سلطان صاحبقران از خاطرات و عجایب سفر به اروپا سخن می‌گوید

اولین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در تاریخ ۱۹ آوریل ۱۸۷۳ آغاز شد که نخستین مسافرت یکی از پادشاهان ایران به اروپا بود. قبل از او هیچ‌یک از سلاطین ایران به یک کشور مسیحی قدم نگذاشته بودند. به مناسبت این روز مروری بر سفرنامه سلطان صاحبقران خواهیم داشت.

    
به مناسبت 30 فروردین‌ماه، سالروز نخستین سفر اروپایی ناصرالدین شاه

  
اولین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در تاریخ ۱۹ آوریل ۱۸۷۳ آغاز شد که نخستین مسافرت یکی از پادشاهان ایران به اروپا بود. قبل از او هیچ‌یک از سلاطین ایران به یک کشور مسیحی قدم نگذاشته بودند. به مناسبت این روز مروری بر سفرنامه سلطان صاحبقران خواهیم داشت.
 
ناصرالدین شاه سه بار در طول سلطنت خود به کشورهای اروپایی سفر کرد و نخستین پادشاه ایرانی بود که قدم به خاک اروپا گذاشت. او در طول سفرهای خود  به جز عکاسی از اماکن و مناظر مختلف، هر شب مشاهدات و خاطرات خود را توسط منشی ثبت می‌کرد که بعدها منتشر شد. در این گزارش مروری بر این خاطرات خواهیم داشت.
 
 

خاطرات شاه قاجار از سفر به سرزمین پطر

ناصرالدین‌شاه در خاطرات خود می‌نویسد: «در مسکو توقف کردیم، پایین عمارت کرملین که جواهرآلات و تاج‌های قدیم پادشاهان و غیره را چیده‌اند، عمارت عالی و تو در تویی‌ست که هم اسلحه خانه محسوب می‌شود و هم جواهرخانه همه اسباب‌آلات و اسباب تحفه و غنایمی که از جنگ‌ها گرفته‌اند. همه را یکی یکی تحویلدار و ناظم آنجا نشان می‌داد که از جمله آنها اسبابی بود که در جنگ پول طارا پطر کبیر از شارل دوازدهم پادشاه سوئد گرفته بود و تختی که شارل بعد از زخم خوردن روی آن نشسته و آن را به اطراف میدان می‌برده‌اند و جنگ می‌کرده با چند بیرق از آن پادشاه دیدیم به قدر ده تاج بود از تاج پادشاهان قدیم روسیه تا پطر کبیر.

دو تخت از فیروزه و طلا و سایر جواهرات دیده شد که شاه عباس صفوی برای پادشاهان روس به رسم هدیه فرستاده است. دو دست زین و یراق مرصع بسیار خوب که سلطان حمید خان پادشاه روم برای امپراطیس کاترین فرستاده، آنجا دیده شد، حتی چکمه پطر کبیر و چکمه‌های اسکندر اول همه آنجا بود. صورت ناپلئون اول که از مرمر بسیار بزرگ حجاری خوب کرده‌اند دیده شد.

صبح برخاسته دیدم طرفین راه همه جنگل است، امروز از دو پل طولانی آهنی گذشتیم که روی دو دره عریض ساخته بودند، یکی بی‌آب و دیگری رودخانه آبی هم از میانش می‌گذشت. بعد از طی مسافتی از رودخانه عظیمی موسوم به وک که پل بسیار طولانی از آهن روی آن ساخته بودند کالسکه بخار گذشت. این رودخانه اغلب زمین‌ها را مرداب کرده است. دهات متعدد میان مرداب ساخته‌اند.

رودخانه نوا از سمت شمال پطر به طرف مابین جنوب و مشرق جاری و خیلی رودخانه عظیمی است کشتی بخار بزرگ در آن کار می‌کند... می‌گویند آب نوا سالم نیست. امپراطور هم ما را از آشامیدن منع می‌کردند. یک طرف رودخانه عمارتی است که منزل ماست و طرف مقابل قلعه کهنه‌ایست که در ایام پطر کبیر ساخته‌اند. کلیسایی در وسط قلعه است، مناره و میل بلندی از طلا دارد. مقبره سلاطین روس در آنجاست. ضرابخانه دولتی هم در قلعه است، کوچه‌های پطرزبورغ با گاز روشن می‌شود.»
 

 

پروس از نگاه سلطان صاحب‌قران
 
شاه قاجار در ادامه سفر اروپایی خود به آلمان می‌رسد و درباره یکی از شهرهای آن می‌نویسد: «شهر کنیکس برگ که یکی از شهرهای پروس و به دریای بالتیک بسیار نزدیک است، رودخانه عظیمی از وسط شهر می‌گذرد که اسمش پرژل است. کشتی بخار تجارتی از دریا تا وسط این شهر می‌آید و می‌رود، شهر کوچکی ست اما قشنگ جمعیتش نود و پنج هزار نفر است. یک نوع زراعتی که اسمش راپ است در صحراهای خاک پروس امروز دیده شد که گل زرد بسیار خوش رنگی داشت، برای روغنش می‌کارند که به جهت چرب کردن آلات ماشین راه‌آهن ‌و غیره به کار می‌رود، بسیار کاشته بودند و صفای زیادی به صحراها داده بود. طبیعتا تمام صحرا چمن است و جنگل‌ها سرو و کاج اما در خاک پروس بسیار کمتر از خاک روس است. خلاصه وارد گار شدیم، صاحب منصب و سرباز زیادی بودند همه جوان‌های بسیار خوب کلاه خود بر سر لباس‌های خوب بر تن، خیلی قشون خوبی بودند. مملکت  پروس همه قشون است. موزیکانچیان اینجا مثل افواج طهران همه بالابان و نی دارند اما در روس این قسم نی نبود.

مرد و زن غیرالنهایه همه جا در دو طرف راه صف کشیده بودند. یک هنگامه غریبی بود کوچه طولانی طی شد، خانه‌ها همه سه چهار طبقه و کوچک و تنگ است. به عمارت دولتی قدیم که پانصد سال است بنا شده رسیده، در عمارت پیاده شده از پله‌های زیادی بالا رفتیم عمارت کهنه‌ایست. همگی همراهان هم از شاهزادگان و عمله خلوت و غیره آمدند چون اهل این شهر هرگز ایرانی ندیده بودند از ملاقات ما هم خیلی متعجب بودند. اسم حاکم شهر ویو کلر است. کالسکه‌های این شهر و اسب‌های کالسکه‌ها به زیادی و خوبی کالسکه‌های روس نیست.»

 

 

برلین و دیدنی‌هایش به روایت ناصرالدین شاه

ناصرالدین شاه در توصیف برلین چنین می‌نویسد: «این شهر چون نزدیک به دریاست هوایش بسیار سرد بود. این عمارت پرده‌های کوچک خوب کار استادان قدیم دارد و در مرتبه تحتانی یک تالار بسیار بزرگ طولانی است اما سقفش کوتاه و از تخته است. پادشاهان پروس در این تالار تاج‌گذاری می‌کنند. سوار کالسکه شدیم که بسیار تند می‌رفت، به قدر یک ساعت و نیم که راه طی شد طرف دست راست دریاچه‌ای دیده شد که دورش بقدر بیست فرسنگ می‌شد، اطرافش همه آبادی و اشجار و کشتی شراعی و غیره هم در آن بود. طرفین راه همه جا ده و شهر و قصبه و آبادی و جنگل و اشجار زیاد از سرو و کاج و درخت‌های دیگر بود.

 جنگل کاج در این حدود بیشتر از روسیه است، بعضی جاهای جنگل هم تپه و بلندی پیدا می‌شود. خیابان‌های بسیار قشنگ متعدد از درخت بید و سفیدار بزرگ دارد که راه کالسکه اسبی و گردش عامه است. از رودخانه‌های کوچک و بزرگ زیاد پل‌های خوب داشت، عبور نموده از شهر ماریانبورغ گذشتیم که رودخانه عظیم ویستول از میان آن می‌گذرد، کشتی‌های زیاد در رودخانه کار می‌کرد پل آهنی بسیار طولانی داشت در استاسیون‌ها و قراولخانه‌های عرض راه‌آهن باغچه‌های بسیار قشنگ و زراعت‌ها و گل‌های بسیار خوب دیده شد. درخت یاس شیروانی که فرنگی‌ها لیلا می‌گویند همه جا گل کرده بود. هرچه چشم کار می‌کرد زراعت، آبادی، رودخانه، قراولخانه، مهمانخانه، خیابان، جنگل، چمن بود.

مقابل عمارت ما آن‌طرف میدان عمارت موزه برلن است یک طرف هم کلیسا و طرف دیگر عمارت جبه‌خانه است. وسط میدان سکویی است از اطراف پله دارد مجسمه فردریک کبیر را سواره از چدن ریخته‌اند بر روی عمارات برلن رنگ خاکستری مالیده‌اند قدری شهر را از جلوه انداخته‌ است، برخلاف پطر که عمارات با انواع رنگ‌‌ها ملون است. رودخانه که از کنار شهر برلن می‌گذرد اسمش اسپره است، شعبه آن هم از وسط شهر می‌گذرد اما کم عرض و آبش هم بسیار بد است.»

 

منبع: ایبنا