نقش خواجه طوسی در سقوط بغداد / رسول جعفریان

1395/3/18 ۱۳:۵۴

نقش خواجه طوسی در سقوط بغداد / رسول جعفریان

در باب مشی سیاسی و نقش دانشور بزرگ ایران، خواجه نصیرالدین طوسی در پاره ای حوادث و مواقف تاریخی در جهان اسلام، خاصه در دوره مغول، سخنان متفاوت و متضادی گفته شده است. تغایر این آراء، فضای داوری درباره او و رفتار سیاسی اش را تاریك كرده است. گروهی وی را متهم به ترجیح منافع سیاسی بر مصالح دینی وآیینی كرده اند و گروهی دیگر ساحت او را از این امور بری دانسته و معتقدند اساساً قدرت او در حدی نبوده كه منشأ چنین آثار سیاسی و اجتماعی دامنه داری شود. گروهی هم می گویند به فرض اثبات چنین انتساب هایی به خواجه، عمل وی نه تنها خلاف مصالح مسلمین نبوده، كه موافق مصلحت نیز بوده است. مقاله حاضر تاملی در این مسائل و پاسخی است به چنین شبهه هایی.

 

در باب مشی سیاسی و نقش دانشور بزرگ ایران، خواجه نصیرالدین طوسی در پاره ای حوادث و مواقف تاریخی در جهان اسلام، خاصه در دوره مغول، سخنان متفاوت و متضادی گفته شده است. تغایر این آراء، فضای داوری درباره او و رفتار سیاسی اش را تاریك كرده است. گروهی وی را متهم به  ترجیح منافع سیاسی بر مصالح دینی وآیینی كرده اند و گروهی  دیگر ساحت او را از این امور بری دانسته و معتقدند اساساً قدرت او در حدی نبوده كه منشأ چنین آثار سیاسی و اجتماعی دامنه داری شود. گروهی هم می گویند به فرض اثبات چنین انتساب هایی به خواجه، عمل وی نه تنها خلاف مصالح مسلمین نبوده، كه موافق مصلحت نیز بوده است. مقاله حاضر تاملی در این مسائل و پاسخی است به چنین شبهه هایی.

سقوط بغداد به دست مغولان در سال 656، به عنوان یک سرفصل مهم در تاریخ شرق اسلامی شناخته شده و اهمیت آن چندان است که بسیاری «تاریخ اسلام» را در معنای عمومی و رایج آن، تا این زمان، یعنی سال سقوط عباسیان می‌دانند.

مهم‌ترین ویژگی این رخداد، برافتادن خلافت عباسیان و افتادن آن به دست یک امپراتوری غیر مسلمان با نام سلسله ایلخانی است که سبب شد تا برای همیشه خلافت از حوزه سیاسی ایران و به طور کلی نواحی شبه قاره و ماوراءالنهر رخت بربندد و سلطنت های کوچک و امیرنشین جایگزین شود.

شیعیان در ماجرای فتح بغداد، در مقابل فراوانی سنیان، جمعیت قابل ملاحظه‌ای نبودند و بیشتر ساکنان ایران و عراق در این دوره، سنی ‌مذهب بودند. عمده ارتش خوارزمشاهی و عباسی متشکل از اهل سنت بود. زمانی که مغولان آمدند، به دلیل فساد دستگاه اداری و نظامی عباسیان، و اصولاً نبودن انسجام و عصبیت قومی در شرق اسلامی، مقاومت چندانی برابر مغولان صورت نگرفت و آنان توانستند بنیاد این دولت را براندازند.

به عبارت دیگر، شیعیان ایران و عراق در این لحظه، یک اقلیت بودند و کار چندانی از دست آنان در برابر حملات سیل آسای مغولان برنمی‌آمد. چنان که از دست عباسیان و سنیان بر نیامد. تنها شهر مهم شیعه عراق در آن دوره، شهر حله بود که با مصالحه کنار آمد و در این میان، ابن طاوس واسطه خیر شد.

سه عالم شیعی در این ماجرا درگیر شدند.

الف: خواجه نصیر الدین طوسی که در الموت بود و پس از فتح آن، در سپاه هولاکو قرار گرفت و به وی نزدیک گردید.

ب: مؤید الدین بن علقمی، وزیر مستعصم عباسی که تا لحظه سقوط بغداد در کنار دستگاه خلافت بود و با وساطت خواجه و دیگران چند ماهی عمر کرد و درگذشت.

ج: سید بن طاوس(م664) از علمای نزدیک به عباسیان البته با پرهیز، که همین موضع را نسبت به مغولان نیز داشت اما با وساطت او جان شیعیان حله نجات یافت.

منابع تاریخی اهل سنت، از دوره ای خاص، گزارش هایی درباره همکاری خواجه نصیر با مغولان و تحریض و ترغیب هولاگو توسط وی آورده‌اند. بیشتر از آن، شایعاتی را که دشمنان ابن علقمی و رقبای درباری وی علیه او در آن روزگار منتشر نمودند، در کتاب های خود ثبت کردند. این ماجرا ادامه یافته و تا به امروز مورد توجه محققان و مورخان قرار گرفته است. در این زمینه مطالعاتی درباره نقش ابن علقمی و همین طور پژوهش هایی در باره خواجه نصیر صورت گرفته است. مروری بر این دیدگاه‌ها و آنچه در این باره گفته و نوشته شده است، در این مقال مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت.

***

همین که خواجه نصیرالدین طوسی، پس از فتح الموت، با هولاگو همراه شد و به دلیل دانش خود مورد توجه قرار گرفت، زمینه‌ای برای اتهامات بعدی شد. او پس از فتح بغداد، مورد توجه خاص سلطان قرار گرفت و پس از آن اوقاف و سپس رصدخانه به او سپرده شد. همه اینها سبب شد تا سه چهار دهه پس از آن که آب ها از آسیاب افتاد و شیعه به دلیل فضای ایجاد شده در خلاء خلافت عباسی، قدری رشد کرد، مورخان افراطی حنبلی و شبه حنبلی، مطالبی در باره نقش تحریک آمیز خواجه در فتح بغداد بنویسند. تندترین اتهامات توسط چند مورخ غالباً ضد شیعه مانند ابن تیمیه و ابن کثیر و شماری دیگر از مخالفان سرسخت شیعه مطرح گردید و این خود نخستین نشانه آن بود که مسأله بیش از آن که منبعث از واقعیات تاریخی باشد، نشأت گرفته از  تعصب مذهبی است.

این ماجرا وقتی جلوه بیشتری ‌یافت که اتهامات مشابه و حتی تندتری به ابن علقمی وارد شد. ابن علقمی که نزدیک ربع قرن وزارت خلیفه عباسی را داشت، در منابع متأخر از این رویداد، متهم به مکاتبه با هولاگو گردیده و گفته شد که او در این مکاتبه او را تحریک به گشودن بغداد کرده است.

این امر هم دو جهت داشت. نخست آن که وی باتوجه به شمار فراوان مغولان و جنگ های بیشمار آنان، مخالف نبرد با آنان و طرفدار مصالحه بود. دوم آن که امامی مذهب بود و به تازگی از دست فرمانده سپاه عباسی، ایبک دواتدار، که به محله شیعه نشین کرخ حمله کرده و شماری از شیعیان را قتل عام کرده بود، درافتاده بود. بر اساس این دو نکته، بعدها گفته شد که ابن علقمی به تلافی آن ماجرا دست به مکاتبه با هولاگو زده است.

به جز خواجه نصیر و ابن علقمی، ابن طاوس(م664) نیز که از علمای شیعی مهم عراق این دوره بود و روابط خوبی با مستنصر عباسی و همین طور معتصم داشت اما هیچ گاه مسؤولیتی مانند نقابت علویان را ـ حتی با اصرار ـ نپذیرفت، پس از فتح بغداد مورد توجه قرار گرفت و به اکراه، نقابت علویان را پذیرفت. وی پس از آمدن مغولان، چنان که خود وصف کرده، برای حفظ جان خود و خانواده و دوستان در ارتباط با آنان قرار گرفت. وی نه تنها برای مردم حله بلکه در بغداد نیز موفق شد تا برای شمار زیادی از دوستانش امان نامه بگیرد.

ابن طاوس، دست کم، در دو مورد، مطالبی در این باره دارد:

مورد اول[الاقبال، ص587] داستان ورود مغولان به بغداد و این که خود در محله مقتدیه بوده و با اجازه سلطان یعنی هولاگو، همراه هزار نفر به حله رفته و شکر خدای را به جای آورده، گوید که، چنین روزی(دوشنبه 18 محرم 656) روزی است كه دولت عباسی زوال یافت، چنان که مولای ما امام علی(ع) در اخباری که در میان مردم شایع است، آن را وصف کرده بود.

همچنین در جای دیگر[اقبال،588] از حضور خود در دهم صفر همان سال برابر ملک الارض هولاگو یاد کرده و این که عنایت او شامل حال وی شده و توانسته است امان برای خود و خانواده و شمار زیادی از دوستان و برادران بگیرد. این روز برای او روز عید و واجب است شکر آن را به جای آورد. چنان که بهتر است نسل های بعدی او نیز اهمیت این روز را بدانند.

رویداد مهم دیگری هم در ارتباط میان او و هولاکو نقل شده است. ابن طقطقی نوشته است: در سال 656 هنگامی که سلطان هولاکو بغداد را فتح کرد فرمان داد، از علما استفتاء شود که کدام یک افضل‌اند: سلطان کافر عادل، یا سلطان مسلمان ستمکار؟ سپس علما را در مستنصریه برای این منظور گردآورد. چون هنگام فتوا رسید علما از پاسخ خودداری کردند. رضی الدین علی بن طاوس که مردی محترم و مقدم بر ایشان بود، در آن مجلس حضور داشت. و چون خودداری ایشان را از دادن فتوا مشاهده کرد، قلم بر گرفت و رأی خود را مبنی بر برتری سلطان کافر عادل بر سلطان مسلمان ستمکار نوشت. سپس دیگران رأی خود را در این باره نوشتند.[الفخری فی الاداب السلطانیه، ص17 ترجمه فارسی، ص19)

ابن طاوس در جای دیگری از کتاب اقبال(ص599) نوشته است كه در كتاب ملاحم بطائنی در روایتی از امام صادق علیه السلام دیده است كه پس از سقوط عباسیان، شخصی عادل از اهل بیت بر امت محمد(ص)‌ حكومت خواهد كرد و بعد از آن قائم ظهور خواهد كرد.[در باره مناسبات خواجه نصیر با مغولان بنگرید: کتابخانه ابن طاوس، ص29–33]

 

اختلافات مذهبی و استفاده مغولان از آن برای فتح شهرها

لازم است یک مقدمه را اشاره کنیم وآن این است که سیر حملات مغولان به جهان اسلام به لحاظ تاریخی امری روشن و دلایل آن آشکار است. این که خلیفه عباسی از مغولان خواست تا برای برکندن خوارزمشاهیان به شرق حمله کنند از چشم مورخان پنهان نمانده است. اما حتی این دعوت نیز اهمیت چندانی ندارد. حمله مغول اصول و اساس خاص خود را دارد؛ نه ارتباط با شیعه دارد نه سنی، نه ارتباط با الموتیان دارد و نه عباسیان، نه خواجه نصیر تصمیم گیرنده بوده نه خاندان جوینی. قومی بدوی که جمعیت شان رو به فزونی نهاده، از شرق دور به نقاط ثروتمند غرب آسیا یورش آوردند. این کاری بود که سلجوقیان هم کردند جز این که آنان مسلمان بودند. مغولان یورش‌گر با اصول جنگ و حتی سیاست آشنا بودند و در مسیر خود از هر ابزاری استفاده کردند. بسیاری از مسلمانان برجسته ایرانی از سنیان و شیعیان و صوفیان در درگاه آنان راه یافتند. بسیاری نیز کشته شدند. آنان قدم به قدم جلو آمدند. زمان حمله مغولان به بغداد، نزدیک به چهل سال پس از یورش نخست آنان بود. آنان نه تنها بغداد را تصرف کردند بلکه در پی تصرف شام و مصر هم بودند که نتوانستند. حمله مغولان در هر مرحله، ابزارها و بهانه‌ها و روش های خاص خود را داشت. یکی از آنها استفاده از منازعات مذهبی بود که البته این بهره‌گیری چندان هم جدی نبود. عمده آن استفاده از منازعه دستگاه خلافت با خوارزمشاهیان بود که ضربه اصلی را زد. بهانه‌هایی چون حمله به تجار مغولی هم در آغاز یورش ها بسیار مهم تلقی شده است. اما همه اینها بهانه است. درباره استفاده از اختلافات مذهبی، میان شافعی و حنفی یا شیعه و سنی گزارش های مختصری در منابع نقل شده است. یک مورد جالب نقلی است که در حبیب السیر آمده است: «ذكر رفتن جبه نویان و سویداى بهادر از عقب خوارزمشاه بموجب فرموده چنگیزخان و بیان شمه از قتل و غارت ایشان در اطراف ولایات و ممالك ایران... و سویداى بطوس رفته خلقى بى‏نهایت بكشت و... جبه ‏نویان در مازندران بسیارى از طوایف انسان را كشته... و بجانب رى روان شده سویداى بدو پیوست و در آن اوقات پیوسته در میان مردم رى جهت مخالفت مذهب تعصب بود بنابر آن شافعى مذهبان چون خبر قرب وصول مغولان شنیدند باستقبال شتافتند و جبه و سویداى را بر قتل نصف شهر كه حنفى مذهب بودند تحریص نمودند و ایشان نخست حنفیه را به تیغ بی دریغ‏ گذرانیده بعد از آن با خود گفتند كه از مردمى كه در خون متوطنان مولد و منشأ خویش سعى نمایند چه نیكوئى توقع توان داشت آنگاه شافعیه را نیز از عقب حنفیان روان كردند و از رى سویداى به قزوین رفته جبه به جانب همدان توجه نمود و چون به قم رسید تمامت مردم آنجا را به اغواى بعضى از سنى مذهبان بقتل رسانیدند و بعد از قرب وصول به همدان با والى آنجا مجد الدین علاء الدوله علوى صلح كرده روى به گزر رود و خرم آباد نهادند.»(تاریخ حبیب السیر، ج‏4، ص: 33)

از نکات شگفت آن است که جوزجانی که کتابش طبقات ناصری از منابع اصلی وارد کردن اتهام به شیعیان است، خود حکایتی از رفتن یکی از علمای بزرگ قزوین نزد منکوقاآن برای کشاندن او به این منطقه و از بین بردن اسماعیلیان آورده است. وی ذیل عنوان «حدیث بر افتادن ملاحده لعنهم الله» می‌نویسد: «سبب فرستادن لشكرها ببلاد و قلاع ملحدستان آن بود، كه از اول حال و عهد حسن صباح لعنه الله، كه قواعد مذهب ملاحده نهاده است، و قانون آن ضلالت وضع كرده، و قلاع الموت را معمور گردانیده... چون آن قلاع بخرید، و حصار لمبسر را عمارت كرد، و مال بى‏حساب در عمارت و ذخیره آن قلعه خرج كرد و آن حصار بر كوهى است، كه در حوالى شهر قزوین است، و ساكنان شهر قزوین همه بر قاعده سنت و جماعت، و پاك مذهب، صافى اعتقادند، و بسبب ضلالت باطنیان و ملاحده مدام ایشان را با هم مقاتله و مكاوحت در میان مى‏بود... و هر روز میان قزوینیان و میان ملاحده الموت جنگ مى‏بودى، تا درین عهد كه خروج چنگیزخان بوده و استیلاء مغول بر عراق و جبال، و قاضى شمس الدین قزوینى كه امام صدیق و عالم با تحقیق بود، و چند كرت از قزوین بجانب خطا سفر گزیده بود، و رنج مفارقت اوطان تحمل كرده، تا در وقت پادشاهى منكوخان، كرت دیگر نزدیك او رفته و بطریقى‏ كه دست داد، استمداد نمود، و حال شر ملاحده و فساد ایشان در بلاد اسلام باز گفت: و چنان تقریر كردند، كه در حضور منكوخان را، از راه صلابت مسلمانى و دین كلمات درشت گفت، چنانچه غضب و تكبر ملك دارى، بر منكوخان مستولى شد، و ضبط و تصرف پادشاهى او را بلفظ عجز و ضعف یاد كرد، منكوخان گفت: قاضى در مملكت ما چه عجز مشاهده كرده است كه ازین جنس كلمات موحش بر زبان میراند؟ قاضى شمس الدین گفت عجز و راى این چه باشد- كه جماعتى ملاحده قلعه چند را بنا ساخته‏اند، و دین آن جماعت بر خلاف دین ترسائى، و خلاف دین مسلمانى و مغلى است، و بمالى شما را غرور می‌دهند- و منتظر آنكه اگر دولت شما اندك فتور پذیرد، آن جماعت از میان كوهها و قلاع خروج كنند، و باقى‏ماندگان اهل اسلام را بر اندازند، و از مسلمانى نشانى نه گذارند. این معنى خاطر منكوخان را باعث و محرض آمد، بر قمع قلاع و بلاد ملحدستان و قهستان الموت، فرمان شد...»[تا آخر که وقتی تا قزوین آمدند، چرا بغداد نیایند؟] [طبقات‏ناصرى: ‏2/182]

 

اتهام به شیعیان

اهل سنت که خلافت را از دست داده بودند و از بابت سقوط این شهر به عنوان سمبل قدرت سیاسی خویش، ناراحت بودند، دنبال مقصّر می‌گشتند. نزدیک‌ترین و راحت‌ترین مقصّر، رقبای شیعه آنان بودند. اما این مسأله در روزهای واقعه و سال های نزدیک به آن رویداد ثبت نشد بلکه بعد از گذشتن چند دهه از سقوط بغداد، یکباره از منابع نگارش یافته توسط اهل سنت سر برآورد و در این وقت بود که شروع به انداختن تقصیر بر گردن شیعیان کردند. گذشت که شاهد آنها خواجه نصیر طوسی و مؤید الدین ابن علقمی بود. این در حالی بود که صدها عالم و سیاسی اهل سنت در دربار مغولان بودند و اساساً این قوم، مسلمان نبودند تا نسبت به این موضوع حساس باشند. به هر حال، حضور خواجه سبب شد تا مخالفان به ویژه ابن تیمیه که تقریباً در بیشتر آثارش به نوعی با شیعه درگیر بوده، این اتهام را با آب و تاب زیادی نقل کنند.

عباس اقبال به تفاوت میان دیدگاه مورخان سنی مذهب با شیعه درباب قضاوت درباره نقش ابن علقمی و شیعیان در گشودن بغداد كرده و می‌نویسد:«غالب مورخین اسلامى مخصوصاً سنى مذهبان كه از واقعه قتل خلیفه و انقراض خاندان بنى عباس سخت متغیر و متأسف بوده‏اند چنین نقل مى‏كنند كه ابن العلقمى به علت شیعه بودن بر اثر تألمى كه از قتل و غارت محله كرخ بغداد و مشهد امام موسى به دست ابوبكر پسر خلیفه پیدا كرده بود، كینه بنى عباس را در دل گرفته مصمم شد به هر وسیله باشد هولاكو را بر بغداد مستولى كند و بنیاد آل عباس را براندازد و به این قصد پنهان از خلیفه مكرر رسولانى پیش هولاگو و خواجه نصیر الدین طوسى فرستاد و احوال ضعف خلیفه و سهولت تسخیر بغداد را به ایشان گوشزد كرد و... اما مورخین شیعى‏مذهب برخلاف ساحت ابن العلقمى وزیر را از این اتهامات برى می دانند و تمام این پیش‏آمدهاى ناگوار را نتیجه سستى عزم و ضعف خلیفه و ظلم و جور پسرش ابوبكر و نفاق امرا و سران لشكرى با یكدیگر مى‏دانند مخصوصاً محمد بن على بن طباطبا مؤلف كتاب الفخرى كه آن را در سال 701 یعنى چهل و پنج سال بعد از فتح بغداد به دست هولاگو نوشته شدیدا این گونه نسبت‏ها را كه عامه به ابن العلقمى مى‏داده‏اند ردّ مى‏كند و درستى و امانت و دیانت آن وزیر را مى‏ستاید...»(تاریخ مغول، ص186)

دکتر شیبی می‌نویسد:«داستان فتح بغداد، گرچه نتیجه ایلغار عمومی مغول و برانداختن همه حکومت ها از ترکستان تا عراق بود، ولیکن به دلیل عناد دیرین سنی و شیعه، گناهش به گردن شیعه افتاد.»(تشیع و تصوف، ص51)

 

نگاه مثبت قاضی نورالله و محمدباقر خوانساری به سقوط بغداد

شیعیان در نسل‌های بعد به ندرت تحلیلی درباره رویداد سقوط بغداد داده‌اند. با این حال اشاراتی وجود دارد که آنان از این که دولتی ستمگر که متهم به قتل امامان آنان بوده و از اساس نامشروع قلمداد می‌شده، ساقط گشته، رضایت خاطر خود را اعلام کرده‌اند.

قاضی نورالله از کسانی است که در این باره صریح‌تر از دیگران سخن گفته و همکاری خواجه را با هولاگو تا به آن حدّ دانسته است که وی با حرم سلطان هم ارتباط داشت و هولاگو و بیگم را به شرف اسلام فایز گردانید. وی با اشاره به اینکه ابن علقمی که دریافت خواجه چه جایگاهی نزد ایلخان دارد، نامه ای نوشته، وی را به تسخیر بغداد تحریض کرد و به «انتقام جفاى عباسى عباسیه نسبت بعترت سید انام علیه الصلوه و السلام ترغیب نمود و ایلخان باستصواب خواجه عزیمت آن صواب نمود».[مجالس المؤمنین: 2/351].

قاضی نورالله، سپس یادی هم از علامه حلی کرده و نوشته است:«قدوة المجتهدین شیخ جمال الدین -رحمة اللّه- در كتاب كشف الحق آورده كه چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام خبر داده بود از استیلاى مغول و تتار و انقراض ملك بنى العباس و كشته شدن ایشان‏ بر دست هلاگوخان، لاجرم وقتى كه هلاگوخان به حوالى بغداد رسید پدر من شیخ سدیدالدین و سیدابن طاوس و چند كس دیگر از اكابر و افاضل مشهد نجف و كوفه و حلّه كتابتى به هلاگو نوشتند و طلب امان ازو نمودند. پس هلاگو ایشان را نزد خود طلبید و چون ایشان ترسیدند كه بى‏امان نزد او روند پدر من تنها به خدمت هلاگو رفت؛ آنگاه هلاگو ازو پرسید كه سبب چه بود كه پیش از آثار ظفر من بر بغداد كتابت نوشتید و طلب امان از من نمودید؟ گفت سبب اینست كه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ما را از ظهور تو خبر داده و فرمود كه ترك بر آخر خلفاى بنى العباس وارد خواهد شد و پادشاه ایشان مرد جهور صاحب اقبال خواهد بود كه به هیچ قلعه و شهرى نگذرد كه آنرا فتح نكند و هیچ رایتى در مقابل او برپا نشود كه نگونسار نگردد. واى بر كسى كه شیوه مخالفت و معادات او پردازد! چون از نقل این خبر كرامت اثر فارغ شد هلاگو با او طریقه تعظیم و لطف مسلوك داشته خط امان اهل مشهد(یعنى نجف) و كوفه و حلّه باو عنایت فرمود و آن بقعه مباركه از ترك تاز مغول و تتار على‏رغم انف سنّیان منافق سالم ماند».[مجالس المؤمنین: 2/ 353].

پیش از قاضی نورالله، خواندمیر در دستور الوزراء(ص99) باز اصل این خبر را که مکاتبه ابن علقمی با هولاگو به خاطر حمله سپاه بغداد به رهبری دواتدار سنی به محله کرخ شیعیان بوده اشاره کرده و اما افزوده است که این مکاتبه، تأثیری روی هولاگو نگذاشت.

اشاره به نقش خواجه در تحریک هولاکو در حبیب السیر:‌ 4/106 نشان از آن دارد که این مطلب در منابع این دوره از مورخان شیعی امری عادی تلقی می‌شده است:«چون اساس دولت آن طبقه[الموتیان] بصدمت سپاه مغول درهم شكست خواجه، از میمون دز بیرون آمده بخدمت ایلخان پیوست و باصناف الطاف اختصاص یافته در سلك خواص و مقربان منتظم شده و بنابرآنكه وفور تعصب مستعصم در مذهب نزد خواجه نصیر ظاهر بود، هلاكوخان را بر آن داشت كه بصوب بغداد لشگر كشید تا مهم بغدادیان بدانجا انجامید كه سابقاً مذكور گردید».

سه قرن بعد از قاضی نورالله، محمدباقرخوانساری اصفهانی در آغاز شرح حال خواجه نصیر به همراهی او با هولاکو اشاره کرده و این که برای «اصلاح البلاد، و قطع دابر سلسلة البغی و الفساد، و اخماد نائرة الجور و الالباس، بأبداد دایرة ملک بنی العباس و ایقال القتل العالم من أتباع اولئک الطغام» به بغداد آمد.[روضات الجنات، ج6، ص300–301). همو در ادامه، باز از نقش خواجه در همراهی هولاگو سخن گفته و می‌نویسد:«خواجه نصیر بود که هولاگو را ترغیب به فتح بغداد و تسخیر بلاد و شهرها کرد و مستعصم را مستأصل نمود. پس از آن بود که هولاکو دستور ساخت رصد خانه را به وی داد.»[روضات: 6/315–316]. این اقدام مغولان اگر برای شیعیان که قرن ها زیر فشار خلافت بودند شیرین بود، برای اهل سنت ناخوشایند و گریه آور بود، تا جایی که سعدی گفت:

آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین      بر زوال ملك مستعصم امیرالمؤمنین‏

گرچه مولوی نظر دیگری داشت:

گرچه یك بغداد ویران كرده شد      هر طـرف بغـدادها بنیاد كرد

ابلهان گفتند شهر داد رفت!              عاشقان گفتند باللّه، داد كرد

در تاریخ منتظم ناصری 1/462(ذیل حوادث سال 656) اشاره به نزاع شیعه و سنی در بغداد و حمله سنیان به کرخ کرده و نوشته است که «مؤید الدین ابن علقمى وزیر خلیفه كه شیعه و از اهل كرخ بود از این معنى زاید الوصف رنجیده كاغذى به هلاكوخان نوشت و او را تحریك كرد، هلاكوخان كه از جانب شمس الحكماء نصیر الملة والدین خواجه نصیر الدین طوسى نیز بدین مطلب ترغیب شده بود متوجه بغداد گردید».

 

[ملی گرایان ایرانی و متهم کردن خواجه و ابن علقمی]

ملی‌گرایان معاصر  ایرانی هم از سقوط بغداد خوشنود بوده و مثل شماری از شیعیان قدیم از این که این اقدام به دست خواجه نصیر انجام شده است، ابراز رضایت کردند. راوندی نوشته است:«با حمله هلاكو و تدابیر و تعالیم خواجه نصیر الدین طوسى خلافت پانصد ساله عباسى برافتاد. و این كانون فساد و تحریك و توطئه براى همیشه از صحنه سیاست خاورمیانه بیرون رانده شد.»[تاریخ اجتماعی ایران: ج 4، بخش1، ص526]

مفصل‌تر از راوندی، ذبیح الله صفا به این بحث پرداخته و پس از آوردن نقل هایی از منابع دوره مغول درباره اختلاف نظر ابن علقمی با برخی از کارگزاران دولت عباسی، تحت عنوان «همکاری با مغول» می‌نویسد: «حقیقت امر به نظر من آنست كه شیعه ایران و عراق در آن روزگار سرگرم استفاده از قدرت مغول براى برانداختن آخرین نشانه قدرت متعصّبان اهل سنّت بودند». وی سپس ادامه می‌دهد: این «دو مرد معروف مقتدر، یعنى ابن العلقمى و نصیر الدین طوسى، از میانشان هنگام توقّف هولاگو در ایران و تهیه حمله بر بغداد قوّت بسیار داشتند، هم ایلخان را در برانداختن خلافت عبّاسى راهبرى كردند و هم كشتن او و خاندانش را بى‏زیان و امرى عادى نشان دادند و هم بغداد را بعد از سقوط در اختیار گرفتند و با كسب اجازه از هلاگو به آباد كردن آن همّت گماشتند و هم موقوفات اسلامى را در اداره خود درآوردند».(تاریخ ادبیات در ایران، ج‏3بخش‏1، ص139)

باید توجه داشت اساس استدلال صفا، روی مطالبی است که قاضی نورالله گفته است. طبعاً در این باره نباید تردید کرد که قاضی در فضای سه قرن بعد، آن هم شرایطی که با توجه وجود در مسیر نزاع شیعه و سنی قرار گرفته، تنها وجهی از وجوه سقوط بغداد را می بیند.

سرکار خانم شیرین بیانی هم مطالب این بخش را صرفاً بر اساس منابع متعصب سنی، نوشته و بر آن است که همه منابع در باره نقش خواجه در این ماجرا متفق القولند(دین و دولت در ایران عهد مغول: ج1، ص304ـ306)

 

برخی از شرق شناسان و نقش شیعیان

شگفت آن است که پی ـ نن رشید وو در کتاب سقوط بغداد و حکمروایی مغولان(مشهد،1368) در عراق، به رغم شرح مفصلی که از سقوط بغداد به دست داده و حتی گزارشی هم از منازعات قدیمی شیعیان و سنیان این شهر ارائه کرده، مطلبی درباره نقش شیعیان در همراهی با مغولان ندارد.

اشپولر در کتاب تاریخ مغول در ایران، ضمن شرح حمله هولاگو بدون اشاره به نقش شیعیان، تنها ضمن بحث از نالایق بودن اطرافیان خلیفه، به عبارتی در باره خیانت ابن علقمی و مکاتبه او اشاره کرده و تأکید می‌کند که هولاگو «به راهنمائى‏هاى وى چندان اعتمادى نداشت‏»(ص55). همو پس از سقوط بغداد، به نقش واسطه خواجه نصیر میان شیعیان و دولت مغول توجه کرده و نوشته است: «در دوران زمام‏دارى هلاكو نصیر الدین طوسى دانشمند شهیر نقش واسط را میان شیعیان و ایلخان به عهده داشت... وجود این روابط دوستانه موجب شد، كه شهر الحلّه واقع در بین النهرین، كه اغلب ساكنان آن شیعه بودند، در سال 658 خود تسلیم هلاكو شود، و نیز در سایه این روابط نیكو، ایلخان دستور داد، كه عتبات عالیات شیعیان از هرگونه صدمه‏اى محفوظ بماند، شرایط مناسب براى فعالیت دانشمندان شیعه به وجود آید، و اوقاف شیعیان، كه سنیان قبلا آن را ضبط كرده بودند، به آنان پس داده شود.(ص245)

 

[ساعدی و دفاع از ابن علقمی]

این منازعات تا دوره اخیر ادامه داشت تا آن که به عنوان یک موضوع پژوهی مورد توجه برخی از محققان قرار گرفت. در سال 1972 یک محقق عراقی با نام محمدالشیخ حسین الساعدی کتابی با نام "مؤید الدین بن العلقمی و اسرار سقوط الدوله العباسیه" نوشت که در نجف به چاپ رسید. این نویسنده با طبقه بندی منابع تاریخی مربوط به اخبار سقوط بغداد، تلاش کرده است نشان دهد که منابع معاصر، از دوستی شدید و ولاء خاص ابن علقمی با خلیفه عباسی سخن گفته و به هیچ روی از دوستی او با مغولان سخنی به میان نیاورده اند. این کتاب گرچه درباره خواجه نصیر نیست اما به دلیل امامی بودن ابن علقمی، همان بحث، یعنی اتهام همکاری شیعیان با مغولان را مورد بحث قرار داده و نقادی کرده است.

 

[عبدالهادی حائری و دفاع از خواجه نصیر]

مقاله دکتر حائری با عنوان آیا خواجه نصیرالدین طوسی در یورش مغولان به بغداد نقشی داشته است؟‌ پژوهشی از دیدگاه تاریخ نگاری(نشریه دانشکده ادبیات مشهد، سال17، 1363، ص479–502) یک اثر پژوهشی روشمند بود که در این زمینه انتشار یافت. بنیاد این روش، همان بود که در کتاب ساعدی درباره ابن علقمی به کار رفته بود و البته منسجم تر و با محوریت خواجه نصیر بحث را دنبال کرده بود.

نویسنده این سطور دو گفتار مفصل درباره خواجه نصیر و مؤیدالدین بن علقمی در تاریخ تشیع در ایران، ارائه کرد. مبنای بحث در این باره نیز ادامه همان روش تاریخ نگارانه مرحوم حائری بود، هم به لحاظ توسعه منابع و هم روش. در این پژوهش منابع مختلف عربی درباره تاریخ عراق، مورد ملاحظه قرار گرفت و با مقایسه آنچه در آن منابع درباره خواجه نصیر آمده روشن شد که این اتهام به تدریج و در آثاری که چندین دهه پس از آن ماجرا تألیف شده، مطرح گردیده است.(تاریخ تشیع در ایران، صص639–665)

 

[حسن الامین و خواجه نصیر]

حسن الامین، فرزند مرحوم سید محسن امین، تحقیقات و آثاری درباره مغولان و خواجه نصیر و اسماعیلیه دارد. نخست کتاب چنگیز و هولاکو: الغزو المغولی للبلاد الاسلامیه من بغداد الی عین جالوت(بیروت، دارالنهار،1983) بعد از آن کتاب المغول بین الوثنیه و النصرانیه و الاسلام اثر دیگر او است.(بیروت، دارالتعارف،1993) و سپس کتاب الاسماعیلیون و المغول و نصیرالدین الطوسی(چاپ دوم قم، 1997 و فارسی آن به نام اسماعیلیون، مغول و خواجه نصیر الدین طوسی قم، 1382ش) آثاری است که در این زمینه نوشته شده است. کتاب اخیر به دفاع از خواجه نصیر به ویژه در برابر ابن تیمیه پرداخت و از خدمات گسترده خواجه نصیر و حرکت وی در جهت حفظ علما ودانشمندان و تأثیر گذاری روی مغولان یاد کرده و از این که ابن تیمیه به همه این مسائل بی توجهی کرده او را مورد انتقاد قرار داده است.  وی در کتاب نخست خود هم فصلی را به ابن علقمی[89–106] و فصل دیگری را به خواجه نصیر[152-160] اختصاص داده و به پاسخگویی از اتهامات مطرح شده، پرداخته است. جالب در این آثار، اعترافاتی است که وی از محققان معروف جهان عرب، تا پیش از برآمدن آتش تعصبات، در نقش خواجه در حفظ علوم اسلامی و دانشمندان مسلمان نقل کرده است. آنان اعتراف می کنند که شکست اصلی مغولان نه در عین جالوت بلکه زمانی است که قلوب آنان فتح شده و به اسلام گرایش پیدا کردند.[الاسماعیلیون و المغول: 47]. وی همچنین شواهد طولانی از نقش شماری از امرا و قاضیان اهل سنت در تحریک مغولان در فتح بغداد می آورد.

 

سعد الغامدی و دفاع از خواجه نصیر و ابن علقمی

سعد بن حذیفه الغامدی استاد تاریخ دانشگاه ملک سعود در ریاض، کتابی با عنوان "سقوط الدوله العباسیه و دور الشیعه بین الحقیقه و الاوهام" نوشت که چاپ سوم آن به سال 2004 منتشر شده است. وی این کتاب را ویژه بررسی علل سقوط بغداد به دست مغول نگاشته و نظریه‌ خویش را بر این پایه قرار داده است که آنچه عامل اصلی سقوط خلافت عباسی است، انحطاطی است که این دولت گرفتار آن شده بود و همان انحطاط بود که سقوط آن را حتمی کرد(ص17). وی شرح مفصلی درباره مغولان و جنگ های آنان در بلاد اسلامی، در شرق دور تا ایران و سپس عراق و آنگاه ساقط کردن بغداد ارائه کرده و در نهایت در ص330 کتاب از نقش شیعیان در این ماجرا سخن به میان می‌آورد. وی می‌گوید که منابع اهل سنت، شیعیان را به همدستی با مغولان متهم کرده‌اند. در این باره به ابن کثیر و همین طور یونینی در ذیل مرآة الزمان(1/90) ارجاع می‌دهد.

سپس می‌افزاید: منابع جدید هم بر اساس همان اتهامات، این مطلب را تکرار کرده‌اند. در اینجا این پرسش را مطرح می‌کند: آیا هولاکو نیازی به مساعدت مسلمانان شیعه مذهب بر ضد مسلمانان سنی داشت تا این که ما چنین اتهامی را قبول کنیم؟ حقیقت آن است که نیروهای مغول، به طور مداوم، و طی 38 سال به سرزمین‌های خلافت عباسی حمله‌ می‌کردند، از دورترین نقاط تا عمیق‌ترین آن. به طوری که به باعقوبا و خانقین و سامرا هم رسیدند. در بحث های پیشین دیدیم که عباسیان تا چه اندازه گرفتار ضعف و سستی بودند. ساکنان شهر حله، سنی یا شیعه،(با مشاهده این وضع) نزد مغولان رفتند. آنان چاره‌ای جز تسلیم شدن نداشتند. جز این سرنوشت آنان نابودی و قتل بود چنان که هزاران عراقی دیگر کشته شده بودند. به علاوه، قبلا دیدیم که منگوقاآن برادر هولاکو خان، به او دستور داده بود تا بغداد را تصرف کند. بنابرین، هولاگو نیاز به کمک هیچ کس، شیعه یا سنی، نداشت. چنان که منتظر توصیه و تحریک کسی یا پیشگویی مسلمانان شیعه نبود تا بر خلافت عباسی هجوم برد. اگر هولاگو به این قبیل پیشگویی‌ها باور داشت، ایمان مذهبی کسی را که این قبیل پیشگویی‌ها را داشت، می‌پذیرفت. این در حالی است که آنان بر این اعتقاد بودند که خداوند، چنگیز و خاندان او را برای حکومت برگزیده است. به هر روی، به نظر ما بسیار بعید است، اگر محال نباشد، که بگوییم این طایفه از مسلمانان نقشی در سقوط خلافت عباسی داشته‌اند. شاهدی هم وجود ندارد که در دفاع از شهر همکاری نداشته‌اند، در حالی که در همین ایام، مورد حمله فرمانده نظامی عباسیان ایبک دواتدار بوده‌ و او به مناطق مسکونی آنان حمله می کرده است. به علاوه که مغولان پس از ورود به شهر، به همه محلات به طور یکسان حمله کردند و بدون تفاوت مذهبی مردم شهر را قتل عام کردند. این در حالی است که ابن فوطی شیعی، هیچ گونه اتهامی را متوجه شیعه نکرده است.(332–333)

غامدی، سپس به آنچه درباره نقش ابن علقمی گفته شده پرداخته و با اشاره به روابط دشمنانه میان شیعیان و سنیان، اخبار نقل شده را متأثر از این قضیه دانسته و بر این باور است که مورخان بعدی، مرتب جمله و کلمه‌ای را افزوده و آتش بیار معرکه شده‌اند. آنگاه، اتهامات نقل شده در منابع را یک یک نقل و مورد نقد و بررسی قرار داده است. وی مکاتبه میان ابن علقمی و مغولان را بی اساس خوانده و دلیل آن را این می‌داند که خبر مزبور توسط مورخان سنی ما آورده شده که ده ها سال پس از این ماجرا می‌زیسته‌اند.(ص336). وی درباره منابع سنی که اخبار مربوط به همکاری مسلمانان شیعه را با مغولان نقل کرده‌اند به این نکته توجه می‌دهد که اصولاً این منابع، اخبار را از هم می‌گیرند، مطلبی به آن می‌افزایند. این مطلب بیش از آن که حقایق تاریخی باشد، مشتی شایعات است. سپس فهرستی از منابعی که مطالب یاد شده را آورده‌اند، ارائه داده است. سپس اشاره می‌کند که برخی از محققان به سخن ابن العمید مسیحی که آن زمان در مصر بوده و خبر همکاری وزیر را با مغولان نقل کرده استناد می‌کنند. غامدی می‌گوید: او نیز صرفاً شایعاتی را که شنیده گزارش کرده و از شاهد عینی نشنیده است. عبارت او با «قیل»‌ آغاز می‌شود: «قیل ان وزیر بغداد کتب الی هولاؤون ـ هولاگو ـ بأن یصل الی بغداد و یأخذ البلاد[اخبارالایوبیین، نسخه خطی، برگ261ب.].

به نظر غامدی، مستشرقانی هم که روی این مطلب انگشت نهاده‌اند، تحت تأثیر همین نوع منابع بوده‌اند. سپس نمونه‌ای را ذکر می‌کند. در مقابل، برخی از مورخان قدیمی، مانند ابن طقطقی به دفاع از ابن علقمی پرداخته و این قبیل اتهامات را رد کرده‌اند. سپس آنچه را که رشیدالدین و نخجوانی در تجارب السلف آورده، مرور می‌کند. در نهایت با طرح بحثی تحت عنوان «وجه الحقیقه» بر این باور است که در این قبیل مسائل، باید تمایلات مذهبی را کنار بگذاریم تا بتوانیم واقعیت امر را دریابیم. به نظر وی مورخانی که ابن علقمی را متهم کرده‌اند، به ویژه جوزجانی، مورخان سنی متعصبی هستند که این اتهام را به انگیزه تعصب مذهبی و عواطف و مواضع دشمنانه بر ضد این مسلمان وزیر شیعی مطرح کرده‌اند«کانوا مؤرخین متطرفین، فقد وجهوا الیه تلک التهم اصلا بدافع من التعصب المذهبی، تملیه حوافز عدوانیه، و عواطف، تحاملیه، یکنونها تجاه هذا الوزیر المسلم الشیعی المذهب».[ص342]

نکته دیگر این است که تمام آنچه از دشمنی وزیر گفته شده است، بر ضد دواتدار است که یک مملوک ترکی بود. پس چگونه وزیری که بیست و پنج سال به مستعصم خدمت کرده، بی دلیل کاری علیه او صورت دهد؟

سوم آن که اتهام مزبور در آثار مورخان عراقی نیامده بلکه معمولاً در منابعی است که است که در بیرون عراق نوشته شده است. مثل جوزجانی که مورخ ایرانی است و زمان حادثه در دهلی بوده، یا ذیل علی الروضتین که در شام بوده است.

چهارم آن که حمله مغول با طراحی منکوقاآن و دستور وی بوده، این چه ارتباطی با افراد داخل حکومت دارد؟

پنجم آن که مغول اصلا مسلمان نبود که بین شیعه و سنی فرق بگذارد. وقتی مغولان وارد بغداد شدند، شیعه و سنی را یکسان کشتند.

ششم این که وزیر با توجه به اطلاعاتی که از قدرت مغول داشته به خلیفه توصیه کرده باشد که در صدد استرضاء هولاکو برآید البته امری طبیعی است در حالی که دواتدار طرفدار مقابله بوده و با هر نوع کاری از آن دست مقابله کرده و هم او بوده که این اتهامات را متوجه وزیر کرده و شایعات را منتشر کرده است. اساس این اتهامات مربوط به دواتدار است که به دست دشمنان شیعه افتاده و به کتاب های بعدی سرایت کرده است[ص346].

وی نکات دیگری را هم درباره این مبحث، یعنی اتهام ابن علقمی مطرح کرده که جالب توجه است[تا صفحه351].

* * *

و اکنون پس از گذشت بیش از 770 سال بار دیگر اگر در فهرست آثار و مقالات و حتی اینترنت بخواهید به دنبال کلمه «سقوط بغداد» بگردید، با دو رویداد مهم و مشابه آشنا خواهید شد و جستجوهای شما هر دو را نشان خواهند داد:  نخست سقوط بغداد به دست مغولان در 656 هجری و دیگری سقوط آن به دست امریکا در 2002 میلادی. مشترکات بسیاری میان این دو رویداد وجود دارد که یکی هم متهم شدن شیعیان به همکاری با ساقط کنندگان است امری که معمولاً از زبان مخالفان متعصب شیعه شنیده می‌شود. جالب آن که هر دو مورد هم دروغ و بهتان است و هیچ اساسی ندارد. سقوط بغداد هر دو بار در زمانی است که تعصب سنی گری وجود دارد و به علاوه، ظلم و استبداد سبب عدم حمایت مردم از دولت شده است. به علاوه در هر دو بار دشمن جرّار و یاغی و متجاوز، بدون آن که با اسلام از نوع شیعی و سنی آن موافق باشد، و بیشتر به عنوان یک کافر، و عمدتا به دلایل سیاسی و اقتصادی دست به این اقدام زده است.

 

منابع

تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، تهران، نگاه، (دوره دوازده جلدی).  //  روضات الجنات، فی احوال العلماء و السادات، محمد باقر موسوی اصفهانی خوانساری، قم، اسماعیلیان.  //  تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، تهران، علم، 1388.  //  کتابخانه ابن طاوس، اتان کلبرگ، ترجمه علی قلی قرائی، رسول جعفریان، قم، مرعشی، 1371.  //  الاسماعیلیون و المغول و نصیر الدین الطوسی، حسن الامین، قم، موسسة الغدیر، 1997.  //  دستور الوزراء، غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، (م 942)، به کوشش سعید نفیسی، تهران.  //  سقوط الدولة العباسیه و دور الشیعه بین الحقیقه و الاتهام، سعد بن حذیفه الغامدی، دار ابن حذیفه، 2004.  //  دین و دولت در ایران عهد مغول، شیرین بیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1367.  //  آیا خواجه نصیر الدین طوسی در یورش مغولان به بغداد نقشی داشته است؟‌ پژوهشی از دیدگاه تاریخ نگاری (نشریه دانشکده ادبیات مشهد، سال 17، 1363، ص 479 – 502).

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت- سال پنجم، شماره 12

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: