خدمت شاه عباس به ایران با فتح مازندران / رسول جعفریان

1395/5/2 ۰۹:۴۴

خدمت شاه عباس به ایران با فتح مازندران / رسول جعفریان

مازندران طی قرنها، در تیول طوایف و امیران مختلف بود و هر بار که پادشاهی قصد فتح آن دیار را می کرد، چاره ای جز استفاده از امیران محلی و ابقای آنان را نداشت. بدین ترتیب، مازندان هیچ گاه درست به بدنه ایران وصل نشد. این وضع حتی در باره تیمور هم که فاتح عالم لقب گرفت، صادق بود. اواخر دوره تیمور، یعنی اوائل قرن نهم هجری، کیومرث بن بیستون (807 _ 857) با زحمت تمام، بخش میانی مازندران یا به عبارت درست تر، مازندران غربی را در اختیار گرفته، در منطقه رستمدار (شامل نور و کُجور) حاکم شد. با درگذشت او، ولایتش میان فرزندانش اسکندر و کاوس (و سپس جهانگیر فرزند کاوس) تقسیم شد. از این زمان تا اوائل قرن یازدهم هجری، این منطقه در اختیار این دو خاندان بود.

 

مقدمه

 

مازندران طی قرنها، در تیول طوایف و امیران مختلف بود و هر بار که پادشاهی قصد فتح آن دیار را می کرد، چاره ای جز استفاده از امیران محلی و ابقای آنان را نداشت. بدین ترتیب، مازندان هیچ گاه درست به بدنه ایران وصل نشد. این وضع حتی در باره تیمور هم که فاتح عالم لقب گرفت، صادق بود. اواخر دوره تیمور، یعنی اوائل قرن نهم هجری، کیومرث بن بیستون (807 _ 857) با زحمت تمام، بخش میانی مازندران یا به عبارت درست تر، مازندران غربی را در اختیار گرفته، در منطقه رستمدار (شامل نور و کُجور) حاکم شد. با درگذشت او، ولایتش میان فرزندانش اسکندر و کاوس (و سپس جهانگیر فرزند کاوس) تقسیم شد. از این زمان تا اوائل قرن یازدهم هجری، این منطقه در اختیار این دو خاندان بود.

شاه عباس (سلطنت از 996 ـ 1038) که اراده متحد کردن ایران را داشت، و این یکی از مهم ترین خدمات وی به ایران است، مصمم شد تا امیران رستمدار و نور را هم از سر راه یکپارچه کردن ایران بردارد. این زمان بهمن بن کیومرث بن کاوس که از احفاد کیومرث بن بیستون بود، و البته چند امیر خرد دیگر، حکمرانی داشت. این بهمن مدتها با شاه عباس و سیاست های او برای خاضع کردن وی، بازی می کرد.

این بود تا در سال 1005 شاه عباس، با فرستادن فرهاد خان، و محاصره و فتح قلعه نور، بساط قدرت او را جمع کرد. عبارت نخست اسکندر بیک برای نقل روایت فتح آن دیار این است: «ملك بهمن ولد ملك كيومرث بن كاووس است از احفاد كيومرث بن بيستون بن گستهم كه در عهد امير تيمور گوركان والى كل رستمدار و كوتوال قلعه نور بوده و بعد از فوت او ولايت رستمدار ميانه دو پسر او جهانگير و اسكندر قسمت شده بود يك حصه نور و توابع و يك حصه كجور و مضافات اوست و هميشه آن آن قسمت ميانه اولاد ايشان معتبر بود». (تاریخ عالم آرای عباسی: ج 2، قسمت اول، ص 521).

در این ماجرا، ملک بهمن دستگیر شده نزد شاه عباس آورده شده و اوائل سال 1006 به قتل رسید.

این روزها که اندکی در باره خاندان پادوسپانیان بررسی می کردم، یک نوشته دو صفحه ای در یک منبع خطی در باره فتح قلعه نور توسط شاه عباس دیدم. نمی دانم کسی آن را تصحیح و چاپ کرده است یا خیر، و الان هم کتاب مرحوم ستوده (از آستارا تا استرآباد جلد سوم که مربوط به غرب مازندران است) و منابع دیگر در اختیارم نیست تا نگاه کنم، اما فکر کردم آن را تایپ کرده در اینجا بگذارم. خوبی اینترنت همین است که اگر کسی در گوشه ا ی از دنیا کلمه ای را که در این متن باشد بزند، می تواند بفهمد چاپ شده است یا خیر.

در میان نکاتی که در این نوشته آمده و برایم قابل توجه بود، این ادعا در ذیل نوشته است که در سال 1008 یعنی دو سال بعد از این ماجرا، سنگی از بالای قلعه نور به پایین افتاد که خبر از ظهور شاه عباس و فتح همه آفاق به دست او را می داد. در این سنگ، شعری هم بوده که لابد ماده تاریخ است.

استفاده از این فریب کاری های شبه مذهبی، برای عامه مردم بسیار مهم بود. آنها همیشه و همیشه، با این قبیل امور به راحتی فریب می خورند و حتی برایش جان هم می دهند. ممکن است شاه عباس تمایلی به جعل این مطالب نداشته باشد، اما اطرافیان که برای رضای خدا و نفوذ بیشتر دست به این جعل ها بزنند فراوانند و این هم نمونه ای از هزاران.

در عین حال، این یادداشت تاریخی، برای تاریخ صفوی و منطقه نور جالب است و اگر دوستان و پژوهشیانی که در این باره کار می کنند، ندیده باشند سودمند خواهد بود. اگر هم دیده اند که باید این جهل را که خبری از نشر آن نداشتم، بر بنده ببخشید و گناه را گردن کسانی بگذارند که زمینه دیجیتالیزه شدن تمامی متون تاریخی ایران از کتاب و رساله و گزارش را نمی دهند که وقت دیگران گرفته نشود و تحقیق هزار قدم جلوتر برود. زبانم مو در آورد و انگشتم شکست از بس گفتم و نوشتم (یعنی تایپ کردم) اما دریغ از یک جواب مساعد فراگیر. این یادداشت در نسخه 2665 کتابخانه مجلس فریم های 263 و 264 است. از انتهای متن بر می آید که این گزارش از فتح قلعه نور در سال 1008 نوشته شده است. مجموعه را در اختیار نداشتم ببینم نامی برای مولف یافت می شود یا خیر. اسکندر بیک تاریخ رخداد را 1005 نوشته اما در این متن 1006 آمده است. البته اسکندر بیک هم قتل ملک بهمن را اوائل سال 1006 نوشته است. اغلاطی در متن بود که بسیار اندک بود و اصلاح شد. چند بیت شعر هم هست که اشکالاتی داشت و دو سه مورد آن با مقایسه با متون دیگر اصلاح مختصر شد. خدای بزرگ این بنده عاصی خود را ببخشاید که وقتش را برای اموری می گذارد که نمی داند در قیامت با آن چطور رفتار خواهد شد.

 

رساله در فتح قلعه نور

نقل است از اکابر که قلعه نور در ولایت رستمدار در [از] زمان حکومت و اوان سلطنت فریدون فرخ [است] که تخمینا دو هزار و چهارده سالست بلکه [ = اگر] زیاده نباشد؛ چون آن ولایت از رفعت جبال و کثرت اشجار و بسیاری انهار، سخترین ممالک دارالمرز است؛ و آن حصن آسمان پیوند را بلندی و عروج پایه، به منزله ای است که کوتوال زمان او همواره با پاسبانان حصار فلک نیلگون دم موافقت و لاف مصادقت می زنند، و از صعوبت و دشواری او متانت و استواری دراین زمان دور و دراز با وجود قلّت عساکر مرز و بوم از حادثات زمان مامون و آن بنای شدید البنیان از آفتاب دوران مصون، و تصرف والیان آن مملکت اباً عن جد مانده، و بسیاری دلیران و گردنکشان [که] نخل تمنا و تخم آرزو[ی] ضبط و تصرف آن را در مزرعه دل کاشته، لشکر آرایی کرده اند، جز خار حسرت چیزی حاصل نگشت، و همیشه یاغیان گیلان و مازندران آن را مناص و مفر [شاید: مقر] خود ساخته، باعث تفرقه و موجب خسارت بلاد و عباد بود، خصوصا تجار و مترددین را که سبب آبادانی ملک و ملتند، عبور از آنجا متعذر بود.

چون لوای سلطنت و اقبال و رایات سعادت داده بندگان نواب کامیاب سپهر رکاب گردون قباب نواب اقدس همایون در مملکت گیلان و مازندران و آسترآباد جلوه گر گشته اند، بعد از فتح و انجام مهام آن محال، به اعتماد و عنایات الهی و توکل بر کرم نامتناهی چنان که گفته اند:

سلاطین را به تایید الهی

مرتب می شود اسباب شاهی

هوای تسخیر و تصرف ولایات و قلاع بخاطر انور خطور نمود، در سنه سته و الف [1006] یکی از معتمدان درگاه و ملازمان بارگاه جهان پناه را با اندک مایه لشکر به واسطه حل آن عقده نامزد فرمود و بدان حدود فرستاد، و به مساعدت بخت و اقبال در اندک زمان آن ولایت را به تصرف درآورده، آن قلعه را که مایه خرابی و آشوب بود، به خاک تیره برابر ساخته، خدنگ آرزو به هدف دلخواه پیوست.

هر که را بخت مساعد بود و دولت یار

ابد الدهر مظفر بود اندر همه کار [از کمال الدین اصفهانی به نقل از مجمع الفصحاء: 3/1744).

نفثه روح قدسش [قدس؟] باشد و الهام خدای

هرچه بر خاطره و دست و دل او کرد گذار

تیر فکر ت چو در آرد بگمان تقریر

بر مجاری غرض غرق کند تا سوفار

و گردنکشان آن مرز را به تیغ سیاست سر از تن جدا ساخته، مطیعان را به نوازش و الطاف خسروانه سرافراز فرموده، عرصه آن دیار و فضای آن بوم را که خارستان ظلم و ستم بود، به میامن عنایات الهی و رشحات سحاب شفقت و مرحمت پادشاهی، گلزار راحت و بساتین فراغت نموده، عندلیبان عدالت بر شاخسار شوق از هر کرانه، خواص و عوام را مژده و آسایش داده بدین نوا می زنند:

لب خشک مظلوم را گو بخند

که ما بیخ ظالم بخواهیم کند

و در این سال که سنه ثمان و الف [ 1008] است از هجرت سید کائنات علیه افضل الصلوات، سنگ سیاهی از حصار آن قلعه خراب ظاهر گشته، پس از نقش تاریخ بنای قلعه مذکور، این عبارت بر زبان قلم نقاشان بدایع نشان جاری گشته:

در زمان مستقبل و قرون لاحق، پادشاهی صاحبقران نام عباس نام ظاهر گردیده، تسخیر و خرابی این حصون به فرمان او خواهد بود، و این نیز بر ین منقوش بود:

آینه ذات تو بود و نور قیاس

تقدیر ازل چنین شده شکر و سپاس

از هجرت تاریخ چو غین آمد و قاف

سرتاسر آفاق بگیرد عباس

 

 منبع: بساتین

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: