بغداد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 30 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/259740/بغداد
یکشنبه 17 اسفند 1399
چاپ شده
12
در 393ق/1003م، نصردینوری كتابی به نام التعبیر فی الرؤیا برای خلیفه القادر بالله نوشت و در آن پیشهوران و صنعتگران را نام برد. از این كتاب و منابع دیگر میتوان حدود 200 پیشه استخراج كرد كه حدود 90 تای آنها در كتابهای حسبه (بهخصوص معالم القربه ) مذكور است (همو، 172 ببـ، 211 ببـ). اما همه این پیشهها شناخته نیست و گاه نمیدانیم اصطلاح به دست آمده بر چه چیز دلالت دارد.
صنعتگران (دارای پیشههای تولید) بغداد تا قرن 5ق/11م. فعالیت بهراستی چشمگیری داشتند. در قرن 4 كارگاههای كوزهگری به 30 هزار و شیشهگری به 4 هزار میرسید (همو، 190-191). به همین قیاس، میتوان به كثرت كارگاههای دیگری چون آهنگری، عطرسازی و صابونسازی پی برد. اما هیچ صنعتی به پای ریسندگی و پارچهبافی نمیرسید. وقتی میخوانیم كه مستكفی 63 هزار لباس خراسانی مروی، 8 هزار عبا و 13 هزار عمامه مروی داشت (نکـ: همو، 187)، اهمیت كار پارچه برایمان آشكار میشود.
كارگاهها بیشتر دولتی بود (دورالطراز = مخازن) و در هر كارگاه چندین صنعتگر، زیرنظر «استاذ» كار میكردند. محله شوشتریها (التستریه) عمدهترین محل پارچهبافی (بیشتر ابریشمی) بهشمار میآمد و پس از آن، بازار «شهار سوق» بود (همو، 185- 188). این صنعت به انبوهی كار جنبی نیاز داشت كه گاه زنان خانهنشین را در برمیگرفت: ریسندگی و نخ تابی ابریشم و پنبه و پشم، و نیز كار خیاطی كه با اصطلاحات فارسی الدرز، الجربّان، الكستبان در رساله «فی صناعات القواد» جاحظ (نکـ: رسائل، 1/379-393) آمده است.
در میان پیشهوران و صنعتگران بغداد، هیچگاه سخن از مفاهیمی چون صنف و اتحادیه نرفته است، اما نوعی همبستگی و همكاری طی قرنها، بافندگان و پارچهفروشان را متحد میساخت. در قرن 2ق بود كه ایشان در شبنشینی بزرگی، ابراهیم موصلی را میهمان كردند (خطیب، تاریخ، 6/176). در قرن 4ق چون صمصامالدوله خواست بر لباس مالیات وضع كند، شوریدند و امیر را از تصمیم خود منصرف كردند. در 389ق به همین دلیل بر سابور بن شیرزاد شوریدند و او ناچار مالیات تازه را به ابریشم منحصر ساخت (سبری، 25 ,23؛ سعد، 217).
شاید بتوان پس از پارچهبافی، كشتیسازی را مهمترین صنعت دانست؛ چنانکه پلهای سه گانه بغداد عبور كشتیهای متعدد را مانع نمیشد و ادارهای هم به نام «دارصناعة للجسر» ایجاد شده بود (همو، 194- 195). علاوه بر كشتیهای تجارتی و مسافری، قایق و كشتیهای تفریحی بسیاری دجله را شور و نشاط میبخشید. در حکایة ابی القاسم البغدادی (ص 107) از 20 نوع قایق نام برده شده است كه از چگونگی بسیاری از آنها هیچ اطلاعی در دست نیست. این صنعت انبوهی شغل جنبی پدید میآورد كه یكی حمل مسافر بود. ملاحان با بانگ بلند، مسافران را به قایق خود دعوت میكردند (خطیب، همان، 13/203).
در میان پیشههای بسیار گوناگون بغداد چون عطاری، آرایشگری، جواهرفروشی، عنتری (= قوّاد) و نقالی و نوحهگری (یك نوحهگر معروف به 30 هزار درهم فروخته شد، نکـ: حکایة...، 83)، برخی پیشهها به راستی جالب توجه و خاص جامعه مرفه بغداد است. مثلاً سقایان كه با كوزهها و مشكهای خود (بردوش یا بر قاطر) گرد شهر میگشتند، خود آدابی داشتند (نکـ: خطیب، همان، 1/50). برخی از ایشان، در گرمای سوزان بغداد، برف و یخ میفروختند. در قرن 3ق، محلهای به نام درب الثلج وجود داشت (همان، 8/333، 9/210؛ نیز نکـ: ابن جوزی، 11/332، مربوط به 245ق). عبیدالله، نواده طاهر، بابت 4 رطل برف كه برای معالجه كنیزك خود میخواست، 50 هزار درهم پرداخت (همو، 6/118-119). هزینه برف كه از دور دستها تهیه میشد، در زمان متوكل به یك میلیون درهم میرسید (ابنزبیر، 107، 219؛ درباره سقاخانههای بغداد از عصر عباسی تا قرن 13ق/19م، نکـ: رئوف، 165-196).
«معلم» تا زمانی كه به دربار وابسته بود، مقامی ارجمند داشت (مفضل ضبی معلم مهدی، كسایی معلم هارون، امین و مأمون...). اما معلمی كودكان، در شمار شغلهای نسبتاً حقیر به شمار میآمد و انبوه نکـتهها درباره معلمان، چنان این گروه را حقیر میساخت كه جاحظ را وادار به دفاع سختی از ایشان كرد (نکـ: رسائل، 3/28). تا قرن 5ق دستگاه آموزشی، از هیچ نظامی پیروی نمیكرد و بهرغم گستردگی، فعالیتی شخصی به شمار میرفت و معلم در هر جای ممكن از مسجد و منزل شخصی گرفته تا كنار درخانهها و مغازه وراقان (صحافان) مجلس درس تشكیل میداد (نکـ: كرمر، .(56ff. میدانیم كه از زمان هارون، بیتالحکـمه با سازمان و هدفی خاص پدید آمد (نکـ: عش،9ff.)، و نیز باور داریم كه دارالعلمها جایگزین طبیعی همان بیتالحکـمهها بودند. اما دارالعلم سابور بن اردشیر (تأسیس: 383ق، در كرخ بغداد) كتابخانهای گرانبها، با 400‘10جلد كتاب بود، نه سازمانی آموزشی (در این باره، نکـ: II/127 , 2EI)
نخستین مدرسه بغداد، همان نظامیه است كه با سازمان اداری دقیق و اهداف مذهبی روشن در بغداد شرقی، در 459ق/1067م ساخته شد (نکـ: افرات، 25 ff.؛ عش، .(166ff. در پایان همین قرن و نیز قرن بعد، 24 مدرسه در بغداد پدید آمد (برای فهرست آنها، نکـ: افرات، .(28-29 در درون یا كنار این مراكز علمی، اندكی پیش از حمله مغول، به وجود 36 كتابخانه عمومی اشاره شده است (عش، .(199
مجالسوعظ و بهخصوص روایتحدیث، علاوه بر كاربرد آموزشی، جنبه مردمی شگفتی داشت و روایات در این باب گاه اغراقآمیز مینماید. معلوم نیست 40 هزار نفری كه به قول خطیب ( تاریخ، 9/33) در مجلس سلیمان بن حرب، یا 100 هزار نفری كه در مسجد رصافه گرد میآمدند، كجا مینشستند (نیز نکـ: سعد، 234). گسترش قلمرو كتابخوانان، ناچار پیشههای جنبی دیگری پدید میآورد: صنعت و تجارت كاغذ، خطاطی، صحافی، تذهیب... و بهخصوص نسخهنویسی كه اساس كار وراقان بود (نکـ: كرمر، .(57 اما لفظ وراقی به سرعت معنای بسیار گستردهتری به خود گرفت. در 100 دكانی كه در سوق الوراقین گشوده شده بود (قرن 3ق، نکـ: یعقوبی، 17)، به همه امور مربوط به كتاب میپرداختند (نیز نکـ: سعد، 239-240).
در حکایـة ابی القاسم البغدادی (ص 73) از بغداد به عنوان «جنة الموسر و عذاب المعسر» (بهشت ثروتمند و عذاب تنگدست) نام برده شده است. دو قطب ثروت افسانهای و فقر بیپایان، در بسیاری از روایات جلوهگر است. دربار كه در كنار خزانه عمومی (بیت مال العامه) یك خزانه خصوصی (بیت مال الخاصه) هم به وجود آورده بود، بخش اعظم ثروت را در اختیار داشت. این ثروت از درآمد املاك و مستغلات، مالیاتها و عوارض گوناگون و نیز از مصادره اموال دیگر ثروتمندان حاصل میشد. داستان بخشندگیهای هارون، جشن عروسی مأمون و بوران، و وصف قصرهای خلیفه هنگام دیدار نمایندگان روم بیشتر شایسته افسانههای هزار و یك شب است. مستعین داراییهای معتز و ابراهیم را (بجز جواهرات) به 13 میلیون دینار یكجا خریداری كرد (ابن اثیر، 7 / 119)، درآمد قبیحه، مادر معتز از زمینهایش، 10 میلیون دینار برآورد شده است (ابن كثیر، 11 / 17). كابین دختران خلیفه و امیران دیلمی، 100 هزاردینار بود (ابن جوزی، 6 / 300، 330 ببـ). ابنفرات، وزیر ظاهراً خوشنام، با ده میلیون دینار سرمایه، باز یك میلیون دینار از خزانه عمومی به خزانه خود منتقل كرد (نکـ: صابی، الوزراء، 158، 277- 278). بجكم، امیرالامرای بغداد، پولهایش را زیرخاك و درون چاه پنهان میكرد. پس از مرگ، از باغ وی دو میلیون دینار كشف شد (صولی، 197؛ ابن جوزی، 6 / 320- 322). در 329ق / 941م بهای كاروان او از بغداد به خراسان، 6 میلیون دینار برآورد شده بود (صولی، 192-193؛ برای موارد متعدد دیگر، نکـ: سبری، .(35-37 طبقه متوسط (كارمندان دولتی كه بیشتر ایرانی بودند، بازرگانان، مالكان و اجارهداران، قاضیان، پزشكان، برخی مدرسان...) زندگی نسبتاً مرفهی داشتند، اما اكثریت جامعه بغداد را طبقه ضعیف تشكیل میداد كه در تنگدستی میزیست. طی قرنهای 3-4ق، یك بنّا در بغداد، تنها یك قیراط نقره (یك دوازدهم درهم)، كارگر ساده، 2 یا 3 «حبه» (یك چهل و هشتم درهم) (طبری، 4 / 481؛ ابن اثیر، 5 / 178) یك حسابدار مغازه، نیم درهم به اضافه خوراك و پوشاك، و یك نگهبان آسیا در شب یك سوم درهم (خطیب، همان، 6 / 274) مزد دریافت میكرد. علت این بیسر و سامانی، البته پنهان نیست. زمین كه منبع اصلی درآمد بود، اندكاندك بهصورت اقطاع به سپاهیان و برخی اعیان سپرده میشد و ایشان در كار جمع مالیات و عوارض از هیچ ستمی فروگذار نمیكردند؛ جنگهای پیدرپی و به خصوص حمله یا ورود سپاهیان (بهخصوص دیلمیان و سلجوقیان) و غارتهایی كه گویی مجاز و رسمی شده بود، كار تولید را دچار بحران میكرد. حکومت كمتر به تأسیسات عمومی شهر عنایت میورزید و كوششهای كسانی چون معزالدوله و عضدالدوله و ملكشاه هیچگاه نتوانست سیل بندها و اسكلههای شهر را به حالت نخست بازگرداند. در 206ق / 821م، آب همه سواد را پوشاند (طبری، 5 / 155). در 270ق / 883م، بند نهر عیسی شكست و 7 هزار خانه را در كرخ خراب كرد (همو، 5 / 589)، همین حادثه در 310ق / 922م و چندین بار دیگر تكرار شد (برای فهرست سیلها و آتشسوزیها طی قرنهای 4 و 5ق، نکـ: كانار، .(281 در كنار سیلاب، آتشسوزیهای عمدی و غیرعمدی، قیامهای مردمی، طاعون (بهخصوص طی قرنهای 4 و 5ق)، جنگهای داخلی، قحطی و... زندگی مردم را تباه میكرد (برای فهرست قحطیها، نکـ: سبری، 141 ؛ سعد، 270ببـ). در 334ق / 945م به دنبال جنگ میان معزالدوله و ناصرالدوله، چنان قحطی شد كه مردم، گوشت مرده، سگ، گربه، و حتی بچههای یكدیگر را میخوردند (ابناثیر، 7 / 217؛ تنوخی، نشوار، 1 / 351). فشارهای بیپایان دولتیان، كشمكشهای مذهبی و سیاسی، بیسامانی نظام دولتی و عدم پرداخت حقوق و مزد، گرانی و كمبود نان و حتی گاه حوادثی بیمعنی، مردم پرالتهاب بغداد را به آشوب میكشید تا قتل و غارت و آتشسوزی را همهجا بپراكنند. میان سالهای 299-427ق / 912-1036م، دست كم 46 شورش بزرگ در بغداد رخ داده است (كانار، .(281-285 سبری كوشیده است آنها را بر حسب انگیزه و نوع دستهبندی كند: سیاسی - مذهبی (ص 59 ff.)، اقتصادی (گرانی، مالیات، عوارض، مصادره) (ص 62 ff.)، آشوب و حمله به تأسیسات دولتی (ص 66) و مقاومت در برابر ستم نظامیان (ص .(68 ff.
ازجمله پدیدههایی كه زاییده فقر عامه مردم بغداد بود، گدایی، دزدی و عیاری است. این نکـته از نظر گذشتگان پنهان نمانده است. ابن جمدی كه در 331ق قایقهای (سمیریات) راه واسط را غارت میكرد، علت دزدی خود را نیاز، ستم زورمندان یا كل جامعه میداند و كسب خود را از كسب امیر ابن شیرزاد حلالتر میپندارد (صولی، 243؛ نیز نکـ: تنوخی، الفرج، 4 / 238-240)؛ دزد دیگری به نام ابن سباب كردی ستم بازرگانان را علت دزدی میشمارد (همان، 4 / 231-233). ابوحیان (3 / 160) این پدیده را زاییده آشوبهای سیاسی و اجتماعی پنداشته است. دزدان گاه دستههای منظم و سازمان یافتهای تشكیل میدادند و به همین سبب، سخت خطرناك میشدند. مقدار فعالیت آنان، با قوت و ضعف حکومت رابطه مستقیم داشت. وضعیت حکومت ابن شیرزاد چنان بود كه دست ابن جمدی را دردزدی (ظاهراً به بهانه ممانعت از دزدی) بازگذاشت، به شرط آنکه سالی 15 هزار دینار (به شیوه ضمان) به او بپردازد (ابوعلی مسكویه، 6 / 84)؛ اما همین دزد نیرومند را در 332ق كشتند (صولی، 259). در همین سال، دزدان ابنحمدون، دستههای 100 نفری تشكیل میدادند. در عوض هرگاه حکومت ابراز قدرت میكرد، دزدان پنهان میشدند. مثلاً در 493ق / 1100م، شحنه بغداد، سعدالدوله گوهر آیین، گروهی از ایشان را كشت و به دار آویخت (ابن جوزی، 9 / 116). دزدی البته شیوههای گوناگون داشت. راغب (2 / 189) 5 گونه از آن را برشمرده است. نکـته جالب توجه آنکه در بسیاری از روایات، دزدی را از یك مفهوم ناپسند، به سوی عیاری و جوانمردی گرایش دادهاند؛ این حال در روایت راغب به نیكی آشكار است (درباره دزدان، نکـ: سبری، 80؛ فهد، 83 -86؛ سعد، 310-317). طفیلیگری آمیختهای از دزدی، گدایی و ادبورزی بود. این پدیده كه در بغداد رواج فراوان داشت، هزاران روایت و حکایت ظریف نکـتهآمیز، حتی كتابهای مستقل آفرید (مثلاً التطفیل و حکایات الطفیلیین خطیب بغدادی، دمشق، 1346ق) و بدینسان، جزء مهمی از ادبیات عرب گردید. شاید بتوان گفت كه شهسوار طفیلیان، ابوالقاسم بغدادی بود كه قلم گزنده و پرده درِ ابومطهر ازدی او را به صورت قهرمانی درآورد كه در عالیترین رمان یا نمایشنامه همه ادب عربی، جامعه مرفه و فسادآلود بغداد را كالبدشكافی میكرد (نکـ: آذرنوش، «شاهكار...»، 22-30؛ طه، 14- 25). گدایی در شهر آشوبزده بغداد، امری رایج بود و شاید بتوان گفت كه فرآوردههای ادبی در این باره، از موضوع طفیلیگری نیز بیشتر است (برای انواع گدایی، نکـ: جاحظ، البخلاء، 51 -53؛ برای شیوههای گدایی، نکـ: تنوخی، نشوار، 2 / 351، 355، 359)؛ اما «منشور» گدایی، همانا قصیده بسیار معروف ساسانیه ابودلف است كه از پدیدههای خاص ادب عربی بهشمار میآید (نکـ: ثعالبی، یتیمة، 3 / 416-436؛ نیز نکـ: هـ د، بنی ساسان).
پدیده دیگری كه زاییده فقر و تباهی اجتماعی و شیوه كنیزداری بود، شیوع روسپیگری در بغداد است. كنیزخانههای محله كرخ گاه به سرعت تبدیل به روسپیخانه میگردید و به سبب بیبند و باری فراگیر، آشكارا در شهر گسترش مییافت. تنوخی نقل میكند: گروهی از زنان اشرافزاده كه پدر یا شوی خود را از دست داده بودند، دست به فسق و فجور میزدند ( الفرج، 4 / 5 -7، نشوار، 3 / 102). در قرن 3ق روسپیخانههای بغداد به گونهای نیمهرسمی دایر گشت (همان، 5 / 259) و در قرن بعد، تحت اشراف دولتمردان درآمد (صولی، 277)، اما مردم حکومت را به تعطیل آن مراكز مجبور كردند (همو، 279). امور روسپیخانه و قمارخانهها و دزدیهای بغداد را مردی بهنام ابنالحراصه، در مقابل دو هزار درهم كه شیرمرد، فرمانده دیلمی میپرداخت، به «ضمان» گرفت (تنوخی، همان، 1 / 349)، اما چند سال بعد، معزالدوله مراكز این كار را ویران كرد (همان، 1 / 349-350). در 467ق / 1075م نیز فخرالدوله دستور داد بخشی از روسپی خانهها را خراب كنند (ابن جوزی، 8 / 293-294).
عیاران بغداد، از آغاز پیدایش در قرن 2ق تا حمله مغول (ابنفوطی، 222، 304، 403) منشأ صدها آشوب و پریشانی در زندگی روزمره مردم بودند. در منابع، از ایشان با نامهای شُطّار، رُعاع، قطاع الطریق، فُساق، ذُعار... یاد شده است و نشان میدهد كه طی قرون در ایشان به چشم دزدان مفسدهانگیز مینگریستهاند. اما صفتهای فتی، جوامرد (= جوانمرد، نکـ: ابوعلی مسكویه، 7 / 238) بر آن جنبه نیك نهادی ایشان دلالت دارد و نیز نشان میدهد كه شیوه و سازمان فكری ایشان ممكن است از سنتهای كهن ایرانی گرفته شده باشد (درباره اوصاف ایشان، نکـ: كائن، .(36 ff. زندگی پر فراز و نشیب ایشان، از آدمكشی و دزدی گرفته، تا دفاع در مقابل دشمن (مثلاً در 334ق، بسیج عیاران در برابر ورود دیلمیان به شهر) به تفصیل در منابع آمده است. اوج قدرت ایشان به قول سبری (ص 77 )میان سالهای 416- 428ق بود كه 3 ماه با تركان جنگیدند، كرخ را آتش زدند و به خانه سید مرتضی حمله بردند (ابن جوزی، 8 / 21، 22، 24- 25؛ ابناثیر، 8 / 213؛ درباره عیاران، نکـ: سعد، 286-309؛ نیز كربن، سراسر كتاب، به خصوص مقالاتی كه احسان نراقی در پایان كتاب ترجمه و چاپ كرده است؛ برای تفصیل بیشتر، نکـ: هـ د، عیار). عامه مردم بغداد، اگر تنگدست بودند، در خانههای كوچك گلین، یا انواع كپر میزیستند و اگر ثروتی داشتند، در خانههای بزرگتر، یا باغچهای میانی، گاه دارای بالاخانه (شرفات، افاریز) با چند «روشن» (جمع رواشن = پنجره)، و یا سرداب میزیستند. شبها اتاقها را با انواع قندیلهای شیشهای یا چراغهای سفالین (با سوخت روغن) روشن میكردند. ابزارهای خانه را فرش و زیلو (زلالی) و دیگ و خمره و كوزه، و نیز طشت و ابریق و جامات و سكرجات (چنانکه ملاحظه میشود بیشتر به كلمات فارسی توجه شده است) تشكیل میداد و در گرمای تابستان، از نوعی بادبزن تر كرده (خیس) استفاده میكردند. زنان برای آرایش خویش، چشمان را سرمه میكشیدند و گیسوان را به گونههای معروف زمان (مثلاً عقربی) میآراستند و صورت را با انواع رنگها و عطرها (مثلاً الكلكون، نکـ: تنوخی، نشوار، 2 / 344) و دستها را با حنا زیور میكردند (سعد، 367- 368)؛ كودكان خود را - درصورت امكان - به دایه (الدایات) میسپردند و پسر بچهها را طی مراسم پرشوری ختنه میكردند و سپس به مكتبخانه میفرستادند (نکـ: همو، 369-370). زنان از آزادی بهره چندانی نداشتند و در كوی و برزن در معرض آزار برخی از مردان قرار میگرفتند (مثلاً نکـ: تنوخی، همان، 2 / 225، 226، 279 ببـ)؛ و حتی اگر با مردی دیده میشدند، محتسب از آنان بازخواست میكرد (به خصوص در قرن 4ق / 10م چنین بود) (نکـ: ابن اخوه، 31). به همین سببـ، كارهای خانگی از جمله آشپزی، تنها سرگرمی آنان بود. تنگدستان، بیشتر به «خشكار» (نان گندم) یا خوراكی ارزان چون «باذنجان» (صد بادنجان به یك «دانق» = واحد كوچك پول؛ نکـ: خطیب، التطفیل...، 153) قناعت میكردند؛ اما مرفهان از دیرباز با صدها گونه خوراك آشنا شده بودند؛ مثلاً دیگر هیچ خوراك اشرافی ایرانی نبود كه در بغداد معروف نباشد. در زمان مستكفی شاعران خوراكیهایی را كه خلیفه دوست داشت، برایش وصف میكردند: «سكرجههای كامخ» (بلورینههای كامخ = پیش غذای تند)در میان «جامات»، «كامخ طرخون» همراه با «مسك»، «كامخ مرزنجوش»...، «شلجم» (شلغم در شكلی خاص)، «طیهوج تطجین» (تیهوی تهچین شده)، «سنبوسجه»، «لوزینج»، «جردق» (گرده)، «جوذابه» (نوعی شیره)، «هریسه»ای كه ساسان و نوشروان ابداع كردهاند (مسعودی، 8 / 392- 408). این خوراكها همراه با صدها نوع دیگر (كه تنها به فارسی آنها اشاره میشود) در قرن 7ق / 13م، در كتاب طبیخ بغدادی تكرار، و شیوه پخت هر یك بیان شده است. ظاهراً از همه پربهاتر، خوراك مرغ بود كه در «شیرج» و انواع «ابازیر» (جمع ابزار = دیگافزار) چون «سماق» و «دارصینی»... و گاه همراه «لوز» و گاه «كرفس» میپختند، گاه مطّجنه (تهچین) بود، گاه به صورت «اسفیدباج» یا «خشخاشیه» و «فالوذجیه». از خوراكهای دیگر بزماورد، سكباج، كبابماهی «نمكسود»، «دیكبریكه» (دیگبراجه)، «طباهنج» (غذای گوشتی)، «كشكیه»، «دوغ»، «دوغباج». از انواع نان قندی و شیرینی، «كعك»، «خشكنانج» (= كلوچه)، «لوزینج»، «فالوذج»، «زلابیه» (زلوبیا)، «سنبوسج» شیرین (با «شیرج» و «جُلاّب»)... (نکـ: فهد، 96-133؛ سعد، 395- 403).
جنگ و آشوب و یا حوادث طبیعی، اعتماد به آینده و امید به استقرار پایدار را از مردم گرفته بود، و ایشان برای دفاع در برابر آن گونه حوادث، ناگزیر به نیروهای مافوق بشری پناه میبردند و سرانجام دچار خرافات بیپایان میشدند. بدینسبب، انواع متعددی از طلسم و جادو و نظر قربانی و طالعبینی... میانشان رواج داشت و برای هر گزند احتمالی، نسخههایی با خطوط و كلمات غریب تدارك دیده بودند. مثلاً گاه «رُقیه»ها را در درگاه خانهها خاك میكردند، از انگشتر و قدح آب برای یافتن دزد استفاده میكردند، «تعویذ»های ضد مار و عقرب به خود میبستند (نکـ: تنوخی، نشوار، 3 / 28، 91-92، 149، 151...)، با منجمان «الزایرجه»ای كه به قول ادیشیر (ص 82) همان «زیرگاه» فارسی است، برای پیشگویی استفاده میكردند (تنوخی، همان، 2 / 327- 328). كار رمالان در كویها و بازارها و مساجد آنقدر گسترده شده بود كه خلیفه معتضد در 279ق، دستور داد از كارشان ممانعت شود (ابن جوزی، 5 / 122؛ نیز نکـ: سعد، 372-373).
دورانهای آرامش، بهخصوص در سده نخست، البته كم نبود. در این دورهها مراسم دینی و سیاسی و مردمی، زندگی را رنگ و رویی دلنشین میبخشید و حتی گاه چندان در این مراسم اغراق میشد كه با جشنهای قرن 19م اروپا قابل مقایسه است. در مراسم دینی (عید فطر، بدرقه یا استقبال حاجیان، از 352ق عیدغدیر خم برای شیعیان، عید «غار» برای حنبلیان...) غالباً انبوه مردم، جامههای زیبا به تن میكردند (درباره لباس بغدادیها، نکـ: دوزی، 4- 5؛ احسن، 53 -84؛ فهد، 141-164). مثلاً در عید فطر، سپاهیان هر گروه با لباسهای مخصوص و برخی سوار بر اسبهای نژاده در بغداد رژه میرفتند و مردم در دو سوی خیابان به تماشا میایستادند (ابنجوزی، 10 / 35، 157). صابی كه به همین سپاهیان اشاره كرده، میافزاید (نکـ: رسوم، 9-11) در شبهای رمضان، همه شهر را با چراغ و مشعل روشن میساختند. عید غدیر نیز برای شیعیان عمدهتر تلقی میشد: شهر را (محلههای خود چون كرخ و باب الطاق را) آذین میبستند، چادرهای بزرگ برپا میداشتند و حیواناتی چون شتر قربانی میكردند (ابن اثیر، 7 / 280). مناسبات غیرمذهبی هم بسیار بود: در 441ق مردم كرخ «سوق الانماط» را ویران كردند و با آجرهای آن حصاری گرد محله خود نهادند. محله همسایه (قلائین) از سرِ همچشمی، به ساختن حصار خود دست زدند و آجر را در وسایلی شبیه كشتی حمل كردند و ملاحان را لباسهای دیبا و عمامههای گران بر سر نهادند. مردم كرخ علاوه بر جامه زیبا، ابزارهای موسیقی و وسایل نمایش فراهم آوردند؛ سرانجام، كار كشیدن دیوارها با جشن و شادی پایان یافت (ابن جوزی، 8 / 140-141). در 488ق / 1095م هم كه خلیفه دیواری گرد دارالخلافه كشید، مردم با ساز و آواز، پایكوبی و برپاداشتن انواع جشن (مثلاً فیل و زرافه ساخته در كویها میگرداندند) در آن كار شركت كردند (همو، 9 / 85؛ نیز نکـ: فهد، 211-212). به مناسبت مراسم درباری نیز پیوسته جشنهایی همراه با ساز و آواز و پایكوبی برپا میشد، از قبیل ازدواج دختر خلیفه با طغرل (455ق / 1063م) كه البته با مرگ طغرل نافرجام ماند (نکـ: ابن جوزی، 8 / 229)، ورود ارسلان خاتون، همسر خلیفه به بغداد (همو، 8 / 244)، ازدواج خلیفه مقتدی با دختر ملكشاه (480ق / 1087م) كه طی آن جهیزیه عروس را بر 130 شتر همراه با 3 هزار سوار حمل میكردند (همو، 9 / 36)، و ولادت فرزند مقتدی (همو، 9 / 38). در این جشن، صرافان بازارچه خود را به زر و سیم آراستند، كافور فروشان تندیسی از كافور ساختند، ملاحان قایقی روی چرخ نهاده، در خیابانها گرداندند، آسیابانان آسیایی ساختند و به همان شیوه حمل كردند. در جشن دیوارسازی مذكور نیز بافندگان، روی طبقهایی، كار بافندگی را، و ابریشم كاران، ساختن پارچه سقلاطونی را به نمایش میگذاشتند و نانوایان كه تنوری به همان شیوه تدارك دیده بودند، نان تازه به مردم میدادند (سوردل، «وزارت»، .(31
در كنار جشنهای گاه به گاه اسلامی، مراسم دیگر ادیان، بهویژه عیدهای مسیحی نیز در بغداد رواج تمام داشت. برخی اعمال كه در اسلام نامشروع و برای مسیحیان مجاز بود، تودههای عظیم بی بند و بار بغدادی، بهخصوص اعیان و اشراف را به سوی دیرها جلب میكرد (نک : آلار، .(375-388اما در میان جشنهای غیراسلامی آنچه رسمیت و رواج تمام داشت، نخست نوروز و سپس مهرگان و گاه جشن سده بود. نوروز بیگمان در قرن 2ق كاملاً رواج داشت، به خصوص كه ناچار بودند در امر خراج، همان را مبدأ قرار دهند. یحیی برمكی در زمان هارون كوشید زمان آن را جابهجا كند، اما موفق نشد (نکـ: بیرونی، 38؛ براون، .(I / 259در این دوره، حتی ماه مبارك رمضان مانع بادهنوشی عبدالله بن عباس در شب نوروز نشد؛ همین موسیقیدان، شعری در باب نوروز به خلیفه واثق داد كه او سراسر روز نوروز، به آواز میخواند (ابوالفرج، 19 / 246). امر جابهجایی نوروز، اندكی بعد، در دوران خلافت متوكل رخ داد (نکـ: هـ د، بحتری؛ درباره انطباق آن با ماههای قمری، نکـ: حمزه، 130-143). در زمان او نوروز اعتبار فراوان یافته بود. در یكی از عیدها، گروهی دلقك با لباسهای مبدل و صورتك (= سماجه) پیرامون خلیفه نمایشهای خندهدار اجرا میكردند (شابشتی،39-40؛ متز،426 ؛ سعد، 386). این جشنها رسمهای گوناگونی داشت: هدیه دادن و هدیه ستاندن، آب افشاندن به یكدیگر، بادهنوشی و دست افشانی، آتش افروزی، پوشیدن جامههای زیبا، نواختن آلات موسیقی. تنوخی (نشوار، 1 / 293- 294) یكی از جشنهای نوروزی مقتدر را شرح داده است. همو به بازی «دوباركه» اشاره میكند كه گویا عروسكی بزرگ اندام بود كه لباس فاخر پوشانده، روی بام خانه میگذاشتند و سپس همراه با مشعل و طبل به گردش درمیآوردند (نیز نکـ: سعد، 387). در زمان همین خلیفه، به قول ابوعلی مسكویه (5 / 137)، ابن فرات به مناسبت نوروز، هدیههایی به برخی میبخشید كه «هیچكس اجازه چنین كاری به خود نمیتوانست داد». با آمدن دیلمیان، جشنهای نوروزی اعتبار بیشتری یافت و بیشترین قصاید نوروزیه در دوره ایشان سروده شد (نکـ: همین مقاله، بخش ادبیات). جشن مهرگان (نکـ: نویری، 1 / 187، در 16 مهرماه) كمتر از نوروز نبود و عبیدالله نواده طاهر آن را از نوروز مهمتر دانسته است (همو، 1 / 188). در آن جشن، مردم خانهتكانی میكردند و جامه نو میپوشیدند و شهر را آذین میبستند و «بوق و طبل» مینواختند (همانجا). در ادبیات عرب انبوهی قصیده در تهنیت بزرگان به مناسبت مهرگان میتوان یافت. جشن سده (سذق، سدق، صدق)، برابر با آبان روز در بهمن ماه، در بغداد (مانند دیگر شهرهای ایران) رواج تمام داشت. در 484ق، ملكشاه جشن بزرگی برپا كرد: شمعها و مشعلهای فراوان بر روی قایقها نصب كردند و در دجله به راه انداختند و مردم سراسر شب در سواحل دجله به تفریح مشغول شدند. ابوالقاسم مطرز شعر زیبایی در این باره سروده است (نکـ: ابن جوزی، 9 / 57- 58؛ نویری، 1 / 189-190، كه مدیحه ابن حجاج برای عضدالدوله را به همین مناسبت افزوده است). جشن ایرانی دیگری نیز در بغداد معروف بود كه عید كوسج (كوسه، بیریش) نام داشت و طی آن ظاهراً به نمایشهای سیاه بازی میپرداختند (تنوخی، همان، 3 / 114؛ ثعالبی، ثمار...، 647؛ سعد، 388- 389).
سرگرمیها و تفریحات مردم بغداد بیشمار بود؛ علاوه بر شبنشینیها و مجالس گوناگون (وعظ، قصهگویی، طرب و آواز، بادهنوشی، عیاشی و ...، نکـ: فهد، 216-246) و كبوتر بازی و اسب دوانی و...، به نرد (نردشیر) و شطرنج علاقه خاص نشان میدادند و حتی طفیلیهای بغداد در آن بازیها استاد بودند (نکـ: حکایـة، 96، 99). همه اصطلاحات این بازی نیز فارسی است (رخ، فیل، وزیر = فرزان، فرزان بند = فرزن، شاه، شاه مات، دست، بخت، بیذق = پیاده...). یكی از ستایشهایی كه در حق معزالدوله روا داشتهاند، آن است كه او هم شهر را آبادان كرد و هم به آسایش مردم پرداخت و برای سرگرمی ایشان دست به ابتكارهای جالبی زد: وی مسابقات كشتی را همراه با نواختن ساز و اختصاص جایزه، در میدانهای شهر برگذار كرد و مسابقه شنا در دجله به راه انداخت (كانار، 286؛ احسن، 313). به مسابقه دوی كه به بهانه برید (سعاه: دوندگان نامهبر) به راه انداخته بودند (همانجاها)، یكی دو قرن در خاطرهها باقی ماند. وی دو دونده، یكی شیعی به نام مرعوش و دیگری سنی به نام فضل یافته بود كه ادعا میكردند، میتوانند روزی چهل و چند فرسخ بدوند. قرار بر آن بود كه ایشان نامههای معزالدوله را از بغداد به اصفهان برسانند. مردم بغداد به دو دسته مرعوشی و فضلی تقسیم شدند و برای قهرمان خود سخت تعصب داشتند؛ حتی راه بر ابن معروف قاضی ببـستند تا «موضع» خود را روشن كند (ابوحیان، 4 / 188؛ ابن اثیر، 8 / 452؛ كرمر، .(23 خاطره این دو قهرمان «ماراتن» چنان پایدار بود كه در 480ق، دو دونده یكی فضلی (برای ملكشاه) و دیگر مرعوشی (برای امیر قماج) مسابقه دو برگذار كردند (ابن اثیر، همانجا).
بیتردید پرورش اسب و مسابقه اسب دوانی از سرگرمیهای رایج مردم بود و كثرت فرسنامهها بر اهمیت آن دلالت دارد (نکـ: هـ د، اسب). اما بازی چوگان كه میراث ایرانیان بود، به خلیفگان اختصاص داشت (نکـ: EI²، ذیل چوگان؛ احسن، 308-309). منابع موجود به میدان بازی در اسپریس قصرهای خلیفه اشاره میكنند؛ چنانكه ابونواس با خلیفه زادگان در محله عیسی آباد چوگان باخته، و قصیدهای در اینباب سرودهاست (نکـ: آذرنوش، «چوگان...»، 23-31).
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، «ترجمه فارسی التبصر الی التجارة از جاحظ»، مقالات و بررسیها، تهران، 1375ش، شمـ 59 -60؛ همو، «چوگان به سبك ایرانی»، نامه فرهنگستان، تهران، 1375ش، س 2، شمـ 2؛ همو، «شاهكاری ناخواندنی از قرن پنجم هجری»، نشر دانش، تهران، 1373ش، س 14، شمـ 6؛ ابن اثیر، الكامل، به كوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، 1415ق/1995م؛ ابن اخوه، محمد، معالم القربه، قاهره، 1976م؛ ابن جبیر، محمد، رحلـة، بیروت، دارالكتاب اللبنانی؛ ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، بیروت، 1358ق؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، بیروت، 1979م؛ ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، به كوشش محمد حمیدالله، كویت، 1959م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر كتاب البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1302ق/ 1885م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، مجمع الاداب، تهران، 1416ق؛ ابنكثیر، البدایـة و النهایـة، بیروت، مكتبة المعارف؛ ابنمنظور، لسان؛ ابن مهمندار، یزدجرد، فضائل بغداد العراق، به كوشش میخائیل عواد، بغداد، 1962م؛ ابوحیان توحیدی، علی، الامتاع و المؤانسه، به كوشش خلیل منصور، بیروت، 1417ق/1997م؛ ابوعلی مسكویه، احمد، تجارب الامم، به كوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1366ش/1987م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش سمیر جابر، بیروت، دارالفكر؛ ابویوسف، یعقوب، الخراج، بیروت، 1399ق/ 1979م؛ احسن، محمدمناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، 1380ش؛ ادیشیر، الالفاظ الفارسیة المعربة، قاهره، 1988م؛ بیرونی، ابوریحان، الاثار الباقیة، به كوشش پرویز اذكایی، تهران، 1380ش؛ تنوخی، محسن، الفرج بعد الشدة، به كوشش عبود شالجی، بیروت، 1398ق/1978م؛ همو، نشوار المحاضره، به كوشش عبود شالجی، بیروت، 1995م؛ ثعالبی، عبدالملك، التمثیل و المحاضره، به كوشش عبدالفتاح محمد حلو،قاهره، 1381ق/1961م؛ همو، ثمار القلوب، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ق/1965م؛ همو، یتیمه الدهر، به كوشش مفید محمد قمیحه، بیروت، 1403ق؛ جاحظ، عمرو، البخلاء، به كوشش طه حاجری، قاهره، دارالمعارف؛ همو، التاج، به كوشش احمد زكی پاشا، قاهره، 1332ق/1914م؛ همو، التبصر بالتجاره، بیروت، 1966م؛ همو، رسائل، به كوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1399ق/1979م؛ حکایة ابی القاسم البغدادی، منسوب به ابومطهر ازدی، به كوشش آدام متز، هایدلبرگ، 1902م؛ حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوك الارض و الانبیاء، بیروت، دارالكتاب العربی؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، دارالكتب العلمیـة؛ همو، التطفیل و حکایات الطفیلیین و اخبارهم، به كوشش عبدالله عبدالرحیم عسیلان، جده، 1406ق/ 1986م؛ دوزی، ر.پ. آ.، فرهنگ البسه مسلمانان، ترجمه حسینعلی هروی، تهران، 1359ش؛ رازی، محمد، مختار الصحاح، به كوشش محمود خاطر، بیروت، 1415ق/ 1995م؛ راغب اصفهانی، حسین، محاضرات الادباء، بیروت، 1961م؛ رئوف، عماد، «تاریخ مشاریع میاة الشرب القدیـمـة فی بغداد»، المورد، بغداد، 1979م، شمـ 8؛ سبط ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، آنکارا، 1968م؛ سعد، فهمی، العامه فی بغداد فی القرنین الثالث و الرابع للهجره، بیروت، 1413ق/1993م؛ شابشتی، علی، الدیارات، به كوشش كوركیس عواد، بغداد، 1386ق/1966م؛ صابی، هلال، رسوم دارالخلافه، بغداد، 1383ق/1964م؛ همو، المختار من رسائل ابی اسحاق، بیروت، 1995م؛ همو، الوزراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، داراحیاء الكتب العربیه قاهره، 1958م؛ صولی، محمد، الاوراق، اخبار الراضی بالله و المتقی لله، به كوشش هیورث دن، لندن، 1935م؛ ضیف، شوقی، العصر عباسی الاول، قاهره، 1966م؛ همو، العصر العباسی الثانی، قاهره، 1973م؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407ق؛ طه، ذنون،«مجتمع بغداد منخلال حکایهابوالقاسم البغدادی »، المورد، بغداد، 1394ق/1974م، ج 3، شمـ 4؛ عبدالمؤمن بن عبدالحق، مراصد الاطلاع، به كوشش علیمحمد بجاوی،بیروت،1373ق/ 1954م؛ عنصرالمعالی، كیكاووس، قابوسنامه، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1342ش؛ فهد، بدری، العامة ببـغداد فی القرن الخامس الهجری، بغداد، 1387ق/ 1967م؛ كربن، هانری، آیین جوانمردی، ترجمه احسان نراقی، تهران، 1363ش؛ مسعودی،علی، مروجالذهب، بهكوششمفید محمد قمیحه، بیروت، 1406ق/1986م؛ مقریزی، احمد، السلوك، به كوشش محمد عبدالقادر عطاء،بیروت، 1418ق/1997م؛ نویری، احمد، نهایةالارب، قاهره، 1935م؛ وشاء، محمد، الظرف و الظرفاء، بیروت، 1385ق/1965م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408ق/1988م؛ نیز:
Allard, M., «Les Chretiens a Bagdad» , Arabica, Leiden, 1962, vol.IX; Browne, E.G., A Literary History of Persia, Cambridge, 1951; Cahen, C., «Mouvements populaires et autonomisme urbain dans l'Asie musulmane du moyen age II» , Arabica, Leiden, 1959, vol. VI; Canard, M., «Bagdad au IV Siecle de l 'hegire» , ibid, 1962, vol. IX; Christensen, A., L'Iran sous les Sassanides, Copenhague, 1944; Eche, Y., Les Bibliotheques arabes, Damascus, 1967; EI² ; Ephrat, D., A Learned Society in a Period of Transition, New York, 2000; Kraemer, J.L., Humanism in the Renaissance of Islam, Leiden, 1986; Le Strange, G., Baghdad During the Abbasid Caliphate, Oxford, 1983; Lewis, B., Les Arabes dans l'histoire, tr. A. Mesritz, Brussels, 1958; Mez, A., The Renaissance of Islam, tr. S. Khuda Bukhsh and D.S. Margoliouth, London, 1937; Sabari, S., Mouvements populaires a Bagdad, Paris, 1981; Sourdel, D., «Bagdad capitale du nouvel empire abbaside» , Arabica, Leiden, 1962, vol. IX; id, Le Vizirat abbaside , Damascus,1960; Vaumas, E.de, «Introduction geographique a l' etude de Bagdad» , Arabica, 1962, vol. IX.آذرتاش آذرنوش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید