زبیدی، ابوعبدالله محمد بن یحیی قرشی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 9 آذر 1403
https://cgie.org.ir/fa/article/274127/زبیدی،-ابوعبدالله-محمد-بن-یحیی-قرشی
شنبه 24 آذر 1403
چاپ نشده
26
زَبیدی، ابوعبدالله محمد بن یحیى قرشی (د 555 ق/ 1160 م)، ادیب، نحوی و واعظ عصر عباسی. ازآنجاکه هیچیک از منابع اشارهای به سلسلهنسب او تا اجداد قریشیاش نکردهاند، نمیدانیم آیا نسبت «قرشی» او قبیلۀ قریش است یا وجه دیگری دارد. منابعْ تاریخ تولد او را 460 ق/ 1068 م (قرشی، 2/ 142؛ ابنقطلوبغا، 67؛ ذهبی، سیر ... ،20/ 317)، و 480 ق/ 1087 م (سبط ابنجوزی، 8(1)/ 235؛ ابنکثیر، 12/ 243) آوردهاند که با توجه به حوادث زنـدگی وی، تـاریخ دوم درستتر مینمـاید (نک : دنبـالۀ مقاله). او در زَبید یمن (سمعانی، 3/ 135؛ یاقوت، بلدان، 2/ 915) زاده شد و بهاحتمال، علوم ابتدایی و معمول آن زمان را همانجا فراگرفت؛ چندانکه در نحو، عروض و ادبیات سرآمد شد (همو، ادبا، 19/ 106؛ صفدی، 5/ 198).تا سال 500 ق/ 1107 م، منابع اطلاعی از زبیدی به دست نمیدهند، ولی بعد از این تاریخ، بهاحتمال در 506 ق، میبینیم که وی در دمشق به وعظ، و بهویژه ارشاد مردم به آیین سالمیه مشغول بوده اسـت (نک : ذهبی، همانجـا، نیز تـاریخ ... ، 15/ 102). سالمیه (ه م)، فرقهای منسوب به محمد بن سالم بود که بیشتر بـه تصوف گرایش داشت. نمیدانیم او در چه زمان و توسط چه کسانی با این مسلک آشنا شده، اما ظاهراً به این آیینْ اعتقادی راسخ یافته بود، آنچنانکه در دمشق به تبلیغ آن میپرداخت. زبیدی هنگام اقامت در دمشق، در 506 ق، با زنی هممسلک خود، که ذهبی از او بهعنوان «زنی زاهد، صالح و واعظ» یاد کرده است، ازدواج کرد (تـاریخ، 12/ 654؛ نیز نک : دنبـالۀ مقاله). نتیجۀ این پیوند، 3 پسـر به نامهای اسماعیل، عمر و مبارک (د 580 ق/ 1184 م) بود (ابنحجر، 2/ 654؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). همسر زبیدی، که امالمبارک نام داشت، تا 575 ق زنده بود (ذهبی، همانجا).ظاهر آن است که آموزههای اعتقادی زبیدی و تبلیغ شدید آنها در میـان مردم چنـدان بود کـه ملـک طُغتَکیـن (حک 497-522 ق/ 1104- 1128 م)، سرسلسلۀ اتابکان دمشق، سخنانش را برنتابید و او را از آن شهر بیرون راند (ابنعساکر، 73/ 276؛ ذهبی، سیر، همانجا). زبیدی بهناچار در 509 ق/ 1115 م، به همراه همسر و فرزندانش راهی بغداد شد (ابنجوزی، 18/ 145؛ ابنکثیر، همانجا؛ قس: سبط ابنجوزی، همانجا، که بهاشتباه 519 ق آورده است).شاید بتوان زندگانی زبیدی را براساس روایات نقلشده در بغداد به دو بخش تقسیم کرد: نخست، روایاتی که رفتار، گفتار، منش، شکل ظاهری، اعتقادات و حتى شطحیات و کرامات او را شامل است و از طریق آنها میتوان با چگونگی باورهای فرقۀ سالمیه در آن زمان بیشتر آشنا شد؛ دوم، روایاتی بسیار اندک و محدود دربارۀ زندگانی علمی و نوشتههای او در حوزۀ ادبیات عرب. این روایات بدین شرحاند:
ازآنجاکه در نوشتهها و کتابهای پیشینیان و حتى آثار مربوط به فرق و ادیان، بهجز روایاتی اندک، مطالب چندانی دربارۀ فرقۀ سالمیه گفته نشده است، بهناچار این روایات ارزش بسیار مییابند. گویند زبیدی همیشه ریشی انبوه داشت و حنا میبست و پیوسته عمامهای بر سر داشت و در بغداد، بر شتر یا الاغی که آن را نیز خضاب میکرد، مینشست و به ارشاد مردمان میپرداخت. مردم عامه نیز بر او گرد میآمدند و سخنانش را میشنیدند و اینچنین بازار زبیدی گرم میشد. او حق را اگرچه تلخ بود، میگفت و مردم را به آن دعوت میکرد و از ملامت و سرزنش بدگویان هراسی به دل راه نمیداد (نک : ذهبی، همان، 20/ 317- 319؛ سبط ابنجوزی، همانجا؛ دلجی، 129)، او در فقر شکیبایی میورزید و هیچگاه از حال خود گلهمند نبود (ابنجوزی، همانجا). وی باور داشت که مردگان، همچون زندگان، میخورند و میآشامند و حتى در قبر ازدواج میکنند و برای هر مردهای خانهای در بهشت، و خانهای در جهنم هست؛ پس اگر مردهای بهشتی شود، خانهاش در جهنم ویران خواهد شد و اگر جهنمی باشد، خانهاش در بهشت ویران میشود (ذهبی، تاریخ، 15/ 105)، او همچنین بر آن بود که «شارب»، «زانی» و «سارق» را ــ که در اسلام برای هرکدام حدی مشخص شده است ــ نبـاید بهسبب گناهشان ملامت کرد، چه، آنچه ایشان میکنند، به حکم و قضا و قدر الٰهی است؛ اگرچه، کارشان ناپسند است و باید از ایشان دوری کرد و شهادتشان را نپذیرفت (یاقوت، ادبا، 19/ 107؛ ذهبی، سیر، 20/ 318؛ سیوطی، 1/ 263؛ صفدی، همانجا)؛ اما اگر توبه کردند و تقوا از سرگرفتند، باید احترامشان گذاشت و با آنها دوستی کرد (ذهبی، همانجا).گویا او را احوالی عرفانی و کرامات و شطحیاتی نیز بوده است (نک : ابنکثیر، ابنقطلوبغـا، همانجاها)؛ ازجمله آنکه شبی به کوهی پناه برد و با خدا گفتوگو کرد، خضر را دیده و با او سخن گفت (ابنجوزی، همانجا؛ یاقوت، همان، 19/ 107- 108؛ سیوطی، 1/ 263-264). خلاصه، بنابه گفتۀ ذهبی (همانجا) چیزهایی از او نقل کردهاند که بهتر است دربارهاش خاموش بمانیم. با اوصافی که دربارۀ زبیدی آوردیم، نباید او را درویشی دورهگرد پنداشت که روزگار خود را با مردم کوچه و برزن سپری میکرده است. منابع اشاره کردهاند که او با بزرگانی چون ابنهُبَیرۀ وزیـر (ه م) (499-560 ق/ 1106-1165 م)، زینـبی (447-543 ق/ 1055-1147 م)، وزیر مُسترشد باللٰه، و حتى خود خلیفه در ارتباط بوده است. مثلاً آن زمان که زبیدی پای به بغداد نهاد، نظر ابنهبیره را ــ که هنوز جوانی بیش نبود ــ بـه خود جلب کـرد و او مدتی همنشین زبیدی شد (ذهبی، همان، 20/ 317). حتى سبط ابنجوزی از او بهعنوان «شیخ ابنهبیرۀ وزیر» یاد میکند (8(1)/ 235). منابع دیگر نیز اشاره میکنند که ابنهبیره مدتی نزد زبیدی دانش آموخته، به او گرایش داشته، و در باورهای دینیاش با او همراهی میکرده است (ذهبی، همانجا؛ یاقوت، همان، 19/ 107). بنابه روایات نیمهافسانهای که نقل کردهاند، زبیدی با زینبی نیز روابطی دوستانه داشته است (نک : ابنجوزی، ذهبی، همانجاها؛ نیـز سبط ابنجوزی، که این روایت را با «ابنهبیره» بیان کرده است). اما روایتی که در باب زبیدی بسیار مهم مینماید و تنها ذهبی (همانجا)، آن هم بهاختصار، بدان اشاره کرده، آن است که خلیفه مسترشد باللٰه (حک 512- 529 ق/ 1118-1135 م) او را بهعنـوان رسـول خود در امر باطنیه به دمشق فرستاد. ازآنجاکه زبیدی در 509 ق دمشق را ترک کرده، و راهی بغداد شده است، میتوان گمان برد که میان سالهای 512 تا 529 ق به دمشق رفته باشد؛ اما از سرانجام این مهم اطلاعی در دست نداریم. نکتۀ درخور تأمل آن است که خلیفه مسترشد باللٰه در زندان سلطان مسعود سلجوقی، به دست باطنیان کشته شد؛ پس از آن، چون فرزندش، خلیفه راشد باللٰه، در صدد انتقام خون پدر برآمد، باطنیان در 532 ق/ 1138 م، وی را نیز بکشتند (راوندی، 227- 229؛ ابوشامه، 1/ 120-122).
این بخش اگرچه روایاتی اندک و مکرر را شامل میشود، اما نشان میدهد که زبیدی پیش از آنکه زادگاه خود را ترک کند، در علومی چون نحو، عروض و ادب سرآمد شده بود (ذهبی، همان، 20/ 318؛ صفدی، همانجا؛ ابنکثیر، 12/ 243؛ ابنقطلوبغا، همانجا). بیشتر منابع به نحودانی زبیدی اشاره کردهاند، اما بغداد جایی بود که زبیدی توانست افزونبر فعالیتهای دینی، بیش از 100 کتـاب تألیف (همانجا؛ نیز نک : بخش آثار در دنبالۀ مقاله)، و بزرگانی چون سمعانی را ملاقـات کند. سمعانی و ذهبی ــ به نقل از احمد بن صـالح ــ نحودانی زبیدی را ستـودهاند، امـا برخی در بزرگداشت مقام علمی وی، به راه افراط رفتهاند (نک : ابنقطلوبغا، همانجا؛ ذهبی، تاریخ، 15/ 105). نیز سمعانی میگوید که وی همراه با ما از ابوبکر باقلانی و دیگران، «من غیرِ قصدٍ»، حدیث شنیده است (3/ 135؛ ذهبی، سیر، 20/ 317).اگرچه منابع به سرودهای از زبیدی اشاره ندارند، سمعانی نقل میکند که وی را در جامع منصور بغداد دیده، و برخی از اشعار او را نوشته است (همانجا).زبیدی در اعتقاد، حنفیمذهب، و در اصول، پیرو سلفیان بود (یاقوت، ادبا، 19/ 106؛ ذهبی، تاریخ، 15/ 104؛ صفدی، 5/ 198). گویند او «المتمم، المبهم، المظهر و الزارع» را به نامهای خدای تعالى افزوده است (ذهبی، همان، 15/ 105، سیر، 20/ 318).پسران زبیدی، اسماعیل، عمر و مبارک، هر 3 اهل حدیث بودند. نوادگان زبیدی، حسن و حسین، پسران مبارک، از جملۀ راویان صحیح بخاری، و فرزندان و نوادگان ایشان تا 800 ق/ 1398 م، از بزرگان حدیث و فقه، و از قاضیان یمن و دیگر مناطق اسلامی به شمار آمدهاند (ابنحجر، 2/ 654-655؛ ذهبی، تاریخ، همانجا)؛ ازاینرو ست که ذهبی (سیر، 20/ 316) زبیدی را «جدّ مشایخ راویان» نامیده است.زبیدی در اوخر عمر بیمار شد. منابع از قول پسرش، اسماعیل، آوردهاند که زبیدی در ایام بیماری، هر روز و هر شب (15هزار بار در شبانهروز) ذکر «الله الله» بر زبان جاری میداشت تا آنکه در ربیعالاول یا ربیعالآخر 555/ مارس یا آوریل 1160، چشم از جهان فروبست و در محلۀ «غربی شام» در بغداد به خاک سپرده شد. ابنهبیره، که آن زمان وزیر مقتفی بود، به همراه دیگر بزرگان دولت بر او نماز گزاردند (ذهبی، همان، 20/ 318؛ سبط ابنجوزی، 8(1)/ 236).
مقدمة فی النحو، که با «اقسام کلام» و این عبارت که «بدان همه کلام بر 3 قسم است ... » آغاز میشود. یک نسخه از آن به شمارۀ 397‘4، به خط احمد بن احمد بن داوود شافعی، معروف به ابنتروجی، در 88 برگ، در دانشگاه استانبول (بخش عربی) موجود است (ششن، 2/ 47؛ قرهبلوط، 5/ 3285؛ حاجیخلیفه، 2/ 1804).
تعلیل قراءة / تعلیل من قرأ «و نحن عصبةً» بالنصب، الحساب، الرد علیٰ ابنالخشاب، العروض، القوافی، منار الاقتضاء و منهاج الاقتفاء (یاقوت، ادبا، نیز صفدی، همانجاها؛ سیوطی، 1/ 264؛ حاجیخلیفه، 2/ 1823).
ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش عمرو بن غرامة عمروی، دمشق، 1415 ق/ 1995 م؛ ابنحجر عسقلانی، احمد، تبصیر المنتبه، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد علی نجار، قاهره، 1965 م؛ ابنقُطلوبُغا، قاسم، تاج التراجم، بغداد، 1962 م؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة؛ ابوشامه، عبدالرحمان، الروضتین، به کوشش ابراهیم زیبق، بیروت، 1418 ق/ 1997 م؛ حاجیخلیفه، کشف؛ دلجی، احمد، الفلاکة و المفلوکون، بغداد، 1385 ق/ 1965 م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش بشار عواد معروف، دار الغرب الاسلامی، 2003 م؛ همو، سیر؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛ سبط ابنجوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دکن، 1370 ق/ 1951 م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1399 ق/ 1979 م؛ ششن، رمضان، نوادر المخطوطات العربیة، بیروت، 1400 ق/ 1980 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش س. ددرینگ، ویسبادن، 1389 ق/ 1970 م؛ قرشی، عبدالقادر، الجواهر المضیئة، حیدرآباد دکن، 1332 ق؛ قرهبلوط، علیرضا و احمد طوران قرهبلوط، معجم التاریخ التراث الاسلامی فی مکتبات العالم، ترکیه، دارالعقبه/ قیصری؛ یاقوت، ادبا؛ همو، بلدان.
رضوان مساح
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید