آفریقا 9
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 17 شهریور 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/79/آفریقا-9
جمعه 3 اردیبهشت 1400
پيش از رواج تدخين و اسباب دودكشی، بسياری از مردم از «نشوق» يا «انفيه» استفاده میكردند. نشوق و انفيه گياهان خوشبو و نشأه آوری بودند كه مردم آنها رابرای كيف و سرخوشی به بينی میكشيدند يا در دهان میگذاشتند و میجويدند. اين گياهان را در قوطيهايی كه به آن «انفيهدان» میگفتند، میريختند و پيوسته با خود همراه داشتند. پس از آشنايی مسلمانان با گياه توتون و تنباكو و دود كردن آن در اوايل سدۀ 11ق، رفته رفته اسباب دود كردن توتون و تنباكو نيز ميان آنان متداول شد. رايجترين اسباب تدخين توتون و تنباكو در سرزمينهای اسلامی چپق و قليان بود.
چپق چوبی گرد و دراز و ميان تهی به اندازۀ يك چارك تا دومتر با سركی چوبی يا سفالی است. توتون را در سر چپق میريزند و آتش میزنند و میكشند. اين ابزار دودكشی نخستين بار در آغاز سدۀ 11ق، در كشور عثمانی معمول شد و در همين سالها نيز از آنجا به ايران آمد (نك: كسروی، 8 - 9، 14-16). به نوشتۀ تاورنيه، سياح فرانسوی، شاه صفی (سل 1038-1052ق) چپق میكشيد و پسر حكمران قم چپقدار او بود و در حضر و سفر چپقش را با توتون چاق میكرد و به دستش میداد (ص 71). الئاريوس كه در 1056ق، زمان سلطنت شاه عباس دوم به ايران آمده، از رسم دود كردن توتون با چپق در ميان ايرانيان ياد میكند و مینويسد كه اين گياه در بابِل (بغداد) و كردستان كشت میشود (ص 273). درگذشته، كشيدن چپق عادت عمومی مردم در تركيۀ عثمانی و ايران شده بود و مردم از هر قشر و گروه، توانگر و فقير چپق میكشيدند. چپقكشی در سدۀ 11ق در ميان عثمانيان چنان عموميت يافته بود كه به روايت تاريخ يغما، سلطان مراد چهارم (جلوس: 1033ق) آن را منع كرد و در پی آن، در 1043ق چند هزار تن از مردم چپق كش را كشت (نك: كسروی، 9؛ پورداود، «تنباكو...»، 198). در ايران نيز، شاه عباس اول و شاه صفی هرگاه كه مقتضی میديدند، مردم را از دود كردن چپق باز میداشتند (نك: فلسفی، 2/ 280؛ تاورنيه،538).چپقهاینفيس را از چوبآبنوس و عنابيا توتو انجيرمیساختند و آنها را تراش میدادند و روی آنها نگينهای ياقوت و فيروزه مینشاندند. چپقهای معمولی را از چوب گيلاس و آلبالو میساختند. چوب چپقهای نقرهای قلمزده يا كندهكاری شده و چوب چپقهای فولادی طلا يا نقره كوب و چوب چپقهای خاتم كاری و منبت كاری شده نيز ميان برخی از مردم مرفه شهری به كار میرفت (نك: سمسار، 24- 25). سرچپق چپقهای نفيس را بيشتر از چوب نازك كاری شده يا از چينی عكسدار انتخاب میكردند. كاربرد چپق در دورۀ صفوی چنان فراگير شده بود كه به گفتۀ شاردن در اصفهان بازاری به «بازار چپق سازان» اختصاص داشت (7/ 139). چوب چپق مجالس اشراف بسيار بلند بود و به دو متر میرسيد. سرك اينگونه چپقها هم چند برابر سر چپقهای معمولی بود. در مجالس ميهمانی، چپق چاق كن، چپق مجلسی را میآورد و سر چپق را در يك سينی میگذاشت و سر ديگر، يعنی دهانی چوب چپق را به دست ارباب يا ميهمان میداد. سپس توتون در سر چپق میريخت و رويش زغال افروخته میگذاشت تا بكشند. چپق مجلسی دهان به دهان در ميان ميهمانان مجلس، به ترتيب شأن و مقام يا سن و سال میگشت. نخستين پك و آخرين پك را ارباب يا بزرگ مجلس به چپق میزد. پس از آن ميهمانان میتوانستند چپقهای خود را روشن كنند و بكشند (شهری، تاريخ اجتماعی...، 6/ 445-446). چپقهای مردم عادی بيشتر ساده و معمولی، و دسته چپقهای آنان معمولاً چوبی و سر چپقها سفالی بود. بهترين سرچپقهای سفالين نقش و نگاردار راسفالگرانهمدانمیساختند. چپقچاروادارها،خركچيها، ساربانها و عملهها سرۀ چوبی درشت و زمخت داشت و در برابر ضربه مقاوم بود و زود نمیشكست. لوطيها و يكه بزنها و داش مشديها، سرچپق چينی به كار میبردند. دو سر چوب چپق را يك ورقه نوار طلا يا نقره میگرفتند و روی آن را نگين مینشاندند. زنجيری طلا يا نقره هم بر گلوی سرۀ چپق میبستند و سيخكی نقرهای برای باز كردن سوراخ سر چپق از آن میآويختند. جام هر كارهای هم داشتند كه خاكستر چپق را در آن میريختند (همان، 2/ 183، 6/ 442-443، 446). كيسۀ چپق يا كيسۀ توتون چپق كشها از چرم يا پارچه دوخته شده بود. كيسۀ توتونهای چرمی را از پوست بز دباغی شده (تيماج) يا پوست ميش دباغی شده (ميشن) میدوختند و روی آنها را معمولاً خامه دوزی يا مليلهدوزیمیكردند و گلميخهایطلايیيا نقرهایبهآنها میدوختند (همان، 2/ 183). كيسۀ چپقهای پارچهای را معمولاً از مخمل يا شال گلدوزی و سوزن كاری شده درست میكردند. برخی كيسه چپقها هم قالی بافت بود. چپق كشها به هنگام بيرون رفتن از خانه، يا رفتن به سفر، چپق و كيسۀ توتونشان را در پر شال كمرشان میزدند يا در «چنته» میگذاشتند و از كمر خود میآويختند.
پديد آورندۀ قليان شناخته نشده است. برخی (مثلاً كسروی، 17، 18) ايرانيان را سازندۀ قليان دانسته، و گفتهاند كه قليان از ايران به سرزمينهای مسلمان ترك و عرب راه يافت. پورداود ورود تنباكو را به ايران در سالهای بعد از 920 ق و به دست پرتغاليها و از راه جنوب دانسته است. همو به استناد شعری از اهلی شيرازی (د 942ق) كه در آن به دود كردن تنباكو با قليان اشاره شده، رواج دودكشی با قليان را در نيمۀ نخست سدۀ 10ق در ايران قطعی میداند («تنباكو»، 198، 219؛ نيز نك: فلسفی، 657 - 658). سياحانی كه از دورۀ صفوی به اين سو به ايران سفر كردهاند، به عادت ايرانيان به دود كردن قليان اشاره دارند. تاورنيه در وصف عادت سخت ايرانيان به دود كردن تنباكو و نوشيدنقهوهمینويسد: نخستينچيزیكهخانوادههای ايرانی در سر سفرۀغذا میآورند، قليان است و قهوه (ص 644-645).قليان كشی نخست ميان مردم قشرهای بالای اجتماع و سپس ميان تودۀ مردم رواج يافت و از آن پس اسباب قليان در زمرۀ اسباب خانۀ مردم درآمد. بزرگان و توانگران، قلياندار مرد و زن داشتند تا برای مردان و زنان خانه و ميهمان قليان چاق كنند. تركها و عربها نيز عموماً آداب خاصی در قليان كشی داشتند. قليان و اسباب آن از اثاثيۀ ضرور خانههای آنان شده بود (نك: لوبن، 469). فخرفروشی ايرانيان در قليان كشی، به كوزه و سر قليان يا بادگيرهای نفيس و تزيينی آن بود. عربها و تركها نيز بيشتر به نی پيچ بلند و آراستۀ قليانهای خود فخر میفروختند (نك: دالمانی، 239؛ نجمی، ايران قديم...، 202). يك قليان از چند تكه به نامهای كوزه، ميانه، سر يا سرك، ميلاب، نی يا نی پيچ و بادگير ساخته شده، و به هم آمده است. تكههای قليان را از جنسهای مختلف میساختند: كوزۀ قليان را از نارگيل يا نارگيله (كدوی قليانی)، سفال، شيشه يا بلور، چينی نقشدار يا صورتدار و فلز، بهخصوص نقره و برنج؛ ميانه را معمولاً از چوب با تراشهای گوناگون؛ ميلاب و نی را عموماً از چوب يا نی؛ نی پيچ را از مفتول سيمی بلند بافته با پوست يا پارچه و يا لولۀ لاستيكی پيچش پذير؛ سرك را يا تماماً از سفال يا چينی، يا آتشگير آن را از فلز و پايهاش را از چوب يا سفال لعابدار و يا چينی؛ و بادگير يا كلاهك قليان را هم از مس يا نقرۀ تمام مشبك. در اسباب دود و دم خانۀ بزرگان افزون بر قليانهای ساده و معمولی قليانهای نفيس و گرانبها نيز بود كه در مجالس رسمی و ميهمانيها از آنها استفاده میكردند. اينگونه قليانها، كوزهای نقرهای مليلهكاری و نگين نشان، يا برنجی مطلای پر نقش و نگار و يا چينی عكسی و صورتدار؛ ميانه و سركی از طلا يا نقرۀ فيروزه و ياقوت نشان؛ و بادگيری از طلا يا نقره و يا ورشو داشتند. نمونههايی از اين قليانهای نفيس در موزۀ هنرهای تزيينی و موزۀ مردم شناسی ايران نگهداری میشود (نك: سمسار، 20-24). كوزه قليانهای چينی و بلور در دورۀ قاجار ميان بزرگان و توانگران جامعه طرفدار بسيار داشت. اين كوزه قليانها را از خارج، به خصوص از انگليس، به ايران میآوردند و به بهای گزاف میفروختند. شكوه و جلال مجالس اعيان به عرضۀ قليان با چنين كوزه قليانهايی بود. در توقف كوتاه اميركبير در قم، سفالگران قمی قليانهايی با كوزه و سرك سفالی به حضور او آوردند. امير دستور داد اين قليانها را چاق كردند و به مجلس آوردند. از آن پس «ديگر در هيچ مجلسی قليان بلور تراش انگليس ديده نشد» (اعتماد السلطنه، صدر التواريخ، 225-226). مستوفی به منسوخ شدن قليانهای بلوری در خانوادههای اعيان و به كار افتادن «قليانهای كوزه گلی كه ته آنها را ته قليانی حلبی» میانداختند، اشاره دارد. وی مینويسد: اين قليانها «ميانۀ شيخ رضايی و سر قليان مشكی اصفهان و بادگير مس سفيد كرده» داشتند (1/ 234). قليان در ميان خانوادههای ايرانی چنان جا باز كرده بود كه خراطان و قليان فروشان بازار شهرها در جشنهايی مانند نوروز، دكانهايشان را با اسباب قليان آذين میبستند. گفتهاند كه خراطها جبهۀ دكان خود را با ميانۀ قليان تزيين میكردند و «از طاق بازار هم زنجيری» میآويختند و به آن دايرهای میبستند و دور دايره را «اقسام ميانه قليان با تراشهای مختلف، از سروی و شيخ رضايی و كردی و مازندرانی نصب میكردند». دكاندارهايی هم كه كوزه و سر قليان و بادگير میفروختند، آنها را زرورق میچسباندند و در برابر ديد مردم میگذاشتند (همو، 1/ 354). از اسباب ديگر قليان بايد چهار پايۀ زير قليان، سينی زير قليان، منقل، انبر، آتشگردان، جام زغال، و كيسه يا كيف تنباكو را نام برد. سنگ چخماق و فولاد آتش زنه، پيش از ساختن كبريت و فندك، از اسباب آشپزخانه و قليان و چپق بود. سنگ چخماق را بر يك قطعه فولاد میكشيدند، تا اخگری از سنگ بر جهد و پنبه يا فتيله و كهنهای را بگيراند و از آتش آن زغال قليان را بيفروزند.
با ورود سيگار به ايران، احتمالاً در نيمۀ دوم سدۀ 13ق، و رواج سيگار پيچی و سيگار كشی ميان مردم ايران، كم كم ابزار ساده و اندك اين نوع دودكشی نيز پديد آمد و در زمرۀ اسباب دود و دم و اسباب خانه جای گرفت. در آغاز، به طوری كه كسروی میگويد، اعيان و بازرگانان رسم سيگار كشی را خوار میشمردند و سيگار كشی ميان تودۀ مردم، به خصوص جوانان و روستاييان رواج داشت. به تدريج سيگار بر چپق و قليان پيشی گرفت و در ميان همۀ گروهها و طبقات از جمله بزرگان و اعيان جا باز كرد (ص 24- 25). چوب سيگار، قوطی سيگار يا جعبۀ سيگار، زير سيگاری يا جاسيگاری، و جای كبريت از اسباب سيگار است. چوب سيگارها را كوتاه و بلند و از چوب و سنگ مرمر و يشم و صدف دريايی میتراشيدند. برخی چوب سيگارها ساده و برخی ديگر كندهكاری و تزيين شده بود. گاهی حلقهای ورشو يا نقره يا برنج نيز بر سر و ته چوب سيگارهای چوبی میانداختند. توانگران از چوب سيگارهای نقرهای مليلهكاری و خاتم كاری شده - كه آنها را استادان هنرمند اصفهانی ساخته بودند - برای دود كردن سيگار استفاده میكردند. قوطی سيگار يا جعبه سيگار دو گونه بود: جيبی و مجلسی. قوطی سيگارهای جيبی را از برنج، ورشو و نقره، و مجلسی را از چوب ساده يا چوب خاتمكاری و منبتكاری شده و نيز از سنگ و نقره و طلا میساختند. چوب سيگارهای سنگی را تراشهايی زيبا و هنرمندانه میدادند و چوب سيگارهای نقرهای را مليلهكاری میكردند و سری كهربا بر آنها میگذاشتند. نمونههايی از چوب سيگارهای تراشدار سنگی و چوب سيگارهای نقرهای تزيين شده در موزۀ هنرهای تزيينی نگهداری میشود (نك: سمسار 24- 25). قوطی سيگارها معمولاً مستطيل شكل، و عرض آنها به اندازۀ قد سيگار بود. كسانی كه سيگار را خود میپيچيدند، همواره يك قوطی توتون و كاغذ مخصوص سيگار پيچی همراه داشتند. زير سيگاری يا جاسيگاری را معمولاً از جنس نسوز چون سفال، فلز يا شيشه، و جاكبريتی را از چوب و خاتم میساختند.
آدميت، فريدون، امير كبير و ايران، تهران، 1354ش؛ آل علی، نورالدين، اسلام در غرب، تهران، 1370ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، تهران، 1335-1336ش؛ ابن بطلان، مختار، تقويم الصحة، ترجمۀ فارسی، به كوشش غلامحسين يوسفی، تهران، 1350ش؛ ابن بطوطه، محمد، رحلة، به كوشش محمد عبدالمنعم، بيروت، 1987م؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الكبری، بيروت، 1960م؛ ابن شهر آشوب، محمد، مناقب، قم، انتشارات علامه؛ ابوالحجاج بلوی، يوسف، الف باء، به كوشش مصطفی وهبی، قاهره، 1287ق؛ ابوعلم، توفيق، فاطمة زهرا (س)، ترجمۀ علی اكبر صادقی، تهران، 1364ش؛ اصطخری، ابراهيم، مسالك و ممالك، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1347ش؛ اعتماد السلطنه، محمدحسن، صدر التواريخ، به كوشش محمد مشيری، تهران، 1349ش؛ همو، المآثر و الآثار، چهل سال تاريخ ايران، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1363ش؛ افشاری، مهران، «جوانمردی پيشهوران»، چيستا، تهران، 1369ش، شم 8؛ الئاريوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363ش؛ اوحدی بليانی، محمد، سرمة سليمانی، به كوشش محمود مدبری، تهران، 1364ش؛ باستانی پاريزی، ابراهيم، از پاريز تا پاريس، تهران، 1357ش؛ بخاری، محمد، صحيح، استانبول، 1982م؛ بروگش، هاينريش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمۀ كردبچه، تهران، 1367ش؛ برهان قاطع، محمد حسين بن خلف تبريزی، به كوشش محمد معين، تهران، 1357ش؛ بيرونی، ابوريحان، صيدنه، ترجمۀ ابوبكر بن علی بن عثمان كاسانی، به كوشش منوچهر ستوده و ايرج افشار، تهران، 1358ش؛ بيهقی، ابوالفضل، تاريخ، به كوشش علی اكبر فياض و قاسم غنی، تهران، 1324ش؛ پاينده، محمود، آيينها و باورداشتهای گيل و ديلم، تهران، 1355ش؛ پورداود، ابراهيم، «تنباكو - توتون»، هرمزد نامه، تهران، 1331ش؛ همو، «خاموش بودن ايرانيان در سرخوان»، آناهيتا، به كوشش مرتضی گرجی، تهران، 1343ش؛ پولاك، ياكوب ادوارد، سفرنامة ايران و ايرانيان، ترجمۀ كيكاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ پيرنيا، محمد كريم، «بادگير و خيشخان»، باستان شناسی و هنر ايران، تهران، 1348ش، شم 4؛ همو، «مردم واری در معماری ايران»، معماری ايران، به كوشش آسيه جوادی، تهران، 1363ش، ج1؛ تاريخ صنعت و اختراع، مبانی تمدن صنعتی، به كوشش موريس دوما، ترجمۀ عبدالله اردكانی، تهران، 1362ش؛ تذكرة الملوك، به كوشش محمد دبيرسياقی، تهران، 1332ش؛ توحيدی، فائق و علی محمد خليليان، «بهبهان گنجينۀ ارجان»، شهرهای ايران، به كوشش يوسف كيانی، تهران، 1366ش؛ ثعالبی، عبدالملك، لطائف المعارف، ترجمۀ علیاكبر شهابی، مشهد، 1368ش؛ جهشياری، محمد، الوزراء و الكتاب، ترجمۀ ابوالفضل طباطبايی، تهران، 1348ش؛ حتی، فيليپ خليل، تاريخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده، تهران، 1366ش؛ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ حسن، حسن ابراهيم، تاريخ سياسی اسلام، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده، تهران، 1356-1357ش؛ حميری قمی، عبدالله، قرب الاسناد، تهران، مكتبۀ نينوی الحديثه؛ دالمانی، هانری رنه، سفرنامه از خراسان تا بختياری، ترجمۀ فرهوشی، تهران، 1335ش؛ دلاواله، پيترو، سفرنامه، ترجمۀ شعاعالدين شفا، تهران، 1348ش؛ دوبد، بارون، سفرنامة لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمدحسين آريا، تهران، 1371ش؛ دورانت، ويل، تاريخ تمدن، عصر ايمان، ترجمۀ ابوالقاسم پاينده، تهران، 1343ش؛ دوزی، ر. پ. آ.، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسينعلی هروی، تهران، 1345ش؛ ديگار، ژان پير، فنون كوچ نشينان بختياری، ترجمۀ اصغر كريمی، تهران، 1366ش؛ رايس، كلاراكوليور، زنان ايرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1366ش؛ زيدان، جرجی، المؤلفات الكاملة، تاريخ التمدن الاسلامی، بيروت، 1984م؛ سجزی، محمود، مهذب الاسماء، به كوشش محمدحسين مصطفوی، تهران، 1364ش؛ سفرنامة ماركوپولو، ترجمۀ منصور سجادی و آنجلادی جوانی رومانو، تهران، 1363ش؛ سلطان زاده، حسين، «واحدها و محلههای مسكونی در شهرهای ايران»، شهرهای ايران، به كوشش محمديوسف كيانی، تهران، 1368ش؛ سمسار، محمدحسن، «نظری به پيدايش قليان و چپق در ايران»، هنر و مردم، تهران، 1342ش، شم 17؛ شاردن، ژان، سياحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1345-1346ش؛ شهری، جعفر، تاريخ اجتماعی تهران در قرن سيزدهم، تهران، 1368ش؛ همو، تهران قديم، تهران، 1371ش؛ صابی، هلال، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958م؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1363ش؛ طبيب هروی، محمد، بحر الجواهر، تهران، 1288ق؛ علی، امير، تاريخ عرب و اسلام، ترجمۀ فخر داعی گيلانی، تهران، 1320ش؛ عنصرالمعالی، كيكاووس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسين يوسفی، تهران، 1352ش؛ فقيهی، علیاصغر، آل بويه و اوضاع زمان ايشان، رشت، 1357ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس، تهران، علمی؛ كتيرايی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348ش؛ كرزن، جرج ن.، ايران و قضية ايران، ترجمۀ غ. وحيد مازندرانی، تهران، 1362ش؛ كسروی، احمد، تاريخچة چپق و غليان، تهران، 1335ش؛ كلانتر ضرابی، عبدالرحيم، تاريخ كاشان، به كوشش ايرج افشار، تهران، 1356ش؛ لغت نامة دهخدا؛ لوبن، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ محمدتقی فخرداعی گيلانی، تهران، 1334ش؛ لوتی، پير، به سوی اصفهان، ترجمۀ بدرالدين كتابی، اصفهان، نقش جهان؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذكاوتی قراگزلو، تهران، 1362ش؛ محمد بن منور، اسرارالتوحيد، به كوشش محمدرضا شفيعی كدكنی، تهران، 1366ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1360ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسيم، به كوشش دخويه، ليدن، 1906م؛ مناظر احسن، محمد، زندگی اجتماعی در حكومت عباسيان، ترجمۀ مسعود رجبنيا، تهران، 1369ش؛ ميدانی، احمد، السامی فی الاسامی، تهران، 1345ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، به كوشش محمد دبيرسياقی، تهران، 1335ش؛ نجمی، ناصر، ايران قديم، تهران قديم، تهران، 1362ش؛ همو، دارالخلافة تهران، تهران، 1356ش؛ نويری، احمد، نهاية الارب، قاهره، وزارۀ الثقافه؛ نيرنوری، حميد، سهم ايران در تمدن جهان، تهران، 1345ش؛ ورتايم، جان، «فلزكاری»، سيری در صنايع دستی ايران، به كوشش گ. گلاك، تهران، 1355ش؛ ويت، گاستون، قاهره: شهر هنر و تجارت، ترجمۀ محمود محمودی، تهران، 1351ش؛ ويلز، ايران در يك قرن پيش، ترجمۀ غلامحسين قراگزلو، تهران، 1368ش؛ يعقوبی، احمد، تاريخ، نجف، 1358ق؛ نيز:
Chardin, J., Voyages, Paris, 1811; EI 2 ; Encyclopedia of World Art, New York , 1961; Hitti , Ph. K., History of the Arabs, London, 1970 ; K O hnel, E., Islamic Art and Architecture, tr. K. Watson, New York, 1966; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Mazah E ri, A., La vie quotidienne desMusulmans au moyen & ge, Paris, 1951; Mez, A., The Renaissance of Islam, tr. S. Khuda Bakhsh & D. S. Margoliouth, Lahore, 1978; Pope, A. U., A Survey of Persian Art, Tehran etc., 1967; Tavernier, J., Les six voyages, Paris, 1676. علی بلوكباشی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید