عقیده دارند که این روش، پژوهشگر را در یک فرایند آزمون و خطا ( یا به عبارتی انقلابی دائمی ) به حقیقت نزدیک می سازد. در عین حال نظریه های برتر در صحنه ی علم باقی می مانند. اما باز تأکید می کنیم که این امر، درستی نظریه های مذکور را نشان نمی دهد. یعنی، نظریه ی فعلی نسبت به نظریه ی قبلی تنها تقریب مناسب تری از واقعیت را نشان می دهد، زیرا آزمون های دیگری ممکن است در آینده راه اندازی شوند که باعث ابطال آن شوند. در هر حال این فرایند قوه ی محرکه ای می شود که پیشرفت علم را دامن می زند. از میان دو نظریه، آن که نتایج درست بیش تری در برداشته و یا نتایج نادرست کم تری به همراه داشته باشد، به طور نسبی « بهتر » قلمداد می شود. در این جا گفته می شود که نظریه از درجه ی تقویت بیش تری برخوردار است. در عین حال این نشانه ی واقع نمایی ظاهری است و به هیچ وجه به مفهوم واقع نمایی حقیقی نیست. اما آن نظریه که آزمون های سخت تری را تحمل کرده و ابطال نشده است، از نظر پوپر و ابطال گرایان از ظرفیت توضیحی بیش تری برخوردار است.

 

3. 1. ابطال گرایان و اثبات گرایان منطقی

برخی از پژوهشگران، ابطال گرایان و به خصوص پوپر را در قالب حلقه ی اثبات گرایان منطقی قرار می دهند. از سوی دیگر، خود پوپر به صراحت در مورد همسازی نظریه ی اقتصادی و ابطال گرایی قضاوت می کند، به این دلایل مناسب است در این خصوص توضیحاتی ارائه شود. پوپر با برخی از اثبات گرایان منطقی ارتباط داشت. مثلاض ابتدا با کارناپ ارتباط و رفاقت زیادی داشت. شاید این بتواند زمینه ای برای اشتباه برخی مانند کولاکوفسکی باشد که عقیده دارد پوپر هم پیرو اثبات گرایان منطقی است. (31) یکی از دلایل این امر ممکن است تشابه اثبات گرایی و ابطال گرایی پوپر در توجه به تجربه به عنوان قاضی نهایی اعتبار نظریه ها باشد. در اندیشه ی پوپر، دست یافتن به پیش بینی تجربه شده، موفقیت پایانی نظریه و عامل حفظ نظریه است. هر نظریه ای که از نظطر تجربی ابطال شود، کنار گذاشته می شود. در دیدگاه اثبات گرایان نیز مقوله ی اثبات و تجربه از ابتدا تا انتها مطرح است.

در عین حال از نظر علمی و منطقی تفاوت های قابل توجهی بین دو دیدگاه ابطال و اثبات وجود دارد که به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم. اولین تمایز اساسی بین آن ها در ماهیت فرضیه های اولیه در مطالعات علمی و نظریه پردازی است. در دیدگاه اثبات گرایی، فرضیات اولیه با تجربه ی حسی و یا مشاهده ی خالص ساخته می شوند، اما از نظر پوپر هیچ مشاهده ی خالصی از عناصر نظری وجود ندارد و بنابراین از نظر منطقی دست یافتن به فرضیه از راه مشاهده ی خالص امکان ندارد. برعکس از نظر پوپر فرضیه های اولیه ضمن غیر تجربی بودن می توانند، به شکل حدس و گمان و حتی خیال و اسطوره و هر امر ذهنی دیگر باشند. گذشته از این، قابل ابطال بودن در همه ی حالت ها بر قابل اثبات بودن انطباق ندارد. ممکن است یک گزاره ی علمی قابل ابطال باشد، ولی قابل اثبات نباشد. (32)

دومین وجه تمایز اندیشه ی ابطال گرایی و اثبات گرایی به مسئله ی معنی داری گزاره ها از یک سو و علمی بودن آن ها از سوی دیگر مربوط می شود. به این صورت که از نظر اثبات گرایان منطقی، کلیه ی احکام و غیر قابل اثبات تجربی از قبیل امور متافیزیکی و امور ارزشی، یک سلسله امور غیر علمی و بی معنا تلقی می شوند. اما در دیدگاه پوپر، امور غیرقابل ابطال همانند مسائل ارزشی و ماوراء طبیعی معنادار هستند و حتی ممکن است هم خیلی با ارزش باشند و هم آگاهی بخش. اما تنها زمانی می توانیم آن ها را « علمی » بدانیم که قابل ابطال باشند. علاوه بر این، پوپر معتقد است که اگرچه ممکن است گزاره های متافیزیکی و ارزشی در قالب نظریه های علمی نگنجند، اما تمامی نظریه های علمی ریشه ی متافیزیکی و هنجاری دارند. همچنین تأکید می کند که معیار وی ( ابطال گرایی ) یک مقوله ی هنجاری و مبتنی بر قضاوت های ارزشی است. این که وی ادعای اثباتی بودن معیار خود را ندارد، دیدگاه وی را به نحوی ایمن می سازد. (33)

سومین تمایز اساسی بین دو نظر گفته شده به روش اثبات و روش ابطال مربوط می شود. اثبات گرایان تنها روش را آزمون تجربی می دانند، اما پوپر علاوه بر روش تجربی، روش عقلی را هم می پذیرد. (34) در قالب آزمون تجربی، دست کم یک ایراد این است که معلوم نیست تعداد آزمایش کافی برای اثبات یک گزاره چقدر است. به عبارت دیگر شاید بتوان گفت با وجود این که هر دو روش شناسی اثبات گرایی و ابطال گرایی تک روشی اند، در عین حال تفاوت محوری دارند. در چارچوب ابطال گرایی یک فرایند دائمی، نقد و انتقاد برقرار است ( انقلاب دائم ) و چیزی به نام روش علمی جامع و مانع وجود ندارد، اما اثبات گرایان بر تحویل روش شناسی علوم اجتماعی به فیزیک تأکید می کنند که قابل دفاع نیست.

 

3. 2. عناصر تکمیلی ابطال گرایی

در این زیر بخش چند مطلب در مورد روش ابطال گرایی مورد تأکید قرار می گیرد. یکی این است که به نظر می رسد اندیشه ی ابطال گرایی پوپر در طول زمان در تکامل بوده است. فیلسوف مشهور علم، ایمره لاکاتوش سه مرحله ی تکامل اندیشه ی پوپر را با عنوان « سه پوپر » مورد اشاره قرار داده است. وی پوپرِ صفر، پوپرِ یک و پوپرِ دو را از هم تمیز می دهد. پوپر صفر، فیلسوفی است که ابطال پذیری را تنها با روش تجربه بررسی می کند و در دهه ی 20 مطرح بوده است. (35) پوپر شماره ی یک از نظر لاکاتوش، نویسنده ی کتاب منطق اکتشاف علمی است که دیدگاه متکامل تری از ابطال گرایی را مورد تأکید قرار می دهد که در آن، یک اندیشه ی معرفت شناختی منسجم فراهم می شود. وی این نگرش را « ابطال گرایی ساده انگارانه » می نامد. پوپر شماره ی دو همان صاحب اندیشه ی ابطال گرایی دقیق و پخته است که در دهه های 50، 60، و 70 تثبیت شد. اما در عین حال لاکاتوش عقیده دارد پوپر واقعی ترکیبی از پوپر صفر و پوپر دو است.

یکی از مطالب قابل توجهی که در نقد لاکاتوش نسبت به پوپر وجود دارد ( و شاید همین امر موجب شده او هنوز وجود پوپر صفر را به رخ بکشد )، این است که پوپر تا آخر اصرار دارد که معیارهای ابطال را باید از پیش تعیین کرد. یعنی، طبق نظر پوپر باید از حالا در نظر گرفت که چه شرایط مشاهده شده ای باعث کنار گذاشتن یک نظریه خواهند شد. در عین حال پوپر تصریح می کند هیچ منطق اکتشافی، اثباتی، و مکانیکی برای توجیه ابطال یا اثبات نظریه ها وجود ندارد. هیچ شناخت یقینی وجود ندارد. هیچ روشی برای تضمین این امر که شناخت ما نو است وجود ندارد. به عبارت دیگر، وی ارزیابی بدون تعصب ( اگر ممکن باشد ) و واقع بینی و نقد و انتقاد را از وجوه روش علمی برمی شمارد. یک پیامد بسیار مهم این دیدگاه خارج ساختن تقدس و یقینی بودن روش علوم تجربی و تقلید نادرست علوم اجتماعی از آن هاست. زیرا وی این تقلید را غیر ضروری و در مواردی خطرناک می داند. (36) پوپر در عین حال نوعی منطق اکتشاف علمی را در قالب انقلاب دائمی مورد تأکید قرار می دهد که نخست عقلی است و دست کم در مراحل اولیه جنبه ی نظریه دارد، دوم به سوی حل مسائل واقعی پیش می رود و سوم میدان را برای دیدگاه های رقیب باز می گذارد.

مطلب دوم این که پذیرش ابطال منطقی در کنار ابطال تجربی را می توانیم از دیگر ملاحظات اندیشه ی ابطال گرایی ذکر کنیم. قبول این مطلب از سوی پوپر را می توانیم نوعی اصلاح، تعدیل، و یا عقب نشینی از سوی وی بیان کنیم. ابطال پذیری منطقی از نظر پوپر به این معناست که وقتی یک حکم کلی مطرح می شود، بتوان گزاره ای ارائه داد که اگر آن گزاره اتفاق افتد، آن حکم را نقض کند. این نوع ابطال گرایی ( برخلاف ابطال گرایی تجربی ) تنها یک امر منطقی است. یعنی، اگر پدیده ی X خصوصیت Y را داشته باشد، بتوانیم X ای را تصور کنیم که آن خصوصیت را نداشته باشد. (37) برخی در اعتراض به پوپر در ارائه ی روش شناسی ابطال گرایی برای تمام علوم می گویند، روش شناسی علوم تجربی و علوم اجتماعی و انسانی تفاوت خواهند داشت، زیرا در علوم اجتماعی و انسانی مسئله ی عقلانیت مطرح است و پژوهش را پیچیده تر می کند که در علوم طبیعی مطرح نیست. اما عقلانیت از نظر پوپر جنبه ی اکتشافی و اثباتی دارد و نه توصیه ای و دستوری (38)؛ زمانی که رفتاری با عقلانیت سازگار نباشد، ممکن است گفته شود اطلاعات ناقص بوده اند. زیرا یکی از شرایط تحقق عقلانیتِ کامل، وجود اطلاعات کامل است. بنابراین، از نظر پوپر وجود عقلانیت در علوم اجتماعی باعث می شود که تحقیق بیش تری صورت گیرد که مشابه این در امور طبیعی نیز وجود دارد. وقتی مثلاً هنوز سیاره ی نپتون کشف نشده بود و قانون جاذبه زیر سؤال می رفت، نتیجه گیری نشد که قانون مذکور نادرست است، بلکه گفته شد، شاید عوامل مؤثر دیگری وجود دارند که ما اطلاع نداریم. از این رو از نظر پوپر عقلانیت نمی تواند وجه تمیز روش شناسی علوم انسانی و تجربی قلمداد شود. وانگهی وجود عقلانیت در علوم اجتماعی باعث راحتی بیش تر پژوهش در این علوم می شود.

 

3. 3. مسائل و مشکلات ابطال گرایی

در این جا به برخی از دشواری ها، پرسش ها و اشکالات مربوط به ابطال گرایی اشاره می کنیم. 1) در ابطال گرایی در حالی که نزدیک به بی نهایت گزاره های مشاهده ای نمی توانند یک نظریه را ثابت کنند، تنها یک گزاره ی مشاهده ای مخالف می تواند باعث ابطال نظریه شود. در عین حال، ابطال گرایان عقیده دارند که تمامی مشاهدات لبریز از نظریه هستند و مشاهده ی خالص وجود ندارد. اما اگر مشاهده ی درست و خالص وجود نداشته باشد، ابطال خالص نیز ممکن نخواهد بود و این یک مشکل ابطال گرایی است. (39) 2) قضیه ی معروف پیر دوهم، فیزیک دان مشهور، در قالب « دوهم - کواین » نیز در مقابل ابطال گرایان مطرح است. طبق قضیه ی مذکور، نمی توانیم هیچ فرضیه ای را به طور مستقل آزمایش ( و در نتیجه ابطال ) کنیم. به عبارت دیگر، هر فرضیه ی اصلی دارای مجموعه ای از فرضیات کمکی است که هنگام آزمایش فرضیه ی اصلی در واقع همه ی آن را می آزماییم. این امر مقوله ی ابطال را پیچیده تر خواهد کرد. یادآوری می کنیم که در اقتصاد، فرض ثبات سایر شرایط نیز تفسیر گونه ای از این موضوع را منعکس می کند. وقتی با این فرض به آزمایش فرضیه ی اصلی مبادرت می کنیم ( و مثلاً آن را ابطال می کنیم ) در واقع شکست فرضیه ی اصلی ممکن است به دلیل نادرست بودن برخی از فرض های داخلی عبارت « ثبات سایر چیزها » انجام شده باشد. (40)

به عبارت دیگر پیر دوهم، تصریح می کند که اصولاً چیزی با عنوان « آزمایش قاطع » وجود ندارد. ویلارد کواین، فیلسوف معاصر امریکایی، نیز این موضوع را بار دیگر ترسیم کرد. ابطال گرایان برای حل و فصل مشکل مذکور پیشنهاد می کنند که پژوهشگران ( اقتصاددانان و غیره ) قرار بگذارند تنها گزاره هایی را بپذیرند که مقاومت قابل توجهی در مقابل ابطال از خود بروز داده اند. اگر آزمون مورد نظر به ابطال فرضیه انجامید، آن گاه فرضیه های کمکی ( از درون ثبات سایر شرایط ) بررسی می شوند. اگر بررسی های مذکور از ردّ فرضیه های کمکی عاجز بودند، پس می توانیم فرضیه ی اول را ابطال شده تلقی کنیم. (41) اما در هر صورت مشکل « دوهم - کواین » به این راحتی قابل حل نخواهد بود. به خصوص دشواری ارزیابی « ثبات سایر شرایط » بسیار واضح است.

3) یک مشکل کلیدی دیگر در ارتباط با ابطال گرایی این است که آن چنان بر مقوله ی پیش بینی تأکید می کند که این شبهه را برمی انگیزد که ابطال گرایی به ابزارگرایی تحویل می شود. در قالب روش شناسی ابزارگرایی نظریه ها و فرضیه ها چیزی بیش از ابزاری برای پیش بینی محسوب نمی شود. بلاگ تصریح می کند که: « اگرچه پوپر منکر این دیدگاه است که تبیین های علمی صرفاً ابزارهایی برای انجام پیش بینی اند، در عین حال تبیین های پیش گفته را تنها با توجه به پیش بینی هایشان قابل ارزیابی می دانند. (42) 4) این نظر بلاگ شبهه ی ابزارگرایانه بودن دیدگاه پوپر را تقویت می کند. (43) 5) گذشته از این، بسیاری از نظریه های اقتصادی که ابطال شده اند، هنوز مورد استناد و استفاده ی اقتصاددانان هستند و بسیاری از نظریه های اقتصادی استعداد ابطال تجربی ندارند. این امر نیز محدودیت دیگری برای روش ابطال گرایی فراگیر ( که ابطال تجربی را معتبر می داند ) محسوب خواهد شد. 6) انعطاف ناپذیری ابطال گرایی باعث شده است که بسیاری از اقتصاددانان از آن استفاده نکنند و بسیاری از نظریه ها شرایط آن را نداشته باشند. 7) یک ایراد اساسی به ابطال گرایی، ماهیت قلع و قمع کنندگی نظریه ها توسط آن است. این که بلاگ تصریح می کند که اقتصاددانان به صورت غیر شفاف و صرفاً در عمل از ابطال گرایی استفاده می کنند، بیانگر دشواری التزام همه جانبه به ابطال گرایی است. (44) برخی از اقتصاددانان ابطال گرایی را دست نیافتنی و آرمانی و حصول به آن را دشوار می دانند. (45)

 

پی‌نوشت‌ها:

1. جمله ای از گالیله به این مضمون نقل می شود که: « کتاب طبیعت به زبان ریاضی نوشته شده است. الفبای آن مثلث، دایره و سایر اشکال هندسی است ».

2. طبق دیدگاه دکارت، همه ی اشیاءِ قابل مشاهده به صورت ارجاع به اندازه، شکل و حرکتْ قابل تبیین هستند.

3. عناصر نظریه ی مربوطه به این صورت اند که: 1) هر جسمی حالت سکون و یکنواختی خود را حفظ می کند، مگر آن که نیرویی از خارج به آن وارد شود؛ 2) تغییر حرکت، متناسب با نیروی وارد شده است؛ 3) در مقابل هر نیرویی، نیروی عکس العملی برابر و در جهت مخالف وجود دارد؛ 4) بین هر دو جسم نیروی جاذبه ای وجود دارد که مستقیماً متناسب با حاصل ضرب جرم آن دو و معکوس مربع فاصله ی بین آن هاست.

4. Johannes Kepler ( 1571-1630 )، ستاره شناس معروف آلمانی.

5. قانون گالیله توضیح می دهد اجسامی که آزادانه سقوط می کنند، با شتاب ثابت حرکت می کنند. کپلر هم در مورد سیارات سه قانون تدوین کرده است.

6. لایب نیتس ( 1646-1716 )، مهم ترین اندیشمند عقل گرای قرن هفدهم که علاوه بر ریاضیات، در فلسفه، فیزیک، اخلاق، و اقتصاد نیز صاحب نظر بود.

7. بنابراین فرض می شد که چون بررسی های علوم تجربی از ارزش ها جدا هستند، مطالعات علوم اجتماعی نیز باید چنان باشند. اما باید توجه داشته باشیم که این مسئله که علوم تجربی از ارزشگذاری جدا هستند و این که روش علمی درست در آن ها تعمیم داده های واقعی است، خود جای بحث دارد.

8. M. Blaug, The Methodology of Economics, op.cit., p. 1.

9. این دیدگاه سنتی از روش علمی، هنوز در ذهن مردم عادی وجود دارد؛ همان طور که آن ها تصور می کنند که هنوز پشتوانه ی پول، به معنای واقعی طلاست.

10. سال 1948 بود که مدل فرضیه ای - قیاسی به شکل یک دستگاه رسمی و تنها نمونه ی معتبر برای توضیح علم درآمد.

11. در فلسفه مور، قضاوت های ارزشی « همان کویی » تلقی می شدند ( اما بی معنی قلمداد نمی شدند ). در عین حال شاید همین امر « مور » را در زمره ی اثبات گرایان قرار داده است.

12. H. Katouzian, 1980, Ideology and Method in Economics, Macmillan, P. 51.

13. H. Katouzian, 1980, Ideology and Methhod in Economics, Macmillan, P. 51.

14. کارل پوپر تصریح می کند که ممکن است امور اخلاقی و ارزشی بسیار ارزشمند اما غیر علمی باشند. این دیدگاه محتاطانه تر و عالمانه تر از نظر اثبات گرایان است.

15. I. Losee, 1972, A Historical Introduction to Philosophy of Science, London, Oxford University Press, p. 181.

16. جالب است که خود بریجمن گفته مقوله ی عملیات گرایی را براساس نظریه ی نسبیت اینشتین تدوین کرده است.

17. قبلاً زمان، یک مفهوم مطلق تصور می شد، در قالب فرضیات اینشتین این موضوع رد شد. او تصریح کرد: « باید ابزاری تجربی وجود داشته باشد تا وقوع دو حادثه ی همزمان را مشخص سازد. تا چنین ابزاری وجود نداشته باشد، من خودم را یک فیزیک دان فریب خورده می دانم ».

18. بریجمن در حمله ای که به اینشتین می کند، می گوید وی درسی را که در نظریه ی خصوصی ( 1905 ) آموزش داده، در نظریه ی عمومی ( 1915 ) رعایت نکرده و نظریه ی عمومی را با یک سری تخیلات آمیخته است.

19. این کلام اینشتین با بیان پوپر هماهنگ است که نقش تجربه را در آزمون نظریه ها و ابطال آن ها خلاصه می کند.

20. این دیدگاه اینشتین به نحوی با دیدگاه جا افتاده ی نیوتونی ( قبل از قرن نوزدهم ) در تعارض است. فیزیک نیوتونی، یک فیزیک تجربی خدشه ناپذیر تلقی می شد و حتی دارای اعتقاد وجود عملیاتی زمان مطلق بود.

21. به عبارت دیگر عملیات گرایان علاوه بر امور « کاملاً عملیاتی »، عناصر « نزدیک به امور عملیاتی » را نیز می پذیرند.

22. به تعبیر بریجمن، عملیات گرایی، هنر محاوره را اصلاح می کند و بنابراین امور اجتماعی و فرهنگی را تحت تأثیر قرار می دهد.

23. برای اطلاع از مجموعه پرسش های مورد نظر ر.ک:

P. W. Bridgeman, 1927, The logic of modern physics, New York, Macmillan, ( introduction ).

24. زمانی از بریجمن در مورد چگونگی عملیاتی کردن برخی از امور بسیار انتزاعی پرسیده شده بود، او به راحتی پاسخ داده بود که: « من زمانی حرفی از دهانم درآمده است و دفاعی از آن ندارم ».

25. این جمله مک لاپ انسان را یاد جمله ی مارکس می اندازد که گفته است: « من مارکس هستم ولی مارکسیست نیستم. » همچنین این جمله اقتصاددانان که « آیا کینز کینزی بود؟ » مشابه قضاوت فوق می باشد.

26. عمل گرایی ( یا پراگماتیسم ) را می توانیم نوعی نظریه تلقی کنیم که براساس آن، یک حکم یا گزاره، زمانی درست خواهد بود که عملاً به یک نتیجه ی موفق و یا قابل ترجیح منجر شود. در این عقیده،‌ فایده ی عملی از هر چیز دیگر مهم تر است. تدوین و تکامل این نظریه از دهه ی 70 قرن نوزدهم با مطالعات چارلز ساندرز پیرس آغاز شد. وی عقاید را با عمل مرتبط ساخت. براساس این دیدگاه، ویلیام جیمز ( 1842-1910 )، از دیگر عمل گرایان معروف، عقاید درست را آن هایی می دانست که به یک عمل موفق دست یابند. برتراند راسل ( 1872-1970) عمل گرایان را متهم می کند که باعث شده اند جست و جوی حقیقت با جست و جوی لذت خلط شود. جان دیویی ( 1859-1952 )، از عمل گرایان معروف، که عمل گرایی را به عنوان ابزاری جهت حل مسئله و مشکلِ مورد نظر قلمداد می کند.

27. زیرا مثلاً رایشن باخ یکی از اثبات گرایان منطقی، تصریح می کند که معناداشتن، برای کل گزاره ی مورد نظر است و نه ( آن طور که عملیات گرایان و بریجمن می گویند ) برای تک تک کلمات آن.

28. قبل از پوپر در مواردی علمْ مترادف با یقین قلمداد می شد. اما برعکس به تعبیر پوپر، آن اطمینان و یقینی که علم فراهم می کند، تنها اطمینان به جهل انسان است.

29. K. Popper, 1965, The logic of scientific discovery, New York, Harper.

30. اگر قرار است یک نظریه ی ارزش علمی داشته باشد، باید بتوانیم شرایطی در مورد آن تعریف کنیم که وقوع آن ها باعث دست برداشتن از آن نظریه شود.

31. L. Kolakovski, 1972, Positivist Philosophy, Penguin, p. 516.

32. اصولاً ابطال ( refutation ) و رد کردن بسیار راحت تر از اثبات ( Verification ) کردن است. همان طور که اشاره شد، هر تعداد قوی سفید نمی توانند ثابت کنند که تمام قوها سفیدند، ولی مشاهده ی یک قوی سیاه، باعث ابطال گزاره ی مذکور می شود.

33. ایرادی که در این مورد به اثبات گرایان وارد است بر پوپر وارد نخواهد بود. آن ها ادعا دارند همه چیز زمانی که اثباتی باشد معنی دار است و امور هنجاری فاقد معنا هستند. اما معیار مذکورْ خود هنجاری است و مشمول همان حکم کلی خواهد بود، ولی پوپر رسماً معیار خود را هنجاری معرفی می کند.

34. قابل ذکر است که پذیرش شیوه ی عقلی در کنار روش تجربی توسط پوپر، موضع احتیاط آمیز و مناسبی بود که وی بعداً به آن رسید. افرادی مثل لاکاتوش پذیرش روش یاد شده توسط پوپر را نوعی عقب نشینی وی از موضع سفت و سخت اولیه قلمداد می کنند.

35. لاکاتوش این دیدگاه را « ابطال گرایی جزم گرایانه » ( dogmatic falsificationism ) می نامد و در عین حال لاکاتوش ابداع « پوپر صفر » را به فیلسوف معروف، آیر، نسبت می دهد. ر.ک.:

I. Lakatos, 1978, The Methodology of Scientific Research Program, Cambridge University Press, pp. 93-4.

36. اصولاً از نظر پوپر هر نظریه ای که بتواند تاب نقادی داشته باشد، در راستای پیشرفت علم و اگر راه نقد را ببندد در مقابل پیشرفت علم است. اما وی اشتباه دانشمندان نسبت به عدم رعایت قواعد را به ماهیت جائزالخطا بودن انسان برمی گرداند.

37. یکی از ویژگی های پوپر شماره ی یک از نظر لاکاتوش، این است که وی گاهی این حرف را می زند و گاهی آن حرف را ( در واقع از مواضع خود عدول می کند ). خود پوپر گفته بود که لاکاتوش باید سخن از ابطال صفر و ابطال 1 و 2 بزند و نه از شخص.

38. ذکر یک مطلب در این جا مناسب به نظر می رسد و آن این است که بوکانان و پیروانش نیز همانند پوپر، عقلانیت را به عنوان یک امر رفتاری و اثباتی در نظر می گیرند. بوکانان تصریح می کند که حتی نظر آدام اسمیت نیز در مورد خودخواهی انسان در همین قالب، قابل بحث است. آدام اسمیت نگفته است که باید همه مطابق با حداکثر کردن نفع شخصی حرکت کنند، بلکه گفته است وقتی نهاد و سازمانی ساخته می شود، آن را با توجه به واقعیت رفتاری نفع شخصی گرایانه در نظر بگیرند. جالب است که بوکانان و همکارانش در پیشنهاد مربوط به قانون اساسی امریکا، طرحی دادند که قانون در قالب آن به گونه ای تدوین شود که اگر دولتمردان به مصالح و منافع اجتماعی لطمه ای وارد سازند، نتیجه اش به خطر افتادن منافع شخصی خودشان نیز باشد ( دادگر 1389، فصل 12 ).

39. ابطال گرایان، گزاره های مشاهداتی را « خطاپذیر » می دانند و تأکید می کنند که نمی توانیم آن ها را ثابت کنیم.

40. یعنی نهایتاً منشأ ابطال نظریه، مشخص نخواهد شد. ر.ک.:

S‘. Harding, 1976, Can Theories be Refuted, Reidel.

41. پوپر، قواعد روش شناختی خود را با عناوین، فرضیه های کمکی، تدابیر میثاق گرایانه ( یا قراردادگرایانه ) و سرانجام ترفندهای ایمن ساز ( immunizing stratagems ) مطرح می سازد. ر.ک.:

K. Popper, 1976, The Unended Quest, London, Fontna, p. 44.

42. M. Blaug, The Methodology of..., op.cit. ( 1990 ), p. 23.

43. در بخش های پایانی اشاره خواهیم کرد که نتوان بلاگ خود یکی از مشهورترین و پر و پا قرص ترین طرفداران روش شناسی ابطال گرایانه است. شاید نتوان علاقه ی شدید و وفاداری وی از این روش شناسی را بر توجیهات یاد شده بی تأثیر دانست. همان طور که خواهیم دید، روحیه ی « توجیه گرایانه ی » بلاگ در آشتی دادن عناصر متعارض روش شناسی اقتصاد نوعی سنت و منش این صاحب نظر است.

44. بلاگ بیش تر اقتصاددانان را طرفدار ابطال گرایی بی ضرر می داند، منظور از ابطال گرایی بی ضرر ( innocuous ) یعنی عملِ به آن صورت می گیرد، بدون آن که التزام و وفاداری نسبت به اصول آن وجود داشته باشد و بدون آن که به طور صریح نام آن برده شود.

45. N. De Marchi 1988, Popper and the LSE Economists, Cambridge University Press, pp. 139-166.

منبع مقاله :

دادگر، یداله؛ (1391)، درآمدی بر روش شناسی علم اقتصاد، تهران: نشر نی، چاپ سوم

 منبع: راسخون

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: