1395/3/22 ۱۰:۳۷
آنقدر زندگیهای اجتماعی و اقتصادی ما تخصصی شده که امروزه دهها پدرومادر داریم و دیگر برایمان پدر آن تعریف علمی و ژنتیکی خاص نیست. یادآور میشوم که پدر (یا بابا) یکی از نسبتهای خانوادگی است و به والد طبیعی یا اجتماعی مرد گفته میشود و از دید زیستشناختی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی میتواند تعریفهای گوناگونی داشته باشد. از دید زیستشناختی، در پستاندارانی مانند انسان، پدر اسپرمی را تولید میکند که با تخمک ترکیب شده و پس از لقاح، رویان (جنین) شکل میگیرد.
به بهانه درگذشت پدر علم ژنتیک آموزش پدرشناسی علوم در ایران به زبان ساده (گامی درجهت باور هویت علمی و فرهنگی ایرانیان)
سعید اصغرزاده: آنقدر زندگیهای اجتماعی و اقتصادی ما تخصصی شده که امروزه دهها پدرومادر داریم و دیگر برایمان پدر آن تعریف علمی و ژنتیکی خاص نیست. یادآور میشوم که پدر (یا بابا) یکی از نسبتهای خانوادگی است و به والد طبیعی یا اجتماعی مرد گفته میشود و از دید زیستشناختی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی میتواند تعریفهای گوناگونی داشته باشد. از دید زیستشناختی، در پستاندارانی مانند انسان، پدر اسپرمی را تولید میکند که با تخمک ترکیب شده و پس از لقاح، رویان (جنین) شکل میگیرد. از دید اجتماعی، پدر به مردی که نقش اجتماعی پدری را انجام دهد نیز گفته میشود. امروزه پژوهشهای بسیاری درباره اهمیت نقش پدری در رشد روانی و اجتماعی فرزندان انجام شده است. اما اگر قدری وسیعتر نگاه کنیم، اینروزها در دنیا هر علمی پدرومادر خاص خودش را دارد. در ایران نیز همینطور است. بعضیها شال و کلاه کرده و در یکمسیر خاص تلاش کردهاند تا به ما بفهمانند که به آن علم احتیاج داریم. علم است، هنر است، نیاز است یا هرچی! آنها پدران آن علم هستند و اگر ما در مسیر آنان گام مینهیم، فرزندان این پدران هستیم! نمیدانم شما چندتا از این پدرومادرها را میشناسید یا علاقه دارید بشناسید. راستش در روزنامه نشسته بودم که دیدم خبر رسید پدر علم ژنتیک ایران درگذشت. متاثر شدم که دکتر داریوش فرهود فوت کرده. بعد دیدم که خیر نام دکتر محمدعلی مولوی بر سر زبان است. دیدم چه اشکالی دارد که به هرصورت هرعلمی چند پدرومادر داشته باشد. مهم این است که با آنها بهعنوان مفاخر این کشور آشنا باشیم و بمانیم. آنها هرکدام پدرومادر یک رشته تخصصیاند و اگر ما در مسیر زندگی خود در حوزه بهخصوصی تبحر پیدا کردهایم، مدیون همت و پیگیری یکی از آنان بودهایم. آنها نیز پدران و مادران ما هستند. اگر بخواهم فهرستی از نام آنان بنویسم، فهرست بلندبالایی میشود. اگر حافظهام یاری کند و تحقیقاتم مجال دهد، میتوانم فهرست اندکی از این لیست بلندبالا ارایه دهم: مرتضی نوریانی (پدر صنعتنوین چاپ ایران)، منصور نریمان (پدر عود ایران)، سیدعلی نصر (پدر تئاتر ایران)، نورالدین زرینکلک (پدر انیمیشن ایران)، یحیی عدل (پدر جراحی ایران)، جواد درفشیجوان (پدر تنیس ایران)، قنبر رحیمی (پدر صنعت سنگ ایران)، عزتالله نگهبان (پدر باستانشناسی ایران)، جلیل ضیاءپور (پدر نقاشیمدرن ایران)، محمدقلی شمس (پدر چشمپزشکی ایران)، سیدمهدی الوانی (پدر مدیریتدولتی ایران)، کریم چمنآرا (پدر نشر موسیقی ایران)، عباس عربانصاری پدر نجوم ایران)، آلینوش طریان (مادر نجوم ایران)، پریرخ دادستان (مادر روانشناسی ایران)، لیلیت تریان (مادر مجسمهسازی ایران)، عبدالکریم قریب (پدر زمینشناسی ایران)، غلامحسین شکوهی (پدر تعلیموتربیت ایران)، اکبر اعتماد (پدر فناوری هستهای ایران)، احمد حامی (پدر راههای ایران)، سیدحسین میرشمسی (پدر واکسن ایران)، هاراطون داویدیان (پدر روانپزشکی ایران)، محمدحسین امینالضرب (پدر برق ایران)، محمد میرزا کاشفالسلطنه (پدر چای ایران)، غلامحسین مصاحب (پدر ریاضیاتنوین ایران)، کوروش یغمایی (پدر راک ایران)، جمال ترابیطباطبایی (پدر سکهشناسی ایران)، سیمون آیوازیان (پدر گیتار کلاسیک ایران)، سیدعلی ملکحسینی (پدر پیوند کبد ایران)، عبدالحسین صنعتیزاده (پدر رمانتاریخی ایران)، کارو لوکس (پدر رباتیک ایران)، اسکندر فیروز (پدر محیطزیست ایران)، منوچهر شمسایی (پدر نورپردازی ایران)، سلیمان حییم (پدر دیکشنری ایران)، فرهنگ معیری (پدر چهرهپردازی نوین ایران)، مرتضی ممیز (پدر گرافیک ایران)، امین کیوان (پدر علم شیلات ایران)، محمدتقی روحانیرانکوهی (پدر پایگاهدادههای ایران)، کاظم آملی (پدر ریه ایران)، محمود حسابی (پدر فیزیکدانشگاهی ایران)، محمدرضا حکیمزادهلاهیجی (پدر آسایشگاه سالمندان در ایران)، محمدباقر نیو (پدر مهندسیماشین ایران)، محمدکریم پیرنیا (پدر معماریسنتی ایران)، محمود خیامی (پدر صنایعاتومبیل ایران)، محمدتقی برخوردار (پدر صنایعخانگی ایران)، اصغر بیچاره (پدر عکاسیمدرن ایران)، روبیک منصوری (پدر صداگذاری ایران)، محمدعلی جمالزاده (پدر داستاننویسی ایران)، حسن حکمتنژاد (پدر فرش ایران)، بهروز برومند (پدر نفرولوژی ایران)، پروفسور سعید رادپدر (پدر رادیولوژی ایران)، داریوش فرهود (پدر ژنتیک ایران)، محمدرضا بابامخیر (پدر دامپزشکی ایران)، محمدنقی براهنی (پدر روانآزمایی ایران)، حمید نطقی (پدر روابطعمومی ایران) رضا ارشدی (پدر علم بیوشیمی ایران)، جمال ترابیطباطبایی (پدر سکهشناسی ایران)، فریدون نوینفرحبخش (پدر تمبر ایران)، بیژن دفتریبشلی (پدر امدادونجات ایران)، حسین پیرنیا (پدر علماقتصاد ایران)، علی کسمایی (پدر دوبله ایران)، داود عابدیآملی (پدر صنعتشوینده ایران)، زردشت هوشور (پدر اسباببازی ایران)، فضلالله اکبری (پدر حسابداری ایران)، مصطفی حبیبی (پدر آسیبشناسی- پاتولوژی ایران)، محمد سلیمانی (پدر ماهواره ایران)، انوشیروان محسنیبندپی(پدر بیمهسلامت ایران) و... با خیلی از این پدرها بهواسطه موقعیتها و ارتباطات موجود بارهاوبارها آشنا شدهایم. مثل نیما یوشیج بهعنوان پدر شعر نو، دکتر معتمدنژاد بهعنوان پدر ارتباطات و... اما برخی از این پدرها که نقشعمدهای برگردن ما دارند را متاسفانه کمتر شناختهایم و کمتر بها دادهایم. شاید فقدان پدر علم ژنتیک در این هفته، جرقهای بود برای بازخوانی پرونده تمام پدران سرزمین من!
پدر ارتوپدی فنی ایران «مارتيك درآوانسيان» پدر ارتوپديفني ايران بود كه در سانحه سقوط هواپيما تهران- ايروان درگذشت. پدر ارتوپدي فني ايران در سال ١٩٦٢ با همكاري سازمان بهداشت جهاني (WHO) اقدام به پايهگذاري اين رشته توانبخشي براي درمان بيماران جسمی- حركتي كرده بود. مارتيك درآوانسيان بهعنوان يكي از اساتيد بزرگ در رشته ارتوپديفني درجهان شناخته شده بود، وي سالها در مركز توانبخشي هلالاحمر، بيماران جسمي و حركتي ازجمله جانبازان و معلولان كشور را درمان ميكرد. مارتیک درآوانسیان متولد سال ١٣١٦ در حبشه اتیوپی بود. وی که در ١٤سالگی از نعمت داشتن پدرومادر محروم شده بود، بههمراه برادر و ٢خواهرش عازم ایران شدند تا تحتسرپرستی عموي خود قرار گیرند. پس از پایان تحصیلات متوسطه خود را به وزارت بهداری معرفی کردند که بهدلیل تسلط کامل به دو زبان انگلیسی و فرانسه، این وزارتخانه ایشان را بهعنوان یکی از دستیاران نماینده سازمان ملل جمعیت در شیروخورشید وقت منصوب کردند. او پس از ورود به این عرصه بهدلیل علاقه وافر به خدمات بشردوستانه با تلاش در رایزنیهای فراوان توانست با جلب همکاری سازمان ملل متحد و وزارت بهداری وقت، تمهیدات اولیه جهت راهاندازی مرکز فنیارتوپدی را فراهم آورد که در پی آن با انتخاب ٢٥نفر از جوانان و دعوت از اساتید ارتوپدی فنی کشور آلمان جهت آموزش به این جوانان، در سال ١٣٤١ با بهرهبرداری از امکانات آنوقت و تحتنظارت برنامههای سازمان ملل و تکنیکهای آموزشدیده شروع به فعالیت کند. آنچه در این میان حایز اهمیت است، وجدان بالا و هوش و ذکاوت سرشار اوست که توانست در مدت کوتاهی چنین عرصهگستردهای از خدمات ارتوپدیفنی را جهت رفاه حال مددجویان و نیازمندانی که همواره به آنها عشق ورزید، فراهم آورد. نيازمنداني كه بهدليل عدم دسترسي به اين خدمات يا خانهنشين شدند يا متحمل پرداخت هزينههاي گزاف مسافرت به كشورهاي اروپايي ميشدند. فعاليت خوب اين مركز در آن زمان موجب شد تا پس از گذشت ٤سال، سازمانملل اين مركز را بهعنوان «مركز آموزش شرقمديترانه» معرفي کرد و مسئوليت آموزش حدود ٢٤نفر از دانشجويان خارجي را به اين مركز سپرد. او در طول اين سالها و حتي پس از بازنشستگي همواره بهعنوان فعالترين مديري بود كه جداي تفاوتهاي مذهبي و نژادي بهعنوان يك انسان نمونه همواره به مردم اين سرزمين از صميم قلب خدمت کرد و همواره شاگردان خود را جهت خدمت به قشر ناتوان و معلولان در هر شرايط تشويق مينمود.
پدر علم نوین جراحی ایران یحیی فرزند یوسفخانعدل معروف به مكرمالملك و قائممقام آذربایجان؛ در سال ١٢٨٧ شمسی در تبریز متولد شد. در كتاب شرح حال سیاسی و نظامی معاصر ایران نوشته دكتر باقر عاقلی میخوانیم: «پدرش فرزند حاجحسین شام قاضانی معروف به عدلالملك از اعیان و فضلا و ادبای آذربایجان بود و در جوانی وارد كار دولت شد. مدتی در كارگزاری مشهد و تبریز كار كرد و بعد به سمت نایبالایاله آذربایجان تعیین شد. پروفسور عدل جراح و دكتر غلامرضا خان عدل پسران یوسف خان بوده و محمد میرزا فرمانفرمائیان و حبیب نفیسی دو تن از دامادهای وی بودند.» یحیی بعد از طی مدارس ابتدایی و متوسطه در ایران و گرفتن دیپلم فلسفه و ریاضی به پاریس رفت و در رشته پزشكی تحصیل نمود و پس از هشتسال با دریافت دكترا و تخصص در جراحی عمومی در بیمارستانهای فرانسه بهكار پرداخته و در ٣٠سالگی درجه «اگرژه» یا همان پروفسوری را از دانشكده پزشكی دانشگاهپاریس گرفت و به ایران بازگشت. شاید مهمترین خدمت پروفسور عدل به ایران، آوردن علم نوین جراحی به كشور و راهاندازی مكتبی بود كه امروزه میتوان آن را مكتب جراحی عدل نامید. جراحی كه زمانی بریدن و دوختن محسوب میشد، بعد از بازگشت استاد به ایران به تخصص تبدیلشد و شاگردان مكتب عدل امروزه از اساتید بزرگ جراحی ایران محسوب میشوند. آن دسته از جراحیهایی كه استاد برای نخستینبار در ایران انجام داد از شمار بیرون است ولی میتوان تعدادی از آنان را نام برد ازجمله: نخستین جراحی مری، نخستین جراحی سرطان، نخستین جراحی كیست هیداتیك، نخستین جراحی اعصاب، نخستین جراحیهای ارتوپدی، نخستین جراحیهای اورولوژی، نخستین جراحی ترمیمی، نخستین جراحی قلب و... با توجه به اینكه در آن دوران بیحركت نمودن قلب ممكن نبود، ایشان نخستین پزشكی بود كه در ایران جراحی قلب را انجام داد. داستانی را از یكی از شاگردان استاد میخوانیم: «یكبار در بیمارستان سینا ناظر عمل جراحی قلب بودم كه نخ هنگام كشیدهشدن پاره شد و خونریزی شدید قلب، قفسهصدری را پر از خون كرد ولی پروفسور در كمال خونسردی و آرامش، دو طرف دهلیز را با دستهای خود گرفت و مانع بیرون آمدن خون شد و درنهایت عمل را با موفقیت به پایان رساندند.» در آن دوران مكانی برای نگهداری خون وجود نداشت و چون بیماران تحتعمل به خون نیاز داشتند، ایشان در بیمارستان سینا مركزی به نام بانك خون ایجاد نمودند و بیماران با گروه خونی O را شناسایی نموده و با پرداخت مبلغی از آنان خون میگرفتند که در یخچال نگهداری میشد. اتاق عمل مملو از دانشجویان مشتاق بود كه جراح از انترنجراحی میخواهد تا كار خویش را شروع نماید. ماسك آماده است و روی نمد قسمت كاسهایشكل آن اتر ریخته میشود و قسمت سوراخشده آن نیز با یك دستكش پلاستیكی پوشانده شده است. صدایی فریادگونه سكوت اتاق را میشكند: استاد بیمار نفس نمیكشد، صدای محكم و آمرانه، جراحانترن را بهكار میخواند و او بیتأمل و طبق دستور استاد ساكشن میكند ولی چسبندگیهای شكم بیمار، استاد را مستاصل مینماید و تنها راه باقیمانده در نگاهش میدرخشد...! پروفسور عدل با خواهش جراح حتما خواهد آمد. با زدن آخرین نخ بخیه، پروفسور چون همیشه با لبخندی برگوشه لب دستی بر شانههای خسته جراح جوان میزند و پاداش تلاش انترنبیهوشی نیز انجام یك عملآپاندیس خواهد بود، البته بهعنوان یك جراح نه یكمتخصص بیهوشی. با ورود پروفسور عدل بهعنوان رئیس بخش و استاد كرسیجراحی، بیمارستان سینا و رشته جراحی جانی تازه میگیرد و درهای این رشته مهم به روی نسل آینده گشوده میگردد. استاد برای نخستینبار در ایران، دوره مدرن دستیاری را راهاندازی نمود و از آن پس هرسال چهار نفر آسیستان در بخش جراحی سینا پذیرفته میشدند. عدل با سپردن تیغ جراحی به دست شاگردانش، دهها جراحشایسته تربیت نمود. شكوفایی مكتب عدل، سریع و چشمگیر بوده و در كنار آن پروفسور جهت ارایه و بهرهگیری از تجارب پزشكان ایرانی اقدام به برگزاری كنگره جراحی سالیانه مینمود. ... و در یكی از روزهای سرد بهمن سال ١٣٨١؛ پروفسور عدل پدر جراحی ایران در ٩٤سالگی و نزدیك به یك قرن زندگی پرافتخار و پرثمر چشم از جهان فرو بست. درحالیكه در طول ٦٠سال جراحی بیش از ٦٠ هزار عمل جراحی انجام داده بود و بیشك جراحی نوین و پیشرفت آن مرهون دانش، بینش و آیندهنگری عمیق این ابرمرد تاریخ علم جراحی ایران و جراحان ایران در تمامی رشتهها است و چون نگینی در تاریخ پر افتخار ایران میدرخشد. قرنها باید بگذرد تا قدر و عظمت واقعی چنین مردانبزرگی كه باعث تغییرات شگرف در زمینه علم و عمل شدهاند، شناخته شود.
پدر علم جامعهشناسی ایران غلامحسین صدیقینوری، استاد دانشگاه تهران و وزیر پست، تلگراف و تلفن (در دولت اول) و وزیر کشور و نایب نخستوزیر (در دولت دوم) محمد مصدق بود. دکتر صدیقی از آورندگان دانش جامعهشناسی به ایران و از مؤسسان موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (وابسته به دانشگاه تهران) بود. وی همچنین سالها عضو هیأت امنای بنیاد فرهنگ ایران بود. غلامحسین صدیقی در آذر ۱۲۸۴ در محله سرچشمه تهران بهدنیا آمد. پدر او حسین صدیقی، ملقب به اعتضاد دفتر، از اهالی ناحیهنور مازندران بود. غلامحسین تحصیلات ابتدایی و بخشی از تحصیلات متوسطه را در مدرسه اقدسیه گذراند و نیز در مدرسهآلیانس به فراگرفتن زبانفرانسوی پرداخت. سپس به دبیرستان دارالفنون رفت و سالهای آخر متوسطه را در آن مدرسه تحصیل کرد. در شهریور ۱۳۰۸ همراه با دومین گروه دانشجویان اعزامی از سوی وزارتمعارف به فرانسه رفت و در دانشسرای مقدماتی شهر آنگولم به تحصیل پرداخت و در تیرماه ۱۳۱۱ موفق به اخذ مدرک شد. غلامحسین صدیقی در بهار ۱۳۱۴ از دانشسرای عالی سنکلو در حومه پاریس فارغالتحصیل شد و به اخذ دانشنامهعالی در رشتههای روانشناسی، روانشناسیکودک، آموزشوپرورش، اخلاق، جامعهشناسی و تاریخ ادیان نایل شد. دکتر صدیقی در اسفند ۱۳۱۶ درجه دکتری را از دانشگاه پاریس دریافت کرد. رساله او زیر عنوان «جنبشهای دینی در قرون دوم و سوم هجری» با درجه ممتاز پذیرفته شد. وی در فروردین ۱۳۱۷ به ایران بازگشت و بلافاصله به سمت دانشیار در دانشگاهتهران مشغول کار شد. دکتر صدیقی در فروردین ۱۳۲۲ به رتبه استادی ارتقا یافت و در بهمن ۱۳۲۳ به مدیریت کل دبیرخانه دانشگاه تهران منصوب شد. او در مهرماه ۱۳۲۴ به عضویت هیأت نمایندگی ایران در کنفرانس تأسیس سازمان تربیتی و علمی و فرهنگی ملل متحد (یونسکو) انتخاب شد و به لندن رفت. در اسفند ۱۳۲۵ نیز از سوی دانشگاهتهران برای شرکت در کنفرانس ملتهای آسیایی به هند اعزام شد و ریاست هیأت نمایندگی ایران را عهدهدار بود. در آبان ۱۳۲۷ نیز به ریاست هیأت نمایندگی ایران در سومین کنفرانس عمومی یونسکو در بیروت منصوب شد. مهمترین خدمت علمی و فرهنگی دکتر صدیقی، تأسیس موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه تهران در ۱۳۲۷ بود که در ۱۳۵۱ به دانشکده علوم اجتماعی تبدیل شد. دکتر صدیقی پس از آزادی از زندان به پیشنهاد و حمایت منوچهر اقبال، رئیس دانشگاه تهران و حمایت و اصرار احسان نراقی، مسئولیت تأسیس موسسه مطالعات اجتماعی را پذیرفت. دانشگاهیان آن زمان میدانند و صورتجلسات پیشنهاد و اساسنامه و تهیه برنامه موجود در دانشگاه نشان میدهد که دکتر علیاکبر سیاسی و دکتر یحیی مهدوی به دکتر صدیقی در این کار کمک کردند و از مرام و روش دکتر صدیقی بهدور بود که از شخصی مانند دکتر اقبال کمکبگیرد. همه میدانستیم که دکتر صدیقی حتی به اتاق رئیس دانشگاه قدم نمیگذاشت. دکتر نراقی هم چند هفته پس از تأسیس موسسه بهعنوان مدیر از طرف آقای ایرج افشار پیشنهاد شد و دکتر صدیقی او را برگزید. او از بنیانگذاران کنگره هزاره ابوعلی سینا بود و هنگامی که کنگره در اردیبهشت ۱۳۳۳ در همدان تشکیل شد در زندان لشکر ۲ زرهی تهران به سر میبرد. لویی ماسینیون ایرانشناس نامدار فرانسوی از محمدرضا پهلوی اجازه گرفت تا با دکتر صدیقی در زندان ملاقات کند. غلامحسین صدیقی در سال ۱۳۵۲ بازنشسته شد؛ ولی با عنوان استاد ممتاز تا ۱۳۵۸ همچنان به تدریس در دانشکده علوماجتماعی ادامه داد. وی را پدر علم جامعهشناسی در ایران دانستهاند. پس از رویداد ۲۸مرداد ۱۳۳۲ مدتی به زندان افتاد و محاکمه شد. در جریان محاکمه از دکتر مصدق تجلیل کرد. وی در جلسه روز سهشنبه ۱۷آذرماه ۱۳۳۲ در دادگاه حضور یافت و به سوالات مختلف رئیس دادگاه و دادستان نظامی پاسخ داد و به تفصیل درباره پایینکشیدن مجسمههای شاه و پدرش، میتینگ روز ۲۵مرداد در میدان بهارستان، تشکیل شورای سلطنت و رویدادهای روز ۲۸ امرداد با صراحت خاصی که از ویژگیهای او بود، پاسخ داد، بهطوریکه سرتیپ آزموده را مبهوت و عاجز ساخت. در جلسه بعدی دادگاه، دکتر صدیقی که در زندگی نه از کسی بیم و نه به کسی امید داشت و به مقام و مسند طمع نمیورزید، اظهار کرد: «معمولا میگویند خدا، شاه، میهن. اما من اگر گناه است و باید اعدام شوم عرض میکنم: خدا، میهن، شاه.» وی در سالهای ۱۳٤٢–۱۳٣٩ از رهبران تراز اول جبهه ملی دوم بود. در روزهای انقلاب، شاه به او پیشنهاد نخستوزیری داد. دکتر صدیقی در صورتی حاضر به پذیرش مسئولیت نخستوزیری شد که «شاه از ایران خارج شود». با عدم پذیرش این شرط از طرف شاه، صدیقی نیز نخستوزیری را نپذیرفت. بلافاصله پس از این پیشنهاد جبهه ملی اعلام کرد: چون بعضی خبرگزاریها گزارش دادهاند که آقای دکتر غلامحسین صدیقی مأمور تشکیل دولت خواهد شد و از ایشان بهعنوان یکی از رهبران جبهه ملی ایران یاد کردهاند، لازم دیده شد به آگاهی عمومی برساند که آقای دکتر غلامحسین صدیقی از نیمه سال ۱۳۴۲ با هیچیک از سازمانهای جبهه ملی ایران کوچکترین همکاری نداشته و اکنون هم در هیچیک از ارگانهای این جبهه سمتی ندارد. بهجاست یادآور شویم همچنان که بارها اعلام گردیده جبهه ملی ایران، با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیبحکومتی موافقت نخواهد کرد. پس از پیروزی انقلاب، مهندس بازرگان از دکتر صدیقی برای شرکت در دولت موقت دعوت به عمل آورد که مورد قبول استاد قرار نگرفت. دکتر غلامحسین صدیقی در روز دوشنبه ۲۹اردیبهشت ۱۳۷۱ در تهران درگذشت. عشق ایران آنچنان در جان او ریشه داشت که در آخرین لحظات و در زیر چادر اکسیژن فریاد برآورد: پاینده باد ایران!... و سپس جانبهجان آفرین تسلیمکرد.
پدر مدیریت منابعانسانی ایران ناصر میرسپاسی متولد سوم خرداد ١٣١٣ در شهرستان نهاوند است که مدرک کارشناسیارشد مدیریتدولتی را در سال ١٣٥٠ از دانشگاه تهران و دکترای مدیریتدولتی را از دانشگاه امریکن (واشنگتن دی- سی) اخذ کرد. ازجمله مشاغل حرفهای و دانشگاهی میرسپاسی عبارتند از عضو هیأتعلمی و رئیس دانشکده مدیریت و اقتصاد و مدیر گروه مدیریتدولتی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، سرپرست گروههای مدیریت دانشکدهمدیریت واحد دانشگاه آزاد اسلامی، سردبیر مجله اقتصاد و مدیریت دانشگاه آزاد اسلامی، عضو هیأت تحریریه مجله مدیریتشهری، عضو هیأتتحریریه مجله مطالعات دفاعی استراتژیک، رئیس سابق انجمن علوم مدیریت ایران (دو دوره)، رئیس هیأتمدیره موسسه بینالمللی مدیریت نوآور و طراح طبقهبندی مشاغل (با مجوز وزارت کار و امور اجتماعی). مدیریت استراتژیک منابعانسانی و روابط کار و مدیریت منابعانسانی و روابط کار، تمرین و مقالات و کتابهای تالیف شده وی است که علاوهبر آن مدیریت فرهنگسازمان ازجمله کتابهای ترجمهشده میرسپاسی است. میرسپاسی مقالات علمی خود را در پژوهشهایی چون مطالعه رابطه بینمحیط، ساختار سازمانی و اثربخشی سازمانی شهرداریها و ارایه الگوی پیشنهادی، نقش مدیران حرفهای در توسعه «ضرورت حرفهایکردن مدیریت در جامعه»، مدیریت منابع انسانی و روابط کار در سازمانهای چند بخشی، برخی از چالشهای حوزه مدیریت منابع انسانی صنعت نفت کشور و چالشهای نظری در تصمیمگیریهای استراتژیک گنجانده است. وی در کتاب «مدیریت استراتژیک منابع انسانی و روابط کار» میگوید: تأمین منابع انسانی سازمان، پرورش آن، تأمین کیفیت زندگی قابلقبول کاری برای آن و بالاخره بکارگیری بجا و موثر این منبع استراتژیک، با شناخت و اعمال جنبههای تاثیرپذیری درونسازمانی و برونسازمانی در راستای تبیین استراتژیها به منظور تحقق رسالت و اهداف سازمان از منابع مدیریت استراتژیک است. فرآیند سیستم مدیریت منابعانسانی نیز از نظر میرسپاسی نظامجذب، تأمین و تعدیل، بهسازی منابع انسانی، نظام حفظ و نگهداری منابع انسانی و نظام بکارگیری و استفاده موثر از منابعانسانی است. وی همچنین در مورد عوامل تاثیرگذار بر محیط درونسازمانی مینویسد: ویژگیهای کمی و کیفی منابع انسانی بهویژه شرایط سنی، تحصیلی و مهارتی ازجمله این عوامل است. نوع و ماهیت تکنولوژی و فرهنگ سازمان نیز از دیگر عوامل تاثیرگذار بر محیط درون سازمانی است. مطالعات فرهنگي در شركت فولاد مباركه و پروژه طرحريزي استراتژيك و طراحي ساختار سازماني شركت نفت پارس از پروژههاي انجام شده توسط وی است. «نقش روابط عمومي در تقويت سرمايه اجتماعي» از نمونه مقالات علمی و پژوهشی میرسپاسی است، «تحول نظام اداری- نظام اداری تحول» نیز از دیگر طرحهای وی است که میگوید: در متون مدیریت دولتی، تحول با مفاهیم گوناگون مطرح شده است که از بهبود و اصلاح مختصر تا مهندسی مجدد نظام اداری در چارچوب تحقق هدفهای گوناگون از اثربخشسازی نظام اداری تا ارتقای کارآیی و سرعت عمل در خدمترسانی عمومی تا انقلاباداری در راستای انقلاب یا تحولات عمده اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حقوقی را میتواند شامل شود. بدونشک توسعه هر کشور ارتباط تنگاتنگ با نظام اداری دارد و نظام اداری توسعه از چالاکی و تحریک خاص باید برخوردار باشد ولی برحسب اینکه برای توسعه از چه مدلی استفاده شود، نظام اداری باید از آن مدل تبعیت نماید.
پدر فنون مذاکره در ایران دکتر مسعود حیدری در سال ۱۳۱۵ در شهر قزوین متولد شد و پس از طی دوره متوسطه در دبیرستان دارالفنون تهران وارد دانشکده حقوق و علوم سياسي و اقتصادي دانشگاه تهران گردید تا دورههای کارشناسی و دکتری را در این دانشگاه به پایان برساند. اخذ رتبه نخست در دکتری حقوق و علوم سیاسی منجر به اعزام ایشان به آمریکا شد تا دوره کارشناسی ارشد رشته علوماداري و مديريت بازرگاني و دوره دكتري توسعه اقتصادي را در دانشگاه پيترزبورگ در ایالت پنسيلوانيا بگذراند. وی سپس برای گذراندن دوره دوساله قراردادهای بینالمللی و روابط بینالمللی وارد دانشگاه لاهه شد. کمتر آدم اهل علمی است که نام دكتر حيدري را بهعنوان استاد و متخصص اصول و فنون مذاكرات و قراردادهاي بينالمللي نشنیده باشد. ایشان تاکنون در بیش از ۳۷۵ قرارداد بینالمللی در مقام مشاور و مذاکرهکننده حضور داشته و ماحصل تجربیات ارزنده و عملی خود را در قالب دورههای دانشگاهی و کوتاهمدت در اختیار علاقهمندان قرار داده است. دکتر حیدری در طول ۵۰سال خدمت صادقانه توانسته است با تدريس، مشاوره، تحقيق و قبول سمتهای اجرایی و مديريتی مختلف به نحوی شایسته نسبت به مردم و میهن خود ادای دین کند که در اینجا به اختصار به معدودی از آنها اشاره میشود: سوابق دانشگاهی و آموزشی عضو هیأت علمی موسسه تحقیقات اقتصادی دانشگاه تهران (۱۳۳۹)؛ عضو هیأت علمی و معاون مدرسه عالی ریاضیات و مدیریت اقتصادی کرج (۱۳۵۰)؛ یکی از بنیانگذاران موسسه برنامهریزی ایران وابسته به سازمان برنامه (۱۳۵۴)؛ عضو هیأت علمی سازمان مدیریت صنعتی (از سال ۱۳۶۱ تاکنون)؛ و... سوابق مدیریتی و اجرایی مدير گروه تحقيق در اقتصاد بينالمللي و گروه تحقيق در موانع توسعه اقتصادي ايران در موسسه تحقيقات اقتصادي دانشگاه تهران؛ مشاور ارشد و آناليست ارشد وابسته در سازمان مديريت صنعتي در امور انتقال تكنولوژي و همكاريهاي صنعتي و مذاكرات و قراردادهاي بينالمللي؛ مشاور ارشد سازمان مدیريت صنعتي؛ و... آثار تألیف و ترجمه شده :تأثير اوضاع سياسي جهان و سياست دولتهاي بزرگ در جنبش مشروطيت ايران؛ تئوريهاي سياسي انقلابهاي آمريكا و فرانسه؛ اهميت و نقش برنامهريزي در مديريت؛ شناسايي در حقوق بينالمللي عمومي؛ كتاب اصول و فنون مذاكره؛ بسته آموزشي اصول و فنون مذاكره با گرايش مذاكرات خارجي؛ و... همچنین دو پروژه اخیر استاد با سازمان مدیریت صنعتی عبارتند از: تهیه مجموعهای مشتمل بر ۲۵ لوح فشرده در بحث مذاکرات خارجی؛ و طراحی و اجرای یک دوره آموزشی ۲۰۰ساعته تحتعنوان «پرورش مذاکرهکنندگان بینالمللی».
پدر علم تعلیم و تربیت ایران غلامحسین شکوهی که با عنوان «پدر علم تعلیم و تربیت ایران» نیز شناخته میشود از مدرسان قدیمی تعلیم و تربیت و نیز نخستین وزیر آموزشوپرورش نظام جمهوری اسلامی ایران بود. وی دارای مدرک دکترای علومتربیتی بوده و به موجب سابقه ۶۰ساله در تعلیم و تربیت و امور پژوهشی، لقب چهره ماندگار تعلیم و تربیت ایران را به خود اختصاص داد. شکوهی در ۴تیر ۱۳۰۵ در شهر خوسف از توابع شهرستان بیرجند متولد شد. وی تحصیلات اولیه خود را در مدرسه شوکتیه گذراند و پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی، در بیرجند به حرفه معلمی پرداخت. وی پس از اخذ دیپلم، برای ادامه تحصیل وارد دانشسرای عالی تهران شد و در سال ۱۳۳۵، لیسانس خود را در رشته آموزشوپرورش ابتدایی اخذ کرد. سپس بهعنوان شاگرد اول دانشسرای عالی با بورس دولتی به سوییس اعزام شد و در سال ۱۳۴۱ دکتری خود را در رشته تعلیم و تربیت اخذ نمود. وی پس از بازگشت به ایران، در وزارت آموزشوپرورش مشغول به خدمت شده و همزمان در دانشسرای عالی تهران به تدریس پرداخت.» دکتر شکوهی در دولت موقت بهعنوان نخستین وزیر آموزشوپرورش در سال ۱۳۵۷ بعد از انقلاباسلامی ایران منصوب شد. وی در سال ۱۳۷۲ به علت ناراحتی ریوی و آلودگی هوای تهران، به زادگاه خویش بازگشت و با درجه استادی در دانشگاه بیرجند به فعالیت آموزشی و پژوهشی خویش ادامه داد و پس از ۵۷سال تدریس، در سال ۱۳۷۹با رتبه ۲۶استادی بازنشسته شد ولی تدریس را رها نکرد و در دانشگاههای دانشگاهبیرجند و تربیت مدرس تهران به تدریس ادامه داد. با این حال در سال ۱۳۸۰ پس از فوت همسر، دچار افسردگی شدید شد و دست از تدریس و فعالیتهای پژوهشی کشید. ازجمله آثار این استاد برجسته در بخش تالیف «روش آموختن حساب و هندسه»، «مبانی اصول آموزشوپرورش» با ۲۷بار تجدیدچاپ، «تعلیم و تربیت و مراحل آن» با ۲۰بار تجدیدچاپ و در بخش ترجمه «تعلیم و تربیت» تالیف امانوئل کانتو و «مربیانبزرگ» تالیف ژان شانو است. دکتر شکوهی بیش از ۶۰مقاله در نشریات علمی داخلی و دو مقاله در مجلات معتبر خارجی منتشر کرده است.
پدر بیوشیمی ایران پروفسور ناصر ملكنيا، استاد سرشناس بيوشيمي و از بنيانگذاران دوره دكتراي بيوشيمي در ايران، ٢٧ مرداد ١٣١٠ خورشيدي در تهران چشم به جهان گشود. او پس از پايان دوره مهندسيشيمي در ايالاتمتحده آمريكا به فرانسه رفت و دوره پزشكي و بيوشيمي را در آنجا ادامهداد. بيشتر پژوهشهاي او درباره ساختمان هموگلوبين و عوامل درگير در فرآيند پروتیينسازي بود. كتاب بيوشیمي عمومي كه با همكاري پروفسور شهبازي نوشت، يكي از پرخوانندهترين كتابهاي علمي در ايران است و تاكنون ٢٦بار چاپ شده است. او نزديك ٣٦سال در دانشگاه تهران، تربيتمدرس، دانشگاه آزاد و بسياري از دانشگاههاي سراسر كشور به تدريس شيواي بيوشيمي پرداخت. ايشان صبح روز ١٨/٤/١٣٨٦ در ٧٦ سالگي به دليل بيماري درگذشت. سالهاي نخست زندگي را در خيابان شاپور (وحدتاسلامي) تهران گذراند. پدرش كارمند بانك بود و براي ٢سال به مشهد فرستاده شد. ملكنيا دستكم روزي ٢ساعت به مطالعه تازهترين پژوهشها و دستاوردهاي علمي ميپرداخت و چون احتمال ميداد شايد همكارانش فرصت كافي براي مطالعه نداشته باشند، چكيده مطالعات خود را در بروشورهاي علمي با نام «براي شما خواندهايم» به هزينه شخصي منتشر ميكرد. با وجودي كه پس از بازنشستگي اجباري، نسبت به استاداني كه در دانشگاهها و مراكز پژوهشي مستقر بودند، دسترسي كمتري به منابع اطلاعاتي داشت، در همه كنگرهها و نشستهاي علمي از همه استادان بهروزتر و پربارتر بود. او بهراستي معتقد بود؛ «من پژوهش ميكنم، پس هستم.» و از اينرو، پس از درگذشت استاد ملكنيا مقالههاي مربوط به سال ٢٠٠٧ ميلادي را روي ميزشان پيداكردند. پژوهشهاي بيوشيمي دكتر ناصر ملكنيا با كاري درباره كمبود آنزيم گلوكز ٦ فسفات دهيدروژناز (G٦PD) آغاز شد. در آن زمان كار روي اين آنزيم و بيماري حاصل از كمبود آن (فاويسم) تازه آغاز شده بود. پژوهشگران نشان داده بودند كه برخي از افراد دچار كمبود يا نارسايي در كاركرد اين آنزيم هستند و با مصرف مواد اكسيداني چون باقلا، گلبولهاي آنها هموليز (ازهمپاشيده) ميشود. ملكنيا در پژوهش خود دريافت در افرادي كه فعاليت آنزيم كاتالاز در آنها بالاست، حتي با وجود كمبود آنزيم G٦PD، نشانههاي بيماري فاويسم وجود ندارد. يعني كاتالاز ميتواند نقص سامانه گلوتاتيون و گلوتاتيون پراكسيداز را جبران كند.
پدر باستانشناسي ايران دکتر عزتالله نگهبان، باستانشناس و استاد باستانشناسي در دانشگاه تهران بود. برخي او را پدر باستانشناسي ايران ناميدهاند. او روزگار درازي را در ايران به تربيت دانشجو، کشف حوزههاي جديد فعاليتهاي باستانشناسي، نجاتبخشي محوطههاي تاريخي و کوششي خستگيناپذير براي ارتقاي اين حرفه اختصاص داده است و سالها با قاچاقچيان اشياي عتيقه و حفاران غيرمجاز جنگيد. «عزتالله نگهبان» که به شهادت بسياري از همکارانش تحولي شگرف در پيشرفت رشته باستانشناسي ايران بهوجود آورد، سال ١٣٠٥ خورشيدي در اهواز به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه خود را در دبستان جمشيد جم و دبيرستان فيروز بهرام و مدرسه فني آلماني در تهران به پايان برد. وی در سال ١٣٢٨، از دانشگاه تهران ليسانس گرفت. نگهبان در سال ١٣٢٩ به موسسه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو راه يافت و در ١٣٣٣ موفق به اخذ درجه فوقليسانس خود از اين دانشگاه شد. عنوان رساله وي با راهنمايي دونالد مک کان «سير سفال نخودي رنگ در خوزستان» بود. نگهبان پس از کسب مدرک ليسانس از دانشگاه تهران براي ادامهتحصيل به آمريکا رفت. تحصيلات نگهبان در دانشگاه شيکاگو مصادف بود با اوضاع آشفته سياسي دوران دکتر محمد مصدق که منجر به قطع کمک مالي به وي از ايران شد. در نتيجه، نگهبان براي تامين مخارج تحصيل و زندگي خود و خواهرش که در آن زمان در آلمان به تحصيل مشغول بود، بخش اعظم وقت خود را صرف کسب درآمد کرد. دکتر «عباس عليزاده»، باستانشناس شهير ايراني که از شاگردان نگهبان بوده، درباره اين دوره از زندگي او نوشته است: «از جالبترين مشاغل گوناگون وي در اين زمان، عکاسي خانهبهخانه از کودکان بود، شغلي که لازمه آن چهرهاي خندان و طبعيشوخ است. کساني که نگهبان را از نزديک نميشناسند، شايد فکر کنند که چنين شغلي با چهره گرفته و جدي و شخصيت به ظاهر خشک او ناهماهنگ است. ولي موفقيت وي در اين شغل مبين جنبهاي از شخصيت نگهبان است که او کموبيش در پنهانکردن آن موفق بوده است.» نگهبان در طول اقامتش در شيکاگو، درHouse International در نزديکي دانشگاه شيکاگو زندگي مي کرد و در همين مکان با ميريام لويس ميلر(Miller Lois Miriam) که دانشجوي رشته کتابداري بود، آشنا شد و ازدواج کرد. پس از بازگشت به ايران، نگهبان با درجه دانشياري به استخدام دانشگاهتهران درآمد و با اخذ دکتراي افتخاري از دانشگاه تهران در سال ١٣٤٥، به درجه استادي ارتقا يافت. از ١٣٤٦ تا ١٣٥٦، دکتر نگهبان مديريت گروه باستانشناسي را به عهده داشت. «دکتر عزتالله نگهبان» در ١٣٣٦ موسسه باستانشناسي دانشگاهتهران را بنياد گذاشت و تا ١٣٥٦ عهده دار رياست آن بود. در ١٣٥٤ به رياست دانشکده ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران منصوب شد و تا سال بازنشستگي خود در ١٣٥٧ در اين سمت باقي ماند. شاگرداني که از محضر او درس گرفتهاند، امروز جزو بهترين باستانشناسان ايران هستند که بسياري از آنها در دانشگاههاي تراز اول خارجي مشغول تدريس اين رشتهاند. حميد خطيبشهيدي (مدير گروه باستانشناسي دانشگاه تربيتمدرس)، سيدمنصور سجادي (استاد دانشگاه رم و سرپرست هيأتکاوش در شهر سوخته)، جلال رفيعفر (مدير گروه سابق انسانشناسي دانشگاهتهران)، محمدصالح صالحي، حکمتالله ملاصالحي (استاد دانشگاهتهران) و عباس عليزاده (استاد دانشگاه شيکاگو) فقط تعدادي از شاگردان او هستند. دکتر نگهبان در ١٣٥٧ از دانشگاه تهران بازنشسته شد و به فيلادلفيا نقلمکان کرد. قبل از هجوم بيماري، فارغ از برنامه تدريس و امور اداري، دکتر نگهبان اوقات خود را به چاپ گزارش نهايي فعاليتهاي باستانشناختي خود اختصاص داده بود. عزتالله نگهبان در تاريخ ١٦ بهمن ١٣٨٧ پس از مدتها بيماري در آمريکا درگذشت.
پدر علم آمار ایران پدر علم آمار ایران دکتر عباسقلی خواجهنوری، در ٤تیرماه ١٢٩٤ پا بهعرصه وجود نهاد. پدرشان کاظم خواجهنوری (اعظمالملک) و مادرشان، عفتالملوک خواجهنوری بودند. دکتر خواجهنوری پس از طی دورههای ابتدایی و متوسطه وارد دانشکده کشاورزی کرج شده و در سال ١٣١٦ در رشته مهندسی کشاورزی از این دانشکده فارغالتحصیل شدند. پس از طی دوره سربازی به انجام کارهای پژوهشی در زمینه کشاورزی پرداختند. ایشان مدتی در موسسه اصلاح و ازدیاد بذر و نهال و گل خدمت میکردند و معلم زراعت دانشسرای کشاورزی مشغول بودند. سپس مدتی رئیس اداره آمار و جیره وزارت دارایی و رئیس اداره آمار و کشاورزی و اجتماعی سازمان برنامه و بودجه و همینطور رئیس آمار اداره آمارشناسی بودند. دکتر خواجه نوری برای ادامهتحصیل به آمریکا سفر کردند و در سال ١٣٣١ از دانشگاه کارولینایشمالی درجه کارشناسیارشد آمار را دریافت نمودند. بعد از آن عازم فرانسه شدند و در سال ١٣٣٤ از دانشگاه علوم پاریس موفق به دریافت درجه دکترای آمار شدند. ایشان مدتی در کشور یوگسلاوی بهتدریس آمار پرداختند و سپس در سال ١٣٣٦ به دعوت مهندس عطائی برای دانشیاری آمار و تحقیق در دانشکدهکشاورزی به ایران بازگشتند و پس از ٥سال تدریس به مقام استادی رسیدند و در سال ١٣٥٨ بازنشسته شدند. دکتر خواجهنوری علاوهبر تدریس مسئولیتهای زیر را نیز برعهده داشتند: مشاور سازمان بیمههای اجتماعی و وزارت کار، مشاور سازمان آمار عمومی، عضو هیأت اجرایی آزمونشناسی، رئیس و استاد موسسه آموزش عالی آمار. ایشان پس بازنشستگی از دانشگاه تهران در دانشگاه تربیت مدرس، آمار عمومی و همینطور مکانیزاسیون اقتصاد وزارتکشاورزی را تدریس میکردند. دکتر خواجهنوری در ٣٠فروردین ١٣٦٢ پس از سالها تدریس و تحقیق در ٦٨سالگی بر اثر سکتهمغزی به رحمت ایزدی پیوستند.
پدر علم اقتصاد ایران حسین پیرنیا (زاده ۱۲۹۲ در تهران- درگذشته ۱۳۷۲) اقتصاددان ایرانی و ملقب به پدر دانش اقتصاد ایران است. وی جزو کسانی بود که در فاصله سالهای ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۲ در ٦ گروهک صدنفری برای ادامه تحصیل عازم اروپا شدند و پس از بازگشت به تهیه برنامه درسی برای دانشکدههای مختلف دانشگاه تهران و دانشسرای عالی که هر دو تازه تأسیس شده بودند و نیز به تالیف و ترجمه جزوات و کتابهای دانشگاهی همت گماردند. دکتر حسین پیرنیا به سال ۱۲۹۲ در تهران زاده شد و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به انجام رساند و در خردادماه سال ۱۳۱۱ هجریشمسی دیپلم متوسطه خود را از دبیرستان ثروت گرفت. او فرهنگ قدیم فارسی و معارف اسلامی را تا سطح نسبتا بالایی آموخت. ازجمله مدتی نزد شیخ محمد سنگلجی به خواندن مشاعر و عرشیه ملاصدرا پرداخت. در شهریور ۱۳۱۱، پس از پذیرفتهشدن در مسابقه اعزام محصل به خارج، جزو پنجمین گروهک صدنفری محصلان اعزامی رهسپار فرانسه شد. در آنجا نخست دوره ریاضیات را طی کرد و آنگاه در کنکور معروف پلیتکنیک و نیز در مسابقه ورودی اکول نرمال سوپریور (École Normale Supérieure) شرکت کرد و در هر دو مسابقه قبول شد اما تحصیل در پلیتکنیک را ترجیح داد. پس از اتمام دوره پلیتکنیک برای ادامه تحصیل راهی انگلستان شد. چندسال در مکتب اقتصاددان بلندآوازه انگلیسی جان مینارد کینز به تلمذ پرداخت و سرانجام پس از اخذ دکترا در اقتصاد درسال ۱۳۱۷ به وطن بازگشت. حسین پیرنیا پس از بازگشت به ایران علاوهبر تدریس در دانشکدهحقوق تهران و دبیرستان دارایی وابسته به وزارت دارایی مدتها مسئولیت ادارهکل نفت و نیز معاونت وزارت دارایی را برعهده داشت. وی در سال ۱۳۳۹ موسسه تحقیقات اقتصادی را در دانشکده حقوق و علومسیاسی و اقتصادی دانشگاه تهران بنیان گذاشت و هفتسال بعد، یعنی در سال ۱۳۴۶ نخستین دانشکده اقتصاد را در ایران پایهگذاری کرد. در سال ۱۳۵۰ مدرسه عالی ریاضیات و مدیریت اقتصادی کرج را تأسیس کرد و یکسال بعد به کمک برخی از اقتصاددانان کشور، انجمن اقتصاددانان ایران را پی افکند. وی در شامگاه ۲۲ آبان ۱۳۷۲ درحالی درگذشت که از کتابخانه بازمیگشت و کتابی را که ساعتی پیش برای مطالعه خریده بود در دست داشت. پیکر او طبق وصیتش در مقبره پیری که نیای خاندان آنهاست در نائین به خاک سپرده شد.
پدر حسابداری ایران فضلالله اکبری، عضو هیأت علمی و رئیس پیشین دانشکده علوماداری و مدیریتبازرگانی (مدیریت) دانشگاه تهران و نخستین استاد حسابداری در ایران بود. او را بهعنوان پدر حسابداری ایران لقب دادهاند. فضلالله اکبری آموزش ابتدایی را در شهر گلپایگان و دوره دبیرستان را در اصفهان گذراند. همزمان با تحصیل در دوره دبیرستان به یادگیری علوم قدیمه نزد پدربزرگ مادریاش حاجفخرالعلما پرداخت و پس از آن در اصفهان از حضور استادانی چون فضلالله همایی و برادر او استاد جلال همایی و آقای مبارکهای بهرهمند شد. وی حساب و ریاضی و حساب سیاقنقدی و جنسی را نزد پدربزرگ و پدر فراگرفت. دکتر فضلالله اکبری بعد از دریافت دیپلم متوسطه، در دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت و مدرک کارشناسی خود را از این دانشکده گرفت. سپس در شرکت ملی نفت استخدام شد و همزمان با مرحوم حییم در تهیه فرهنگ لغات انگلیسی به فارسی همکاری داشت. پس از آن در موسسه علوم اداری و بازرگانی دانشکدهحقوق دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و مدرک فوقلیسانس علوم اداری و بازرگانی را دریافت کرد. در پی آن با بهرهمندی از بورس تحصیلی به آمریکا رفت و در دانشگاه کالیفرنیایجنوبی و دانشگاه استانفورد به تحصیل پرداخت و در رشته مدیریت بازرگانی با گرایش حسابداری، دکترا دریافت کرد. بعد از دریافت مدرک دکترا به ایران بازگشت و در موسسه علوماداری به تدریس پرداخت و در سال ۱۳۳۷ بهعنوان نخستین مدرس حسابداری با درجه دانشیاری به عضویت هیأتعلمی دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد. دکتر فضلالله اکبری پس از تأسیس دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی دانشگاه تهران، به مدت ۸سال رئیس این دانشکده بود. پس از سال ۱۳۵۰، به سمت معاون آموزشی و پژوهشی وزارت علوم و آموزشعالی برگزیده شد و همزمان به تدریس رشته حسابداری در دانشگاهها و موسسات مختلف آموزشعالی بهویژه بانک ملی ایران پرداخت. پس از انقلاب در اوایل سال ۱۳۵۸ در سمت استادی دانشگاه بازنشسته شد و از اوایل دهه ۱۳۶۰ با مرکز تحقیقات تخصصی حسابداری و حسابرسی سازمانحسابرسی همکاری کرد. کتابها و مقالات مختلفی که در این دوران توسط ایشان تالیف و تدوین کرده و توسط سازمان حسابرسی منتشر شده، دستاورد این دوران پربار است. دکتر فضلالله اکبری در اواخر دهه ۱۳۶۰ به آمریکا مسافرت کرد و بهمدت دوسال با سمت استادی در دورههای فوقلیسانس دانشکده مدیریتبازرگانی دانشگاه استانفورد به تدریس پرداخت. پس از آن به انگلستان رفت و یکسال نیز در دانشکده مدیریتدولتی تدریس داشت. او از میانههای دهه ۱۳۷۰ به ایران بازگشت و همچنان همکاری خود را در زمینه تحقیق و تالیف با مرکز تحقیقات تخصصی حسابداری و حسابرسی سازمانحسابرسی ادامه داد. کتاب بررسی تحلیلی دکتر اکبری در سال ۱۳۸۱ بهعنوان کتاب درخور تقدیر برگزیده و به وسیله وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در مراسم هفتهکتاب مورد تقدیر قرارگرفت. سرانجام دکتر فضلالله اکبری در ۱۳فروردین ۱۳۸۴ درگذشت و در بهشتزهرا به خاک سپرده شد.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید