1393/4/10 ۱۳:۱۰
زیباییشناسی، به طور عام، به بحث از زیبایی میپردازد و فلسفه هنر به طور خاص به بیان دقیقتر از آنجا كه زیبایی، بر حسب آنكه ساخته دست بشر باشد یا نباشد، به دو قسم طبیعی و مصنوعی، تقسیممیشود و زیبایی مصنوعی هم، كه ساخته دست بشر است، خود شامل زیبایی صنعتی (مثل به كارگیریزیبایی مثلاً در بسته بندیها در كار عرضه كالا) و زیبای هنری (= هنرها= هنرهای زیبا) میگردد.
با اینتوضیح و با عنایت به این طبقهبندی، اكنون میتوانیم بگوییم كه زیباییشناسی، دامنهای گستردهتر از فلسفههنر دارد. زیباییشناسی به بحث از انواع زیبایی میپردازد: زیبایی طبیعی (مثل زیباییهایی كه در طبیعت، فیالمثل زیبایی یك گل یا یك كوه) و زیبایی مصنوعی( اعم از صنعتی و هنری)، اما فلسفه هنر، چنان كه ازنامش پیداست، به بحث از گونه خاص از زیبایی، یعنی زیبایی هنری، اختصاص دارد.
بدان سبب كه «ماهیتزیبایی» یا «چیستی زیبایی» یكی از مسائل فلسفه هنر است،. در این مقال، بحث به مسائل فلسفه هنر محدود میگردد و چنان كه گفته آمد، بر مسئله چیستی زیبایی تأكید میشود. از فلسفه هنر و فلسفههای مربوط بهدیگر دانشها، مثل فلسفه فیزیك، فلسفه اقتصاد، فلسفه زبان و همانندان آنها به فلسفه علوم، فلسفه كاربردیو نیز به «فلسفه مضاف» تعبیر شده است و این از آن روست كه این فلسفهها اولاً مربوط است به علوم (علمفیزیك، علم اقتصاد و...)؛ ثانیاً در علوم به كار میرود و مورد استفاده قرار میگیرد؛ ثالثاً از جهت زبانی(دستور زبان) همواره واژه فلسفه در عناوین مربوط به این گونه فلسفهها، مضاف است و نام علم، مضافالیه:فلسفه زبان = فلسفه: مضاف/ زبان: مضافالیه...و فلسفه هنر نیز یكی از این فلسفههاست.
فلسفههای مضاف
فلسفههای علوم یافلسفههای مضاف، محصول عصر جدید و به ویژه حاصل تحولات علمی و فلسفی سدههای نوزدهم و بیستممیلادی است. البته طرح این فلسفهها به صورت دانشی مستقل، محصول و حاصل سدههای اخیر است، ورنهریشههای آنها را، یا صورت نامستقل آنها را در فلسفههای كهن در یونان و نیز در فلسفه اسلامی ـ ایرانیخودمان میتوان یافت و در این میان بحث از زیبایی و به تبع آن گونهای فلسفه هنر یا ریشهها و زمینههای آن، حكایتی دیگر دارد و حضور و وجود آن در اندیشههای ایرانی و یونانی مسلمتر و آشكارتر است كه بحث اززیبایی و هنر از فلسفههایی كه رنگ عرفانی و اشراقی دارند، جداییناپذیر است و به هرحال این سخن كه «هیچچیز زیر آسمان كبود تازه نیست»، با نگاهی راست است و درست...
باری از این حكایتها بگذرم كه سخنمیشود بلند و مباحثی است فراتر از این مقال و مقالت...پرسشهای بنیادی و مسائل اساسی در این فلسفهها ونیز در فلسفه هنر ـ كه مورد تأمل و بحث ماست ـ پرسشهایی است محدود كه شاید بتوان آنها به سه ـ چهارپرسش و مسئله بازگرداند:
1. پرسش از هستی یا وجود زیبایی؟= مسئله هستیشناسی زیبایی
2. پرسش از چیستی یا ماهیت زیبایی؟=مسئله ماهیتشناسی یا چیستی زیبایی
3. پرسش از كجایی زیبایی (=هنر)؟= مسئله منشأ یا سرچشمه هنر
4. پرسش از «برای چیست»؟= مسئلهارزش و هدف شعر و هنر.1
پیداست كه پاسخ دادن به هریك از این پرسشها و پرداختن به هریك از این مسائل، دست كم مقال ومقالتی مستقل میطلبد. من میكوشم تا نخست، به پرسشهای اول، سوم و چهارم، به كوتاهی و به اجمالپاسخ بدهم و سپس با تفصیلی نسبی به پرسش دوم، یعنی به مسئلهچیستی زیبایی بپردازم.
گزارش اجمالی: شامل مباحث هستیشناسی هنر، منشأ هنر و ارزش شعر و هنر:
الف)هستیشناسی زیبایی: بحث وجود یا هستی و مسئله وجودشناسی یا هستیشناسی (Onthology) مهمترین بحث فلسفی است؛ بحثی كه از دو فلسفه افلاطون و ارسطو و سپس در فلسفه ایرانی ـ اسلامی خودمان اهمیتی ویژه داشته و پساز حمله و هجوم متفكران غرب، از رنسانس و در عصر جدید بدان همچنان در جنب مسئلهمهم و عمده فلسفیدر عصر جدید، یعنی مسئله شناختشناسی (Epistemology) همچنان مورد بحث و بررسی است...هستیزیبایی و هستیشناسی در فلسفه هنر از مسائل مهم این فلسفه است.
اگر به زبان فلسفه خودمان و بااصطلاحات فلسفه ایرانی اسلامی سخن بگوییم، بحث هستیشناسی زیبایی، حكایت تبیین این معناست كه ارزشها ( نیك و بد، زیبایی و زشتی) به طور عام و زیبایی به طور خاص از چه نوع وجود یا هستیبرخوردارند؟ وجود عینی یا وجود ذهنی؟ و یا در ارتباط ذهن و عین است كه زیبایی هستی و معنی مییابد؟كدامین؟ حتی میتوان با عنایت به طبقهبندی چهارگانه وجود، یعنی تقسیم وجود به عینی، ذهنی، لفظی و كتبیاز هستی لفظی و كتبی زیبایی هم سخن گفت.2
ب) مسئله منشأ هنر
پرسش از این معنا كه منشأ و خاستگاه هنر چیست، چنان كه اشارت رفت، یكی از پرسشهای بنیادی درفلسفه هنر است.آیا منشأ هنر آسمانی است یا زمینی؟ آیا هنر از تجربه به بار میآید و چونان هر دانش دیگرآموختنی و اكتسابی است یا امری است از نوع وحی و از مقوله الهام؟ همه این پرسشها در طول تاریخ، پاسخ یافته است. مجموعه پاسخها را میتوان ذیل دو عنوان گرد آورد؛ چرا كه مجموعه پاسخها حاصل دو گونهتبیین و دو گونه توجیه است: تبیین و توجیه مابعدالطبیعی (متافیزیكی) و تبیین و توجیه علمی.
1. تبیین مابعد الطبیعی: بر بنیاد این تبیین، منشأ هنر، عالم بالاست و هنرمند در جریان خلق هنر با عالمبالا ارتباط مییابد. این ارتباط در حالتی خاص، كه گونهای حالت بیخودی است، تحقق مییابد. نظامی از اینحالت به «پریشان شدن از آتش فكرت» تعبیر كرده است و از این ارتباط به «خویشاوندی با ملك (=فرشته)».3پیش از نظامی، افلاطون، بر حالت بیخودی شاعرانه و خلق شعر در این حالت تأكید كرده است.4
ازاین نظریه، یعنی از نظریه مابعدالطبیعی به نظریه وحی و الهام تعبیر میشود و آنسان كه نظامی تصریحمیكند، «سخن پروری (شاعری) سایهای است از پیغمبری و شاعران چونان پیامبران در صف الهامند؛ پیامبران پیشاپیش این صف حركت میكنند و شاعران در پی آنان در حركتند»، یعنی كه به هر دو الهام میشود. شاعران ما طرفدار سرسخت تبیین مابعدالطبیعی در زمینه منشأ هنر به شمار میآیند و آشكارا ازاین معنا سخن میگویند كه شعر به آنها الهام میشود.
2. تبیین علمی: در برابر تبیین ما بعدالطبیعی، تبیینهایی است كه میتوان از آنها به تبیین علمی تعبیر كرد.طرفداران این دیدگاه، سرچشمه شعر و هنر را، نه در آسمان كه در زمین میجویند. بعضی از آنها در توجیهنظریه خود بر دیدگاههای روانشناختی تكیه میكنند و از روانشناسی كمك میگیرند. بدین ترتیب كهمیكوشند تا «غریزهای هنرآفرین» بجویند و شعر و هنر را معلول آن غریزه به شمار آورند؛ چنان كه فیالمثلارسطو بر غریزه تقلید و محاكات پای میفشارد، اسپنسر و شیللر از غریزه بازی به عنوان غریزه هنرآفرینسخن میگویند، كانت، از غریزه تزیین و فروید از غریزه جنسی و مادهگرایان (ماتریالیستها) ازنیاز مادی و از تجربه حسی به عنوان خاستگاه هنر سخن میگویند.
به نظر آنان، پدیدههای فرهنگی و از جمله هنر، نتیجه نیازهای مادی انسان است. آنان به منظور تبیین و توجیه دیدگاه خود هنرآفرینی انسان اولیه را مورد تأملّ قرار میدهند و به عنوان مثال میگویند بدان سبب انسان اولیه بر دیوار غارها نقاشی میكرد كهنیازهای خود را برآورد. گمان میكرد ـ فیالمثل ـ اگر عكس گوزن را بر دیوار غار بكشد، در حالی كه تیری درسینه او فرو رفته است به گاه شكار موفق خواهد شد تیر یا نیزه بر سینه حیوان بزند و او را از پای درآورد وچنین بود كه آرام آرام نقاشی معنی پیدا كرد. رقص و آواز و شعر نتیجه حركات ویژه و سرودخوانی دستهجمعی است كه مثلاً با هدف دور كردن ارواح خبیثه انجام میشد و چنین است حكایت خاستگاه دیگر هنرهاكه هریك بدان سبب به وجود آمد كه برآورنده یكی از نیازهای مادی انسان بود. نقش تكرار و تمرین و تجربهدر این نظریه روشن است...
پینوشتها:
1. در باب مباحث مربوط به «منشأ هنر» و «ارزش و هدف شعر» رك: مقاله نگارنده تحت عنوان «حكایت حكایت شعر»، چاپ شده در: حكایت شعر، نوشته رابین اسكلتن، ترجمه مهرانگیز اوحدی، تهران، انتشاراتمیترا، 1375 ش و در باب بحث «چیستی زیبایی» و نیز گزارشی كوتاه از فلسفه هنر رك: كلیات فلسفه، نوشته نگارنده، چاپ دانشگاه پیام نور.
2. در باب «هستیشناسی زیبایی» رك: رساله چیستی هنر. اسوالد، هنفلینگ، ترجمه علی رامین، تهران، انتشارات هرمس، 1377.
3. مخزن الاسرار، نظامی، «مقاله شاعری»، به ویژه ابیاتی كه با این مصراع آغاز میشود: «بلبل عرشند سخنپروران».
4. افلاطون از این معنا در رساله «فدروس» سخن گفته است.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید