1395/2/12 ۰۸:۳۳
اگرچه پهنه فعالیتاش «ادبیات» است اما رشته دانشگاهیاش، «روان شناسی» بوده است. همین هم باعث شده که در هر دو عرصه، دستی بر آتش داشته باشد. از یک سو، کوشیده میان نقد ادبی و روان شناسی، پیوند ایجاد کند تا بتواند بویژه آثار صادق هدایت را مورد مداقه قرار دهد. از سویی دیگر، ادبیات داستانی معاصر ایران را کاویده و میان آن و مسائل دیگری چون تاریخ، ارتباط برقرار کرده است.
تلاش برای پیوند میان ادبیات و روانشناسی
حمیدرضا محمدی: اگرچه پهنه فعالیتاش «ادبیات» است اما رشته دانشگاهیاش، «روان شناسی» بوده است. همین هم باعث شده که در هر دو عرصه، دستی بر آتش داشته باشد. از یک سو، کوشیده میان نقد ادبی و روان شناسی، پیوند ایجاد کند تا بتواند بویژه آثار صادق هدایت را مورد مداقه قرار دهد. از سویی دیگر، ادبیات داستانی معاصر ایران را کاویده و میان آن و مسائل دیگری چون تاریخ، ارتباط برقرار کرده است. هرچند نخستین اثرش با عنوان «غرب و شوروی در ایران: سی سال رقابت (1948-1918)» که چهل و چهار سال پیش منتشر شد، چندان ربطی به آنچه ذکر شد، ندارد. «حورا یاوری» حالا اما بیش از سی سال است که در نیویورک ساکن بوده و دستیار سرویراستار در دانشنامه ایرانیکا و البته مسئول بخش ادبیات معاصر فارسی آن است. دانشنامهای که اکنون به حرف K در مجلد 16 رسیده است. آنچه در ادامه میخوانید متن گفتوگویی است که در جریان سفر اخیر او به تهران صورت پذیرفت.
*****
سرکار خانم یاوری! برای ورود به بحث بفرمایید که خانواده پدری شما چقدر در شکلگیری آینده شما تأثیر داشته است؟
من در خانوادهای اهل دین به دنیا آمدم. مادرم اهل گیلان بود و پدرم اهل اراک. و هر دو خانواده بیشترشان لباس اجتهاد داشتند. سنت خواندن را خوب به من آموختند. بخصوص در زبان عربی که بعدها بسیار به کار من آمد و باعث میشد که در زبان فارسی هم ریشه لغتها را براحتی پیدا کنم و به نسبت دیگران اشتباهات کمتری داشته باشم و این نوع آموزش جدا از آموزش رسمی برای من صورت میگرفت. من سالهای کمی از آموزش رسمی خود را در اراک بودم و بیشترش را در تهران گذراندم.
تا چند سالگی در اراک بودید؟
تا 9 سالگی. بعد به تهران آمدم و در دبیرستان هدف در خیابان شیخ هادی دیپلم متوسطه را در رشته ادبیات گرفتم. آقایان احمد بیرشک، علی بهزاد، دکتر ضیاءالدین سجادی و علی اصغر شمیم استادان خوبی بودند که در این دبیرستان به ما درس میدادند. به تازگی رشته ادبی تأسیس شده بود. بعد از آن من به دانشسرای عالی رفتم و مدرک لیسانس گرفتم.
رشته دانشگاهی شما هم ادبیات بود؟
خیر، من در دانشگاه رشته زبان انگلیسی را انتخاب کردم. در آن زمان دانشگاه تازه رشته روان شناسی را در مقطع فوق لیسانس برپا کرده بود که برای فوق لیسانس من وارد این رشته شدم در دانشگاه تهران. استادان بسیار خوبی داشتیم از جمله سعید شاملو که بنیانگذار روانشناسی کلینیکی در ایران است، دکتر نصفت به ما آمار درس میداد، خانم مهری راسخ بودند، دکتر علیاکبر سیاسی که خود رئیس انجمن روان شناسی بود به ما روان شناسی شخصیت درس میداد و البته دکتر محمود صناعی هم بود.
با توجه به آنکه بخشی از فعالیت پژوهشیتان درباره نقد و بویژه نقد روانشناختی است، آیا میتوان از طریق متن، شخصیت شاعر یا نویسنده را شناخت یا ممکن است همه چیز بر خلاف آن چیزی باشد که ما میخوانیم؟
مسأله خلاف یا غیر خلاف مطرح نیست؛ مسأله این است که شما به متون ادبی از چه منظری نگاه کنید. چون از زاویه و نظریههای مختلف میشود متن را بررسی کرد. مثلاً نوعی نقد بوده که بر اساس تهمت زدن و رد کردن و شمردن معایب متن بوده است. هر کدام اینها یک زاویه خاص است. با اینکه سالها از انتشار نظریههای فروید میگذرد بسیاری آمدند و کمیها و کاستیهای این نظریهها را اصلاح کردند. تئوریها ثابت نمیمانند و کسی که با این کار سرو کار دارد باید مدام این نظرات جدید را بخواند. چیزی که فروید گفته وحی منزل نیست اما راهگشایی بوده برای نشان دادن شیوه تازهای از نقد. و خودش از نوشتههای داستایوفسکی یا دیگران برای نشان دادن نا خود آگاهی استفاده کرده است و هنوز به هر حال نام او بسیار تکرار میشود اما خوب بسیاری از فرضیه هایش هم مورد تجدید نظر واقع شده است.
آیا در ایران بیشتر آثار صادق هدایت مورد این نوع نقد بوده یا نویسندههای دیگری را هم میتوان ذکر کرد؟
در ابتدا در ایران نقد ادبی روان شناختی با نام هدایت گره خورده است در حالیکه هدایت روان شناس نیست. در غرب نقد ادبی روانکاوی با نام فروید شروع میشود اما در ایران به جای اینکه این نوع نقد به نام روان شناسان ایرانی مثل دکتر سیاسی یا دکتر صناعی باشد با نام هدایت ارتباط پیدا کرده است. علل آن میتواند متعدد باشد ولی یکی از علتهای آن شیوه زیست نامتعارف هدایت بود. حتی شیوه مرگش هم عادی و مرسوم نبود و در عین حال در بعضی از نوشته هایش به اوجی از نوشتن دست پیدا کرد که دیگران از رسیدن به آن در ماندند و ناگزیر بیشتر از آنکه به شناسایی مشخصات نوشتههای هدایت برگردند به خود او برگشتند. راوی بوف کور به نظر بسیاری از ناقدین اولیه آثار او با خود هدایت یکی است. و راوی و هدایت هر دو در یک چاه ویلی هستند که بیماریهای روانی در آن وجود دارد. بعد که در ایران آشنایی با نظریات یونگ که شاگرد فروید و تنها غیر کلیمی حلقه فروید بوده شروع میشود کسی مثل سیروس شمیسا پیدا میشود که میآید و آثار هدایت را بر اساس نظریات یونگ بررسی میکند. اگر شما توصیفی را که دکتر شمیسا از راوی بوف کور ارائه میدهد در برابر توصیفی که ناقدان اولیه ارائه میدهند قرار بدهید با تعریفی کاملاً متضاد برخورد میکنید. چون شمیسا اشاره میکند که راوی صورتی از انسان کلی است و تمام وجوه مؤنث و مذکر شخصیتهای داستانی در وجود راوی منعکس است و در واقع جمعی از تمام این هاست. به هر حال شروع نقد روانکاوانه در ایران با نام هدایت است. بعدها آدم هایی دیگر پیدا شدند که آثار نویسندگان دیگری را بر این مبنا بررسی کردند مثل آثار هوشنگ گلشیری و بهرام صادقی و خیلیهای دیگر. مثلاً دکتر محمد صنعتی از کسانی است که هم با دانش روانکاوی آشنایی دارد و هم متون ادبی را بر این مبنا بررسی کرده است.
برگردیم به بررسی زندگیتان. موضوع پایان نامه فوق لیسانس شما چه بود و استادتان که بود؟
در زمان ما پایاننامه به صورت امروزی وجود نداشت و در واقع ما باید برای هر یک از استادان یک پایاننامه مینوشتیم. با دکتر شاملو باید گزارش یک دوره شش ماهه کار عملی در بیمارستانهای روانی را تنظیم میکردیم و در عین حال استاندارد کردن تستهای هوشی و شخصیتی که بر اساس کار در مدارس و پرورشگاهها بود و باید نتیجه آن را گزارش میدادیم. با دکتر صناعی هم ترجمه یکی از آثار فروید بود.
آیا تجربهای که در کنار دکتر شاملو داشتید، بعدها به کارتان آمد؟
حتماً همینطور بوده است. آشنایی نزدیک با کسانی که طبق یک تعریف از حوزه سلامت روان کنار گذاشته شدهاند تجربه بزرگی است برای اینکه در ابتدا بفهمیم چقدر از معیار هایی که ما برای جدا کردن سالم از ناسالم به کار میبریم خود ساخته است و قابل تجدید نظر. کاری که بعدها در مکتبهای جدید روان شناسی کاملاً مورد توجه قرار گرفته است. اصولاً آن مرزی که نرمال را از غیر نرمال و سالم را از غیر سالم جدا میکند با توجه به اینکه همه این معیارها بر ساخته ذهن آدم یا آدم هایی است که خودشان را سالم فرض میکنند و بر اساس همان معیارهای خودساخته دیگران را از حوزه شمول تعریف کنار میگذارند امروز بشدت مورد توجه است و اصلاً مرز بین نرمال و غیر نرمال و استاندارد و غیر استاندارد را به طور کلی از بین برده و میبینید که در جهان آدمها با همه رنگارنگیشان و تفاوت هایی که دارند بیشتر مورد توجهاند و اگر کسان به خصوصی به کمک نیاز داشته باشند کمک امین میشود اما معنایش کنار گذاشته شدن آن آدم از جریان اصلی زندگی به دلایل بر ساخته ذهن کسان دیگر نیست. و به هر حال دیدن چنین فردی یا شنیدن حرفهای او و دیدن نشانه هایی بسیار سالم تر در ترکیب شخصیتی و رفتاری و احساسی او نسبت به کسانی که آنها را سالم فرض میکنیم تجربه بسیار بزرگی است.
اینکه جامعه یک عده را کنار میگذارد، ناشی از افکار عمومی است؟
همه اینها مؤثر است. جامعه آدمها را کنار میگذارد. دانش زمان هم بر همین اساس استوار بوده است که حتی روان شناسی کلینیکی در غرب هم در بسیاری موارد شکل جمجمه آدمها را معیار قرار میداده تا بر اساس آن به شناخت افراد سالم از ناسالم برسد. اصولاً دانش زمان استوار بر جدا کردن ناسالم از سالم بوده است. در گذر زمان است که نادرستی این شیوه مورد توجه افراد جامعه هم قرار میگیرد. وقتی به ژاک لاکان این روانکاو فرانسوی میرسیم او این رابطه را به طور کلی و از بنیان مورد سؤال قرار میدهد. شما اگر یک جلسه روانکاوی را مجسم کنید در آن یک روانکاو هست که به تعریف مجهز به دانش روانکاوی و به تعریف سالم از نظر روانی است و روی کسی کار میکند که او به تعریف بیمار است و از این دانش چیزی نمیداند. این رابطه بهطور کلی رابطه نابرابری است. کاری که یک روانکاو کلاسیک بهعنوان یک آدم آشنا به دانش روانکاوی میکرده به حرفهای یک بیمار گوش میداده و گزارشی براساس معیارهای خودش مینوشته است. در نتیجه این مبنای تشخیص بیماری آن فرد بوده است. اما امروز با بررسی هایی که انجام شده است مسلم است که هر بیماری وقتی با روانکاو صحبت میکند تمام آرزوهای سرکوفته روان کاو را فعال میکند و روانکاو اگر آگاه نباشد این را نمیداند. یعنی ناخودآگاه روانکاو بر اساس سخنان بیمار فعال میشود و این فعال شدن بر گزارشی که روانکاو از بیمار ارائه میدهد تأثیر میگذارد. در بسیاری از موارد روانکاو بیآنکه خود بداند به بسیاری از این سر کوفتگیها مبتلا بوده است. در واقع گزارشی که میدهد بیشتر از آنکه نشان دهنده حال بیمار باشد نشان دهنده حال خود اوست. بنابراین امروز حتی اسم بیمار و روانکاو به کار نمیرود بلکه از واژههایی استفاده میکنند که این مرزها را کمتر نشان میدهد. اینها دستاوردهای عظیمی است که از اواخر قرن بیستم مورد توجه است و تحقیقات کسی چون میشل فوکو در این امر بسیار مؤثر بوده است.
اینکه در گذشته، عدهای معتقد بودند که با به اصطلاح «رمل و اسطرلاب» میتوانند بیماریهای روانی را درمان کنند اصلاً پایه و اساسی دارد یا صرفاً ساخته ذهن آن هاست؟
این موضوع صرفاً خاص ایران نبوده و در بسیاری از مناطق دیگر حتی به طور شدید تر وجود داشته است.در بعضی از دهکدهها عدهای را متهم میکردند به جادوگری و آنها را آتش میزدند. ریشه اینها در ناتوانی بشر آن روزگار از درک علل گرفتاریها و بیماری هاست. آنچه ما امروز به اسم دانش پزشکی داریم و از گردش روزگار میدانیم یا میدانیم که سیارات به چه صورت حرکت میکنند یا باد به چه دلیل به وجود میآید و... در اقلیم دانش آن زمان وجود نداشته و شما آدم هایی را میبینید که با مشکلات فراوانی روبه رو هستند که از درک آن ناتوانند و اینها را به نیروهایی که از خودشان بزرگترند نسبت میدهند و این نیروها را معمولاً به دو گروه خیر و شر تقسیم میکنند اگر هوا آفتابی است نیروی نیک سرشتی پشت آن است و اگر طوفانی میآید که همه چیز را به هم میریزد و از بین میبرد باعث متهم شدن پیرزنی به جادوگری میشود که توانسته طبیعت را علیه ساکنین بر انگیزد. در همه منطقهها و فرهنگها این موضوع وجود دارد. البته رسوبات این موضوع هنوز در ذهن افرادی که حتی در جوامع متمدن زندگی میکنند هم وجود دارد. انسان با اقامت طولانی مدت در این کشورها میتواند ببیند که اگرچه در بسیاری از موارد پیشرفت کردهاند در بسیاری از موارد هم تحجر و عقب ماندگی از جریان اندیشه را دارند.
شما پس از ترک ایران، نخست به امریکا رفتید؟
من در سال 1358 به فرانسه رفتم و چند سالی آنجا بودم و بعد به امریکا رفتم. در فرانسه به دانشگاه سوربن رفتم و در مقطع دکترا در رشته روان شناسی اجتماعی تحصیل کردم. موضوع تز من هم نقش دانشگاه تهران در شکل دادن به انقلاب ایران بود که از نظر تئوریهای زبانی هم بسیار مورد توجه بود. به دلیل اینکه فرزندانم، همراهم بودند و باید به امریکا میرفتم آن تز را ارائه ندادم اما همه چیزش را دارم.
وقتی که به امریکا رسیدید به مرکز ایران شناسی رفتید؟
من ابتدا در وزارت آموزش و پرورش امریکا با بچههایی که مسأله داشتند کار کردم و روان شناس آموزشی بودم. راه باقی ماندن در یک سرزمین غیر از ایران برای من هم مثل بسیاری دیگر پناه بردن به ادبیات و فرهنگ ایران بود.این بود که شروع به نوشتن و شرکت در کنفرانسها و سمینارها کردم تا اینکه روزی آقای دکتر احسان یارشاطر از مرکز ایران شناسی دانشگاه کلمبیا با من تماس گرفتند و گفتند که میخواهند با من ملاقات کنند و پیشنهاد کردند که بروم و با مرکز کار بکنم که کار فعلی من هم در حال حاضر همان است.
اکنون دانشنامه در چه مرحلهای هست؟
دانشنامه اکنون به دو صورت منتشر میشود. در ابتدا دانشنامه بر اساس حروف الفبای انگلیسی منتشر میشده است. هر کدام از مداخل اگر نامشان در زبان انگلیسی به حروف اولیه الفبا متعلق بود نام انگلیسی شان میآمد و اگر اول به زبان فارسی بود آن نام، مأخذ قرار میگرفت. مثلاً اولین مدخل دانشنامه ایرانیکا «آب» است به دلیل اسم فارسیاش. اما تمام اطلاعاتی که باید زیر نام آب بیاید هم از نظر کاربردی و هم از نظر معناهای میتولوژیک و... در آنجا میآید. این روالی بود که دانشنامه تا سال 2002 تعقیب میکرد؛ یعنی انتشار مقالهها بر اساس ترتیب الفبایی به زبان انگلیسی. در سال 2002 علوم کامپیوتری بسیار رواج پیدا کرده بود و علوم مشابه از این استفاده کرده بودند که غیر از ترتیب الفبایی از ترتیبهای دیگری استفاده کنند که تنها از طریق اینترنت میسر است. این بود که از سال 2002 دانشنامه به دو صورت منتشر شده است. یکی به ترتیب الفبایی و یکی آنکه اگر برای هر مدخلی نویسندهای مناسب پیدا میشد یا هر کتاب تازهای که منتشر میشد یا مقالهای که میتوانست مورد استناد قرار بگیرد ما خواهش میکردیم که مقاله را بنویسند و اینها در سایت ایرانیکا قرار میگرفت. تا اینکه نوبت چاپ الفبایی آنها برسد و این سرعت کار را خیلی افزایش داده است. ما اکنون خیلی از مقاله هایی که زیر حرف z ,s,L هست را در سایت داریم و جدا از اینکه تکمیل ایرانیکا را تسریع کرده است، از یک سو فرصتی هم فراهم میکند که مقالهها در سایت به صورت رایگان در اختیار همه قرار بگیرد و این باعث میشود که افرادی که در این زمینهها صاحب نظر هستند متوجه بشوند که نکتهای احتمالاً در مقاله نیامده است یا به یک مأخذ، به نادرستی اشاره شده است. ما امکانی را هم برای تماس با ویراستاران دانشنامه قرار داده ایم تا هنگام چاپ الفبایی از این تصحیحات استفاده کنیم.
احسان یارشاطر در حال حاضر و در سن 95 سالگی چقدر به امور دانشنامه رسیدگی میکند؟ آیا شما هنوز از نکتههای او استفاده میکنید؟
ایشان از همان ابتدا که دانشنامه منتشر میشد تا همین دو سه سال اخیر تمام مقالهها را تک به تک میخواند. قبل از اینکه هر مقاله توسط ما تأیید شود ایشان آنها را میدید و نظر میداد و به علت وسعت دانشی که ایشان به وسیله دکترا در ادبیات فارسی و همچنین دکترا در خطوط و زبانهای پیش از اسلام و همچنین تجارب کاری متعددی که داشت معمولاً نظر اولیه را در مورد مقاله میداد. بعد مقاله بین ادیتورهای مختلف تقسیم میشد و آنها بر اساس تخصصی که داشتند مقاله را بررسی میکردند. باز صورت نهایی هر مقاله قبل از آنکه زیر چاپ برود یا در سایت قرار داده شود توسط دکتر یارشاطر تأیید میشد. الان این موضوع کمی کمتر شده که دلیلش بیش از هر چیز تعداد مقاله هاست. چون اینکه مقالهها میتواند در سایت هم منتشر شود میتواند به معنای این باشد که ما در هفته گاهی 30 مقاله داشته باشیم و آن وقت است که رسیدگی به این مقالهها به صورت انفرادی و توسط یک فرد خاص با اشکال مواجه میشود. الان دکتر یارشاطر هیأتی را تشکیل داده که هر وقت مقالهای میآید در تصحیح و بازبینی مقالهها به او کمک میکنند.
اعضای این هیأت چه کسانی هستند؟
احمد اشرف، محسن آشتیانی و کریستوفر برونر.
کل پژوهشگرانی که با آنها کار میکنید یا از آنها مقاله میگیرید حدود چند نفر هستند؟
آنهایی که در دفتر هستیم به 10 نفر نمیرسیم. اما دانشنامه یک هیأت مشاوران بینالمللی دارد و بعد برای هر رشته خاص ما مشاورینی داریم. هم برای دانستن نظر مشاورین هم برای اینکه در هر زمینهای چه مقالهای باید سفارش داده شود هم برای تشخیص اینکه آیا یک مقاله تمام جوانب را رعایت کرده و میپوشاند یا خیر از این مشاورین استفاده میکنیم. ما مقالهها را از طریق اینترنت میفرستیم و نظرات آنها را دریافت میکنیم.
در دانشگاه کلمبیا وضعیت پژوهش ایران شناسی چگونه است؟
امروزه در بسیاری از دانشگاههای امریکا مرکز مطالعات ایران شناسی و بیشتر از آن خاور شناسی دارند. بعضی از دانشگاهها کرسیهای بخصوصی برای ایران شناسی دارند که متناسب با حضور استادی است که بتواند کرسی را برگزار کند. ولی در حال حاضر در دانشگاههای پرینستون، کلمبیا، استنفورد، هاروارد، گروههای مختلف خاورمیانه هست که رشتههای مختلف را در آن تدریس میکنند.
پیشتر خوانده بودم که در جایی گفته بودید داستان نویسی مدرن ایران نیازی به پدر ندارد. این گفته را از چه رو مطرح کردید؟
در بسیاری از نقد هایی که فرصت میکنم بخوانم به نظر میرسد آدمها یک نگرانیهای خاصی دارند که مثلاً نویسندگان ایرانی داستانهای خوب نمینویسند یا نویسندهای که داستان مینویسد احتیاج دارد که داستانش را از نظر کسی دیگر بگذراند و او تأیید کند. اینها واقعاً از نقد نو وسیستماتیک به دور است.یعنی ما باید قبول کنیم که نویسندهها توانایی هایی دارند و هیچ فرهنگی نیست که شعر و ادبیاتش در طول تاریخ و در دورههای مختلف اهمیت یکسانی داشته باشد. شما اگر به انگلستان و فرانسه و هر کشور دیگری نگاه کنید میبینید که در دورههای خاص و متفاوتی از آن شاعران و نویسندگان بزرگتری به وجود آمدند و این دلایل مختلفی دارد مثل دلایل اجتماعی و فرهنگی یا وارد شدن موج نویی از اندیشه. مثلاً دورهای که در ایران شاعرانی مثل اخوان ثالث و شاملو و فروغ فرخزاد داشتیم که شاعران بزرگی بودند. ایران از نظر سیاسی در وضعیت بدی بود و سانسور بشدت حاکم بود. در همین دوره آدمهایی سر برمیآورند که هنوز بعد از 40-30 سال، آدمهای درخشانی هستند.
بنابراین بهتر است که به صورت تاریخی به شعر و ادب هر فرهنگی نگاه شود و این میشود که در دورهای اگر به آدمهای درخشانی بر نمیخوریم به جای سرزنش افراد به شرایط اجتماعی و فرهنگی نگاه کنیم. اگر به ادبیات جهان نگاه کنیم میبینیم که یک همزمانی فرهنگی در کل ادبیات جهان به لحاظ ظهور افراد متمایز وجود دارد.
مثلاً شما اگر نویسندههای امروز امریکا را از نظر اهمیت با نویسندههای اول قرن بیستم مقایسه کنید میبینید که از نظر پذیرش جهانی کسانی مثل همینگوی و جان اشتاین بک و لی هارپر نیست.نویسندههای بزرگ هستند کما اینکه امروز در ایران هم هستند اما این مورد نظر است که شرایط اجتماعی در پیداشدن آدمهای متمایز تأثیر گذار است.
پس شما قائل هستید به اینکه ما در ادبیات معاصرمان ژانرهای مختلف داریم و میتوانیم آنها را تفکیک کنیم؟
میشود تفکیک کرد اما تفکیک نوشتهها بر اساس ژانر باید با دقت زیادی صورت بگیرد. مثلاً فرض کنید که ژانر حماسه الان در جهان وجود ندارد چون آن جهانی که قهرمان حماسی بتواند در آن به وجود بیاید مشخصاتی دارد که در جهان امروز وجود ندارد. یک جهان متمرکز که یک فرد بتواند نماینده آن باشد الان در هیچ جا وجود ندارد.یا وقتی رئالیسم اجتماعی به وجود میآید شما میبینید که نویسندههایی در سراسر جهان به آن سبک مینویسند. ولی اینها یک تعریف کلی است.
باید در نظر داشت که هر نویسندهای مشخصات خودش را دارد اما از یک ژانری به ژانر دیگر سفر میکند.در ادبیات معاصر این فرض هم وجود دارد که داستانی مثل صد سال تنهایی مارکز یک حماسه مدرن به حساب بیاید و قیاس یک جهان حماسی کهن با تمام عواملی که در آن جهان هست و قیاس آن با جهان از هم گسسته الان باشد و بعد این موضوع را از نظر ساختاری در صد سال تنهایی دیدن به این معنا که فصلها از هم گسسته است و آدمها از همدیگر دورند ولی در عین حال یک نگرش حماسی دارد که این جهان حماسی با جهان حماسی کهن فرق دارد.
ادبیات معاصر ایران چقدر در دنیا مطرح است و چه جایگاهی دارد؟
این از کشوری به کشور دیگر فرق میکند. فاصلههای جغرافیایی و فرهنگی کشورها با هم در اینکه ادبیات فارسی را بشناسند مؤثر است. مثلاً اخیراً در سفری که به هند داشتم برایم بسیار خوشحال کننده بود که تا چهاندازه فرهنگ و زبان فارسی در هند گسترش و ریشه و علاقهمند دارد. زبان رسمی هند، انگلیسی است اما زبان فارسی هم در آنجا ریشه دارد. و اگر هند را بخشی از جهان امروز بدانیم میبینیم که زبان و ادبیات فارسی جایگاه شناخته شدهای دارد. در کشوری مثل امریکا هم امروز نه تنها به ادبیات فارسی بلکه به ادبیات سایر کشورها هم نسبت به گذشته بسیار گشوده تر است. برای نمونه بد نیست بدانیم که همین صد سال تنهایی به زبان فارسی زودتر ترجمه شد تا به زبان انگلیسی چون به زبان اسپانیولی منتشر شده بود. ادبیات امروز امریکا سعی میکند بیشتر مشخصات ادبیات اروپایی را در خودش منعکس کند و مردمش که نسبت به مردم اروپا آشنایی کمتری با ادبیات جهان دارند به این شناخت برسند. امروز در همین گروه خاورمیانه دانشگاهها، زبان فارسی تدریس میشود و خیلی از دانشجویان دانشنامههای فوق لیسانس و دکترایشان را درباره ادبیات معاصر ایران مینویسند. ولی اینکه داستان به میان مردم راه پیدا کند موضوع دیگری است. نمونه هایی هست البته مثل «دایی جان ناپلئون» ایرج پزشک زاد و «بوف کور» صادق هدایت که بیشتر این نمونهها را ناشران دانشگاهی منتشر میکنند. امید هست که در آینده کتابهای داستان فارسی در پیشخوان کتاب فروشیها قرار بگیرند و به دست خوانندگان مختلف برسند.
درباره آخرین اثرتان با عنوان <زندگینامه نویسی در ایران> توضیحی میدهید؟ اینکه چه زمانی چاپ میشود و به چه موضوعی پرداخته است؟ آیا زندگیها را از نظر علمی بررسی کرده یا به سراغ یک سری سوژههای خاص رفته است؟
آنچه برای من معیار بوده چهره انسان است در روایتی که از زندگی اش به دست میدهد. یک نگرش تاریخی هست به این معنا که از اولین نمونههای در دست تا امروز مورد بررسی قرار گیرد و ببینیم که بر آدمی که نوشتهها را به روی کاغذ آورده چه گذشته است و تا چهاندازه این امکان را داشته تا عواطف و احساسات ودرونیاتش را در چیزی که نوشته منعکس کند. مثلاً در تعداد زیادی از تذکره هایی که داریم الگوی مشخصی را میبینیم که تکرار میشود.اینکه از کجا میآید، چه کتاب هایی نوشته، چه استادانی داشته و یا چه سفر هایی رفته است. ما از احوالات شخصی آدمها کم میفهمیم حتی درباره خود تذکره نویس. چون درباره خودش هم از همان الگوها استفاده میکند. بنابراین احتمال اینکه بدانیم این آدم در جهان چگونه زندگی کرده خیلی کم است. حتی در دوره مشروطه هم جای این نوع نوشته خالی است. شیخ ابراهیم زنجانی به اعتباری اولین رمان نویس ایران است. او که از نجف درجه اجتهاد دارد کتاب سرگذشت زندگانی من را بر اساس آیات قرآنی تقسیمبندی میکند و در آن بر خلاف بسیاری کسان دیگر حتی از شرح عشق و عاشقی هایش هم میگوید! شیخ ابراهیم مدعی العموم دادگاهی بوده که شیخ فضل الله نوری را محاکمه میکند و متن ادعا نامه را شیخ ابراهیم نوشته بوده است.
زندگینامهها را باید با متنهای همزمان سنجید و نکته مهم درباره این نوع نوشتهها برخورد با مکانیسم حافظه است. در خاطره نویسیها نویسنده طوری با حافظه برخورد میکند که انگار حافظه یک قفسه بایگانی شده منظم است و او مستقیم به سراغ پروندهای که در سال 1301 اتفاق افتاده میرود و آن را بیرون میکشد و واقعه را به صورتی که اتفاق افتاده برای ما مینویسد. او خیال میکند که راست میگوید و خودش هم متوجه نیست که دارد دروغ میگوید اما حافظه به این صورت عمل نمیکند. کار حافظه ما بازگویی دقیق اتفاقاتی که در گذشته افتاده که اگر اینطور بود سلامت روان در همان سال اول پاشیده میشد. کار حافظه این است که گذشته را بر اساس نیازهای امروز ما بازنگری کرده و به یاد ما بیاورد.
همه ما گذشته را باز آفرینی میکنیم نه اینکه آن را دقیقاً به صورتی که اتفاق افتاده به امروز بیاوریم. بنابراین اگر شما بخواهید بر اساس یک زندگینامه یا خاطرات در مورد یک دوره اطلاعات به دست بیاورید حتماً باید به متنهای دیگر هم مراجعه کنید و مقایسه کنید تا خطوط مشترک را بیابید.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید