اسطـوره سـازی مجـدد به مثابــه جایـــگزینی هرمنوتیـکی برای اسطـوره زدایی

1395/5/4 ۰۹:۴۰

اسطـوره سـازی مجـدد به مثابــه جایـــگزینی هرمنوتیـکی برای اسطـوره زدایی

رودلف بولتمان الهیدان شهیر پروتستان، در الاهیات خویش کوشید تا ضمن مواجهه سازنده با جهان جدید و اندیشه انسان مدرن، پیام کتاب مقدس را نیز، بدون اخذ و پذیرش مبانی الاهیات لیبرال، مفهوم و مقبول سازد. در این راستا، برنامه‌ای موسوم به اسطوره زدایی ارائه داد و در قالب آن تلاش کرد تا اساطیر عهدجدید را نه حذف، بلکه با توجه به مفاهیم و معانی اگزیستانسیل شان بازتفسیر کند. این برنامه از همان ابتدا مباحث و مسائل فراوانی ایجاد کرده است. نویسنده در مطلبی که در ادامه می‌خوانید، ضمن معرفی برنامه اسطوره زدایی و طرح نقاط قوت و ضعف آن، می‌کوشد نشان دهد که این برنامه را نباید کنار گذاشت بلکه باید با فهم مجدد ماهیت حقیقی اسطوره، که بولتمان در آن به راه خطا رفته بود، و آغازگاه برنامه اسطوره زدایی، یا این برنامه را به نقطه انجامش برسانیم و یا با توجه به حضور و سیطره اسطوره در جهان و جهان نگری جدید، برنامه دیگری را جایگزین آن نماییم.

 

جِس اف. تانِر - ترجمه محمد صبایی

 

رودلف بولتمان الهیدان شهیر پروتستان، در الاهیات خویش کوشید تا ضمن مواجهه  سازنده با جهان جدید و اندیشه انسان مدرن، پیام کتاب مقدس را نیز، بدون اخذ و پذیرش مبانی الاهیات لیبرال، مفهوم و مقبول سازد. در این راستا، برنامه‌ای موسوم به اسطوره زدایی ارائه داد و در قالب آن تلاش کرد تا اساطیر عهدجدید را نه حذف، بلکه با توجه به مفاهیم و معانی اگزیستانسیل شان بازتفسیر کند. این برنامه از همان ابتدا مباحث و مسائل فراوانی ایجاد کرده است. نویسنده در مطلبی که در ادامه می‌خوانید، ضمن معرفی برنامه اسطوره زدایی و طرح نقاط قوت و ضعف آن، می‌کوشد نشان دهد که این برنامه را نباید کنار گذاشت بلکه باید با فهم مجدد ماهیت حقیقی اسطوره، که بولتمان در آن به راه خطا رفته بود، و آغازگاه برنامه اسطوره زدایی، یا این برنامه را به نقطه انجامش برسانیم و یا با توجه به حضور و سیطره اسطوره در جهان و جهان نگری جدید، برنامه دیگری را جایگزین آن نماییم.

 

نیم‌قرن پیش، رودلف بولتمان با انتشار مقاله‌ای با عنوان "عهدجدید و اسطوره‌شناسی" طلایه‌دار روشی جدید در تفسیر عهدجدید شناخته شد. این مقاله پس از چندی، چونان موجی نیرومند سرتاسر قلمرو الهیات غرب را درنوردید و باعث شکل‌گیری مباحث پیچیده و تأثیرگذاری شد که تا به امروز ادامه یافته است. بولتمان خود این برنامه را "اسطوره زدایی" نامید. وی عقیده داشت از آنجا که جهان‌نگری1 عهدجدید در اصل و اساس اسطوره‌ای است، اصطلاح شناسی و تصویرپردازی‌ای که در آن هسته ابلاغ کتاب مقدس منتقل می‌شود، به کلی برای انسانی که در جهان جدید، علمی، و پسا - روشنگری زندگی می‌کند غیرقابل‌فهم است. افزون بر آن، به دلیل تفوّق عقلانیت و نفوذ علم جدید در جهان‌نگری انسان عصرحاضر، عالم زبانی عهدجدید بی‌معنا گردیده است و بنابراین باید پوشش اساطیری آن را کنار زد تا پیام بشارت، همان آموزه اصلی‌ای که در هسته متن نهفته شده، آشکار گردد. به عبارت دیگر، ما باید در مقام انسان عصر حاضر با نظرگاهی جدید، تجربه نهفته در پس  پشت تبیین اسطوره‌ای را از خود تبیین تمییز دهیم و مغز را از پوست جدا کنیم.

 

اسطوره‌زدایی به مثابه وظیفه‌ای وجودی

از نظر بولتمان، بشارتی که از سوی مسیح اعلام شد، در پس پرده زبان و جهان‌نگری نویسندگان عهدجدید که وابسته به کلیسای اولیه بودند، مستور گردیده است و اگر بخواهیم حقیقتاً به پیام آن دست یابیم، باید اسطوره‌زدایی را کاری مهم و ضروری به حساب آوریم. به عنوان مثال، ما امروزه (به ویژه در جهان غرب و نیز در جاهای دیگر) بر مبنای جهان‌نگری جدیدمان نمی‌توانیم ماهیت انسان را به همان روش مطلقاً دوگانه انگار عهدجدید تصور کنیم. نویسندگان عهدجدید در قالب و از دریچه جهان‌نگری‌ای به مسائل می‌پرداختند که در آن انسان به مثابه موجود دوگانه شگفت‌آوری تلقی می‌شد که در معرض تصرف و مداخله نیروهایی بیرون از وجود خویش قرار داشت. از این جاست که می‌بینیم چگونه پولس رسول و سایر نویسندگان خاور نزدیک باستان قادر بودند از دیوزدگی و تصرفات شیطانی سخن بگویند؛ حال آنکه این قبیل سخنان در روزگار ما کمابیش مردود است. در عصر مدرن / پسا - مدرن وجود انسان در گونه‌ای وحدت بنیادی فهم می‌شود. اگر این وحدت بنیادی به مثابه نوعی شکاف تجربه گردد، به‌طور معمول آن را به‌عنوان روان گسیختگی، اختلال دوقطبی، یا نابسامانی دیگری از این دست توصیف و تبیین خواهیم کرد.

در اصل، برنامه اسطوره‌زدایی بولتمان نوعی هرمنوتیک وجودباورانه است. بولتمان تصریح داشت که "... من اسطوره‌زدایی را نوعی تفسیر، تفسیر وجودباورانه، می‌دانم... اسطوره‌زدایی روشی هرمنوتیکی است، یعنی، روش تفسیر، روش تأویل."2 بولتمان با تکیه بر تاریخ هرمنوتیک از شلایرماخر و دیلتای تا هایدگر و خودش، تأکید کرد که تفسیر "همواره بر اصول و تصوراتی مبتنی است که به‌‌عنوان پیش فرض، تفسیر را هدایت می‌کنند، هرچند که مفسر اغلب از این واقعیت غافل است."3 مفهوم پیش فرض از موقعیت زمینه‌ای مفسر نشأت می‌گیرد و در سنت هرمنوتیک فلسفی نیز آن‌را  پیش فهم می‌خوانند. این فهم پیشین از هستی و جایگاه فردی در جهان، مبتنی بر جهان‌نگری فردی، است که مفسر آن‌را در حین عمل تفسیر، وارد متن می‌سازد. بنابر‌این، از نگاه بولتمان، اسطوره‌زدایی روشی است برای تفسیر متون کتاب مقدس؛ این روش از موقعیت زمینه‌ای و پیش موجود فردی‌ای تأثیر و شکل می‌پذیرد که در سراسر جریان تفسیر یا تأویل از خود آن موقعیت سخن می‌گوید یا خبر می‌دهد. در مجموع، نظریه اسطوره‌زدایی بولتمان شامل این اقدامات می‌شود: بازشناسی تفاوت اساسی موقعیت اجتماعی – تاریخی حیات انسان در عصر حاضر و عصر عهدجدید، حل مشکل قدمت و کهنگی جهان‌نگری عهدجدید، و سپس آزادسازی پیام نجات بخش از قالب زبان اسطوره‌ای آن. هدف این اقدامات آن است که خوانندگان امروزی کتاب مقدس بتوانند پیام این کتاب را فهم و قبول کنند.

 

اسطوره‌سازی مجدد به جای اسطوره‌زدایی

اگرچه اسطوره‌زدایی در مسیر هرمنوتیک گامی صحیح دانسته می‌شود، اما با وجود این، طرحی قابل قبول نیست. البته ناگفته نماند که برنامه بولتمان محسناتی هم دارد؛ جهان‌نگری بشر از زمان انقلاب کوپرنیکی (اواخر سده پانزدهم تا اوایل سده شانزدهم)، جنبش روشنگری اروپا (بیشتر در سده هجدهم)، و انقلاب صنعتی (اواخر سده هجدهم تا اوایل سده نوزدهم) به‌طور چشمگیری دگرگون شده است. انسان عصر حاضر، جهان را مثل انسان دویست سال پیش نمی‌فهمد، چه رسد به انسان دوهزار سال قبل که در فلسطین سده نخست می‌زیست. در پرتو ظهور اندیشه انتقادی و علمی، اینک ضروری است که به امکان کاربست اسطوره در زمانه حاضر توجه کنیم. از این رو، به نظر می‌رسد پیگیری ایجاد تغییراتی مناسب در تفسیر متون کهن، کاری معقول باشد. با وجود این، بولتمان در فهم معنای اسطوره دچار اشتباه شد. قبول که معنای اسطوره مبهم و به نحو سردرگم کننده‌ای دست نیافتنی است، اما برنامه اسطوره‌زدایی برای ماهیت و تفسیر اسطوره آن‌گونه که باید و شاید ارزش و اهمیت قائل نمی‌شود.

از دید بولتمان، که در این مورد تحت‌تأثیر اندیشه مکتب تاریخ ادیان قرار دارد، اسطوره عبارت است از کاربست صور خیال برای بیان امر آن- جهانی در چارچوب امر این‌جهانی، امر الهی بر حسب امر انسانی، و امر آن سویی برحسب امر این سویی.4  اما این تعریف بسیار محدود و تنگ دامنه می‌نماید. اسطوره همواره راوی داستانی خاص است، و آن داستان نیز معنایی نمادین دارد. اسطوره به واسطه روایت کارکردی نمادین انجام می‌دهد، زیرا آن چه نمادها قصد افاده و بیانش را دارند از پیش گونه‌ای ماجرا است.5 هر اندازه هم که بکوشیم نمادگرایی اسطوره را به‌طور عمیق مورد کندوکاو قرار دهیم، با این همه فقط ساختار زبانی اسطوره را درمی‌یابیم، زیرا اندیشه انسان فقط از راه تفسیر، یعنی فهم از طریق زبان، می‌تواند نمادها را دریابد و بفهمد.6 بنابراین، هرآن چه در تجربه انسان (از این جهان) ظهور کند مورد تفسیر، معنابخشی و، چونان روایت، نمادپردازی واقع می‌شود و این هر سه از ویژگی‌های اصلی اسطوره هستند؛ در حقیقت، ماهیت اسطوره این است.

از طریق خود فرآیند تفسیر گونه خاصی از روایت شکل می‌گیرد. به راستی از این نظر، یکایک زندگی‌های کامل ما یک داستان است. ما هر روز وارد قلمرو اسطوره می‌شویم، زیرا پیوسته به داد و ستد روایت‌ها – اساطیر- می‌پردازیم. همچون روایت که با ما از تجربه‌ها، رابطه‌ها، و امیدهای وجودی‌مان سخن می‌گوید، اسطوره نیز سازنده بنای فهم یا تصور ما از جهان است. این تحلیل گویای آن است که هر شخصی در هر موقعیتی و با اعتقاد به هر جهان نگری‌ای، به خاطر ویژگی روایی – تاریخی هستی بشر به‌طور اساسی در قلمرو اسطوره سهیم و دخیل است.

از این گذشته، همچنان که تیلیش پیشنهاد کرده، بهتر بود بولتمان برنامه خویش را "ظاهرزدایی" می‌نامید، زیرا در برنامه‌ای که او درصدد تحقق‌اش بود، نمادها به مثابه تجلی ظاهری وقایع در زمان و مکان تلقی نمی‌شدند.7 از آنجا که نمی‌توان نمادها را از ساحت بیان بشری کنار گذاشت، همواره اقدامات مجدّانه‌ای صورت گرفته است تا تجربه‌های بشر از طریق تفسیر معنادار شود.

از این گذشته، سیر استدلالی پیش گفته بر این مسأله صحّه خواهد نهاد که نگرش علمی جدید نیز نمی‌تواند از اسطوره اجتناب کند. اگرچه شواهد محکم (سنجش علمی) بسا که به تحقیق غیر اسطوره‌ای باشد، اما تفسیر همین شواهد و بستر جهان نگری‌ای که شواهد در آن ایجاد و فهم شده‌اند، با اسطوره درآمیخته است. حتی مشاهده و درک مفاهیم علمی و نیز روش‌های علمی‌ای که این مفاهیم را ایجاد کرده، گونه‌ای عمل تفسیرگرانه است و، به معنای دقیق کلمه، در قلمرو اسطوره قرار دارد.

همچنان که سمارت خاطرنشان ساخته است، "... اسطوره فقط نوعی روش نمادین برای نگریستن به جهان نیست، بلکه راهی است برای رسیدن به فهمِ هویتِ فردی."8  این "رسیدن به" گونه‌ای جریان هرمنوتیکی خلق معناست، که وقوع آن هم در مورد وظایف و اهداف علم مدرن و هم در مورد سایر فعالیت‌های بشری به یک اندازه اجتناب پذیر است.

اسطوره‌زدایی بدون تردید کاستی‌هایی دارد، اما برخورد درست با این برنامه آن است که بکوشیم با فهم مجدد آغازگاه اسطوره‌زدایی برنامه دیگری را جایگزین آن کنیم یا دست کم، خود این برنامه را به انجام برسانیم. از نظر بولتمان و پیروان او، اسطوره مترادف است با فهم پیشامدرن و غیرعلمی از جهان. بنابراین علم جدید که به‌طور گسترده‌ای بر زندگی ما حاکم گردیده، امری غیراسطوره‌ای است که خلاف اسطوره عمل می‌کند. با وجود این، همچنان که پیش‌تر توضیح دادیم، جهان‌نگری علم جدید نیز اساطیری است. امروزه نیز با تأثیرات گسترده علم، ما با اساطیر متفاوتی نسبت به اساطیر روزگار عهده‌جدید ربط و پیوند یافته‌ایم. اما این امر فقط بدان معناست که وظیفه فراروی ما نه اسطوره‌زدایی، بلکه اسطوره‌سازی مجدد است. اسطوره‌سازی مجدد یعنی این که تجربه نهفته در "پس پشت" یا "تجسم یافته در" جهان‌نگری متن عهده جدید را دیگر‌بار کسب و تفسیر کنیم و سپس آن را در چارچوب موقعیت اسطوره‌ای و فهم روایی‌مان از هستی بشر که در وضعیت تاریخی خاص خودمان پایه دارد، صورت‌بندی نماییم.

کارکرد تفسیرگرانه اسطوره‌سازی مجدد دارای سه اصل هرمنوتیکی بنیادی است: 1) متن، 2) پیش فهم مفسر، و 3) شکل‌گیری یا تفصیل معنا از سوی مفسر. پیش انگاشت‌ها و مسائل مورد علاقه‌ای که بنابر جهان نگری (یا چارچوب تجربه) شکل گرفته‌اند، موضوع متن را به آن وارد می‌سازند، و سپس مضامین تجربه که در اسطوره متن تجسم یافته است، توسط مفسر پیش گفته در نتیجه عمل تفسیر تشریح یا تبیین می‌شود. بی‌تردید این موضوع همان فرض سنتی هرمنوتیک فلسفی است که از نظر تاریخی توسط ریکور، گادامر، و دیوید تریسی بسط و توسعه یافت. با وجود این، برنامه اسطوره‌سازی مجدد باید گامی فراپیش نهد و دریابد که عمل تفسیر متن پذیرای جریان دیگری نیز هست، یعنی، تفسیر رخدادها و تجربه‌هایی که متن را بنابر زمینه تشکیل دهنده خاصی می‌سازند. کرواتّو این وضعیت را چنین توصیف کرده است: "خوانش متون کتاب مقدس محدود به دو موقع وجودی، یا دو موضع تاریخی، است که متن میان آن‌ها قرار می‌گیرد."9 این امر کمک می‌کند تا هم ویژگی "در میانه بودن" متن را، و هم واقعیت جهان‌نگری‌ها یا دو موقعیت وجودیه‌ای را بفهمیم که هر تفسیری را احاطه کرده و بدان شکل می‌دهد. در یک سو، جهان‌نگری موقعیتی زبان متن وجود دارد، و در سویی دیگر، فهم علمی و پسا- روشنگری کنونی ما. خلاف اسطوره‌زدایی، که فقط می‌کوشد تا در پس پشت تبیین به تجربه دست یابد، اسطوره‌سازی مجدد این کوشش را بسط می‌دهد تا برطبق موقعیت اسطوره‌ای جدیدمان، تجربه را در تفسیر روایت کند.

در برنامه اسطوره‌سازی مجدد این حکم خام هرگز مفروض گرفته نمی‌شود که انسان، در هرگونه موقعیت تاریخی – اجتماعی معینی، قادر است خود را از اسطوره‌رها سازد. اسطوره‌زدایی به اشتباه می‌کوشد تمام اساطیر را از بین ببرد. اما چنین کاری ممکن نیست، زیرا جهان‌نگری کنونی ما حقیقتاً اسطوره‌ای است –‌ما در نگاه مان به واقعیت آن را زنده می‌دانیم، تفسیر عالم تجربه را به لحاظ تاریخی تثبیت و آن‌را به روایت و، به معنای دقیق کلمه، اسطوره تبدیل می‌کنیم. اسطوره‌سازی مجدد ضمن این که به‌طور اساسی متضمّن تصریح به هستی اسطوره‌ای ما به عنوان انسان می‌شود، تجربه ای را که در عمل تفسیر متن با آن مواجه می‌شویم بازگویی می‌کند، و آن تجربه یا پیام را در چارچوب جهان‌نگری یا موقعیت اسطوره‌ای خاصمان بیان می‌کند. در اصل، برنامه اسطوره‌زدایی بولتمان مترادف است با حذف اسطوره، حال آن که اسطوره‌سازی مجدد برنامه‌ای است درصدد ترجمه اسطوره.10

 

پی نوشت‌ها

1. Weltanschauung.  //  2. Rudolf Bultmann, Jesus Christ and Mythology (New York: Charles Scribner’s Sons, 1958), 45.  //  3. Ibid, 46.  //  4. Bultmann, “New Testament and Mythology,” Kerygma and Myth, 10, footnote 2.  //  5. Paul Ricoeur, The Symbolism of Evil, trans. Emerson Buchanan (Boston: Beacon Press, 1967), 170. //  6. Ibid.  //  7. Paul Tillich, A History of Christian Thought: From Its Judaic and Hellenistic Origins to Existentialism ed. Carl E. Braaten (New York: Simon and Schuster, 1968), 524.  //  8. Smart, Worldviews, 155.  //  9. J. Severino Croatto, Biblical Hermeneutics: Toward a Theory of Meaning as the Production of Meaning, trans. Robert R. Barr (Maryknoll, NY: Orbis Books, 1987), 1.  //  10. For more on the idea of translating myth rather than eliminating myth see Juan Luis Segundo, Jesus ofNazareth Yesterday and Today: Vol. II, The Historical Jesus of the Synoptics, trans. John Drury (Maryknoll, NY: Orbis Books, 1985).

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت ، سال یازدهم ، شماره 4

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: