مفهوم آزادی در آرای هابز و لا‌ک / سید حسین امامی

1395/5/4 ۰۸:۲۷

مفهوم آزادی در آرای هابز و لا‌ک / سید حسین امامی

با شروع قرن هفدهم میلا‌دی، نظریه حق طبیعی، جایگزین نظریه حق الهی شد و به صورت مفهوم کلیدی فلسفه سیاسی مدرن درآمد. بنابراین فلسفه سیاسی مدرن، سیاست را بر پایه جهانی عقل‌محور قرار داد. طبق این نگرش فلسفه سیاسی مدرن، سیاست دیگر داده‌های طبیعی نبود، بلکه عنصری بود که باید ابداع می‌شد. از جمله فیلسوفانی که تحت این نگرش، نظام فلسفه سیاسی خود را بیان کردند، <توماس هابز> و <جان لا‌ک> بودند.

 

 

 آزادی طبیعی و آزادی مدنی

 

با شروع قرن هفدهم میلا‌دی، نظریه حق طبیعی، جایگزین نظریه حق الهی شد و به صورت مفهوم کلیدی فلسفه سیاسی مدرن درآمد. بنابراین فلسفه سیاسی مدرن، سیاست را بر پایه جهانی عقل‌محور قرار داد. طبق این نگرش فلسفه سیاسی مدرن، سیاست دیگر داده‌های طبیعی نبود، بلکه عنصری بود که باید ابداع می‌شد. از جمله فیلسوفانی که تحت این نگرش، نظام فلسفه سیاسی خود را بیان کردند، <توماس هابز> و <جان لا‌ک> بودند.

 

انسان‌شناسی هابز

دستگاه فلسفه سیاسی هابز بر این محور قرار دارد که دنیا مجموعه‌ای از اجسام و مواد در حال حرکت است. هابز میان رفتار اختیاری و خودخواسته و رفتار ناخواسته، ضمن رد مفهوم اراده آزاد تمایز می‌نهد. از نظر او همه کنش‌ها الزامی‌اند، اما همه به علت‌های خارجی ضرورت نمی‌یابند. آزادی یا رهایی اموری‌اند که با اجبار بیرونی و خارجی در تضادند.

به‌زعم هابز مساله اجتماعی آن است که انسان به لحاظ گوهر و طبیعت خود به دنبال صیانت و سعادت خود است و هرگاه دو روح دو انسان به یک چیز مایل شوند، آن دو دشمن یکدیگر می‌شوند و اگر دشمن شدند، می‌کوشند تا یکدیگر را از میان بردارند و یا یکی تسلیم دیگری شود. به عقیده هابز انسان‌ها اساسا در جهت حفظ منافع خود هستند و بر این اثر با هم به رقابت و ستیز می‌پردازند. از این روست که هابز می‌اندیشید که هرج وهرج امری طبیعی است. حال آنکه جامعه منظم و سازمان‌یافته ابداعی و تصنعی است.

 

وضع طبیعی از دیدگاه هابز

به نظر هابز، وضع طبیعی بیش از آنکه مفهومی‌ تاریخی باشد، ابزاری تحلیلی است. او بر آن است که جایگاه انسان در وضع طبیعی، عملا‌ شرایطی را فراهم می‌کند که او در پی تعیین قواعد اقتدار سیاسی از طریق روشن کردن خطرات آن در نبود این اقتدار است.

مفهوم وضع طبیعی هابز صرفا یک فرضیه تاریخی نیست، بلکه یک تحلیل منطقی است. هابز عبارت وضع طبیعی را در دو معنای متفاوت به کار می‌برد؛ یکی در معنای عام که اشاره به نبود کلی هرگونه جامعه مستقر انسانی دارد و دوم در معنایی خاص‌تر که به سادگی اشاره‌ای به نبود حاکمیت جامعه مدنی است. هابز معتقد است در وضع طبیعی هر فرد منافعی دارد که با منافع دیگر افراد در تضاد است. بنابراین هرکس مجاز است پیش از آنکه مورد حمله قرار گیرد به همسایگان خود حمله کند.

به‌زعم هابز، انسان‌ها به حکم عقل جامعه‌های انسانی را ایجاد می‌کنند و در این راه به افراد و یا گروه‌هایی اقتدار می‌دهند. بنابراین می‌توان گفت که از نظر هابز وضع طبیعی برای انسان‌ها طبیعی است، اما عقلا‌نی نیست، حال آنکه جامعه عقلا‌نی است ولی طبیعی نیست، اما می‌توان تضاد میان عقل و طبیعت را برطرف کرد، زیرا بشر موجودی عقلا‌نی است. با این حال طبیعت غیرعقلا‌نی انسان همواره او را به سوی وضع طبیعی سوق می‌دهد.

همچون توماس هابز نقطه عزیمت جان لا‌ک، مساله انسان‌گرایی انسان مرکزی است، اما نتیجه‌گیری‌های او با هابز متفاوت است، زیرا آیین اندیشه سیاسی او معتدل‌تر از آموزه‌های هابز است.

 

انسان‌شناسی لا‌ک‌

 

نزد لا‌ک انسان‌ها چون لوحی پاک و تهی از دانش زاده می‌شوند، بنابراین از آنجا که تجربیات ما محدود می‌باشد، شناخت ما نیز محدود است. ناخت ما هرگز کامل و مطلق نخواهد شد، پس، چنین است که از راه مطالعه طبیعت و عقل و با کمک علم می‌توانیم بر جهانمان فائق آییم و درک و فهم از جهان به دست آوریم.

نزد لا‌ک، روابط بشر با طبیعت بسیار پیچیده‌اند زیرا شامل امر سلطه‌جویی و سلطه‌پذیری هستند. انسان به عنوان یک موجود زنده این فرصت را دارد که از طریق به کارگیری عقل خود بر شرایط تعیین‌شده چیره شود. انسان از دیدگاه لا‌ک، موجودی است که حتی نسبت به نفس خود، قدرت مطلق یا قدرت آزاد نامحدود ندارد.

 

وضع طبیعی از دیدگاه لا‌ک

برداشت لا‌ک از وضع طبیعی بسیار خوشبینانه‌تر از هابز است. لا‌ک برخلا‌ف هابز بر این باور است که قانون ذاتی و اصیل حاکم بر رفتارها در وضع طبیعی وجود دارد. همچنین وی اعتقاد ندارد که یک ستیز درمان‌ناپذیر میان افراد و منافع انسان‌ها در وضع طبیعی حاکم است. او اهمیت عواطفی چون غرور و افتخار و خودستایی را انکار نمی‌کند، اما برخلا‌ف هابز به آنها اهمیت محوری نمی‌دهد. به‌زعم لا‌ک اگرچه در وضع طبیعی جنگ نیست، اما صلح هم تضمینی ندارد.

لا‌ک به وضع آغازینی اشاره می‌کند که در آن هیچ نوع حکومت و نهاد اجتماعی وجود ندارد و انسان‌ها آزادانه و فارغ از جبر دولت و قوانین موضوعه زندگی می‌کنند. لا‌ک این وضع آغازین را وضع طبیعی نام نهاده و می‌گوید: <در چنین وضعی همه چیز به همه تعلق دارد، اما این مالکیت عمومی‌ مانع مالکیت خصوصی نمی‌شود. در این حالت هیچکس حق ندارد به زندگی، تندرستی و آزادی دیگری زیان برساند، زیرا تمامی ‌انسان‌ها برابر و مستقل و همه از حق طبیعی یکسان برخوردارند. بنابراین مفهوم وضع طبیعی از نظرلا‌ک اساسا اخلا‌قی و پیش تاریخی است، اما از نظر هابز وضع طبیعی کلا‌ جنبه‌ای عملی و رفتاری دارد. این بدان معنا است که از نظر لا‌ک، انسان‌ها حتی در وضع طبیعی، اخلا‌قا وابسته به قانون طبیعی اصیل و الهی، برای حفظ و بقای خود و دیگران هستند. به سخن دیگر افراد در وضع طبیعی می‌توانند تشخیص دهند که چه چیز متعلق به آنها و چه چیز از آن دیگران است.

 

مفهوم آزادی در اندیشه هابز و لا‌ک‌

لا‌ک معتقد است انسان در وضع طبیعی از آزادی برخوردار است و می‌تواند هر کاری را برای زندگی و سعادت خود لا‌زم می‌داند، بدون اجازه گرفتن از کسی یا مقامی ‌آزادانه انجام دهد به این شرط که از حدود قانون طبیعت تجاوز نکند.

آزادی انسان در وضع طبیعی به دو صورت جلوه می‌کند؛ یکی اینکه آزادی طبیعی انسان به عنوان قدرت آزاد وی در انجام هر کاری که برای حفظ زندگی و سعادت فردی‌اش ضرورت دارد.

این آزادی تنها از سوی قانون طبیعت محدود می‌شود. دیگری، قدرت آزاد وی برای تضمین و اجرای همین قانون طبیعت.

منظور لا‌ک از قانون طبیعت عبارت است از این حکم عقلی و اخلا‌قی که همه افراد بشر به یک اندازه از حقوق طبیعی برخوردارند و هیچکس نمی‌تواند به بهانه استفاده از آزادی به آزادی دیگری لطمه بزند.

لا‌ک ایجاد جامعه سیاسی و حکومت را بهترین درمان نابسامانی‌های ناشی از وضع طبیعی می‌داند، اما او معتقد است هیچ انسانی ماهیتا و به طور فطری محکوم و متبوع قدرت سیاسی انسانی دیگر و یا گروه دیگری نیست. از اینجا لا‌ک نتیجه می‌گیرد که حاکمیت سیاسی تنها می‌تواند بر پایه رضایت کسانی ایجاد شود که پیرو آن به شمار می‌آیند، یعنی تنها کسانی که راضی به شکل‌گیری یک حاکمیت سیاسی‌اند، اعضا و متبوع آن محسوب می‌شوند، اما این نظر او مخالف با نظر هابز است. طبق نظر هابز تعهد اساسی طبیعی هر شخص عمل رقابت‌آمیز برای بقای خود است، اما این تعهد، نمی‌تواند آنچنان موثر باشد که انسان‌ها همواره در وضع طبیعی باقی بمانند. در نتیجه هر شخص تعهدی طبیعی برای عضویت یافتن در منافع عامه و مشترک و پیروی از فرمان‌ها و دستورالعمل‌های حاکمیت آن دارد. به سخن دیگر، رضایت از طریق زور به دست می‌آید و هر شخصی تعهدی طبیعی برای تبعیت از قدرت سیاسی دارد.

لا‌ک در دو رساله درباره حکومت می‌نویسد: <همه انسان‌ها ماهیتا آزاد، برابر و مستقل هستند. هیچکس را نمی‌توان بیرون از این شرایط دانست و یا بدون رضایت، او را تابع قدرت سیاسی کس دیگری قرار داد. تنها راهی که وجود دارد تا کسی خود را از آزادی جدا کند و در محدوده‌های آزادی مدنی قرار دهد، راه گفت‌وگو و بحث با دیگران برای پیوستن در یک اجتماع است، آن هم به منظور آسایش، امنیت و زندگی صلح‌آمیز با یکدیگر و در شرایطی امن برای بهره‌گیری از دارایی‌های خود و شرایطی امن‌تر برای کسانی که با آنها نیستند. >

منظور انسان‌ها از اعلا‌م رضایت به یک حکومت، به دست آوردن ابزاری برای کسب و حفظ چیزهایی است که حق طبیعی آنهاست، اما در اینجا پرسش مهمی‌ به ذهن می‌آید و این است که کسی که به حکومتی رضایت می‌دهد، خود را در چارچوب‌های قانونی آن محدود می‌کند و این‌گونه محدودیت‌ها پیش از آنکه آزادی او را تضمین کنند، با آن ناسازگارند. لا‌ک برای رفع این مشکل دو گونه آزادی طبیعی و آزادی مدنی را از هم جدا و متمایز می‌کند.

نزد هابز، آزادی طبیعی به معنای فقدان قدرت بیرونی در انجام کاری است که فرد می‌خواهد انجام دهد و آزادی مدنی به معنای آزادی انجام دادن اعمالی است که از سوی حاکمیت ممنوع نیست.

لا‌ک، آزادی طبیعی را در شرایطی می‌داند که انسان از قید هرگونه قدرت برتر روی زمین آزاد باشد و در بند اراده انسان دیگری قرار نگیرد و آزادی مدنی، آزادی انسان در جامعه است، به شرط آنکه زیر حاکمیت هیچ قدرت دیگری جز قدرتی که بدان رضایت داده است، نباشد.

بدین‌ترتیب، انسان عملا‌ دارای دو گونه آزادی است؛ آزادی طبیعی و آزادی مدنی. اما از این دو نوع آزادی همزمان نمی‌توان استفاده کرد. شکل بنیادی آزادی، همانا آزادی طبیعی است. در این صورت آزادی مدنی صورت جایگزین آزادی طبیعی است. انسان ناچار است به سبب نیازهای خود و نارسایی‌هایی که در وضع طبیعی وجود دارد، آزادی‌های طبیعی خود را با آزادی مدنی مبادله کند.

در این مبادله شرایط معینی باید وجود داشته باشند: 1- باید قدرت مشروع با رضایت کسانی که تابع آن هستند، ایجاد شود. 2- قانون وضع‌شده از سوی قدرت مشروع باید با هدف‌ها و مقاصدی که این قدرت بر پایه آنها شکل گرفته، سازگار باشد. 3- حکومتی که افراد تابع آن می‌شوند، باید بر اساس قوانین پایدار اداره شود. 4- هیچ انسانی نباید تابع اراده خودخواهانه و دلخواه انسان دیگری باشد.

هنگامی‌که لا‌ک از آزادی انسان در جامعه و یا آزادی مدنی سخن می‌گوید، همه این چهار شرط را در نظر دارد، اما این چهار شرط ویژگی‌های دیگری را نیز القا می‌کنند.

به زعم لا‌ک، انسان‌هایی که در جامعه استبدادی زندگی می‌کنند آزادی‌ها و حقوق فردیشان پایمال می‌شود، از این‌رو آنها نه‌تنها محق‌هستند که علیه حاکم مستبد قیام کنند، بلکه مکلف به این کار هستند، زیرا انسان‌ها این آزادی را ندارند که از آزادی خود صرف‌نظر کنند یعنی خود را برده دیگران سازند، همچنان که این آزادی را ندارد که نفس خود را نابود کنند.

 

نشریه باشگاه اندیشه

 

منبع: پرتال جامع علوم انسانی

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: