پاسخ عباس منوچهری به ٢ پرسش درباره میراث شریعتی: اومانیسم راستین
عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، در پاسخ به دو پرسش درباره «اکنون، ما و شریعتی» به دو فقر اشاره میکند: فقر اندیشه و فقر اقتصادی رنجآور. به نظر او، این دو فقر نماینده بحران روزگار ماست. آنچه در ادامه میآید، پاسخ او به دو پرسش زير است: ۱- بحران مبتلابه امروز ما و پرسمان اصلی این دوران چیست؟ ۲- با توجه به میراث شریعتی و پیشینه و پشتوانه هماندیشی و همسخنی در سرمشق گفتمانی و صورتبندی معرفتی دوران او، اکنون چه راهحل، خروج و برونرفتی ارائه میدهید؟
عباس منوچهری، استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس، در پاسخ به دو پرسش درباره «اکنون، ما و شریعتی» به دو فقر اشاره میکند: فقر اندیشه و فقر اقتصادی رنجآور. به نظر او، این دو فقر نماینده بحران روزگار ماست. آنچه در ادامه میآید، پاسخ او به دو پرسش زير است: ۱- بحران مبتلابه امروز ما و پرسمان اصلی این دوران چیست؟ ۲- با توجه به میراث شریعتی و پیشینه و پشتوانه هماندیشی و همسخنی در سرمشق گفتمانی و صورتبندی معرفتی دوران او، اکنون چه راهحل، خروج و برونرفتی ارائه میدهید؟
اگر اجازه دهید این دو پرسش باهم پاسخ داده شوند، چراكه این دو جداییناپذیرند. نیچه در زمان خود وضعیت زمانه را اینگونه بیان کرده است: «.... زمین، که چنان استوار و آرام به نظر میرسید، میلرزد. نقابها از چهرهها کنار میرود، خودخواهی خود را به رخ میکشد. مهمتر از همه پی میبریم که نیروی اندیشه چقدر ضعیف است.» اکنون شاید از یک جهت همین «ضعف اندیشه» معضل و بحران زمانه ماست. شاید بهتر باشد از فقر اندیشه بگوییم که در کنار فقر اقتصادی رنجآور، وضعیت زمانه را نمایندگی میکنند.
جهان امروز را جهانی «جنگزده» نیز نامیدهاند، جهانی که در آن گرایشی به گسترش بیشتر جنگ وجود دارد، تا جايیکه به یک رابطه اجتماعی دائمی تبدیل شود، که از طريق كار و فقر جمع كثيري از جامعه بشری به ثروت عدهاي محدود تداوم میبخشد. امروزه، مفاهيم توسعه ناعادلانه و مبادله نابرابر که در دهه شصت ميلادي به دنبال برجستهكردن تفاوت ريشهاي سطح بهرهكشي بين كشورهاي جهان اول و سوم بود، در این پرسش تداوم یافته است که «چرا كشورهاي ثروتمند، ثروتمند و كشورهاي فقير فقير ماندهاند.» به عبارت دیگر، «توسعه ناعادلانه شرح ميدهد كه چگونه كشورهاي برتر جهان با پشتيباني و هزينه كشورهاي فرودست رژيمهاي بسيار پيشرفتهتري از بهرهكشي و سود را به وجود ميآورند.» (نگری و هارت در «انبوه خلق») در چنین وضعیتی، مناسبات جنگ و بهرهکشی در جوامع مختلف از توسعهیافته و نیافته مسلط شده و عالم زندگی، در هر دو ساحت مادی و معنوی، یعنی ساحت عینی و وجه درونی زیستمان همگان را مخدوش و آسیبزده کرده است. این وضعی است که برای بقای سرمایهداری متأخر و نظامها و آدمهايی که دوام خود را در چنین بقايی میبینند ضروری است. در این آسیبها در این عصر و زمانه خشکسالیها، جانهای بسیاری تشنه و سرابزده شدهاند و با سرابهای دریانما سیر میشوند و تشنگیشان بهجای سیرابی سرکوب میشود.
در زمانهای اینچنینی شریعتی چشمه زاینده اندیشه چالشگر بود که دغدغه رنج و مصیبتهای مردمان را داشت و اسطورههای زمانه سرابهای زمینه را به صورتی عصیانگرایانه به چالش کشید. میراث او اکنون نیز همین نسبت را با زمانه سرمایهداری آیتی و سیاست خشونت دارد، یعنی با زمانه بیریشگیها و سرگردانیها، محرومیتهای مادی و معنوی، تهیدستی و گذراندن زندگی در اوج سختی و رنج و ملالت برای عدهای، در کنار دارندگان و صاحبان «همه چیز» در عین پوچی و بیمعنایی و در این میان درد بیریشگی و سرگردانی به حس مسلط برای خیل بسیاران تبدیل شده یا میشود و در کنار کردارهايی همچون لذتگرايیهای لحظهطلب تا اختلاسهای مالی، فرهنگی و سیاسی روزگار میگذرانند. از اينرو، با استفاده از تعبیر بسیار عمیق «خیلی دور خیلی نزدیک» آقای میرکریمی، فیلمساز صاحب اندیشه، میشود گفت میراث شریعتی از اسطورهها و سرابهای مسلط «خیلی دور» است و به نیاز تشنگی معنوی و ضرورتهای یک زندگی فارغ از غم نان و فرسودگی جان «خیلی نزدیک». به عبارت دیگر زمانه ما بیشتر به فکر شریعتی نیاز دارد تا آن فکر به دغدغههای مسلط ما. چه اینکه اندیشه تا جايیکه اصالتاً اندیشه است، هرگز خود «نیازمند» نیست، بلکه تمهیدی است برای «امکان رهايی». یک اندیشه همیشه «بهخاطر چیزی» است نه به دنبال چیزی. میراث شریعتی سرمایه تهیدستان و سرابزدگان در زمان خود بوده و بههمین خاطر امروز نیز هست. و دقیقا به همین خاطر مورد هجوم سرابسازان و ثروتاندوزان و نامجویان قرار گرفته است، همانگونه که در زمان خود شریعتی نیز اینچنین بود. البته همین کینهورزان هم به نوعی دیگر نیازمند شنیدن کلام چالشگر و فکر رهايیبخش شریعتی هستند. اگر وقوفی به بار آید و شاید فرصتی برای بازاندیشیدن پس از شنیدن و آنگاه گفتن و نوشتن که بقای اصیل در آن است و مابقی اسطوره و سراب است اندر سراب.
کلام شریعتی را میتوان در نمادهای کلامی- گفتاری، مانند «چهار زندان انسان»، «چهار حلقه ظلم» و «سه حلقه حسن» شنید، خواند و فهمید؛ آنگاه از «فکر» او و «با فکر» او سخن گفت. در «چهار زندان»، شریعتی از طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن سخن میگوید و راههای عبور از هر یک را نشان میدهد. «چهار حلقه ظلم»، یعنی استعمار، استبداد، استثمار و استحمار به نوعی صورتهای اجتماعی- تاریخی زندانهای چهارگانه هستند که تلاش فکری شریعتی در بهچالشکشیدن آنها بسیار بارز و پربار بوده است. در پاسخ به پرسش «چه باید کرد؟» وجه سازنده و ایجابی میراث شریعتی بیش از همه شاید در آنچه میتوان «سه حلقه حسن» نامید، یعنی «عرفان، برابری، آزادی» متجلی است و اتفاقا همین وجه است که عموماً در سخن از اندیشه شریعتی مورد کمتوجهی قرار میگیرد. البته شاید به این جهت که وی خود بهطور خاص فرصت مفصلبندی گفتاری آن را پیدا نکرد، هر چند بسیاری از، اگر نه همه، آنچه شریعتی از آن بهعنوان راه یا راههای رهايی سخن گفته در این سه حلقه رهايی نهفته است. بر این اساس، شاید بتوان میراث شریعتی را که خود وی «اومانیسم راستین» نامیده است، با تعابیری چون «عرفان مدنی» یا «عرفان زیستمانی (اگزیستانسیال)» در زمانه و عالم زیست خشونتزده و پرعسرت امروزی بازاندیشی کرد. تعابیری که جوهره آنها آگاهی اجتماعی در نسبتی جالب توجه با آزادی زیستمانی از یک سو و مسئولیت اجتماعی و دغدغههای متعالی از سوی دیگر است.
منبع: شرق