مقاله

نتیجه جستجو برای

حكیم عمر خیام (۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ ـ ۱۲ آذر۵۱۰ ش)، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر بنامی است كه گرچه پایگاه علمی‌اش برتر از جایگاه ادبی اوست، ولی آوازه اش بیشتر به واسطه رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد؛ چه، آن را به اغلب زبانهای زنده ترجمه نموده‌اند. از برجسته‌ترین کارهای او اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک است. وی بدین منظور مدار گردش زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود. در همین سالها (۴۵۶) مهمترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس را ‌نوشت و در آن خطوط موازی و نظریه نسبت‌ها را شرح داد. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده ‌است. ابداع نظریه‌ای درباره نسبت‌های هم‌ارز با نظریه اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست.

( ادامه مطلب )

بازتاب عدالت ایرانیان قبل از اسلام در منابع عربی/ وحید سبزیان‌پور چکیده در منابع عربی چهره‌ی عدالت‌خواهی و ستم‌ستیزی ایرانیان بسیار روشن و گاه حیرت‌آور و اغراق‌آمیز است، آنچه در این منابع جای تردید ندارد، وجود اخبار و گزارش‌هایی در این خصوص است که نظیر آن را در فرهنگ دیگر ملل، به سختی می‌توان یافت، به گونه‌ای که با تأمل در آنها می‌توان عدالت‌خواهی را از شاخصه‌ها و بارزترین ویژگی‌های ایرانیان قبل از اسلام دانست. اما آنچه جای بحث و گفتگو دارد، تحلیل این دیدگاه و تشخیص میزان درستی و نادرستی آنهاست زیرا از یک سو احتمال جعل، تحریف، اغراق و واژگونگی حقایق را با انگیزه‌های مختلف از جمله شعوبی‌گری نمی‌توان نادیده گرفت و از دیگر سو این احتمال وجود دارد که ما ایرانیان چهره‌ی واقعی نیاکان خود را به اندازه‌ی عرب‌ها نشناخته باشیم و گاه به ناحق افتخارات گذشته خود را تخریب کرده باشیم. هدف ما در این مقاله نشان دادن این زاویه از لایه‌های پنهان در فرهنگ ایرانیان باستان در منابع عربی است تا به عنوان یک واقعیت، زمینه‌ی لازم برای تحلیل و بررسی آنها فراهم گردد. واژگان کليدی: منابع عربی، ادب عربی، ايران باستان، شاهان، استبداد، عدل، ستم. مقدّمه فرهنگ و ادب ایرانیان از یک ویژگی منحصر به فرد برخوردار است و آن وجود منابع و اسناد تاریخی و فرهنگی آن در زبانی بیگانه، یعنی عربی و مقدار کمی یونانی است، دلیل این امر اضمحلال زبان و منابع پهلوی و نیز فاصله سیصد ساله پس از اسلام است که حاکمیت زبان عربی در این دوره، حفره‌ای عمیق بین گذشته و آینده این زبان و فرهنگ آن بوجود آورد. به همین سبب است که تاریخ ادبیات ایران پس از اسلام از قرن سوم شروع می‌شود و همه ی اطلاعات مربوط به این دوره را باید در منابع عربی جستجو کرد، برای اطلاع بیشتر (نک: سبزیان‌پور، 1388: 94) بنابراین پاسخ این سؤال روشن است که چرا باید سر دلبران را در حدیث دیگران جستجو کرد و در منابع عربی به دنبال ویژگی‌های اخلاقی و اجتماعی ایرانیان بود. عدالت در ایران باستان عدالت در ايران باستان از مفاهيم بنيادين فکری و عقيدتی محسوب می‌شده که شاهان و حاکمان موظف به اجرای آن بودند، ايرانيان باستان همواره زياده‌طلبی، خودمحوری و تجاوز به حقوق ديگران را از خطر‌های بالقوه برای مردم و جامعه دانسته، بارزترين تجلی‌گاه آن را در قدرت و حاکميت می‌ديدند. به اين سبب برای مقابله با استبداد و ديکتاتوری حاکمان تدابيری بازدارنده و انگيزه‌هايی برای عدل و انصاف ايجاد کرده بـودنـد. از جمـله پايبندی به پندهای حکيمانه، در قالب سخنان بزرگان و وصيت نامه‌های شاهان در اجرای عدالت و اجتناب از ستم برای حاکمان، ويژگی‌های اعتقادی، چون ايمان، ترس از خداوند و صفات اخلاقی مثل رحم، صبر و پرهيز از گناه و رفتارهای مديريتی ويژه چون لزوم نظارت بر کارگزاران حکومتی با اعمال مجازات و دادن پاداش، توجه به دانشمندان و عاقلان و مشورت با آنان، مجازات ستمگران و تشويق نيکوکاران را لازم می‌ديدند و با تأکيد بر آثار مخرب و زيانبار ستم، چون سرنگونی دولت‌ها، بروز بلاهای طبيعی و خشکسالی و توصيه به عدالت و آثار نيک آن چون بقای حکومت، عمران و آبادی، سعادت مردم، فراوانی نعمت، سعی در ايجاد فضای فرهنگی ضد استبداد داشتند. در اين مقاله پس از اشاره‌ای کوتاه به محور‌های فکری ایرانیان، ديدگاه‌های آنان را در خصوص ارزش عدالت، زشتی استبداد و ظلم، شیوه‌های آنان را برای ترويج عدالت و مقابله با استبداد حاکمان مورد تأمل قرار می‌دهيم. محورهای فکری عدالت در ایران عدالت يا داد از بنيادی‌ترين مفاهيم در انديشه سياسی ايران باستان است که در اوستا، کتيبه‌ها، سنگ نبشته‌ها، نامه تنسر و... به آن اشاره شده است. عدالت در اين انديشه در چهار معنای نزديک به هم به کار رفته است: 1- در معنای هماهنگی با نظام «ارته» 2- در برابر ستم 3- به معنای نهادن هر چيزی در جای خود 4- به معنای ميانگين و حد وسط. (نک: اخوان کاظمی، 1378: 6) در کيهان‌شناسی اوستايی، دروغ دربردارنده‌ی ظلم و راستی دربردارنده‌ی عدالت است و دروغ و راست مفهومی بس وسيع‌تر و کلی‌تر داشته است و سخن دروغ تنها جزء کوچکی از آن است، پادشاه آن کسی است که با نيروی بدی و تباهی و فساد که در زبان شعر به صورت افسانه‌ای اهريمن عينيت پيدا کرده در نبرد است و بر آن چيره می‌شود. (همان: 7) ارج نهادن ايرانيان به دات (داد)، چون ميراثی گران به اخلاف آنان منتقل شد، نوع تقدس و حرمت نهادن به گوهر آدمی، احترام به کيش و آيين مردمان، از ديگر فضائلی است که مورخان از روزگار هخامنشی ياد کرده‌اند. (احتشام، 101، نقل از منتظر قائم، 1370: 127) بر همين اساس است که کمبوجيه پوست سيانس قاضی رشوه‌گير را می‌کَند بر کرسی داوری کشيده و پسر وی را با همان منصب بر کرسی داوری با پوست پدر می‌نشاند. (امستد، 1357: 181) منتظر قائم (1370: 126) پس از بررسی سنگ نبشته‌هايی که از شاهان هخامنشی در بيستون و نقش رستم در خصوص اجرای عدالت به جا مانده چنين نتيجه می‌گيرد: شاهان هخامنشی همواره اشتياق خاصی به عدالت و اجرای آن ابراز می‌داشته و به نظر آنان نه پارسيان بلکه همگان می‌بايست از برکات عدالت و دادگری بهره‌ور شوند. تاريخ‌های نوشته از سوی دشمنان و رقيبان ايران می‌گويند: داريوش در سنگ‌نوشته‌هايی که از خود برجا گذاشته، پيوسته از خدا می‌خواهد که در برقراری عدالت ميان مردم او را ياری دهد. آنگاه که نوبت به ساسانيان رسيد خسرو انوشروان مفهوم عدل و دادگری را به اوجی تازه رساند. (مجتهدزاده، 1385: 4) بزرگمهر گفته است: العدل أساس به قوام العالم . (وطواط، بی‌تا: 102): عدالت بنيانی است که قوام دنيا بر پايه‌ی آن است. نويری (در نهاية الأرب) فلسفه‌ی وجودی حکومت را از نظر ايرانيان برقراری عدالت و مبارزه با ستـم می‌داند: «ايرانی‌ها معتقد بودند که عدالت از قوانين حکومت است به گونه‌ای که اصلاح وضع مردم بدون آن ممکن نيست و به همين دليل روزهای خاصی را برای خود قرار می‌دادند و مانع حضور نيازمندانی که قصد ملاقات با آنها را داشتند، نمی‌شدند و دليل آنها برای اين کار اين بود که دولت آنها برای جلوگيری از ظلم تشکيل شده بود. کيومرث اولين پادشاه آنها بود و سبب حکومت او اين بود که وقتی ستم در بين مردم بسيار شد و قوی ضعيف را خورد و ستم در بين آنها عموميت يافت، بزرگان آنها جمع شدند و به اين نتيجه رسيدند که جز يک شاه کسی وضعيت بد آنها را اصلاح نمی‌کند پس او را پادشاه کردند.» «كان الفرس يرون ذلك من قواعد الملك وقوانين العدل الذی لا يعم الصلاح إلا بمراعاته، ولا يتم التناصف إلا بمباشرته؛ وكانوا ينتصبون لذلك بأنفسهم فی أيامٍ معلومة لا يمنع عنهم من يقصدهم فيها من ذوی الحاجات وأرباب الضرورات وسبب تمسكهم بذلك أن أصل قيام دولتهم رد المظالم. وذلك أن كيومرث أول ملوكهم وقيل: إنه أول ملكٍ ملك من بنی آدم كان سبب ملكه أنه لما كثر البغی فی الناس وأكل القوی الضعيف وفشا الظلم بينهم، اجتمع أكابرهم ورأوا أنه لا يقيم أمرهم إلا ملكٌ يرجعون إليه، وملكوه.» استبداد و ديکتاتوری، خطری جدی برای جوامع بشري در قرآن کريم آمده است «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَي؛ سوره علق، 5 و 6»: آدمـی اگر احساس بی‌نيازی کند سرکش می شود. اين انديشه‌ی الهی در ايران باستان از طريق تجربه، عقل و يا تعاليم پيامبران در سخنان اردشير آمده است: الشر نابت فی طبيعة كل أحد، فإن كان له الغلبة ظهر، وإن كانت عليه بطن . (زمخشری، 1412: 3/7) و (ثعالبی، بی‌تا: 54): شر و بدی در سرشت همه آدميان است، اگر غالب شود ظاهر می‌گردد و اگر مغلوب شود پنهان می‌گردد. سرکشی و زورگويی انسان، پيشينه‌ای به قدمت عمر او دارد، بديهی است که هرچه قدرت و اختيارات او بيشتر باشد، احتمال خودسری و استبداد او بيشتر می‌شود، حافظه تاريخ انباشته از قتل و غارت است، کشته شدن هابيل به دست قابيل، جنگ‌های بزرگ، قتل عام‌های دسته جمعی و حتی قتل عام نزديکان چون برمکيان به دست هارون الرشيد، کور کردن فرزند به وسيله نادرشاه و... از عناوين برجسته‌ی کتاب های تاريخ است. يکی از دغدغه‌های فکری بشر در طی تاريخ اتخاذ شيوه‌ها و تدابير مختلف برای نظارت بر حاکمان، کنترل قدرت و ايجاد موانعی برای خودسری و استبداد آنها بوده است، در دنيای امروز دادن حق رأی به مردم، محدوديت زمانی برای حکومت، وجود احزاب مخالف، مجلس‌های مختلف مثل شوری، سنا، شوراهای نظارتی و... از جمله اقدامات بشر امروز برای کنترل قدرتی است که ممکن است به جای خدمت به مردم، در خدمت يک يا چند نفر قرار گيرد. نياکان باستانی ما اين نکته را دريافته بودند که قدرت بی‌حد و مرز نوعی مستی و جنون است و بايد در جايی کنترل شود و از آنجا که حاکمان قدرت مدار را بالقوه خطرناک و مستبد می‌دانستند، توصيه‌ی بسيار می‌کردند که مردم در تعامل با آنها لازم است محتاط باشند، در عهدنامه‌ معروف اردشير آمده است: «سُكر السلطان الذی هو أشد من سكر الشراب.» (نقل از آبی، 1990: 7/84): مستی قدرت شديدتر از مستی شراب است. بديهی است که اشاره به اين خطر بزرگ، بـا تعابير مختلف، نشان از واقع¬بينی ايرانيان دارد: بزرگمهر قلب شاهان را ناپايدارترين قلب می‌داند: قال: ای شيء أسرع تقلبا؟ قلت: قلب الملوك. (ابن مسكويه، 1416: 36): چه چيزی سريع‌تر از همه دگرگون می‌شود؟ گفتم: قلب شاهان . در متون پهلوی مربوط به قبل اسلام آمده است: چه چيز نازك‌تر (حساس‌تر) است؟ منش پادشاهان. (متون پهلوی، 1371: 139) اين تعبير در بسياری از منابع عربی از حکيمان ايرانی نقل شده: از بزرگمهر حکيم نقل شده است: «سررت بعطايا الملوك وجوائزهم، فلم أسر بشيء أعظم من الخلاص منهم». (يوسی، 1402: 517): از هدايای شاهان خوشحال شدم ولی هيچ چيز به اندازه¬ی نجات از آنها برايم مسرت‌بخش نبود. در حکمت‌های منسوب به ايرانيان آمده است: ما أضعف طمع صاحب السلطان فی السلامة. (نويری، 1936: 6/121): چقدر توقع همنشين پادشاه به سلامتی ضعيف است ! 1- تدابير بازدارنده از ستم چنانکه ديديم در انديشه‌های ايرانشهری، انسان موجودی خطاکار و خطرناک است که سلطه و قدرت، احتمال طغيان و سرکشی او را افزايش می‌دهد، حال بايد ديد که برای مبارزه با اين خطر بزرگ، چه شيوه¬هايی را قبرگزيده‌اند: 1-1- ايمان، اطاعت و ياد خداوند در آموزه‌های باستانی، سعادت حاکمان در گرو اطاعت حق بوده و ياد خدا را از عوامل کنترل شاهان می‌دانسته اند، از جمله: پادشاهی نوشته‌ای به يکی از نديمان خود داده بود که در وقت خشم به او نشان دهد: وكتب بعض ملوك الفرس كتاباً ودفعه إلی وزيره وقال له: إذا غضبت فناولنيه وفيه مكتوب: ما لك والغضب إنما أنت بشر، ارحم من فی الأرض يرحمك من فی السماء! (ماوردی، 1407: 222) و (طرطوشی، 1990: 267): يكی از پادشاهان ايرانی نوشته‌ای را به وزيرش داد و به او گفت: هرگاه خشمگين شدم آن را به من ده، در آن نوشته آمده بود: چرا خشمگين می‌شوی تو يك انسان هستی كه به مرگ نزديك هستي. به كسانی كه روی زمين هستند رحم كن تا آنكه در آسمان است به تو رحم كند. اردشير صریحاً خوشبختی شاهان را در اطاعت خدا می‌داند: «سعادة الرعية فی طاعة الملوک وسعادة الملوک فی طاعة الله المالک». (مواردی، 1988: 146) 1-2- توجه به ناپايداری دنيا، فکر مرگ و دوری از گناه كسری در پاسخ به پادشاه روم می‌گويد: بهترين شخص از نظر ما کسی است که نسبت به کوتاهی دنيا آگاهی دارد که نتيجه‌ی آن دوری از گناه است: أی رجل أحمد عندكم بالعقل؟ قال: البصير بقلة بقاء الدنيا، لانه يجتنب الذنوب لبصره بذلك ولا يمنعه ذلك أن يصيب من لذة الدنيا بقصد. (ابن مسكويه، بی‌تا: 41، جواب كسری قباد به پادشاه روم): چه کسی از نظر شما عقل کامل‌تری دارد؟ گفت: کسی که به کوتاهی زندگی آگاه باشد زيرا با دیدن آن، از گناه اجتناب می‌کند و در عين حال مانع او نمی‌شود که با ميانه‌روی از لذت های دنيا برخوردار شود. از سخنان كسری فهميده می‌شود که به مرگ بسيار فکر می‌کرده و مرگ را نزديک می‌ديده است، بديهی است که داشتن چنين ديدگاهی می‌تواند موجب احتياط در تصميم و رعايت انصاف با مردم باشد: سئل: لم كانت الملوك تتطير من ذكر الموت عندهم وأنتم الآن تكثرون ذكر الموت؟ قال: لأنهم كانوا يومئذ ينظرون فی بقاء ملكهم وتدبيره ونحن اليوم ننظر فی فراق ملكنا وتدبير ما بعده. (ابن مسكويه، بی‌تا: 43، جواب كسری قباد به پادشاه روم) فكر مرگ تا آنجا شديد است که احساس امنيت را از کسری گرفته است: سئل: لم لا يری أثر الفرح و الأمن الشديدين إذا اتياكم؟ قال: لأنا نعلم أنا سنفارقهما ويفارقانا. (ابن مسكويه، بی‌تا: 43، جواب كسری قباد به پادشاه روم) از عبارات زير نيز فهميده می‌شود که ناپايداری دنيا مورد توجه شاهان ايرانی بوده است: نظر ملك من ملوك الفرس يوماً إلی ملكه فأعجبه، فقال: إن هذا لهو الملك لو لم يكن بعده هلك، وإنه لسرور لولا أنه غرور، وإنه ليوم، لو كان يوثق له بغد. (قرطبی، بی‌تا: 2/341) (آبی، 1990: 7/65) هرمز بن شابور: لو دام الملك لم يصل إلينا... (ثعالبی، بی‌تا: 54) و (زمخشری، 1412: 5/164): اگر حكومت دائمی بود به ما نمی‌رسيد. 1-3- تأکيد بر عفت و پاکدامني در سؤال¬هايی که از انوشروان پرسيده شده، پاکدامنی و دوری از گناه، برای شاهان بهترين زينت محسوب شده است: أی شيء يوسم به الملوك أزين؟ قال: التعفف. قيل: عماذا؟ قال: عن الحرمات. (ابن مسكويه، بی¬تا: 59) 1-4- مبارزه با هوای نفس تسلط بر نفس و غلبه بر هوا و هوس نشانه صفات نيک شاهان است: وقال بعض حكماء الفرس: «أحزم الملوك، من غلب جده هزله ومن قهر رأيه هواه» (عسكری، 1352: 2/90): یکی از حکیمان ایرانی گفته است: زيرك‌ترين شاهان كسی است كه جد او بر هزل و عقلش بر هوای نفسش غالب باشد. همچنین بنا به اعتقاد انوشروان: شايسته‌ترين فرد برای حکومت کسی است که بيشتر از ديگران بر نفس خود غالب است: أی الناس أحق بالملك؟ قال: أشدهم محبة لاصلاح الناس و أعلمهم بالتدبير. قيل: ثم من؟ قال: أشدهم سلطانا علی هواه و اقهرهم له. (ابن مسكويه، بی‌تا: 50) این هم از سخنان انوشروان است که: خداوند از حاکمی بيشتر راضی است که بر نفس خود حاکم باشد: قيل وماالذی يعرف به الوالی رضا الرب عنه؟ قال: مارضی ا... عن وال لا يدع لذاته وهواه ولا نترك شهواته فی اصلاح رعيته وبسط العدل فيهم ورفع الظلم عنهم. (ابن مسكويه، بی‌تا: 50) 1-5- همنشينی با دانشمندان و احترام به آنها همنشينی با دانشمندان از سودمند ترين کارها برای هرکس از جمله شاهان است: پادشاه روم از قباد پرسيده است: چه چيزی برای عاقل سودمندتر است؟ و چه چيزی برای او زيان‌بارتر است؟ گفت: «أنفع الأشياء له مشاورة العلماء والتجربة والتؤدة؛ وأضرها له الكسل واتباع الهوی والعجلة فی الامور». (ابن مسكويه، بی‌تا: 42): سودمندترين كار مشورت با دانشمندان و تجربه و تأمل است و پر ضررترين كار، تنبلی، اطاعت از نفس و عجله در كارهاست. بزرگمهر عزت و بزرگی پادشاهان را در عشق و گرايش به خردمندان می‌داند: «سئل بزرگمهر فقيل بأی شيء يظهر عز الملك؟ فقال بثلاثة أشياء: حب أهل الفضل...» (غزالی، 1968: 64) انوشروان بی‌احترامی به دانشمندان را موجب هلاکت و بدبختی حاکمان می‌بينند: قيل: سمعناكم تقولون: «هلاك الملوك فی الدنيا والآخرة فی خصلة لا ترتفع معها حسنة. فنحب أن نعرف هذه الخصلة حق معرفتها. قال: استصغار أهل العلم والفضل». (ابن مسكويه، بی‌تا: 57): شنيـده‌ايـم که می‌گوييد: نابودی پادشاهان در دنيا و آخرت در يک صفت است که هيچ کار نيک ديگری با وجود آن ارزش پيدا نمی‌کند. دوست داريم اين ويژگی را بشناسيم. گفت: کوچک شمردن دانشمندان و اهل فضل. همچنين، همنشينی با دانشمندان را مانع هرگونه بدگويی دشمنان و حسودان می‌داند: قيل: «فما الخصلة الواحدة الجامعة لنفی قالة الحسدة والأعداء عن الملوك؟ قال: أن يكون متعلقا بمجالسة العلماء وأهل الفضل، آخذا بمحاسن أفعالهم». (ابن مسكويه، بی‌تا: 60) 1-6- پندنامه نويسي پادشاهان ايرانی موظف به نوشتن منشوری برای شاهان پس از خود بودند و بر آنان كه به پادشاهی مي‏رسيدند لازم بود همواره آن را بخوانند و در آن بينديشند تا غرور و قدرت سلطنت، آنها را از اصلاح امور باز ندارد. (احسان عباس، 1976: 2) اين بخش را با سخنی از افلاطون که چکيده‌ی سخنان بالاست به پايان می‌بريم، افلاطون ويژگی‌های ضروری برای احراز منصب پادشاهی در ايران زمين را به شرح زير می‌داند: 1- آشنايی با حکمت زرتشت و کشور داری 2- راستگويی و عدالت 3- پرهيز از هوی و هوس 4- شجاعت و دلاوری (نک: مجتبايی، 1352: 26) 2- شيوه‌ی حكومت و رفتار اجتماعی 2-1- جايگاه مردم از نظر حکومت در انديشه‌ی ايرانشهری شاه برای مردم مثل روح برای جسد و سر برای بدن است: أفريدون: وكان يقول الملك للرعية. كالروح للجسد والرأس للبدن... (ثعالبی، بی‌تا: 39) اين مضمون را طرطوشی (1990: 198) نيز نقل کرده است: الوالی من الرعية كالروح من الجسد لا حياة له إلا بها، وكالرأس من الجسد لا بقاء له إلا به، وبعد الوالی من إصلاح الرعية مع إفساد نفسه كبعد الجسد من البقاء بعد ذهاب الرأس. اين رابطه¬ی دو طرفه بين مردم و حاکمان در عبارات زير نيز ديده می‌شود: سئل: ما الذی يجب علی الملوك للرعية؟ وما الذی يجب للرعية علی الملوك؟ قال: للرعية علی الملوك أن ينصفوهم وينتصفوا لهم ويؤمنوا سرهم ويحرسوا ثغورهم وعلی الرعية للملوك النصيحة والشكر. (ابن مسكويه، بی‌تا: 56) سأل ملك من ملوك الفرس موبذان موبذ: ما شيء واحد يعز به السلطان؟ قال: الطاعة. قال: فما سبب الطاعة؟ قال: تقريب الخاصة والعدل علی العامة. (ابن منقذ، 1354: 52) و (ابن الحداد، 1983: 74): يکی از شاهان ايرانی از موبد بزرگ پرسيد: چه چيزی است که حاکم به واسطه‌ی آن بزرگی می‌يابد؟ گفت: اطاعت. گفت: علت اطاعت مردم چيست؟ گفت: نزديک کردن خواص و عدالت با مردم. 2-2- عشق و محبت به مردم در پاسخ قباد به سؤال‌های پادشاه روم، عشق و محبت به مردم موج می‌زند: قال: أی الملوك أفضل؟ قلت: أرأفهم بالرعية وأعظمهم عفوا وأحـرصهم علی المعروف. (ابن مسكويه، بی‌تا: 35) سئل: أی الملوك ترونه أفضل ملكا؟ قال: الذين يسوسون بالخير ويتقرر فی زمان ملكهم العافية شاملة. (همان: 42، جواب كسری قباد به پادشاه روم) قيل: ما الذی ينبغی للملوك أن يسيروا به فی رعيتهم؟ قال: أربع خلال هن ملاك سلطانهم: الحيطة من ورائهم و القيام بسنتهم فيهم و الاحسان الی عامتهم واصلاحهم كف الظلم عنهم. (همان: 42: جواب كسری قباد به پادشاه روم) وقّع أرْدشير فی أَزْمة عمّت المملكة: مِن العدل أن لا يفرح الملك ورعيتُه مَحزونون. ثم أَمر ففرَّق فی الكُور جميعَ ما فی بُيوت الأموال. (ابن‌عبدربه، 1999: 4/57): اردشير در بحرانی که کشور را فرا گرفت نوشت: عدالت اين است که شاه در حالی که مردم غمگين هستند شاد نباشد سپس دستور داد و هر چه که در بيت‌المال بود در روستاها تقسيم کردند. 2-3- عفو و بخشش و سخاوت گذشت و چشم‌پوشی از برخی گناهان شيوه‌ی شاهان واقعی است زيرا همگان در معرض خطا هستند: بهرام: «والعفوُ من أفعال الملوك». (قيروانی، 1372: 2/577) انوشروان بخل را زشت‌‌ترين صفت پادشاهان می‌داند: أنوشروان: أربع قبائح، وهی فی أربعة أقبح: البخل فی الملوك، والكذب فی القضاة، والحدة فی العلماء، والوقاحة فی النساء. (زمخشری، 1412: 5/310) و (ابشيهی، 1420: 1/270) 2-4- ايجاد امنيت و گرفتن حق مظلوم از ظالم ايرانيان ايجاد امنيت و گرفتن حق مظلوم را به مصلحت حاکمان می‌دانستند: السياسة التی فيها صلاح الملك... وأخذ الحق منهم فی غير مشقة وسد الفروج وأمن السبل، وأن ينصف المظلوم من الظالم ولا يحمل القوی علی الضعيف. (طرطوشی، 1990: 198) موبد موبدان در پاسخ به اين سؤال يکی از شاهان ايرانی که مصلحت حکومت در چيست؟ مي‌گويد: «إنصاف المظلوم من الظالم، وأن لا يحرض القوی علی الضعيف». (ابن منقذ، 1354: 52) و (ابن الحداد، 1983: 74): گرفتن حق مظلوم از ظالم و اينکه قوی را در مقابل ضعيف تشويق به ستم نکند. 2-5- تحمل مخالفان و آزادی بيان در عبارت زير از ايرانيان، به تحمل سخنان مخالفان برای شاهان اشاره شده است: والسلطان خليق أن يعود نفسه الصبر علی من خالف رأيه من ذوی النصيحة والتجرع لمرارة قولهم (طرطوشی، 1990: 198) 2-6- لزوم مشورت (نظام شورايي) هيچ پادشاهی بی¬نياز از مشورت نيست: قال بعض ملوكهم (الفرس): يكاد الملك أن يكون مستغنياً عن كل شيء إذا كان حكيماً إلا عن شيء واحد وهو المشورة. (آبی، 1990: 7/78): يكی از شاهان ايرانی گفته است: حکومت وقتی در دست فردی حکيم باشد تقريبا از همه چيز بی‌نياز است جز مشورت. ضرورت مشورت برای رهبران در عبارت زير بهتر روشن می‌شود: وكانت الفرس والروم مختلفين فی‌الإستشارة فقالت الروم: نحن لا نملك من يحتاج أن يستشير. وقالت الفرس: نحن لا نملك من يستغنی عن المشاورة (راغب اصفهانی، 1420: 1/47) و (آبی، 1990: 7/78) و (عسکری، بی‌تا: 1/126) : رومی‌ها و ايـرانی هـا در مشورت اختـلاف داشتنـد، رومی‌ها می‌گفتند: ما كسی را كه نيازمند مشورت باشد به حكومت برنمی‌گزينيم، ايرانی‌ها می‌گفتند: ما كسی را كه بی‌نياز از مشورت باشد برای حكومت انتخاب نمی‌كنيم. 2-7- كنترل خشم و اجتناب از بخل و كينه کسری يکی از ويژگی‌های مهم حاکم لايق را صبر در هنگام خشم می‌داند: وقيل لكسري؛ أی الملوك أفضل؟ قال: ... وإذا أغضب كان حليماً، (قيروانی، 1372: 2/511): به کسری گفته شده کدام پادشاه برتر است؟ گفت: ... آنکه در هنگام خشم صبور باشد. درعبارات زیر نیز این مضمون دیده می‌شود: ولا أن يغضب لأن الغضب والقدرة لقاح الشر والندامة، ولا أن يبخل لأنه أقل الناس خوفاً من الفقر، ولا أن يحقد لأن قدره جل عن المجازاة، ولا ينبغی للوالی أن يستعمل سيفه فيما يكتفی فيه بالسوط، ولا سوطه فيما يكتفی فيه بالحبس، ولا حبسه فيما يكتفی فيه بالجفا والوعيد. (طرطوشی، 1990: 198) يزدجرد: الملك الحازم من يؤخر العقوبة فی سلطان الغضب. (زمخشری، 1412: 2/109) قيل: فما الذی يجمع للملوك الحمد؟ ومال الذی يجمع لهم الحزم؟ وما الذی يجمع لهم الذم؟ قال: أما الأمور المحمودة ففی خصلة واحدة وهی اذا هموا بالخير أمضوه وأما الحزم ففی خصلة واحدة وهی الاستظهار فی الأمور؛ وأما الأمور المذموة ففی خصلة واحدة: اذا غضبوا أقدموا. (ابن مسكويه، بی‌تا: 59) 2-8- ميانه‌روي تنها راه پيروزی بر مشکلات حکومت، ميانه‌روی همراه با خشونت و نرمش است: وقال أنوشروان: إن هذا الأمر لا يصلح له إلا لين فی غير ضعف وشدة فی غير عنف. (ابن قتيبه، بی‌تا: 1/61): اين كار (حكومت) جز با نرمش بدون ضعف و قوت بدون خشونت به سامان نمی‌رسد. از نظر انوشروان راه ميانه بهترين شيوه برای رسيدن به هدف است: وقال أنـوشروان: القصد غـاية المنافع. (عسكری، 1352: 2/90) (عسكری، بی‌تا: ديوان...: 2/483): ميانه‌روی نهايت سود و منافع است. راه عقلانی همان راه ميانه است: قيل لأنوشروان: ما العقل؟ قال: القصد فی كل الأمور. (طرطوشی، 1990: 529): به انوشروان گفته شد: عقل چيست؟ گفت: ميانه‌روی در همه‌ی كارها. همچنین بهترين روش را اعتدال می‌داند: لما استتم انوشروان كتاب: «المسائل» قال فی آخره: ...، والإقتصاد أحسن الأفعال. (ابن مسكويه، بی‌تا: 61): انوشروان زمانی که کتاب مسائل را تمام کرد در پايان آن نوشت: ... و ميانه‌روی بهترين کار است. 3- عوامل اجرايي 3-1- استفاده از افراد عاقل و فرزانه در اداره حکومت ايرانيان معتقد بودند که ثروت و قدرت جز برای انسان‌های عاقل، خطرناک و موجب فساد است: قال بعض حكماء الفرس: المال والسلطان مفسدان لكل أحد إلا لرجل له عقل كامل. (طرطوشی، 1990: 359) همچنين خوشبختی پادشاهان را در گرو عقل آنها می‌دانستند: از پاسخ‌های انوشروان به قیصر روم: قيل: هل السعادة أنفع للملوك، أم العقل؟ قال: السعادة مقرونة بالعقل وانما تتبين آثاره بالدلائل. (ابن مسكويه، بی‌تا: 50) قيصر روم در ميان سؤال‌هايی كه از كسری كرده، پرسيده است: حكومت شما به چه چيزی دوام يافت؟ كسری در پاسخ نوشته است: با شش چيز: «ما هزلنا فی أمر ولا نهی، وما كذبنا فی وعد ولا وعيد، وما قابلنا إلا علی قدر الذنب لا علی قدر غضبنا، واستخدمنا ذوی العقول، وولينا ذوی الأصول، وفضلنا علی الشباب الكهول.» (طرطوشی، 1990: 536): در دستورهای خود هزل و شوخی نكرديم، در وعده¬ها دروغ نگفتيم، به اندازه‌ی گناه مجازات كرديم نه براساس خشم، عاقلان را به كار گرفتيم و ميانسالان را بر جوانان ترجيح داديم. بزرگمهر ويژگی يک حکومت خوب را در حذف افراد نادان می‌داند زيرا قدرت در دست جاهلان موجب فتنه و هلاکت می‌شود: از پندهای بزرگمهر: و ينبغی ألا يسلط علی الناس جهالهم، فان الجهالة قائد الضلالة والضلالة قائد البلاء والفتنة وفی الفتنة الدمار والهلكة. (ابن مسكويه، بی‌تا: 46): شايسته است كه افراد نادان بر آنها مسلط نشوند، زيرا نادانی موجب گمراهی و گمراهی موجب بلا و فتنه است و فتنه موجب هلاكت است. 3-2- انتخاب كارگزاران امين و خيرخواه ابن مسکويه از حکيمان ايرانی نقل کرده: حکومت بدون افراد امين و شايسته امکان‌پذير نيست: السلطان لا يستطاع الا بالأمناء والنصحاء والامناء والنصحاء لا يوجدون الا مع المودة؛ والمودة لا تتم الا بمشاركة لا استئثار معها. (ابن مسكويه، بی‌تا: 72) يکی ديگر از حکيمان ايرانی گفته است: به کار گماردن افراد ناشايست و حذف اشخاص شايسته از عوامل فروپاشی حکومت‌هاست: من زوال السلطان تقريب من ينبغی أن يباعد، ومباعدة من ينبغی أن يقرب وحينئذ حان أوان الغدر. (طرطوشی، 1990: 177) ایرانیان صلاح مردم را در صلاحیت حاکمان و وزیران می‌دانستند: فما صلاح الملك؟ قال: وزراؤه وأعوانه فإنهم إن صلحوا صلح وإن فسدوا فسد. قال: فأية خصلة تكون فی الملك أنفع؟ قال: صدق النية. (ابن منقذ، 1354: 52) و (ابن الحداد، 1983: 74): صلاح شاه در چيست؟ گفت وزيران و يارانش اگر صالح باشند حکومت صالح می‌شود و اگر فاسد باشند حکومت فاسد می‌شود. گفت کدام ويژگی برای شاه مفيدتر است؟ گفت: نيت درست. 3-3- کنترل و نظارت بر عوامل اجرايي از حکيمان ايراني: ثم علی الملوك بعد ذلك أن يتعهدوا عمالهم ويتفقدوا أمورهم حتی لا يخفی عليهم احسان محسن ولا اساءة مسيء. ثم عليهم بعد ذلك ألا يتركوا محسنا بغير جزاء: ... فان هم تركوا ذلك تهاون المحسن واجترأ المسئ وفسد الأمر وضاع العمل. (ابن مسكويه، بی‌تا: 74): بر پادشاهان است که نظارت بر عاملان خود و اعمال آنها داشته باشند تا نيکی نيکوکار و بدی بدکار بر آنها پوشيده نماند سپس لازم است که نيکوکار را بدون پاداش نگذارند... اگر اين کار را نکنند نيکوکار در اراده¬ی خود سست و بدکار در کار بد خود جسور می‌شود و کار و عمل ضايع می‌گردد. سئل: أی السلطان ترونه أفضل؟ قال: الذی يثق به البرئ ولا يأمنه المريب. (ابن مسكويه، بی‌تا: 43، جواب كسری قباد به پادشاه روم): بزرجمهر را پرسيدند که کدام پادشاه برتر است؟ گفت آنکه بی¬گناهان از وی ايمن بودند و گناهکاران از وی ترسند. (نک: غزالي، 1968: 132) سأل ملك من ملوك الفرس موبذان موبذ: ما شيء واحد يعز به السلطان؟ قال: الطاعة. قال: فما سبب الطاعة؟ قال: تقريب الخاصة والعدل علی العامة. قال: فما صلاح الملك؟ قال: الرفق بالرعية وأخذ الحق منهم وأداؤه إليهم عند أوانه وسد الفروج وأمن السبل وإنصاف المظلوم من الظالم، وأن لا يحرض القوی علی الضعيف. قال: فما صلاح الملك؟ قال: وزراؤه وأعوانه فإنهم إن صلحوا صلح وإن فسدوا فسد. قال: فأية خصلة تكون فی الملك أنفع؟ قال: صدق النية. (ابن منقذ، 1354: 52) و (ابن الحداد، 1983: 74): يکی از شاهان ايرانی از موبد بزرگ پرسيد: چه چيزی است که حاکم به واسطه ی آن بزرگی می‌يابد؟ گفت: اطاعت. گفت: علت اطاعت مردم چيست؟ گفت: نزديک کردن خواص و عدالت با مردم. گفت: صلاح پادشاه در چيست؟ گفت: مهربانی با مردم وگرفتن حق آنان و دادن حق آنها به موقع و تأمين نيازهای آنان و ايمن کردن راه‌ها و گرفتن حق مظلوم از ظالم و اينکه قوی را در مقابل ضعيف تشويق به ستم نکند. گفت: صلاح شاه در چيست؟ گفت وزيران و يارانش اگر صالح باشند حکومت صالح می‌شود و اگر فاسد باشند حکومت فاسد می‌شود. گفت کدام ويژگی برای شاه مفيدتر است؟ گفت: نيت درست. 3-4- ترجيح ميانسالان بر جوانان قيصر روم در ميان سؤال‌هايی كه از كسری كرده، پرسيده است: حكومت شما به چه چيزی دوام يافت؟ كسری در پاسخ نوشته است: با شش چيز: ... وفضلنا علی الشباب الكهول. (طرطوشی، 1990: 536):... و ميانسالان را بر جوانان ترجيح داديم. وقال أزدشير لابنه: وقر المشايخ فهم مواطن الوقار ومعادن الآثار ورواة الأخبار وحفظة الأسرار، إن رأوك فی قبيح منعوك أو جميل أيدوك، وإياك وأغمار الشباب فهم أهل الصبوة إلی الشهوات. (راغب اصفهانی، 1420: 2/351) 3-5- ترجيح اصيل‌زادگان بر فرومايگان انتخاب افراد با خانواده: قيل: ما الذی ينبغی للملك أن يصنعه حتی يعم صلاحه أهل مملكته؟ قال: يولی خيار أهل مملكته. (ابن مسكويه، بی‌تا: 42، جواب كسری قباد به پادشاه روم) اردشير: أوحش الأشياء عند الملوك، رأس صار ذنباً، وذنب صار رأساً. (ثعالبی، 2003: ثمار...، 165) و (ثعالبی، 2003: التمثيل، 98) قيصر روم در ميان سؤال‌هايی كه از كسری كرده، پرسيده است: حكومت شما به چه چيزی دوام يافت؟ كسری در پاسخ نوشته است: با شش چيز: ... واستخدمنا ذوی العقول، وولينا ذوی الأصول. (طرطوشی، 1990: 536): ... عاقلان را به كار گرفتيم و افراد ریشه‌دار را به کار گمارديم. 3-6- عدالت قاضي قاضی ستمگر مخالف عد الت است و با وجود ستم در قضاوت، اميدی به اصلاح امور نمی‌رود: أنوشروان: ما عدل من جارت قضاته، ولا صلح من فسدت كفاءته. (زمخشری، 1412: 5/184): حاکمی که قاضی‌هايش ستم کنند، عادل نيست و حاکمی که شايستگی ندارد، اصلاح نمی‌شود. بزرگمهر گفته است: لا ينبغی للعاقل أن ينزل بلداً ليس فيه خمسة: قاضٍ عدل... (ابن الجوزی، 1412: 2/137) 3-7- حذف كارگزاران نادان افراد نادان مايه بدبختی و ذلت هستند و بايد از مراکز قدرت دور باشند: وينبغی للسلطان ألا يسلط علی الناس جهالهم، فان الجهالة قائد الضلالة والضلالة قائد البلاء والفتنة، الدمار والهلكة. (ابن مسكويه، بی‌تا: 46) 3-8- ميانه‌روی در ميزان حقوق سپاهيان در بخشش به سپاهيان نيز حدّ ميانه لازم است رعايت شود، نه آنقدر فقير که خوار و ذليل شوند و نه آنقدر در رفاه که دچار سرکشی شوند: وقال أبرويز: لا توسعن علی جندك فيستغنوا عنك، ولا تضيقن عليهم فيضجوا منك، أعطهم عطاء قصدا، وامنعهم منعاً جميلاً، ووسع علی قومك فی الرجاء، ولا توسع عليهم فی العطاء... (راغب اصفهانی، 1420: 1/210) (ابن حمدون، 1983: 1/291) (طرطوشی، 1990: 366) (ابن طقطقی، 1894: 79) و (آبی، 1990: 7/69) و (ابن عبد ربه، 1999: 1/28): لشکريانت را در رفاه بسيار قرار نده زيرا از تو بی‌نياز می‌شوند و آنها را در تنگنا قرار مده که از تو بيزار می‌شوند، به آنها در حد ميانه ببخش و از دادن (مال زيادي) به آنها خودداری کن و اميد مردمت را افزايش ده نه بخشش به آنها را. 3-9- عمل به يقين و ظاهر نه ظن و گمان انوشروان: ما به يقين عمل می‌کنيم: ورفع إليه (أنوشروان) أن فی بطانة الملك جماعة قد فسدت نياتهم وهم غير مأمونين علی الملك، فوقع: نحن نملك الأجساد لا النيات، ونحكم بالعدل لا بالرضی، ونفحص عن الأعمال لا عن الأسرار. (زمخشری، 1412: 3/389) (طرطوشی، 1990: 354) 4- فرهنگ‌سازی برای مبارزه با ستم 4-1- تذکر و تنبيه به ناپايداری دنيا از تفاوت‌های پادشاهان با مردم عادی تأمل در بی‌ثباتی دنياست: قيل: فهل للملوك عبرة فی أنفسهم ليست للسوقة؟ قال: نعم! التفكر فی سرعة انقضاء دولتهم وقصر أعمارهم وافراط رغبتهم فی الأوزار. (ابن مسكويه، بی‌تا: 60) 4-2- فرار از شاهان ستمگر در فرهنگ باستانی ايران چهره ستمگر زشت است و بايد از او فرار کرد: ای الناس أحق بالاتقاء؟ قال: السلطان الغشوم والعدو القوی والصديق المخادع. (ابن مسكويه، بی‌تا: 60): چه کسانی سزاوار دوری هستند؟ پادشاه ستمگر، دشمن قوی و دوست فريبکار. من أسوأ عهدا؟ قلت السلطان السفيه الغشوم (ابن مسكويه، بی‌تا: 34): رفتار چه کسی بدتر است؟ گفتم: پادشاه ستمگر نادان. تحمل پادشاه سنگدل از هر چيزی سخت‌تر است: قال: أی الاشياء أجفی واصعب؟ قلت: السلطان العاتب ذو القلب القاسي. (ابن مسكويه، بی‌تا: 36): چه چيزی ظالمانه‌تر و سخت تر است؟ گفتم: حاکم سرزنشگری که قلبی بی رحم دارد. 4-3- ستم، موجب سقوط حکومت‌ها اردشير، شاه عادل را رستگار و ستمگر را در معرض نابودی می‌داند: اردشير: العادل فائز، والمعتسف علی سبيل الهلكة. (ابن منقذ، 1354: 439): پادشاه عادل پيروز و شاه ستمگر در معرض هلاکت است. 4-4- ستم، موجب ويراني آبادی با ستم ممکن نيست: بر انگشتر انوشروان نوشته شده بود: لا يكون العمران حيث يجور السلطان. (زمخشری، 1412: 3/310) و (آبی، 1990: 7/69): در جايی كه پادشاه ستم می‌كند، آبادی وجود ندارد. وقول انوشروان مثل الذی يعمر خزائنه بأموال رعيته كمثل من يطين سطح بيته بالتراب الذی يقتلعه من أساسه. (ثعالبی، بی‌تا: 57) و (زمخشری، 1412: 3/311) و (ثعالبی، 2003: 99): پادشاهی كه خزانه خود را با اموال مردم آباد می‌كند، مثل كسی است كه بام خانه‌اش را با خاكی اندود می‌كند كه آن را از بن و پی خانه‌اش كنده است . (نك: دباشی، 1370: 94) 4-5- ستم موجب بلا، مصيبت و خشکسالي ايرانيان معتقد بودند که بلا در اثر ستم نازل می‌شود: اذا لم يكن العدل غالبا علی الجور، لم يزل تحدث ألوان البلاء والآفات. (ابن مسكويه، بی‌تا: 15): وقتی عدالت غالب بر ستم نباشد، همواره انواع بلا و مصيبت نازل می‌شود. همچنين هيچ چيز را مانند ستم موجب از دست رفتن نعمت نمی‌دانستند: از پند‌های ايراني: ليس شيء لتغيير نعمة وتعجيل نقمة أقرب من الاقامة علی الظلم. (ابن مسكويه، بی‌تا: 15): هيچ چيز مانند ظلم نعمت را تغيير نمی‌دهد و بلا را نازل نمی‌كند. راغب اصفهانی، (1420: 1 /207) از گفتگوی پرويز با زنی که ميزبان اوست داستانی را نقل کرده که نتيجه آن اين است که اگر نيت و قصد شاه بد باشد نعمت از دست می‌رود. برای اطلاع از اين داستان (نک: واعظ کاشفی، بی‌تا: 44)، (راوندی، 1333: 76) و کتاب وفيات الاعيان (1977: 5/285-286) 4-6- ستم، عامل نافرمانی مردم نياكان ايرانی ما به فراست دريافته بودند كه عاقبت ستم به مردم، شورش و نافرمانی است: أردشير: إذا رغب الملك عن العدل، رغبت الرعية عن الطاعة. (زمخشری، 1412: 3/393) (ماوردی، 1407: 117), (قيروانی، 1372: 1/224) و (ثعالبی، 2003: 98) و (ثعالبی، 2003: ثمار...، 165): اگر شاه از عدالت رو بگرداند مردم از اطاعت دوری می‌کنند. 5- شيوه‌های گسترش و ترويج عدالت 5-1- عدالت بهتر از برکت و نعمت اردشير عدالت را برتر از حاصلخيزی می‌داند: عدل السلطان خير من خصب الزمان. (ثعالبی، بی‌تا: 51) و (آبی، 1985: 4/236): عدالت شاهان بهتر از حاصلخيزی است. بزرگمهر شاه عادل و مهربان را شايسته‌ترين فرد برای انس و دوستی می‌داند: قال: أی الأشياء أحق أن يستأنس اليه؟ قلت: السلطان ذو الرحمة والعدل. (ابن مسكويه، بی‌تا: 35) اردشير: سلطان عادل خير من مطر وابل. (ثعالبی، بی‌تا: 51): پادشاه عادل بهتر از باران فراوان است. حكيمان ايراني: قد جربنا الملوك، فإذا ملكنا السمح الجواد جادت علينا السماء والأرض، وإذا ملكنا البخيل بخلت علينا السماء والأرض. (توحيدی، 1417: 350): ما پادشاهان را آزموده‌ايم، هنگامی كه پادشاه ما سخاوتمند باشد آسمان و زمين بر ما سخاوت می‌كند و اگر پادشاه ما بخيل باشد، آسمان و زمين بر ما بخل می‌ورزد. 5-2- عدالت، نگهبان حکومت، دوام حکومت در گرو عدل ايرانيان قديم بر اين باور بودند كه حكومت بدون عدالت برپا نمی‌ماند، در عهد اردشير آمده است: لا ملك إلا برجال، ولا رجال إلا بمال، ولا مال إلا بعمارة، ولا عمارة إلا بعدل. (قرطبی، بی‌تا: 1/ 324) (ثعالبی، 2003: ثمار...، 165) و (زمخشری، 1412: 3/393) و (ثعالبی، 2003: 98) (آبی، 1985: 4/233): حكومت بدون مردم، مردم بدون مال، مال بدون آبادانی و آبادانی بدون عدالت ممكن نيست. اردشير عدالت را حصار محکم حکومت می‌داند: وكان أردشير يقول: يجب علی الملك أن يكون فائض العدل، فإن فی العدل جماع الخير، وهو الحصن الحصين من زوال الملك وتخرِمه، إن أول مخايل الِإدبار فی الملك ذهاب العدل منه. (مسعودی، 1404: 1/268): اردشير می‌گفت: شاه بايد سرشار از عدالت باشد، زيرا عدالت جامع خير و نيکی است و دژی محکم در برابر نابودی کشور است اولين نشانه بدبختی در کشور، رخت بربستن عدالت است. بهرام عدالت را بهترين وسيله حفظ حكومت می‌داند: بهرام بن نرسي: أبلغ الأشياء فی تشييد المملكة تدبيرها بالعدل وحفظها بالقوة؛ وكان يقول ينبغی علی الملك أن ينبغی بملك رعيته كعنايته بملكه. (ثعالبی، بی‌تا: 53) (زمخشری، 1412: 5/183): مؤثرترين عامل در پايداری حکومت، اداره‌ی آن بـا عـدالت و نگهداری آن بـا قـدرت است. همچنين مي‌گفت: شايسته است که شاه آن‌گونه به اموال مردمش نگاه کند که به اموال خود نگاه می‌کند. و از ديدگاه انوشروان، عدالت برای کشور به منزله‌ی حصاری است که هرگز آسيب نمي‌بيند: وقال أنوشروان: حصن المملكة بالعدل فهو سور لا يغرقه ماء، ولا تحرقه نار، ولا يهدمه منجنيق. (راغب اصفهانی، 1420: 1/214): امنيت کشور با عدالت است، عدالت ديواری است که غرق در هيچ آبی نمی‌شود، هيچ آتشی آن را نمی‌سوزاند و هيچ منجنيقی آن را خراب نمی‌کند. مؤلف کتاب تحفة الترک نوشته است: انوشروان به بزرگمهر گفت: برايم گنبدی بساز و بر آن کلماتی را بنويس که از آن برای دوام حکومت استفاده کنم، بزرگمهر گنبد را ساخت و در حاشيه آن نوشت: ... والرعية عبيد يستعبدهم العدل، والعدل مألوف، به قوام العالم. (طرطوسی، بی‌تا: 1/92): عدالت مردم را بنده می‌کند و عدالت چيزی آشناست که قوام هستی به آن است. 5-3- اصلاح مردم در سايه عدالت کسری گفته است: پادشاهان ايرانی بر چهار ويژگی اتفاق‌نظر دارند: اينکه جز با اشتها غذا خورده نشود و زن جز به همسرش به کسی نگاه نکند و حکومت را چيزی جز اطاعت مردم اصلاح نمی‌کند و مردم جز با عدالت با چيزی ديگر اصلاح نمی‌شوند و شايسته‌ترين مردم به اجرای عدالت پادشاهانند که با عدالت آنها ديگران عادل می‌شوند يعنی همان کسانی که وقتی سخن می‌گويند و يا اقدام می‌کنند قابل اجراست. وقال كسري: اتفقت ملوك العجم علی أربع خصال: أن الطعام لا يؤكل إلا شهوة، والمرأة لا تنظر إلا إلی زوجها، والملك لا يصلحه إلا الطاعة، والرعية لا يصلحها إلا العدل. وأحق الناس بإجبار نفسه علی العدل الملوك الذين بعدلهم يعدل من دونهم، والذين إذا قالوا أو فعلوا كان نافذاً غير مردود. (طرطوشی، 1990: 173) اصلاح امور در گرو عدالت: وفی هذا العهد: واعلم أن قوام أمرك بدرور الخراج، ودرور الخراج بعمارة البلاد، وبلوغ الغاية فی ذلك باستصلاح أهله بالعدل عليهم، (آبی، 1990: 7/82) نقش انگشتر انوشروان عدالت بوده است: كان أنوشروان أربع خواتيم: فخاتم للخراج نقشه: العدل وخاتم للضياع نقشه: العمارة، وخاتم للمعونة نقشه: الأناة، وخاتم للبريد نقشه: الوحی، وما نحن من هذا فی شيء. (توحيدی، بی‌تا: 3/325) و (آبی، 1990: 5/124) 5-4- عدالت، موجب آبادانی و عمران ايرانيان قديم بر اين باور بودند كه آبادانی بدون عدالت ممكن نيست، در عهد اردشير آمده است: لا ملك إلا برجال، ولا رجال إلا بمال، ولا مال إلا بعمارة، ولا عمارة إلا بعدل. (قرطبی، بی‌تا: 1/324) و (ثعالبی، 2003: ثمار...، 165) و (زمخشری، 1412: 3/393) و (ثعالبی، 2003: 98) و (آبی، 1985: 4/233): حكومت بدون مردم، مردم بدون مال، مال بدون آبادانی و آبادانی بدون عدالت ممكن نيست. نتیجه چنانکه ملاحظه شد، چهره‌ی عدالت‌خواهانه‌ی ایرانیان در منابع عربی، بسیار روشن‌تر و زیباتر از آن چیزی است که در ذهن و تصور ما ایرانیان است، سؤال اساسی این است: آیا فضل و کمالی را که بیگانگان و رقیبان تاریخی ما ایرانیان، به آن شهادت می‌دهند، دروغ بپنداریم؟ آیا براستی این چهره زیبای ایرانیان بزک کرده شعوبیان است و در زیر این رنگ و لعاب ظاهری باید معتقد به صورتی زشت و کریه باشیم؟ آیا جای آن ندارد که در نوع نگرش به آیین و روش پیشینیان خود تجدیدنظر کرده، با زاویه‌ای جدید به این پدیده نگاه کنیم؟ آیا برخی محققان و صاحب‌نظران، در قضاوت‌های خود در حق نیاکان ما کم لطفی و یا ستم نکرده‌اند؟ ممکن است بگوییم ستایش دروغ از عدالت شاهان ایرانی، با انگیزه‌ی تشویق حاکمان وقت به عدالت صورت گرفته است، در این صورت این سؤال مطرح می‌شود که از میان همه‌ی شاهان و حاکمان ملل مختلف و حتی اولیا و انبیا، چه عاملی موجب شده که این دروغ‌ها را به شاهان ایرانی نسبت دهند؟ اینها سؤال‌هایی است که لازم است در تحقیق دیگری به آن پرداخته شود. در منابع عربی چهره‌ی عدالت‌خواهی و ستم‌ستیزی ایرانیان بسیار روشن و گاه حیرت‌آور و اغراق‌آمیز است، آنچه در این منابع جای تردید ندارد، وجود اخبار و گزارش‌هایی در این خصوص است که نظیر آن را در فرهنگ دیگر ملل، به سختی می‌توان یافت، به گونه‌ای که با تأمل در آنها می‌توان عدالت‌خواهی را از شاخصه‌ها و بارزترین ویژگی‌های ایرانیان قبل از اسلام دانست.

( ادامه مطلب )

گمان می‌کنم مهم‌ترین مسئله در گاهان (گات‌ها، سرودهای اشوزرتشت) رودررویی راستی و دروغ است. زرتشت برای این دو، کلیدواژه‌های «اشه» و «دروج» را به کار می‌برد. در برابر آن، چیزی قرار می‌گیرد که دروغ نامیده می‌شود. دروغ، آسیب و زیان است و سخن نادرست و گمراه‌کننده. بنابراین، کسی که دروغ می‌گوید،‌ هنجار هستی را برهم می‌زند و آشوب و زیان پدید می‌آورد. در آیین مهرپرستی نیز پدیده‌ای به نام « مهر دروج» داریم که همان پیمان‌شکنی است.

( ادامه مطلب )

ایران آشناترین نامی است که خواننده «شاهنامه» با آن روبرو می‌شود و بیش از هشتصد بار در سراسر شاهنامه تکرار شده است. این نام در شاهنامه به کجا اطلاق شده است؟ به یقین خوانندگان دقیق شاهنامه به ابهامی که از نظر جغرافیایی در کاربرد این واژه هست، توجه کرده و از خود پرسیده‌اند: ایران در شاهنامه با چه مرزهایی مشخص می‌شود؟ این ابهام در وهله نخست از آنجاست که در شاهنامه مانند دیگر حماسه‌های طبیعی و ملی زمان و مکان را ارج و اهمیتی نیست.

( ادامه مطلب )

بیش از یک هزاره از آفرینش شاهنامه به وسیله شاعر جاودانه ایران، فردوسى مى گذرد؛ مردى که از یک ‏سو گنجینه‏اى از رهاورد هاى ارزنده، ولى ازیادرفته نیاکان ما را از لابلاى قرون و اعصار برآورد و به مردم خویش هدیه داد و از سویى دیگر فرهنگ گذشته پرفراز و نشیب ملت خویش را به عنوان وسیله‏اى تردیدناپذیر، در بقا و دوام آب و خاک پاک وطن به کار گرفت و با صرف جان و جوانى خود، داستان راستیها و منشهاى نیک نسلهاى برآمده از طوفان را آن‏چنان سرود که در هر گوشى نغمه‏اى و در هر دلى تأثیرى از زمزمه و احساس عمیق خود بر جاى نهاد. او در دهها سده پرتشویش، نیاکان ما را در مکتب‏خانه افتخارآفرین خویش نشاند و درسهاى زندگى شخصى و اجتماعى را به آنان آموخت.

( ادامه مطلب )

ایرانیان باستان به پندهایی پایبند بودند که آنها را به منزله دستورالعملی در دسترس و تذکری دائمی برای دست یافتن به زندگی بهتر و مبارزه با انواع مصائب اجتماعی به کار می­بردند، به این سبب، همگان موظف به آگاهی و اطاعت از آنها بودند.

( ادامه مطلب )

سفرنامه‌ها یكی از اصلی‌ترین منابع مستند تحقیق در جهانگردی و پژوهش‌های تاریخی به شمار می‌روند. در بین جهانگردان و سیاحان خارجی كه از میهن عزیزمان دیدن كرده‌اند و تجربیات و خاطرات خود را در قالب سفرنامه به رشته تحریر در آورده‌اند، فرانسویان سفرنامه‌نویس از جایگاه ویژه و برجسته‌یی در روایت تاریخ در 400 سال گذشته برخوردار بوده‌اند و شرح جامعی از جاذبه‌های غنی كشور به یادگار گذاشته‌اند.

( ادامه مطلب )

شاهنامه، اثر سترگ حكیم‌ابوالقاسم فردوسی طوسی بی‌گمان شاهكاری عظیم و اعجاب انگیز است. این اثر گرچه به ظاهر روایت زندگی و دوران پادشاهان و پهلوانان كهن و اساطیری ایران را در بر می‌گیرد، اما در باطن این اثر گرانقدر دریایی از معارف، حكمت‌ها و ارزشهای عالی نهفته است. و بی‌تردید آنچه این اثر بی‌بدیل را از یك كتاب صرفاً حماسی جدا می‌كند، همین روح معنا و نگاه ژرف سراینده آن به هستی و جهان پیرامون خویش است و به همین اعتبار است كه عنوان«حكیم» را به حق برازنده فردوسی می‌دانیم.

( ادامه مطلب )

وقتی در سال 420 هجری قمری سلطان محمود غزنوی به ری لشکر کشید تا این شهر مهم را چنان‌که آرزو داشت، به قلمرو غزنویان ضمیمه کند، پس از فتح شهر، به مجدالدوله- حاکم تسلیم‌شده آل‌بویه ـ که اتفاقا به کتاب و مطالعه علاقه‌مند بود،

( ادامه مطلب )

یکی از کارکردهای جالب شاهنامه این است که احتمالا برای نخستین بار در تاریخ، یک مجموعه حماسی در خدمت دانش زبانشناسی قرار می گیرد و این کاملا برعکس سنت های زبانشناسی جهان است. رابطه معکوس حماسه و زبان دانش زبانشناسی در جهان باستان، مدیون نگرانی های بشر از فراموش شدن حماسه های ادبی و دینی بوده است. به زبان دیگر، ملت های کهن، برای حفظ ادبیات حماسی یا باورهای دینی خود، دست به مطالعه زبانشناسی می زدند.

( ادامه مطلب )

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: