دگرگونی پوشش و پوشاک در تاریخ دیرینه ایرانیان گفت‌وگو با محمدرضا چیت‌ساز

دگرگونی پوشاک ایرانیان با پیروزی مشروطه شتابی افزون یافت گرایش به کت و شلوار، حرکتی ویژه دوره پهلوی اول نبود


سرِ بی‌کلاه
دگرگونی پوشاک ایرانیان با پیروزی مشروطه شتابی افزون یافت گرایش به کت و شلوار، حرکتی ویژه دوره پهلوی اول نبود

ماهرخ ابراهیم‌پور: سرزمین ایران در گذر تاریخ پرفرازونشیب خود همواره به دلیل‌هایی گوناگون همچون موقعیت جغرافیایی، در دسترس و تیررس یورش‌های قوم‌ها و تیره‌های گوناگون بوده است. این یورش‌ها و نفوذها به درون ایران موجب می‌شد دگرگونی‌هایی به شکل‌های متنوع در سبک زندگی ایرانیان پدید آید. این مساله بخش‌های گوناگون زندگی و جامعه ایران را در دوره‌هایی از تاریخ می‌توانست دربرگیرد.
پوشش و پوشاک، در جایگاه بخشی مهم از زندگی خصوصی و اجتماعی مردم، از این مساله برکنار نبود. همین موجب می‌شد دگرگونی‌هایی بسیار در زمینه پوشش و پوشاک مردمان این سرزمین پدید آید. تنوع در سبک‌های پوشش و پوشاک ایرانیان، از جمله دستاوردها و پیامدهای دگرگونی‌های بزرگ سیاسی و اجتماعی به ویژه یورش‌های نظامی غیر ایرانیان به این سرزمین به شمار می‌آید. شاید به دلیل همین تاثیرپذیری است که در هر دوره گونه‌هایی ویژه و البته متفاوت از پوشش را در میان ایرانیان بر اساس منابع برجای‌مانده از تاریخ می‌توان به تماشا نشست. به عنوان نمونه پوشش‌های مردم در دوره‌هایی چون ساسانی، اشکانی و صفوی متفاوت است. ورود اسلام به ایرانی البته دگرگونی‌هایی بسیار در شیوه لباس ایرانیان بر جای گذارد. پس از آن نیز در دوره‌های متاخر، باز با دگرگونی‌های بزرگ در زمینه پوشش و لباس در جامعه ایران روبه‌رو می‌شویم. پیروزی مشروطه و تاثیرپذیری از فرهنگ غربی نیز تغییرهایی در لباس ایرانی در پی آورد؛ بدین‌ترتیب که لباس ایرانیان را از سبک سنتی بیرون آورده، به سوی شیوه‌ای راند که از آن گاه به فرنگی‌مابی تعبیر شده است.
دگرگونی‌های پوشش و پوشاک در روزگاران پیاپی تاریخ ایران، از دوره‌های باستانی تا روزگار معاصر، مساله‌ای به شمار می‌آید که با محمدرضا چیت‌ساز در آن‌باره گفت‌وگو کرده‌ایم. چیت‌ساز، پژوهشگر حوزه هنر به شمار می‌آید که سال‌های بسیار در زمینه پوشش و پوشاک پژوهیده است. کتاب «تاریخ پوشاک ایرانیان از ابتدای اسلام تا حمله مغول» از جمله نگاشته‌های پژوهشی وی برشمرده می‌شود. این پژوهشگر حوزه فرهنگ و هنر کوشیده است ادامه پژوهش‌های خود را در زمینه پوشاک در قالب کتابی منتشر کند. چیت‌ساز از جمله پژوهشگرانی است که در حوزه پوشاک روایت‌هایی نو ارایه می‌دهد. نگاه جزیی‌نگر وی به دگرگونی‌های پوشاک و پوشش در تاریخ ایران، از ویژگی‌های کارها و نگاشته‌های وی به شمار می‌آید.

 

پوشاک و پوشش در یک جامعه، چه پیوندهایی با شکل‌گیری عادت‌های مردمان یک جامعه می‌تواند داشته باشد؟
همانگونه که رنگ و طرح لباس و پوشاک امروز نیز در پاره‌ای موارد معنادار است یا حتی اگر دارای معنی نیز نباشد، کسانی که از آن لباس بهره می‌گیرند دست‌کم در پی یک پیوند با آن پوشاک‌اند، این کنش در پیش از دوران ما نیز وجود داشته است. این پیوند همچنین برای مناطق جغرافیایی نیز روایی دارد، یعنی لباس‌های گرم برای منطقه‌های کوهستانی و سرد به کار می‌آید و منسوجات نازک‌تر در منطقه‌های گرم و معتدل هوایی کاربرد دارند؛ این مورد ابتدایی‌ترین پیوند پوشاک با زندگی انسان‌ها از نظر جغرافیایی به شمار می‌آید. لباس‌هایی البته بعدا آرام‌آرام با معناهایی دیگر پدید آمد که به لباس افراد مذهبی می‌توان اشاره کرد. در این زمینه در ایران باستان برای گروه‌های مذهبی همچون زرتشتیان، مهرپرستان حتی برای مسیحیان نستوری که آن زمان در ایران بودند و بعدها در دوران ایران اسلامی به لباس‌هایی برای روحانیون مذهبی می‌توان یاد کرد که لباس‌هایی ویژه داشتند و به ویژه در هنگام اجرای مراسم مذهبی بر تن داشتند. ما امروز از بازمانده‌های پیوند معنایی گروه‌های اجتماعی با لباس چند فقره داریم؛ یکی لباس روحانیان و دیگری نظامیان که در دوران باستان گسترشی بیش‌تر داشتند.
 

برخی آداب و رسوم مانند جشن‌ها و سوگواری‌ها چه تاثیری بر نوع پوشش داشته است؟
افرادی که متولی جشن یا آیین در پاره‌ای مراسم بودند، نیز افرادی که در آن شرکت می‌کردند، ملزم بودند همه یا بخشی از لباس‌شان با آن مراسم متناسب باشد. گرچه آگاهی‌های ما در این‌باره اندک است اما می‌دانیم روحانیان مذهبی در ایران باستان هنگامی که بخشی از مراسم به روشن کردن، روشن نگه‌داشتن یا پراکندن شعله‌های آتش مربوط بوده است، براساس متن‌های پهلوی ساسانی و اشکانی یا حتی در نقش‌های به دست‌آمده از تخت‌جمشید، ناگزیر بودند گونه‌ای پارچه یا دهان‌بند به نام پنام بر چانه یا بینی خود ببندند که بینی و دهان‌شان را می‌پوشاند. این پوشش ویژه در باورهای مذهبی آن‌ها ریشه داشت زیرا معتقد بودند نفس انسان ناپاکی‌هایی دارد که آتش را به عنوان یکی از چهار عنصر پاک و مقدس طبیعت، می‌تواند بیالاید. این باورها البته بیش‌تر جنبه نمادین و جانبی داشتند، اما همین‌ها موجب می‌شد آن روحانیان پوشش ویژه پنام را بپوشند. همچنین تندیس مردی از دوره اشکانیان بر جای مانده است که در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود و به مرد یکدست آوازه دارد. این تندیس از مفرغ یا برنز ساخته شده است. یکی از نشانه‌های انجام مراسم مذهبی در این دوره، استفاده روحانیان از پارچه‌ای شبیه لباس شسته‌شده‌ای است که بخواهید رطوبت و نم آن را بگیرید. برای همین آن را می‌چلانید و یک دست را در جهتی برخلاف دست دیگر می‌چرخانید تا لباس تاب بخورد، چنین پارچه تاب‌خورده‌ای را از شانه چپ تا پایین آویخته‌شده نگه می‌دارید. این شیوه استفاده یکی از نمونه‌های لباس در دوره ایران باستان بوده است. پیش‌تر در دوره عیلامیان نیز مجسمه‌های برجای‌مانده بیانگرند که بالاتنه اشخاص در انجام مراسم مذهبی عریان می‌شد. عیلامیان این عریانی بالاتنه را دست‌کم در انجام دو آیین تاج‌گذاری یا برآمدن آفتاب انجام می‌دادند. روحانیان این دوره نیز در پاره‌ای آیین‌ها، مراسم را بدون لباس و به گونه بالاتنه عریان برگزار می‌کردند. این موارد نشانه‌هایی از به کارآمدن یا نیامدن لباس و پوشاک در پیوند با آیین‌ها و باورهای مذهبی و آیینی مردمان ایران‌زمین در روزگاران گذشته را به نمایش می‌گذارند.
 

پوشاک مردم یک سرزمین چه جنبه‌هایی از زندگی خصوصی و اجتماعی را بازمی‌تاباند؟
در نگاه نخست، بیش‌تر طبقه‌ها یا گروه‌های اجتماعی از لباس‌هایی بهره می‌بردند که نشانه‌ای از گروه و طبقه‌شان همراه داشت. برای مثال قابوس بن وشمگیر در دوره زیاریان به سده‌های سوم و چهارم هجری در کتاب خود لباس یک کشاورز را توصیف کرده است که تا اندازه‌ای به لباس کشاورز امروزی می‌تواند شبیه باشد. مرد کشاورز آن روزگار به روایت قابوس «تنبان خود را تا زانو برگردانده بود و با پای عریان و با کج‌بیلی بر زمین کارمی‌کرد». همچنین قاضی تنوخی در دوره پیش از مغول در کتاب «فَرج بعد شدت»، ملوان‌ها و خدمه بَلم‌ها و کشتی‌های رود کارون در خوزستان را چنین توصیف می‌کند که یک عِذار یا لنگ به کمر می‌بستند که تا نزدیک زانو می‌آمد و بالاتنه‌شان به ویژه در ماه‌های تابستان عریان بود. طبیعتا لباسی که در خوزستان گرم برای ملوانان و قایقرانان کارساز و مناسب بوده، نمی‌توانسته است بر تن فردی در کاروان‌سرایی در یک منطقه کوهستانی به کار آید. همچنین سربازان در هنگام جنگ جز زرهی که بر تن می‌کردند، گاه زیر زره، پوشش و تن‌پوشی داشتند که تا کمر بود و شانه‌ها، سینه و کمر را می‌پوشاند؛ بدینگونه که در آن بالشتک‌مانندی تعبیه شده بود که درون آن تکه‌های ابریشم می‌ریختند و کجاونگ می‌نامیدند. آن پوشش جلوی نفوذ تیرها را می‌توانست بگیرد و خود گونه‌ای زره به شمار می‌آمد.
پوشش سر نیز در تاریخ ایران اهمیت و جایگاهی مشخص داشته است. در زمینه پوشش سر نیز، به ویژه در میان شاهان ساسانی که داشتن موی انبوه نوعی موهبت به شمار می‌آمده است. برخلاف فیلم‌هایی مانند «اسکندر مقدونی» و «٣٠٠» که علیه فرهنگ ایرانی ساخته و نمایش داده شده است و پادشاه هخامنشی را فردی کچل و بدون مو نشان می‌دهد، اساسا پادشاه در تاریخ ایران در هیچ‌یک از نقش‌ها آنگونه نبوده است. ما در دوره ساسانی با انبوه استفاده از مو به عنوان پوششی برای سر روبه‌روییم، به گونه‌ای که اگر موهای سر پادشاهی کم بود، آن را سالیان دراز می‌گذاشت تا بلند شود. آن‌ها به روش‌های گوناگون مانند بافتن و جمع‌کردن در یک تور ابریشمی، به مو حالت می‌دادند. این مساله در نقش‌برجسته‌ها بسیار دیده می‌شود، حتی این مورد وجود دارد که برخی شاهان مویی بر سرشان می‌افزودند تا سر بی‌پوشش نباشد؛ آن مو می‌توانست موی انسان یا حیوانات باشد. داشتن موی انبوه، گونه‌ای وقار به شمار می‌آمده است که سپس در قالب کلاه خود را می‌نمایاند.
 

آیا میان پوشش ایرانیان در دوره‌های باستانی و مردم در ایران پس از ورود اسلام، شباهت‌ها و تفاوت‌هایی می‌توان یافت؟
هرچه به روزگار گذشته بازمی‌گردیم، با توجه به دشواری پیوندها میان جامعه‌های گوناگون، شباهت‌های پوششی اندک می‌نمایاند. ایرانیان در دوره باستان از شنل کوتاه بهره می‌گرفتند که پوشیده نمی‌شد، آن را بر شانه‌ها و گرده‌ها از پشت می‌آویختند و البته گاه تا زانوان حتی پایین پا می‌رسید. کاربرد اینگونه شنل‌ها البته رفته‌رفته به ویژه در دوره‌های پس از یورش مغولان کاهش یافت. این شنل‌ها گونه‌ای تَیلسان بوده که یک نمونه ردا به شمار می‌آمده و پوشیدنی نبوده است. تَیلسان آستین نداشت و بر گرده‌ها آویخته می‌شد. قدیمی‌ترین تیلسانی که شکل آن را داریم، ویژه علما بوده که رنگ سبز داشته است. دانشمندان نیز البته معمولا از آن بهره می‌برده‌اند. در کتاب «مقامات حقیقی» نسخه کتابخانه شفرد پاریس آمده که تیلسان مانند یک ملحفه ضخیم بر دوش دانشمندان می‌افتاد و ساده یا طرح‌دار، گاه با لبه‌های ریشه‌دار بود. تیلسان به نظر می‌رسد نخست در منطقه تالش به کار می‌آمده، ریشه بارانی داشته و گونه‌ای بارانی بوده است که هنگام باران می‌پوشیده‌اند. این لباس بعدها از منطقه تالش به سرزمین‌های عربستان و عراق منتقل شده است. این لباس در زمینه پیوندهای مرتبط با پوشاک مردمان سرزمین‌های گوناگون، هم از نظر اشتراک هم افتراق اهمیت داشته است. قبا، پوششی دیگر به شمار می‌آید که مردمان ایران در گذشته بسیار به کار می‌برده‌اند. گرچه زنان نیز قبا بر تن می‌کردند، مردان اما   از این پوشش بیش‌تر بهره می‌جستند. قبا در میان ایرانیان، پیش و پس از ورود اسلام البته تفاوت‌هایی داشته است، همچنین میان آن و عبا باید تفاوت گذاشت. قبا آستین‌هایی داشت که دست‌ها را در آن می‌بردند اما عبا گرچه دو آستین کوتاه داشت که امکان می‌داد دست‌ها را در آن‌ها فروبرند ولی بیش‌تر عبا را بر دوش می‌افکندند. عبا اساسا یک پوشش ایرانی نبوده است؛ در واقع هیچ نشانه‌ای از این پوشش در روزگار ایران باستان نداریم. این پوشش کاملا یک لباس سامی بوده که عرب‌های عربستان پس از ورود اسلام به ایران آن را با خود به این سرزمین آورده و در میان برخی طبقه‌های جامعه رواجی اندک دادند. البته در نقش‌ها و تصویرهایی که بر جای مانده است، بهره‌گیری از عبا بیش‌تر در دوره صفویه به چشم می‌آید. عبا تا پیش از صفویه حتی در میان روحانیان نیز به کار نمی‌رفته است. تفاوت‌هایی مهم میان قبای ایرانی و عبای عربی وجود داشته است که از نقش‌ها، تصویرها و متن‌های برجای‌مانده می‌توان دریافت؛ عبای عربی آستین داشته، هم کوتاه هم بلند بوده که بلندی آن گاه تا زانوان هم می‌رسیده است، همچنین جلو باز بوده و عمدتا دکمه داشته است و گاه نیز با یک شال کمر آن را می‌بستند. همین مساله در قبای ایرانی در دوره باستان وجود داشته با این تفاوت که عبای عربی تا اندازه‌ای از قبای ایرانی بلندتر است؛ قبا تا زانو و گاه بالاتر از آن بوده است. عبا همچنین در یک تفاوت دیگر، از قبا گشادتر بوده است.
 

پوشش سر در روزگاران گذشته اهمیت بسیار میان ایرانیان داشته است. این پوشش در دوره باستان چگونه بوده است؟ کلاه از چه دوره‌ای به عنوان لباس و پوشش به کار ایرانیان می‌آید؟
سرپوش در روزگار گذشته در میان پوشاک و لباس انسان‌ها چه زن چه مرد، از مهم‌ترین بخش‌ها به شمار می‌آمده است. تاج شاهان یکی از سرپوش‌ها بوده است. این سرپوش در نقش‌های باستانی بسیار به چشم می‌آید. پاره‌ای شواهد نشان می‌دهد در دوره اسلامی هنگام محاکمه یک شاه یا شاه‌زاده، نخست سرپوش او را برمی‌داشتند که رفتاری توهین‌آمیز به شمار می‌آمد. این عبارت در بسیاری از متن‌های ایران دوره اسلامی آمده است که «می‌گوییم کلاه از سرت بردارند!»؛ گویی مقدمه مجازات متهمی به شمار می‌آمده که قرار بوده است در دادگاه محاکمه شود. نمایان شدن مردان بدون کلاه در کوی و گذر و میان دیگران، رفتاری ناشایست بوده است که این مساله اهمیت کلاه و سرپوش را می‌تواند بیانگر باشد. گونه‌هایی فراوان از کلاه‌ها در ایران باستان حتی پیش از ورود آریایی‌ها رواج داشته است که تصویر آن‌ها بر نقش‌های گلی دیده می‌شود که به شکل مُهرند. کلاه‌های شاخ‌دار از معروف‌ترین و مهم‌ترین نمونه‌های کلاه‌هایی به شمار می‌آمده که در ایران به ویژه برای طبقه‌های بالای اجتماعی به ویژه شاهان و شاهزادگان به کار می‌رفته است؛ گاه حتی الهه‌ها و خدایان نیز با این شکل نشان داده شده‌اند. تصویر کلاه شاخ‌دار البته در ذهن به شکل یک گاو یا گاومیش امروزی که دو شاخ تقریبا جدا از هم در دو سوی سر نبوده ، که به شکل هفت یا هشت شاخ بوده است؛ شاخ‌ها تقریبا بر هم خوابیده بودند و هر اندازه بالاتر می‌رفتند، به گونه شاخک کوچک‌تر می‌شدند. این کلاه در آن روزگار رواج بسیار داشته است. گونه‌ای کلاه کج نیز در در دوره‌های بعد رواج می‌یابد که در شعرها و ضرب‌المثل‌ها نیز به آن اشاره فراوان شده؛ این کلاه، هرمی‌شکل با نوک تیز بوده است. کسانی که از کلاه کج بهره می‌بردند، یا آن را کج بر سر می‌گذاشتند یا انتهای هرم آن را کمی کج و خمیده می‌کردند تا به سمت پایین برود. اینگونه کلاه در دوره سلجوقی متداول بوده و آثاری از آن در نقش‌ها و متن‌های ادبی به چشم می‌آید. کلاهی دیگر با نام قلن‌سو رواج داشته که یک کلاه بلند بافته شده از موی بز بوده است. بلندای این کلاه به ٣٠ سانتی‌متر می‌رسیده است تا آنجا که از درون با ترکه‌هایی آن را مهار می‌کردند که نشکند و نیفتد. پیش از این‌ها نیز کلاهی دیگر بر سر شاهان اشکانی در سکه‌های متعلق به آن دوره می‌بینیم که در متن‌های تاریخی از آن با نام تیاره یاد ‌شده است. این کلاه در نگاه نخست، کلاهی معمولی با یک برش را به ذهن می‌رساند، در صورتی که با تجسم آن بر دیگر نقش‌ها درمی‌یابیم از نظر بلندی شبیه قلن‌سو بوده اما کلاه بلند بوقی‌شکل است که چون ترکه درون آن به کار نرفته، بالایش افتاده است.
 

آیا می‌توان گفت با حرکت به سوی مشروطه در دوره معاصر، پوشش ایرانی نیز تا اندازه‌ای دگرگون شده، از آن سبک سنتی بیرون می‌آید؟
ایران با شکل‌گیری جنبش مشروطه و پیروزی آن در سال ١٢٨٥ خورشیدی به یک مرحله تازه اجتماعی وارد شد. مجلس شورا برای نخستین بار در ایران شکل گرفت و  زیست اجتماعی ایرانیان دگرگونی‌هایی بسیار آزمود که افزایش و گسترش آزادی‌های اجتماعی از جمله آن‌ها به شمار می‌آید. گستردگی و گوناگونی روزنامه‌ها از دیگر دستاوردهای مشروطه به شمار می‌آید که به شکل‌گیری ارتباطات نوین و گسترش آگاهی از پیشرفت‌های جامعه‌های دیگر انجامید. این پدیده‌های تازه بر فرهنگ و جامعه ایرانی تاثیرهایی بسیار گذارد. یک دگرگونی در حوزه پوشش و لباس البته پیش از مشروطه در دوره حکومت ناصرالدین شاه قاجار پدید آمد. زمانی که این حکمران قاجاری چندین سفر به فرنگ رفت، در یکی از آن‌ها بالرین‌هایی را دید که دامن‌هایی کوتاهی در زمان اجرای حرکت‌های باله بر تن دارند. ناصرالدین شاه شیفته آن پوشش ویژه زنانه شد و آن را به عنوان یکی از دستاوردهای سفر خود به ایران آورد. لباس تازه با نام شلیته در میان زنان درباری رواج یافت و سپس از آنجا در میان زنان بخش‌های دیگر جامعه متداول شد. آمدن تلگراف و دوربین عکاسی به ایران زمینه‌هایی مناسب برای آشنایی ایرانیان با شیوه زندگی مردمان اروپا به ویژه در زمینه پوشش و لباس فراهم آورد. این دگرگونی، ورود نسبتا گسترده پوشاک از اروپا به ایران را در پی آورد؛ پدیده‌ای که موجب شد ایرانیان بیش‌تر با مدها و لباس‌های غیر ایرانی آشنا شوند. پیروزی انقلاب مشروطه نیز دگرگونی گسترده در پوشاک زنان و مردان ایرانی را در سال‌های بعد به همراه آورد. گرچه ورود لباس‌های اروپایی پس از انقلاب مشروطه سرعت گرفت اما پیش از آن آرام‌آرام در حال نفوذ به جامعه ایران بود.

 

لباس‌های شهری و روستایی تا پیش از روزگار پهلوی دوم چه ویژگی‌هایی داشت. دگرگونی‌هایی آیا در این زمینه پدید آمد؟ به عبارتی مکان زندگی تا چه اندازه در تعیین پوشش تاثیر داشته است؟
  تصویرها، عکس‌ها و اندک فیلم‌های برجای‌مانده تاریخی، همچنین با مطالعه سفرنامه‌های جهانگردان، نماهایی از شیوه زندگی به ویژه پوشش ساکنان شهر و روستا پیش رویمان می‌گذارند. ساکنان مناطق روستایی و غیر شهری ایران به دلیل این که تا پاسی از شب به کشاورزی و باغ‌داری یا چوپانی در صحرا مشغول بودند، معمولا لباس راحتی بر تن داشتند؛ یقینا پوشش اینان با شهرنشینان که زندگی متفاوت کاری در مکان هایی چون اداره‌ها، مدرسه‌ها و بازارها داشتند، متفاوت بود. این دسته، لباس رسمی بر تن می‌کردند. این تفاوت در پوشش همچنین از محیط پیرامون و شیوه ارتباط با افراد برمی‌آمد. تصویرهایی البته از کودکان و نوجوانان در مرکزهایی شهری، چه تهران چه دیگر شهرها در دوره پهلوی اول موجود است که در آن‌ها هنوز برخی از کودکان کلاه نیمه‌گرد قدیمی بر سر دارند. این کلاه‌ها با کلاه پهلوی و سپس نمونه‌های دیگر جایگزین می‌شوند. آن‌ها همچنین قبای نیمه‌باز قاجاری بر تن دارند که با شال کمری محکم شده است. این پوشش البته در دوره‌های بعد به گونه‌ای شلوار و بالاپوش کُت‌مانند یا یونیفرم دگرگون شد. نکته جالب توجه این که تغییر در شیوه پوشش و لباس، ویژه دوره پهلوی اول نیست، که در این دوره پهلوی شتاب و گسترش می‌یابد؛ حتی پیش از کودتای رضا خان و سیدضیاءالدین طباطبایی در سوم اسفند ١٢٩٩ خورشیدی با کاهش رواج و پوشیدن قباهای قاجاری و جایگزینی آن با شلوار و یک بالاپوش روبه‌روییم. این پوشش را کت نمی‌گویم زیرا هم گونه‌ای کت را دربرمی‌گیرد هم سرداری به شمار می‌آید که در واقع کتی بلندتر شبیه پالتو بوده است. به هر حال اگر یک روستایی به شهر می‌رفت، ناچار بود لباس خود را کنار بگذارد یا اگر می‌خواست بیش از چند روز در شهر باشد، لازم می‌دید لباس شهری بپوشد که آن هم تقریبا شبیه کت و شلوار امروزی بود.

 

تغییر گسترده در پوشاک ایرانی و برون‌آمدن از شیوه سنتی آن چه پیامدهایی در تاریخ معاصر ایران داشته است؟

پاپیون و بعدها کراوات از جمله پوشاکی بودند که دستاورد تجدد در ایران معاصر از اواخر دوره قاجار و سپس دوره پهلوی به شمار می‌آمدند. این‌ها در واقع یک دستمال رسمی گردن بودند که پاره‌ای طبقات ویژه جامعه از جمله تحصیل‌کرده‌ها و متجددان از آن‌ها بهره می‌گرفتند. پوشیدن کت‌های بلند تا پایین زانو یا کوتاه همراه با شلوار که پیش از آن کم‌تر استفاده می‌شد، در این دوره گسترش یافت. بانوان نیز به بهره‌گیری از دامن‌های کوتاه روی آوردند، در حالی که زنان در دوره قاجار با چادرهای کبودرنگ، نه سیاه، با روبنده بر چهره در اجتماع حضور می‌یافتند. آنان همچنین پوششی به نام چاقچور نیز داشتند که شبیه یک شلوار گشاد مردانه بود که جوراب هم به آن وصل باشد. آنان چاقچور را در بیرون منزل به کار می‌بردند. هنگامی که زنی شتابان می‌خواست از منزل بیرون رود، چاقچور را روی لباس‌های خانگی می‌پوشید. قدیم‌تر به آن دولاق می‌گفتند که لاق به معنای پا بوده است. بهره‌گیری از این لباس بیرونی پس از مشروطه در میان زنان رفته‌رفته کاهش یافت. شلوارهای تنگ‌تر با رنگ سفید در این دوره رایج شد. پوشیدن این شلوار با برآمدن پهلوی اول شتاب گرفت و سرانجام با دگرگونی جامعه و امکان ورود بانوان به اجتماع بدون بهره‌گیری از چادر و تنها با روسری، در دوره پهلوی اول رایج شد. هنگامی که بهره‌گیری از از لباس‌های اروپایی متداول شد، در این میان طبیعتا رفته‌رفته لباس دیگر بخش‌ها و طبقه‌های جامعه ایران مانند روستاییان و کشاورزان نیز که از یک قبای جلوباز بود که آن را با شالی کمری می‌بستند، به کت و شلوار دگرگون شد. بدین‌ترتیب بود که بهره‌گیری از کراوات و پاپیون در شهرها افزون بر کت و شلوار استفاده رواج یافت.


منبع: شهروند