1393/1/23 ۱۰:۴۷
در رسای مرد علم و دین که خدمتگزار ایران و اسلام و الگوی سلوک رفتار اجتماعی و سیاسی بود. شادروان دکتر سحابی یک استاد برجسته زمینشناسی (Geology) بود که در کار تخصصی خود بسیار دقیق و کوشا عمل میکرد. علاقه و تخصص او فقط در قلمرو زمینشناسی نظری نبود. او سرتاسر خاک ایرانزمین را زیر پا گذاشت و اطلاعات وسیعی را درباره وضعیت زمینشناختی ایران جمعآوری و شناخت دقیقی پیدا کرد و به دانشجویان خود منتقل کرد. اما علاقه دکتر سحابی به زمینشناسی تنها در حیطه «زمینشناسی خالص» محدود و منحصر نبود. زمینشناسی رابطه نزدیکی با سوالات متعدد «زیستشناسی» دارد.
در رسای مرد علم و دین که خدمتگزار ایران و اسلام و الگوی سلوک رفتار اجتماعی و سیاسی بود.
شادروان دکتر سحابی یک استاد برجسته زمینشناسی (Geology) بود که در کار تخصصی خود بسیار دقیق و کوشا عمل میکرد. علاقه و تخصص او فقط در قلمرو زمینشناسی نظری نبود. او سرتاسر خاک ایرانزمین را زیر پا گذاشت و اطلاعات وسیعی را درباره وضعیت زمینشناختی ایران جمعآوری و شناخت دقیقی پیدا کرد و به دانشجویان خود منتقل کرد. اما علاقه دکتر سحابی به زمینشناسی تنها در حیطه «زمینشناسی خالص» محدود و منحصر نبود. زمینشناسی رابطه نزدیکی با سوالات متعدد «زیستشناسی» دارد.
کره خاکی ما پس از پیدایش، دچار تغییرات و تحولات فراوانی شده است. وضعیت کنونی محصول و انعکاس این تغییر و تحولات تاریخی طی میلیاردها سال است. حیات از درون همین شرایط حاکم بر زمین برخاسته است. به این ترتیب یک پیوند و ارتباط نزدیک میان زمینشناسی و دیرینشناسی وجود دارد. آثار برجایمانده از موجودات زنده طی ادوار مختلف زمینشناسی در لایههای زمین، لاجرم هر زمینشناس و دیرینشناسی را با زیستشناسی پیوند میدهد و او را با مقوله پیدایش حیات و تنوع و تحول و تکامل موجودات زنده آشنا و درگیر میکند. اما علاقه دکتر سحابی به زیستشناسی و دیرینشناسی ابعادی فراتر از زیستشناسی خالص داشت و به قلمرو فلسفه زیستشناسی مربوط میشد. علمای رشتههای مختلف علمی در زمینشناسی، دیرینشناسی و زیستشناسی جهان، عموما متاثر از اندیشهها و باورهای خود، خواه باورهای دینی، اعم از یهودی، مسیحی یا مسلمان و خواه از جهانبینیهای غیرتوحیدی، اعم از ماتریالیستی، مکانیسمی، ارگانیسمی و... به نظریهپردازی پیرامون موضوعاتی اساسی نظیر پیدایش حیات، تکامل و تحول موجودات زنده... پرداختهاند که حاصل آن «فلسفه زیستشناسی» (Philosophy of Biology) یا «فلسفه زیستشناختی» (Biological Philosophy) شده است.
در قلمرو فلسفه زیستشناسی، جهانبینی نظریهپردازان بهشدت اثرگذار است. در فلسفه زیستشناسی، هر یک از دانشمندان قرائتهای مختلف خود را از دستاوردهای علمی در زیستشناسی خالص ارایه میدهند.
دکتر سحابی از جمله معدود دانشمندان ایرانی است که یا به نظریهپردازی در قلمرو فلسفه زیستشناسی پرداخته یا از نظریات خاصی که در این بخش از زیستشناسی در سطح جهانی مطرح میباشد، حمایت کرده است.
به عنوان مثال، در پیدایش حیات و سیر تحول یا تکامل آن، سه دیدگاه اساسی میان دانشمندان مطرح است که عبارتند از: ویتالیسـم (Vitalism)، مکانیسـم (Mechanism) -اعم از مکانیستهای کلاسیک یا نئومکانیستها- و ارگانیزیسم (Organieism). مکتب ویتالیسم بر این باور است که یک نیروی حیاتی در درون همه موجودات زنده وجود دارد و به صورت یک عامل درونی اشکال حیاتی و توسعه آنها و همچنین هدایت تمامی فعالیتهای موجود زنده را مهار میکند. اما مکتب مکانیسم بر این باور تکیه میکند که کل، مجموعهای از اجزا است که به صورتی با هم ترکیب شدهاند و یک نیرو یا انرژی درونی آنها را بر اساس برنامه تنظیمشدهای به حرکت وامیدارد. رفتارهای موجودات زنده علیالاصول مجموعهای از فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی هستند و قوانین حاکم بر فعل و انفعالات شیمیایی و فیزیکی بر «حیات» حاکم است و حیات را میتوان با همین قوانین فیزیکی و شیمیایی تعریف کرد. بر این اساس با تجزیه یک کل به اجزا و بررسی و شناخت اجزا میتوان کل را شناخت. این مکتب در واقع بر پایه نگرش کاهشگرا (Reductionism) قرار دارد. مکانیستها مدعی هستند موجودات زنده تفاوت زیادی با یک ماشین ندارند. البته نئومکانیستها (Neomechanists) نظیر اوپارین Oparine، زیستشناس معروف روسی، تغییرات و تبدیلهایی را در این مکتب ایجاد کردهاند. به عنوان مثال اوپارین با طرح «تضمن مقصود» Purpose iveness اصل هدفمندی در جهان و فعل و انفعالات موجودات زنده را میپذیرد. مکتب ارگانیزیسم بر آن است که موجودات زنده را باید به صورت یک کل «کارکردی» نگاه و تعریف کرد. موجود زنده را نمیتوان با ابزارهای فیزیکی و شیمیایی به تنهایی شناخت و تعریف کرد. تجزیه کل به اجزا و شناخت اجزا، اطلاعات خوبی درباره عملکردهای موجود زنده به دست میدهد اما این اطلاعات تعریف کل نیست. زیستشناسی مولکولی، به خصوص ژنتیک مولکولی جدید اطلاعات فراوانی از طرز کار سلول به دست میدهد. اما با این اطلاعات نمیتوان تمامی رفتارها و تغییرات موجود زنده را توضیح داد. در این مکتب، نگرش کاهشگرا (Reductionism) جای خود را به نگرش کلگرا (Wholistic) داده است. همه آنچه در بالا اشاره شد در مورد حیات و تعریف آن است که در مبحث زیستشناسی فلسفی مورد بحث و گفتوگو میباشد. در بحثهای متعددی که با شادروان دکتر سحابی داشتم، او ضمن تایید بسیاری از مواضع مکتب ارگانیزیسم، به نظریه ویتالیسم اعتقاد داشت. او بر این باور بود که تغییر و تحول و تکامل نه در جوهر حیات، بلکه در اشکال مختلف آن صورت میگیرد. جوهر حیات ثابت و لایتغیر است و چون ثابت است، میتوان برای آن یک تعریف جامع و جهانشمول پیدا کرد. اگر نیروی حیاتی دچار دگردیسی و تغییر و تحول شود، امکان ندارد بتوان برای آن به یک تعریف عام رسید. برخی از ویتالیستها، نیروی حیاتی و نقش راهبردی آن را در قلمرو موجودات زنده محدود نمیکنند بلکه معتقد به وجود نیروی حیاتی هدایتکننده در ماده بیجان هم هستند و بر این باورند که از همان لحظه آغاز، یعنی از همان لحظه «انفجار بزرگ Big Bang» نیروی حیاتی در سیر تغییر و تحولات حاضر و اثرگذار بوده است. انفجار بزرگ یک نظریه علمی در آغاز پیدایش هستی است. اگرچه نظریه دیگری هم در دهههای اخیر مطرح شده است، اما در حال حاضر نظریه «انفجار بزرگ»، همچنان نظریه غالب است. تا لحظه انفجار، در جهان هیچ نبود و سپس ناگهان با انفجاری بزرگ آنچه نبود، بود شد.
تا لحظه قبل از انفجار بزرگ حجم جهان برابر با صفر و چگالی یا وزن مخصوص آن برابر با بینهایت برآورد شده است. از لحظه انفجار، آغاز پیدایش هستی، تاکنون، سهتحول بزرگ صورت گرفته که عبارتند از: تحول اتمی Atomic Evolution یا تحول کیهانی Cosmic Evolution، تحول شیمیایی Chemical Evolution و تحول زیستی Biological Evolution.
تحول اتمی یا کیهانی از لحظه انفجار بزرگ آغاز شد. تصور اینکه قبل از آن چه بود، غیرممکن است. به زبان آلبرت انیشتین، زمان و مکان از هم جداییناپذیرند. در انفجار بزرگ تنها ماده نبوده که «آفریده» شده، بلکه همراه با آن، زمان و مکان نیز آفریده شدند. اگرچه در ذهن ما انسانها، تصور بیزمانی و بیمکانی غیرممکن است. بعد از انفجار بزرگ، تغییرات سریعی در معیار زمانی چندهزارمثانیه صورت گرفته است. جهان جدید، یکهزارمثانیه بعد از انفجار بزرگ، تودهای از آتش، شوربایی متلاطم به صورت گویی جوشان از ذرات و اشعه و انرژی بود که در آن جفتهای ذره یا پادذره را فوتونهای پرانرژی ایجاد میکردند. یکدهمثانیه بعد از انفجار بزرگ درجه حرارت به 10هزارمیلیون درجه کلوین Kelvin کاهش پیدا کرد. در این مرحله آنچه بود جفتهای الکترون ـ پوزیترون، نوترون ـ پادنوترونهای بیجرم و فوتونهای سبک بودند. 14ثانیه بعد از انفجار بزرگ دمای جهان به سههزارمیلیوندرجه کلوین کاهش پیدا کرد. هنگامی که درجه حرارت به هزارمیلیون کلوین، یعنی 70برابر دمای کنونی خورشید کاهش پیدا کرد، فرآیند گدازش (Fusion) آغاز شد و هستههای هلیوم بهوجود آمدند. چهاردقیقه بعد از انفجار بزرگ هیچ ذره نوترون آزادی بر جای نماند و سرانجام اتمهای هیدروژن و هلیوم به ترتیب 75 و 25درصد جرم جهان را تشکیل دادند. 700هزار سال بعد از انفجار بزرگ، جهان در حال انبساط آنقدر سرد شد که درجه حرارت به پنجهزاردرجه کلوین رسید و الکترونها به هستههای هلیوم و هیدروژن پیوستند و اتمهای جدیدی به وجود آمدند و تحول اتمی (Atomic Evolution) آغاز شد، در این دوران بسیار طولانی، اتمهای هیدروژن، کربن، ازت، اکسیژن و آهن به وجود آمدند. شاید چهارهزارمیلیون سال قبل بود که زمین به آن اندازه آرام شده بود که در اثر فرآیند تحول اتمی گدازش (Fusion) اتمهای هیدروژن، تمامی عناصر شیمیایی، فلزات و شبهفلزات، به وجود آمده باشند. فرآیند تحول شیمیایی (Chemical Evolution) از این زمان به بعد، آغاز شد.
در دوران تحول شیمیایی از ترکیب عناصر اولیه مواد شیمیایی مرکب نظیر CH4,CO2,O2,N2,NH2 و بالاخره از ترکیب اکسیژن و هیدروژن آب به وجود آمد.
بدون پیدایش شرایط مناسب در روی زمین، بدون پیدایش عناصر شیمیایی طبیعی، فلزات و شبهفلزات و بدون پیدایش آب، حیات هرگز در روی زمین پدید نمیآمد.
با پیدایش آب در روی زمین و به علت تابش نور خورشید، تبخیر آب و ایجاد ابر و حرکت ابرها در مناطق مختلف زمین، بارش باران در سرتاسر زمین ممکن و میسر و اولین نشانههای حیات در روی کره زمین میلیاردها سال بعد از انفجار بزرگ ظاهر شد. دکتر سحابی، انفجار بزرگ را کلمهای از الله و مصداق این آیه کریمه دانست که وقتی خداوند آفرینش را اراده نماید، میگوید: «کن: باش، فیکون: پس هست.» بارها در مباحثههای علمی با دکتر سحابی، وی از نقش آب در پیدایش و حفظ و ادامه حیات سخن میگفت و توصیه میکرد در مطالعات و بررسیهای علمی خود، به مساله آب و حیات بپردازم زیرا آب یک واسطه اساسی و ضروری برای حیات محسوب میشود.
(Water as a medium for life). این توجه خاص دکتر سحابی، علاوه بر آنکه با انگیزه خالص علمی بوده است، معطوف به آیات قرآنی هم بود. دکتر سحابی با قرآن انس داشت و آیات قرآن را با دقت علمی میخواند و درباره موضوعات آن فکر میکرد. در مورد نقش آب در حیات، آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد. آب به عنوان منشأ آفرینش تمامی موجودات معرفی شده است:
و الله خلق کل ذابه من ماء ـ خداوند تمامی موجودات زنده را از آب آفریده است. (نور 45) در آیه دیگری با صراحت آمده است که پیدایش موجودات زنده بعد از شکلگرفتن آسمانها و زمین یا تحول از وضعیت بسته (چسبندگی) به باز (از هم جدایی) بوده است: اولم یرالذین کفروا ان السـموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما و جعلنا من الماء کل شی حی افلا یومنون ـ آیا انکارکنندگان نمینگرند که آسمانها و زمین (به هم) بسته (چسبیده) بودند، سپس ما آنها را (از هم) گشودیم و هر چیز زندهای را از آب پدید آوردیم. پس چرا ایمان نمیآورند. (انبیاء 30)
چگونه یک دانشمند زمینشناس، دیرینشناس و زیستشناس که از منظر علمی نقش آب در پیدایش حیات را فهم کرده است و با قرآن کریم مانوس، آشنا و معتقد است این آیات الهی را بخواند و از معنا و مفهوم آنها سرسری بگذرد.
با این توصیه و توجه منطقی علمی بود که در بررسی پیدایش حیات از خاکهای رسی، به مساله آب و ویژگیهای منحصربهفرد ساختار مولکول آن پرداختهام.
بسیاری از علمای برجسته از میان زمینشناسان، زیستشناسان و دیرینشناسان با مطالعه و توجه دقیق به آنچه طی میلیاردها سال بعد از انفجار بزرگ در هستی و در زمین اتفاق افتاده است، به این باور رسیدهاند که تغییر و تحول در جهان ما اولا جهتدار یا هدایتشده و Directional است و ثانیا هدفدار و جهتدار است. دکتر سحابی نیز از زمره همین دانشمندان معتقد به هدفمندی و هدفداری در تحولات زیستی یا تلهاولوژی (Teleology) محسوب میشود. نظرات نئومکانیستها هم نظیر اوپارین، درباره تضمن مقصود، تنها در چارچوب اصل تلهاولوژی قابل فهم و تفسیر است. اما دیدگاه دکتر سحابی در مورد هدفمندی جهان، تنها متاثر از دانش تخصصی او نبود. او به عنوان یک موحد و مانوس با قرآن آیات متعدد قرآن را درباره هدفمندبودن آفرینش و هستی و انسان و سایر موجودات زنده میخوانده و به دلیل احاطه بر دانش علمی تخصصیاش، معانی عمیق این آیات را بهخوبی درک میکرده است.
درک دکتر سحابی از این آیات قطعا بهمراتب عمیقتر و زندهتر و اعجاببرانگیزتر از کسانی که فاقد این دانش علمی هستند، بوده است. شاید ذکر یک نمونه در اینجا ضروری باشد. قرآن کریم در آیه 20 از سوره عنکبوت میفرماید: «قل سیروا فیالارض فانظروا کیف بُدُا الخلق - بگو در زمین بگردید و سپس بنگرید که خلقت چگونه آغاز شده است.»
در جهانبینی توحیدی منبعث از قرآن کریم دو موضوع از هم تفکیک شده است؛ اول اینکه خالق هستی و حیات خداوند است که طبق برنامه و با هدفی معین آفریده است. دوم چگونگی پیدایش هستی و حیات است. به موجب آیه 20 از سوره عنکبوت فهم این چگونگی برعهده خود انسان گذارده شده و راه آن را هم گردش در زمین و مطالعه جدی و علمی در درون زمین معرفی کرده است. این نوع دعوت خداوند از بشر محدود به فهم چگونگی پیدایش حیات نیست. در موارد بسیاری همین دعوت برای فهم چگونگیها به عمل آمده است:
ـ افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها (قـ6)
ـ اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلقالله و من شی (اعراف 185) در این آیه (اعراف 185) به وضوح اعلام شده فهم ملک و ملکوت (ظاهر و باطن) جهان هستی، آسمانها و زمین، هر آنچه را که خدا خلق کرده است در دسترس انسان میباشد و راه وصول به چنین دانشی، مشاهده و نظرکردن با آگاهی و بصیرت علمی به جهان بیرون است.
هدف اصلی و عمده تکاپوهای علمی دانشمندان، بدون ورود به موضوع خالق، به فهم چگونگی پیدایش حیات معطوف است.
دانشمندان جهان برای یافتن پاسخ به سوال چگونگی پیدایش حیات، تحول یا تکامل موجودات زنده همان روشی را که خداوند توصیه فرموده، اتخاذ کردهاند: یعنی از طریق پژوهشهای علمی، یعنی گردش در زمین و مشاهده پدیدههای حاضر و گذشته.
در زیستشناسی، نظریه «منشأ انواع داروین» یکی از جنجالیترین و پرسروصداترین پاسخها به سوال چگونگی کیفیت خلقت انسان و موجودات زنده است. بدونشک، از منظر علمی، نظریه تبدیل انواع داروین به تمام ابعاد و زوایای پرسش در مورد چگونگی آغاز حیات و تنوع موجودات زنده جواب قانعکننده نمیدهد و آخرین جواب علمی که مانع و جامع باشد، نیست و یک نظریه علمی است. اما مطالعات و زحمات سالیان دراز داروین و استنتاجات او از مشاهدات فراوانش مناظر بدیع از حیات و زیبایی آفرینش را در برابر ما ترسیم میکند. داروین چگونه به این نظریه رسید؟ داروین کتاب منشأ انواع (The Origin of Species) خود را در سال 1859 میلادی منتشر کرد.
او به عنوان یک زیستشناس جوان در سال 1837، ابتدا به مدت پنجسال با یک کشتی به دور دنیا سفر کرد و بهطور مستمر و پیگیر، هر چه را که از موجودات زنده یا بقایای حیوانات گذشته، از سنگوارهها و... بر سر راه خود مییافت، جمعآوری و به دقت آنها را وارسی و درباره آنها فکر میکرد. وی مشاهدات و تفکرات خود را با وسواس علمی خاصی، یادداشت میکرد و پس از پایان سفر پنجسالهاش به مدت 20سال به بررسی آنچه جمعآوری کرده بود و تدوین تفکرات و استنباطات خود پرداخت و سرانجام در سال 1895 کتاب پرجنجال خود را منتشر کرد. زیستشناسان زمان، شتابزده آن را «رمز همه اسرار» خواندند و ارباب کلیسا آن را کفر و الحاد و نفی آموزههای کتاب مقدس تلقی کردند و با آن به مبارزه پرداختند. متاسفانه بسیاری از متفکران اسلامی، تحت تاثیر واکنش منفی علمای یهود و مسیحی، نظریه علمی داروین را مردود دانستند. در حالی که بسیاری از آنان حتی به درستی نظریه داروین را فهم نکرده بودند. دکتر سحابی با وسوسه و با موشکافی و دقت فراوان، آیات متعدد قرآن را در رابطه با تنوع اشکال حیات و تغییر انواع موجودات زنده و تکامل انسان مورد بررسی قرار داد و در نهایت، به عنوان یک استاد برجسته و یک موحد تمامعیار، با جرات و جسارت و حقپذیری حاصل مطالعات خود را در مجموعهای تحت عنوان «خلقت انسان» ارایه داد. این اثر که به کلی با موضعگیری ذهنیگرایانه علمای مسیحی و یهودی متفاوت بود، در میان علمای دینی ما با واکنشهای مختلف و متفاوت و متضادی روبهرو شد. مرحوم علامه طباطبایی با آن به مخالفت برخاست و مکاتبات علمی باارزشی میان این دو بزرگوار ردوبدل شد. برخی از علما و مدرسان نظرات دکتر سحابی را تایید کردند و خود نیز مستقلا درباره «تکامل در قرآن» مطالبی نوشتند.
دکتر سحابی با توجه و عنایت خاصی از واژه تکامل به جای تحول به عنوان معادل واژه Evolution استفاده کرده است. تحول، به معنای تغییر وضع موجود از حالتی به حالتی، صرفا معطوف به فرآیند تغییر و دگرگونی در موجودات است. یعنی زیستشناسی خالص. در فارسی واژههای تحـول، تبـدل، تطـور معانی به هم نزدیکی دارند و دگرگونی، تغییر و تبدیل، از حالی به حالی از وضعی به وضع دیگر و... افاده میکنند. اما معنای واژه تکامل از معنای این واژهها متفاوت است و حرکت رو به کمال و کاملشدن را میرساند. در قلمرو علم زیستشناسی خالص از تحول موجودات زنده به همراه تغییرات کمی و کیفی در زمان و مکان به همان معنای مصطلح در زبان فارسی (یا عربی) بحث میشود. همان معنایی که در فرهنگ خارجی برای Biological Evolution موردنظر است. «فرآیندی که در اثر یک سلسله تغییرات، یا مراحلی از تغییرات، سبب شده است هر موجود زندهای، یا گروهی از موجودات زنده خصوصیات ساختاری (مورفولوژی Morphology) و فیزیولوژیکی ویژهای که آنان را از سیر انواع موجودات متمایز میکند، پیدا کنند؛ فرآیندی که به موجب آن اقسام مختلف نباتات و حیوانات از انواع دیگری که قبلا وجود داشتهاند، نشات گرفته و بر اثر تغییرات تدریجی ویژگیهای متمایزی پیدا کردهاند. در این تعریفها از واژه تحول (Evolution) تنها تغییر و تبدیل انواع، پیدایش انواع پیچیدهتر از انواع سادهتر مطرح است که الزاما تغییر به وضع بهتر یا کاملتر مورد نظر نیست. به کارگیری واژه تکامل به معنای روبهکمالرفتن و کاملشدن، برای فرآیند تحول موجودات زنده تنها در صورت قبول هدفداری در جهان و تبیین آن قابل طرح و توجه است. واژه تکامل، جهتداربودن حرکت حیاتی (Directionality)، استکمال (Perfectibility)، کمالجویی هدفمند (Entelechy) و هدفداری یا غایتگرایی (Teleology) حرکت موجودات زنده و تحول زیستی و در نهایت غایت متعالی (Transcendent Finality) را افاده میکند.
برخی از زیستشناسان حرکت حیاتی و پیدایش و تنوع موجودات زنده و فرآیند تغییر و دگردیسی (Transformation) را تصادفی (Random) و بیمعنا و بیهدف میدانند، اما در برابر زیستشناسان برجستهای هم هستند که برعکس این تغییرات را هدفمند و جهتدار میبینند که طبق برنامه و مطابق قانونمندیهایی که تضمینکننده استکمال حرکت حیاتی و صیرورت آن در جهت هدف تعیینشده باشد میدانند، به عنوان مثال، جورج گیلور سیمپسون (C. G. G. Simpson) که از مدافعان نئودارونیسم بود، معتقد است: «تکامل در همه جا یک جهت معینی را سیر میکند و برای خود دارای سیر و هدف و مقصدی است و این مقصد و غرض جزو خصایص حیات است.»
حتی کسانی نظیر ژاک موند، از برندگان جایزه نوبل در ژنتیک مولکولی، یک اگنوستیک (لاادری) هدفمندی در مولکولهای حیات یا تلئونومی
(Teleonomy) را، یکی از مشخصات عمده سیستمهای زنده میداند. اوپارین که قبلا به نظرش درباره تضمین مقصود
(Purposive ness) در تحول حیاتی اشاره کردم، بر این باور است که: یک نیروی عاقله (Rationalite) در تمام موجودات زنده وجود دارد که به رایالعین در موقع مطالعه طبیعت جاندار و... در تمام دنیای زنده از بالا تا پایین حتی در ابتداییترین شکل حیات، فورا به چشم میخورد، برای هر کالبد جانداری وجودش ضروری است. اما در دنیای جمادات، آنجا که مساله حیات مطرح نیست، اثری هم از قوه عاقله نمیتوان یافت.
هنگامی که دکتر سحابی مساله تکامل موجودات زنده و خلقت انسان را در سطح علمی و آکادمیک مطرح میکرد اگرچه از موضع یک متخصص برجسته سخن میگفت، اما به عنوان یک موحد متعهد، دغدغههایی را از جهت مغایرت یا عدم مغایرت این دستاورد انکارناپذیر علمی با آموزههای قرآنی از خود نشان میداد. در واقع در ابتدای امر او با نوعی تعارض روبهرو شده بود. دکتر سحابی، نظیر هر دانشمند مسلمان متعهدی هم قرآن را کلام خدا میدانست و هم طبیعت و هستی را کلمهای از خدا و اینکه علیالاصول نباید تعارضی میان یافتههای بشری از طبیعت و هستی با آنچه در قرآن آمده است وجود داشته باشد. دکتر سحابی به عنوان یک دانشمند زمینشناس به دنبال فهم و کشف معانی کلمات خدا در طبیعت و هستی بود. نظریه تکامل موجودات زنده، محصول تکاپوی بشر در جهت شناخت چگونگی تنوع موجودات جهان هستی محسوب میشود. در حالی که تمام شواهد و قراین، حاکی از تایید این نظریه علمی بوده است، چگونه میتوان پذیرفت که این نظریه با آموزههای قرآنی در تضاد باشد. این دغدغه ذهنی، با دکتر سحابی همراه بود تا سال 1343 در زندان قصر و در ماه مبارک رمضان. چنین نقل شده است که آیت الله طالقانی در آن سال و آن ماه بین دو نماز ظهر و عصر خطبه اول نهجالبلاغه را که درباره پیدایش آسمان و زمین و آفرینش آدم است، شرح و تفسیر میکرد. دکتر سحابی که در گوشهای در اتاق زندان به استماع سخنان ایشان مشغول بود، ناگهان فریاد زد، آنچه را که 40سال دنبال آن بودم امروز یافتم و آن نظرات علمی و بیان خلقت انسان و ارتباط آن با آیات قرآن کریم بود.»
از آنجا که اساس علم بر «قانونمندبودن جهان هستی و ثابت و لایتغیربودن این قوانین» بنا نهاده شده است، پژوهش علمی یعنی کشف این قوانین و تعمیم یا کاربردیکردن آنها. از آنجا که این نگرش علمی به جهان، کمترین تعارضی با آموزههای قرآنی، مبنی بر قانونمندبودن جهان و ثابتبودن و عدم تغییر و تبدیل این قوانین (سنتهای الهی) ندارد، متفکران مسلمان، برخلاف بسیاری از متفکران و دانشمندان مسیحی، مشکل فکری یا ذهنی با دستاوردهای علمی و باورهای دینی ندارند. مسلمانان، خود از پایهگذاران علوم بنیادی در جهان علم بودهاند. در عصر حاضر، اگرچه مسلمانان از قافله علم عقب ماندهاند، اما دانشمندان مسلمان فراوانی در قلمرو علوم فعال هستند و یک نوع همکنشی طبیعی میان دین و علم را پیگیری میکنند.
البته این همکنشی میان دین و علم به خصوص در میان مسلمانان پدیده جدید و تازهای نیست. در آیات متعدد قرآن کریم، موضوعاتی چون آفرینش آسمانها و زمین، حرکت خورشید و ماه و ستارگان، چرخههای مختلف حیاتی، تغییر و تحول در موجودات زنده به صورتهای مختلف یا پدیدارها یا فنومنهای طبیعی عنوان شدهاند که برخی از آنها نهفقط برای مردم عرب زمان نزول قرآن قابل فهم نبود، بلکه دانش بشری هم معانی آنها را نمیفهمید و مصادیق خارجی آنها را فهم نمیکرد. معنا و مصداق برخی از این واژه حتی هنوز هم برای مسلمانها روشن نیست. دانشمندان مسلمان با استفاده از دانش علمی در هر دورهای سعی کردهاند که معانی و مصادیق این آیات و واژهها را پیدا کنند. این امر موجب تولید آثاری در فرهنگ و تمدن اسلامی از همکنشی میان دین و علم شده است. از آنجا که دانش بشری، بهطور مستمر در تغییر و تحول میباشد، طبیعی است که این همکنشی در هر زمان شکل خاص و جدیدی به خود گرفته و میگیرد. اما در هر حال این همکنشی یک پدیده بهداشتی، سالم و اجتنابناپذیر است.
در عصر جدید روشنفکران دینی، به تناسب تخصصهای علمی خود، به ارزیابی دستاوردهای دانش بشری و رابطه آن با آیات قرآن پرداختهاند. در جنبش روشنفکری ایران، مهندس بازرگان و دکتر سحابی از پیشگامان همکنشی میان دین و علم محسوب میشوند و دکتر سحابی با طرح صریح و روشن تکامل و خلقت انسان، هدفمندی در جهان خلقت، گامی بزرگ برداشته است.
منبع: روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید