اشاره: در متون کهن فارسی و عربی از اندرزنامههای ایرانی متعددی یاد شده است که یکی از آنها اندرزهای اردشیر است. آنچه در پی میآید، بخشی تلخیصشده از کتاب اخلاقیات (نشر دانشگاهی) است که ذیل مقوله اندرز اردشیر، مطالب زیر را آورده است.
اشاره: در متون کهن فارسی و عربی از اندرزنامههای ایرانی متعددی یاد شده است که یکی از آنها اندرزهای اردشیر است. آنچه در پی میآید، بخشی تلخیصشده از کتاب اخلاقیات (نشر دانشگاهی) است که ذیل مقوله اندرز اردشیر، مطالب زیر را آورده است.
با سنجش اندرزهایی که در متون عربی تحت نام اردشیر آورده شدهاند، نمیتوان به اهمیت آنها در شکلگیری اندیشه اخلاقی و سیاسی در سدههای اول اسلام پی برد. اکنون دلایل بسیار در دست است مبنی بر اینکه این اندرزها از مجموعههای دوره ساسانی برگرفته شدهاند، مجموعههایی که شامل اصول اعتقادی استوار بوده و خیلی زود از پهلوی به عربی ترجمه شدهاند.
شخصیت اردشیر
شخصیت اردشیر در ادبیات از دو جهت بنیانگذار جلوه میکند: نخست بنیانگذار وحدت دوبارة ایران پس از تقسیم کشور به دست اسکندر؛ دوم بنیانگذار قواعد رفتاری برای تنظیم و تدبیر جامعهای یکپارچه. ادبیات در مورد اردشیر دو نوع متن به دست ما رسانده است: اول متون توصیفی و داستانی در مورد «تاریخ» اردشیر؛ و دیگر متون اخلاقی و سیاسی شامل اندرزهای اردشیر. هسته اولیة این متون باید متعلق به دوره ساسانی باشد و شاید حتی اجزای نخستین آنها به دوره اردشیر بازگردد. کاتبان و پادشاهان نسل به نسل و رفتهرفته این متون را بازسای و تکمیل کردهاند. ادبیات مربوط به اردشیر ثمره روایتهایی است که تا اوایل دوره اسلامی متداول بودهاند.
در بررسی «تاریخ» اردشیر برای پیبردن به یک مطلب بوده است: چرا وی در ادبیات اندرزگو و یا الهامبخش احکام و قواعد (مثلاً در نامة تنسر) معرفی شده است؟ اردشیر از آنجا که از سه خصلت اساسی سنتی برخوردار است، نمونة پادشاهی برگزیده شده است: تبار والا، رفتار نمونه و دانشپروری.
طبری و دینوری نسب اردشیر را به بهمن پسر اسفندیار رسانیدهاند. از نظر فردوسی، اردشیر از نسب داراست، اما به هر حال همه جا نیای وی گشتاسب ـ حامی زرتشت ـ قلمداد شده است. «کارنامه اردشیر» که متن پهلوی آن به دست ما رسیده، داستان پادشاهی است که عکس کار اسکندر را در ایران انجام داده است. بنابر توصیه ارسطو، اسکندر ایران را به ولایات مساوی و رقیب تقسیم کرد و این تفرقه، از ایران کشوری ناتوان و زیردست یونان ساخت. کارنامه اردشیر با توصیف یک امپراتوری از هم پاشیده آغاز میشود و سپس حکایت یکپارچه کردن کشور به دست اردشیر و استقرار سلسلهای استوار به وسیله او و فرزند و نوهاش در پی میآید. میدانیم که فردوسی نسخه کاملتری از کارنامه اردشیر در اختیار داشت. او در به نظم کشیدن آن ترجمهای تقریباً تحت اللفظی از پهلوی ارائه داده است و جنبه توصیفی و راویانه او اغلب گستردهتر از متن اصلی است.۱ خطابه تاجگذاری اردشیر پرداخته خود فردوسی است (شاهنامه، بیت ۵ تا۱۱). از سوی دیگر در مورد توجه اردشیر به دانش، ابنندیم سنت ایرانی را ادامه داده و از وی به عنوان گردآورندة همه کتب علمی پراکنده، پس از آمدن یونانیان یاد کرده است(فهرست، ص۵۷۵، ۷۳۸ و۷۴۱).
به این ترتیب «کارنامة» اردشیر حتی اگر ربط مستقیمی هم با اخلاقیات نداشته باشد، تصویر اندرزگویی این پادشاه را توجیه میکند.۲ به علاوه طبق سنت ایرانی، وزیر مشاور خردمندی در کنار اردشیر قرا داده شده است. در متن پهلوی، موبد بزرگ نقشی بهسزا ایفا میکند؛ زیرا اوست که شهبانوی باردار را از خطر خشم پادشاه میرهاند.۳ فردوسی که موبد بزرگ را مدیر دربار (کدخدای) و وزیر ایران (دستور ایران) نامیده است، این حکایت را با اندکی تغییر بازگو کرده است: گرانخوار دستور، پس از نجات ملکه و فرزندش شاپور، نزد شاه مقامی والا مییابد و نام وی را در کنار نام اردشیر بر سکه میزنند. در سنت عربیزبان، نام این دستور، اَبَرسام یا سام۴ آمده است و برخی از محققان درباره یکی انگاشتن او با تنسر به بحث پرداختهاند. به هر حال چنان که گفته شد، اردشیر به علت دارا بودن سه خصلت فردی و بهرهگیری از وزیری دانا، فرمانروای نمونه تلقی شده است و به همین دلیل در جامعه ساسانی همچون نویسنده متون حِکمی به حساب آمده است.
متونی که به نام و اعتبار اردشیر نوشته شدهاند
به گفته نویسندة «فارسنامه»، کتابی شامل رفتارهای عادلانه و مواضع سیاسی اردشیر در اواخر قرن پنجمقریازدهمم موجود بود که مورد استفاده شاهان قرار میگرفت. این کتاب علاوه بر وصایا و اندرزهایی است که به نام اردشیر در نسخههای متعدد آمده. پس در قرنپنجم، متونی به نام اردشیر وجود داشت و اگر مقصود نوشتههایی غیر از نوشتههای عربی باشد، باید گفت که غیر از روایتهای فردوسی و نامه تنسر، متن فارسی دیگری در دست نیست؛ ولی مقصود مؤلف فارسنامه قطعاً این دو متن نیست. در متون کهن فارسی برخی از سخنان اردشیر حفظ شدهاند، اما حجم این مطالب با آنچه در ادبیات عرب نقل شده، قابل مقایسه نیست. در اینجا به استثنای فردوسی و ابن اسفندیار، ادبیات فارسی در پی جمعآوری و نقل منابع کهن برنیامده، بلکه تنها اندیشههایی از آنها برگرفته و در خود ادغام کرده است.
فردوسی سه متن منسوب به اردشیر را با ترتیب ساختگی سنت پیش از خود، در شاهنامه آورده است: مجموعهای از قواعد (آیین) که پادشاه برای حکومت بر رعایای خویش وضع کرده بوده است. خطبهای اخلاقی که اردشیر پس از پیروزی، در برابر بزرگان کشوری ایراد کرده و بالاخره آخرین وصایای او قبل از مرگ به فرزندش (عهد)؛ یعنی به طور کلی حکمت پادشاه در آغاز، میانه و پایان حکومتش. همین ترتیب ساختگی متون در نهایهالارب (منسوب به اصمعی، متنی عربی متعلق به یک قرن پیش از فردوسی) نیز آمده است.
با این همه عهد اردشیر موجود در نهایهالارب با متن فردوسی کاملاً تفاوت دارد و دو عهد مختلفاند. به این متون یعنی آیین و خطبه و دو عهد، دو متن دیگر را نیز باید افزود: یک عهد کهن دیگر و «نامه تنسر به گشنسب». این دو متن آخر قطعاً با یکدیگر مرتبط بودهاند و محتوای بسیاری از فصول آنها در متون ذکر شده به چشم میخورد؛ اما پیداست که نه فردوسی و نه مأخذ او هیچ یک از این دو متن خبر نداشته است. طبقهبندی زمانی این متون که هر یک نشانه شاخههای سنتهای مشابه اما متفاوت است، ناممکن مینماید.
عهد اردشیر
متن عربی این عهد که قطعاً اصل ساسانی داشته است، به وسیله م.گرینیساکی (در سال ۱۹۶۶) و نیز احسان عباس (۱۹۶۷) به طبع رسیده است. متن عربی مصحح احسان عباس بر اساس نسخهای خطی مورخ ۵۸۴قر۱۱۱۸م است و برگرفته از کتابی است که تألیف آن نمیتواند دیرتر از اوایل قرن چهارمردهم باشد. مصحح بندهای این نسخه خوانا را بهخوبی بازشناخته و آن را به ۳۶ بند تقسیم کرده است. هر بند محتوای مستقل دارد و با اصطلاح «اعلم…» (بدانکه) آغاز شده است. متن عربی بدون شک متعلق به قدیم است؛ زیرا که از قول نهایهالارب پیداست که گزیدههایی از آن در قرن سومر نهم استنساخ دست به دست میشده است. صورت فشرده دیگری از آن عهد در نسخهای خطی مورخ ۷۱۰قر۱۳۱۰م شناخته شده است. ابنندیم همچون فردوسی، مخاطب این وصیتنامه را پسر اردشیر پنداشته است؛ اما وصیتنامة اردشیر به فرزندش شاپور با «عهد» فرق دارد. «عهد» خطابهای است از شاه برای تمامی جانشینانش و با اینکه حاوی نصایح اخلاقی خطاب به شاه است، نمیتوان آن را «نصیحةالملوک» تلقی کرد. این متن پیش از هر چیز مجموعهای است از بنیادیترین قواعد یک حکومت درست، و پیداست که این قواعد نتیجه تفکر در تاریخ ساسانی بوده است. با اینکه متن متعلق به اواخر دوره ساسانی است، قواعد را در آن به گونهای جلوه دادهاند که گویی بنیانگذار سلسله آنها را وضع کرده است. این امر سبب تقویت جنبه تربیتی و قدرتگذاری در حافظهها میشده است.
«عهد» بدون در پیش گرفتن ترتیبی خاص، به شش موضوع پرداخته است: رابطه میان ملک و دین، جانشینی پادشاه، قواعد رفتاری شخص پادشاه، روابط شاه با اطرافیانش، تقسیم جامعه به چهار طبقه و بالاخره رفتار شاه با مردم. بند۳۶ به طور کلی شامل یک پیشگویی است: هزار سال دیگر، پندهای شاه فراموش میشوند و دوره مصیبت آغاز خواهد شد.
در نهایةالارب فشردهای از این عهد آورده شده و تنها به ۱۸ بند آن اکتفا شده است و البته آن هم همواره به صورت کامل نقل نشده است. جالب اینجاست که نهایهالارب سه موضوع از شش موضوع «عهد» را حذف کرده است: جانشین پادشاه، طبقهبندی چهارگانه اجتماعی، رفتار شاه با مردم و پیداست که مؤلفش به انتخابی آگاهانه دست زده است.
عهد اردشیر متنی بسیار پخته و دارای مصطلحات دقیق است و از این دقت پیداست که از پشتوانة یک هنر جاافتاده بهرهمند شده است. ادبیات فارسی نکات بسیاری از این متن برگرفته و به نحوههای گوناگون بسط داده، اما همچون نهایهالارب مسائل حساسی همچون پادشاه و یا طبقهبندی اجتماعی را (لااقل آنگونه که در عهد آمده) کنار نهاده است. اما موضوعات دیگر عهد جزو مضامین اصلی متداول در زمینههای اخلاقی و سیاسی شدهاند.
نامه تنسر
این سند مشهور، در روایت فارسی آن یعنی نوشته ابن اسفندیار به دست ما رسیده است. محمد بن حسن بن اسفندیار در سال ۶۰۶قر۱۲۱۰م پس از بازگشت از بغداد به سرزمین زادگاه خود، از مرگ رستم ـ آخرین پادشاه باوندیان مازندران ـ آگاه میشود و سپس به کتابخانه مدرسهای که نیای رستم ساخته بود، راه مییابد و به کمک اسناد این کتابخانه، «تاریخ طبرستان» خویش را که ناتمام مانده است، تألیف میکند. قسمت اول این کتاب که در ۶۱۳قر۱۲۱۶م پایان گرفته، دو نوشته از او نقل کرده است: یکی مکاتبات اسکندر و ارسطو و دیگری نامه تنسر به گشنسب (در متن جشنسف آمده است). ابن اسفندیار این متون عربی را اتفاقاً در خوارزم یافته بود (گویا در سال ۶۱۲ر۱۲۱۵)؛ اما تنها ترجمه فارسی خویش را برجا گذاشته است. مجاورت این دو متن، مجموعه دوگانة جالبی به دست داده است: اولی در مورد تجزیه ایران به دست اسکندر و دومی در مورد یکپارچه شدن آن به دست اردشیر است.
دارمستتر در سال ۱۸۹۴مر۱۳۱۲ق نامه تنسر را مستقلاً تصحیح و به فرانسوی ترجمه کرد. ملاحظات این دانشمند در مقدمه این متن به ارزش خود باقی است. شناخت او از تنسر (شخصیت مذهبی دربار اردشیر) مرهون دو نویسندة قرن سوم قر نهم، یکی پهلوینویس و دیگری عربینویس بوده است: اولی نویسنده کتاب سوم دینکرت است که تنسر را «هیربد هیربدان» اردشیر معرفی کرده و او را به دستور شاهگردآورنده و تکمیل کننده اوستای پراکنده «پس از حمله اسکندر گجسته» دانسته است. دومی مسعودی است که تنسر را شاهزادهای گوشهگیر و زاهدمنش و مشاور اردشیر شناسانده و وی را مؤلف «رسالههای شایسته در نحوههای گوناگون ملکداری و دینداری» دانسته و از نامه او به پادشاه طبرستان صریحاً نام برده و قسمت پایانی آن را نقل کرده است.
پیبردن به دو مطلب در روایت ابناسفندیار کار دشواری نیست: نخست اینکه متن با محیط اسلامی تطبیق داده شده، و دیگر آنکه حاوی چند بینظمی زمانی است که به نظر تنی چند از محققان (مثل مارکوآرت، کریستن سن و مینوی) نشانة آن است که این نامه در زمان خسرو اول نگاشته شده است. مری بویس با پذیرفتن عقیدة دارمستتر، در مورد واقعیت تاریخی شخصیت تنسر (پیشوای مذهبی قدرتمند در زمان اردشیر) تردید روا نداشته و علاوه بر این، نکاتی چند در نامه تشخیص داده۵ که تنها با دورة سلطنت اردشیر قابل انطباق میتوانند باشند. بنابراین چنین پیداست که سنت ایرانی، متنی را که در اصالت آن تردید نیست، گسترش داده است و میتوان گفت که آشکارترین دخالت این سنت آنجاست که مسائل بزرگ تاریخی و ادبی دورة خسرو اول انوشروان را منعکس کرده است. روایت ابناسفندیار تنها متنی است که از این نامه به دست ما رسیده و به احتمال قوی به روایت منسوب به ابنمقفع وفادار مانده است. این ترجمة عربی از پهلوی انجام گرفته و متن پهلوی گویا تا زمان بیرونی یعنی تا اوایل قرن پنجمریازدهم موجود بوده است. به احتمال قریب به یقین همین روایت ایرانی ـ اسلامی نامة تنسر بوده که مورد توجه نویسندگان دورة اسلامی قرار گرفته و از این روست که باید کل آن، بدون در نظر گرفتن عمر قطعات مختلف، مورد بررسی قرار گیرد.
پینوشتها:
۱ـ از اطلاعاتی که ابن ندیم داده است (فهرست، ص۲۶۰ و ۷۱۸ و ۷۱۹) پیداست که زندگینامه اردشیر خیلی زود از پهلوی به عربی برگردانده شد. این برگردان قطعاً به همان گستردگی روایت اصلی بوده و تا دوره فردوسی رسیده بوده است.
۲ـ در متن پهلوی (فرهوشی، ص۱۰تا۱۳) چنین آمده است که از مهمترین هدفهای تربیت (فرهنگ)، آموزش هنرهای دبیری و اسبسواری است. در روایت فردوسی نکته اخلاقی پراهمیتی نهفته است: روحیه انتقامجویی (کین) علیه میراث اسکندر نقطه آغاز کار اردشیر بوده است (شاهنامه، اردشیر، بیت ۳۴۷).
۳ـ این حکایت از داستان تولد کوروش گرفته شده است (هرودوت، تاریخ، کتاب یکم، ص۱۰۸ تا ۱۱۸).
۴ـ مثلاً در نهایه الارب و در اخبار الطوال. بنابر گفته نویسنده مجملالتواریخ: «در زمان اردشیر بابکان، سامبن راجع، مردی کارآمد، دستور و سرکردة موبدان بود. حکمای بسیار نزد وی گرد میآمدند؛ زیرا که وی طالب دانش بود، از آن جمله هرمزآفرید، بدروز، برجمهر و ایزدداد بودند. اینان همگی کتب گوناگون در دانش تألیف کرده بودند که بسیاری از آنها به عربی ترجمه و شرح شده است.»(ص۹۴)
۵ـ خاموش کردن آتشکدههای شاهی، بازسازی کشور، محکوم کردن تصمیمات اردشیر.
روزنامه اطلاعات