ذهن جسمانی و چالش آن با انديشه غرب/ گفتگو با دکتر جهانشاه ميرزابيگی - منيره پنج تنی - بخش دوم

1395/3/25 ۱۰:۲۸

ذهن جسمانی و چالش آن با انديشه غرب/ گفتگو با دکتر جهانشاه ميرزابيگی - منيره پنج تنی - بخش دوم

اشاره: روز گذشته بخش نخست گفتگوی حاضر از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینك دنباله سخن. جسمانی بودن ذهن به چه معناست؟ به نظر می رسد این گزاره نگاه دوآلیستی به جسم و خرد را از اساس بی‌بنیان می‌کند! بدون مراجعه به بستر تاریخیی که در بطن آن ایده‌ها و مفاهیم جدید نطفه می‌بندند و تکوین می‌یابند، صحبت درباره این مفاهیم اگر ناممکن نباشد، دشوار است. برای جواب این پرسش ناچار باید کمی به عقب برگردم. شکاف میان «ذهن و جسم» یا «ذهن و عین» در

 

 

اشاره: روز گذشته بخش نخست گفتگوی حاضر از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینك دنباله سخن.

جسمانی بودن ذهن به چه معناست؟ به نظر می رسد این گزاره نگاه دوآلیستی به جسم و خرد را از اساس بی‌بنیان می‌کند!

بدون مراجعه به بستر تاریخیی که در بطن آن ایده‌ها و مفاهیم جدید نطفه می‌بندند و تکوین می‌یابند، صحبت درباره این مفاهیم اگر ناممکن نباشد، دشوار است. برای جواب این پرسش ناچار باید کمی به عقب برگردم. شکاف میان «ذهن و جسم» یا «ذهن و عین» در تاریخ فلسفه با دکارت آغاز می‌شود. او معتقد بود که دو نوع ماده وجود دارد: یکی جسمانی و دیگری ذهنی. صفت ماده جسمانی گسترش در فضا و صفت ماده ذهنی اندیشه است. نقل قولی از او در اینجا خیلی روشنگر است: «مسلم است که این من [به عبارت دیگر، جان یا روح من که به واسطه آن من همان چیزی می‌شوم که هستم] کاملاً و مطلقاً متمایز از جسم من است و می‌تواند بدون آن وجود داشته باشد.» در همین دوران (قرنهای 17 و 18) پیشرفت‌ها و پیش‌بینی‌های دقیق و شگفت انگیز علم، تولیدات علمی و رفاه حاصل از آن در کشورهای غربی چشمها را به گونه‌ای خیره کرده بود که همه رشته‌ها تلاش می‌کردند برای توصیف پدیده‌های مورد مطالعه خود از روشهای علمی استفاده کنند. پدیده‌های علمی عینی و قابل مشاهده هستند و در روش علمی نیز فقط همین پدیده‌ها و رفتارهای قابل مشاهده مطالعه می‌شوند.

مکتب‌های روان‌شناسی رفتار‌گرا، زبان‌شناسی ساختارگرا و فلسفه عین‌گرا همه تلاش خود را بر این گذاشتند که برای توجیه دستاوردهای خود از روش علمی (فیزیکی) استفاده کنند. این مکتب‌ها پدیده‌های انتزاعی (مانند تعبیر، تفسیر، استدلال، معنی، مفهوم سازی، عشق، نفرت، اندیشه) و همه مفاهیمی را که حاصل تعامل ذهن و جسم بودند و نمی‌شد به اصطلاح «زیر تیغ جراحی» قرار بگیرند، از حوزه مطالعه خود خارج کردند. می‌گفتند همچنان که علم نشان داده است نمک طعام از دو عنصر سدیم و کلر تشکیل شده است، در آینده نزدیک عناصر تشکیل‌دهنده عشق و عاطفه و استدلال هم پیدا و برای همیشه مغز و بدن از حوزه مطالعات علوم انسانی خارج خواهند شد. کنار گذاشتن جسم و هر آنچه به جسم مربوط می‌شود (مانند ادراک حسی، عاطفه، تخیل، حافظه و مانند آنها) به روش دکارت در جهت تأمین یک اساس مسلم، حتمی و تغییر ناپذیر برای دانش برمی‌گردد.

به نظر او تنها چیز مطمئن و تغییرناپذیر اندیشه بود. می‌گفت: «من هستم، من وجود دارم و این مسلم است»؛ اما او به حافظه که تضعیف می‌شود، به ادراک‌های حسی ـ حرکتی که خطا می‌کنند، به تخیل که از هر فرد به دیگری فرق می‌کند، به عواطف که کاملاً فردی هستند و خلاصه به هر آنچه به جسم و مغز مربوط می‌شود، اعتماد نمی‌کند و حتی آنها را برای دانش خطرناک می‌داند. به این ترتیب جسم از حوزه مطالعات کنار گذاشته می‌شود، و حتی توصیه می‌شود پژوهشگر باید سخت مواظب وسوسه‌های جسمانی باشد و از آنها بپرهیزد. این گفته در مقایسه با دقتهای علمی (فیزیکی) و پیش‌بینی‌های دقیق آن برجسته‌تر می‌شود. کتاب فلسفه جسمانی نتیجه‌گیری‌های بالا را مطلقاً نادرست می‌داند و با تکیه بر دستاوردهای علوم شناختی می‌کوشد واقعیت نقش جسم در شناخت انسان را برای خواننده روشن سازد. دلیل اصلی انتخاب عنوان کتاب (فلسفه جسمانی) نیز همین است.

شاید تصور عمومی از اندیشه و محتوایش این باشد که اندیشه آگاهانه‌ترین بخش وجود انسان و وجه تمایز او با دیگر موجود است؛ اما می‌دانیم که اصلی‌ترین ادعای علوم شناختی برخلاف این تصور است و فهم ما را از معنای خرد و اندیشه دستخوش تغییر کرده است. ناآگاهانه‌بودن اندیشه در منظومه علوم شناختی به چه معناست؟

«ناآگاه» با «ضمیر ناخودآگاه» فروید فرق فراوان دارد. فروید معتقد بود که امیال و خواسته‌های سرکوب شده به درون می‌روند و جایی در ضمیر ناخودآگاه بر روی هم انباشته می‌شوند. در این انباشت عقده‌های روانیی شکل می‌گیرد که بر رفتار انسان (شاید ناآگاهانه) تأثیر می‌گذارند و همیشه منتظر فرصت‌هایی هستند تا به اشکال مختلف بروز کنند؛ اما ناآگاه شناختی بر این باور است که بخش عمده‌ای از دانش ما (حدود 95 درصد) زیر سطح هُشیاری است. اجازه بدهید با چند مثال «زیر سطح هشیاری» را روشن کنم.

وقتی ما ندانسته به چیز داغی دست می‌زنیم، هشیار نیستیم. در این فرایند بلافاصله و به سرعت کنش ما به سطح هشیاری می‌رسد و ما دست خود را به سرعت پس می‌کشیم. وقتی جای همواری قدم می‌زنیم، در برداشتن قدم‌ها هشیار نیستیم، اگر احیاناً چاله‌ای یا ناهمواریی در مسیر باشد، ناگهان قدم‌زدن به سطح هشیاری می‌رسد؛ وقتی دوچرخه‌سواری یا رانندگی می‌کنیم، خیلی در سطح هشیاری عمل نمی‌کنیم، اگر بچه‌ای ناگهان در مسیر ظاهر شود عمل رانندگی به سطح هشیاری می‌رسد. در همین لحظه، هر کدام از ما دانش زیادی در ذهن خود داریم که در سطح هشیاری نیست، فقط بخش کوچکی (همان 5 درصد) در سطح هشیاری است که آن هم مربوط به عملی است که در حال به آن مشغولیم.

فرایند تکوین دانش و اندیشه ما هم در سطح هشیاری نیست. از همان کودکی که با جهان و پدیده‌ها و رویدادهای فراوانش آشنا می‌شویم، یادگیری ما در سطح هشیاری نیست. وقتی چیزی می‌بینیم یا می‌شنویم، فرایند نورونی دخیل در عمل دیدن و شنیدن در سطح هشیاری نیست و بنابراین ناآگاه است.

ما هیچ‌گاه در هیچ گوشه‌ای از زندگی خود آگاهانه تصمیم نگرفته‌ایم که استعاره «وقت طلاست» و همه دیگر استعاره‌ها که بخش عمده‌ای از اندیشه ما را تشکیل می‌دهند، بسازیم. این گفته در مورد همه فعالیت‌های شناختی ما صادق است؛ بنابراین اندیشه عمدتاً نااگاه است و برای آشنایی کامل با ناآگاه شناختی بهترین کار مطالعه خود کتاب است.

استعاری بودن خرد و مفاهیم انتزاعی به چه معناست؟

در استعاره معمولاً یک حوزه مفهومی انتزاعی و ناملموس یا کمتر ملموس (حوزه هدف) به کمک یک حوزه مفهومی عینی و کاملاً مشخص (حوزه مبدأ) توصیف یا مفهوم سازی می‌شود؛ مثلاً وقتی می‌گوییم صمیمیت نزدیکی [فضایی] یا زندگی مسافرت است، از نزدیکی ( فاصله فضایی) و مسافرت که برای ما کاملا مشخص‌اند، برای توصیف و مفهوم‌سازی «صمیمیت» و «زندگی» که انتزاعی و کمتر مشخص‌اند، استفاده می‌کنیم. من برای اینجا مفهوم انتزاعی زمان را برمی‌گزینم. زمان یک مفهوم انتزاعی است و هیچ گونه مصداق عینی مثل درخت یا صندلی یا فیل در جهان ندارد. اگر بخواهیم درباره زمان در ذات خود (بدون استفاده از استعاره) فکر کنیم، حرف زیادی برای گفتن نخواهیم داشت. حداکثر می‌توانیم بگوییم که زمان وابسته به رویدادهاست، یا در فیزیک بگوییم که زمان برابر است با مسافت بر سرعت. این یک مفهوم به اصطلاح اسکلتی یا کم مایه از زمان است؛ اما ببینیم مردم در زندگی روزمره چگونه در باره زمان استدلال می‌کنند یا حرف می‌زنند: «وقت ندارم، وقت کم دارم، وقت تمام شد، وقت زیاد دارم، وقت را پس‌انداز می‌کنم، وقت را تلف می‌کنم، وقت برای من خیلی ارزش دارد، کارمندان در محل کار وقت را می‌دزدند». با اندکی حوصله می‌توان این فهرست را باز هم ادامه داد و با کمی تأمل معلوم می‌شود که این چیزهایی که مردم برای زمان به کار می‌برند و ما هر روز بارها و بارها آنها را می‌شنویم و به کار می‎بریم، ویژگی منابع مادی، پول و سرمایه هستند (مثلاً همچون منبع نفت یا ذخیره آب یا پول پس‌انداز شده). پس نتیجه می‌گیریم که مردم از منابع مادی (حوزه مبدأ) برای مفهوم سازی وقت (حوزه هدف) استفاده می‌کنند که با تعریف مختصر ما از استعاره در بالا کاملاً سازگار است.

در اینجا ما مفهوم کاملاً انتزاعی زمان را به کمک استعاره توصیف کردیم. «وقت طلاست» که در فرهنگ ما بسیار رایج است، حالت خاص همین استعاره است. یا در مورد صمیمیت و نزدیکی وقتی می‌گوییم «حسن و حسین رابطه بسیار نزدیکی با هم داشتند، اما این اواخر میان آنها فاصله افتاده است»، از همین فرایند استعاره استفاده می‌کنیم. مگر نه اینکه نزدیکی مربوط به فاصله فضایی میان دو چیز یا دو شهر است؟ رابطه یک پدیده فضایی نیست که بشود از این مفهوم برایش استفاده کرد؛ اما از طریق استعاره می‌توان. استعاره یک ابزار است که برای مفهوم سازی مفاهیم انتزاعی و استدلال در باره آنها به کار می‌رود. در بالا مشاهده کردیم که اگر به کمک استعاره نبود، ما نمی‌توانستیم مفهوم انتزاعی و ناملموس زمان را مفهوم سازی کنیم یا در باره اش حرف بزنیم. مفاهیم فلسفی نیز در این رابطه استثنا نیستد؛ آنها نیز به کمک استعاره‌ها بیان می‌شوند و طول و تفصیل پیدا می‌کنند. استعاره‌های ادبی هم استعاره هستند و در حوزه ادبی به کار می‌روند.

نکته اینجاست که دیدگاه کلاسیک استعاره را فقط در حوزه زبان قبول دارد، نه در حوزه اندیشه آن‌گونه که ما در اینجا در باره اش حرف می‌زنیم. در آن دیدگاه، استعاره چیزی همچون تزیین کلام محسوب می‌شود نه بیشتر. حتی آن را نسبت به گفتار طبیعی، نوعی انحراف می‌دانند؛ چون در معنی اصلی خود به کار نمی‌رود. وقتی ما «دست روزگار» را به کار می‌بریم، این «دست» در معنای اصلی خود به کار نرفته، چون روزگار که دست ندارد.

ناآگاه شناختی به چه معناست و چگونه عمل می‌کند؟

به این موضوع اشاره کردم. آنچه در اینجا لازم می‌دانم اضافه کنم، این است که انسان در زندگی روزمره در بیشتر لحظه‌ها در سطح هشیاری عمل نمی‌کند. ناآگاه شناختی، به تعبیر خود کتاب، همچون یک دست نامرئی در تصمیم‌ها و ترجیح‌های فرد اثر می‌گذارد و باعث می‌شود فرد به‌ گونه‌ای عمل کند که در فضای آگاهانه و منطقی به زیان فردی خود عمل کند. اساساً تعبیر «آگاهی» در اینجا به معنی منطق ریاضی ـ اقتصادی یا، به اصطلاح دو دو تا چهار تاست. انسان آگاه و عاقل به زیان خود کار نمی‌کند؛ اما فرض کنید در صف بیمارستان هستید و بر اساس منطق و شعور آگاهانه، نفر بعد نوبت شماست. اگر در همین لحظه یک بیمار اورژانسی وارد شود، قاعدتاً باید منطق ریاضی کنار برود و شما ظاهراً به زیان خود عمل کنید. بسط این مثال ساده در تمامی جزئیات زندگی تفاوت میان ناآگاه شناختی و انسان به اصطلاح عاقل و آگاه را روشن می‌سازد. اگر قطع درختان جنگل بر اساس منطق عقلانی (اقتصادی) به سود شماست، دست نامرئی دانش ناآگاه سد راه این عمل می‌شود‌.

مؤلفان سه گزاره‌ای را نتیجه یافته‌های علوم شناختی معرفی می‌کنند و می‌گویند: «با این یافته‌ها سلطه بیش از دوهزار سال اندیشه فلسفی ازپیشی، بر این جنبه‌های خرد و استدلال انسان به پایان می‌رسد. به دلیل همین کشفیات، فلسفه هرگز نمی‌تواند آن گونه باشد که در گذشته بوده است.» پس فلسفه چگونه به حیات خود ادامه می‌دهد؟

کشفیات فلسفه هرگز نمی‌تواند آن‌گونه باشد که در گذشته بوده است. این‌ را که فلسفه چگونه می‌تواند به حیات خود ادامه بدهد، علوم شناختی فلسفه آشکار ساخته است. بحثش مفصل است و در اینجا نمی‌توان حق مطلب را ادا کرد. فقط می‌توان به اختصار به امکاناتی اشاره کرد که علوم شناختی در اختیار می‌گذارد و به قید و بندهایی اشاره کرد که از سر راه برداشته می‌شوند. امکانات عبارتند از: بدن، مغز، ذهن، نظام مفهومی ذهن، محیط طبیعی و اجتماعی، تاریخ، فرهنگ، سازمان دانش و خلاصه یک فلسفه تجربی مسئول و یک واقع‌گرایی علمی/تجربی/جسمانی. محدودیت‌هایی که برداشته شده، عبارتند از: فرضهایی که پیشاپیش نتیجه را تعیین می‌کنند، مفهوم خوبی مطلق افلاطون، مفهوم اخلاق مطلق کانت، راست و درست مطلق فلسفه تحلیلی، جدایی مطلق ذهن از جسم دکارت، مفاهیم ذاتی و مستقل از تجربه و مانند آنها؛ بنابراین راه ادامه حیات فلسفه هموارتر از گذشته است .

یکی از ویژگی‌های بسیار مثبت کتاب «فلسفه جسمانی»، به‌ویژه در مقایسه با دیگر کتابهای این حوزه، ترجمه روان آن است. ترجمه این اثر چقدر به طول انجامید و چه مسیری را برای ترجمه آن طی کردید؟

من از فیزیک به زبان‌شناسی زایشی رفته بودم. تضاد آشکار میان علوم دقیق فیزیک و زبان‌شناسی زایشی چامسکی کلافه‌کننده بود. پرسش‌های فراوان و آزاردهنده‌ای در ذهنم تلنبار می‌شد که سرگیجه‌آور بودند؛ مثلاً من باید قبول می‌کردم که معنی و معنی‌شناسی جزء حوزه مطالعه زبان نیست و زبان در کاربرد روزمره را باید کنار بگذارم. پاک ناامید بودم. در تلاش‌های کورمال کورمال خود برای یافتن یک راه برون رفت، با علوم شناختی آشنا شدم. همچون تشنه‌ای که به آب رسیده باشد، با عجله آن را سر کشیدم! اولین لیوان این آب زلال، «فلسفه جسمانی» بود. خواندم، باز هم خواندم و ادامه دادم. بنابراین عجیب نیست که ادعا کنم اصل ترجمه را نُه ماهه تمام کردم!

* پیوند میان شاخه‌های دانش بشری به حدی است که مثلا یک متخصص حوزه فلسفه نمی‌تواند فقط به فلسفه بسنده كند. لااقل در حوزه علوم انسانی، بیش از هر چیز نیازمند نگاه بین‌رشته‌ای هستیم. به نظر شما که سالهاست در فضای بین‌رشته‌ای تنفس، ترجمه و پژوهش کرده‌اید، مهمترین دلایل داشتن نگاه بین‌رشته‌ای به‌ویژه برای دانش‌آموختگان علوم انسانی چیست؟

مهمترین دلیل آن سازگاری با کتاب طبیعت است. ما که این کتاب را ورق می‌زنیم، یا از زوایای مختلف به آن نگاه می‌کنیم، به خاطر سهولت کار خود و از این بابت که رشته موضوع را از دست ندهیم ناچار به نامگذاری هستیم: فیزیک، زیست شناسی، علوم انسانی و جز آنها. البته در بسیاری موارد این نامگذاری مناسبت دارد و ما می‌توانیم مسئله پیش‌رو را حل کنیم. «میان رشته‌ای» به حوزه نوینی در دانش اشاره می‌کند که بیش از یک حوزه محض دانش را مطالعه می‌کند. این حوزه جدید مرزهای سنتی میان رشته‌های گوناگون را به منظور رسیدن به یک نتیجه مطلوب درمی‌نوردد.

به عبارت دیگر، حوزه میان رشته‌ای عبارت است از: ترکیب دانش، روش، مفاهیم، مهارت‌ها و امکانات دو یا چند رشته علمی برای شناخت و در نهایت حل یک مسئله پیچیده یا مشکل اجتماعی چند بُعدی. بیوشیمی و نانوفنّاوری نمونه‌های عملی و موفق این حوزه جدید هستند. با توجه به ماهیت علوم انسانی که بیشتر با فرایندهای ظریف و خلاق نظام مفهومی انسان سر و کار دارد، داشتن نگاه بین‌رشته‌ای به ویژه برای دانش‌آموختگان علوم انسانی ضروری است.

*اطلاعات حكمت و معرفت

بخش اول

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: