فروردین سالهای اول دهه 40 برای حوزه علمیه همواره روزهای تلخی بود. هر چند حوزه علمیه قم در سوم فروردین 1301 افتتاح شد اما اتفاقات تلخ روز دوم فروردین 1342 در مدرسه فیضیه و حمله عناصر رژیم پهلوی به طلاب هرگز از یاد روحانیون نرفت و شاید همین اتفاق که ادامه آن به 15 خرداد همان سال منجر شد ریشههای شکلگیری و وقوع انقلاب اسلامی ایران بود.
سجاد صداقت: فروردین سالهای اول دهه 40 برای حوزه علمیه همواره روزهای تلخی بود. هر چند حوزه علمیه قم در سوم فروردین 1301 افتتاح شد اما اتفاقات تلخ روز دوم فروردین 1342 در مدرسه فیضیه و حمله عناصر رژیم پهلوی به طلاب هرگز از یاد روحانیون نرفت و شاید همین اتفاق که ادامه آن به 15 خرداد همان سال منجر شد ریشههای شکلگیری و وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. اما دهم فروردین 1340 یکی دیگر از ایام تلخ برای حوزه علمیه و در سطح وسیعتر برای شیعیان بود. «آیتالله العظمی حاج آقا سیدحسین طباطبایی بروجردی، مرجع بزرگ جهان تشیع در این روز دار فانی را وداع گفت و به معنای واقعی فصل تازهای در اتفاقات پیرامون حوزه علمیه بزرگ ایران به وقوع پیوست. آیتالله بروجردی آن اندازه تاثیرگذار و با اهمیت بود که به درستی او را «رئیس مطلق حوزه علمیه» در سالهای حیاتش نامیدهاند. اما دوران فعالیت آیتالله بروجردی زمانه مهمی از نظر نقش سیاسی علمای برجسته شیعه در سیاست و امور سیاسی بود؛ اتفاقی که میتواند دستمایه پژوهشهای فراوانی قرار گیرد. آنچه در زمانه حضور آیتالله بروجردی به عنوان مرجع اصلی در حوزه علمیه و در رابطه با حکومت گذشت نیازمند پژوهش در اوصاف سالهای پیش از شهریور 20 و حتی پیش از روی کار آمدن پهلوی اول است؛ زمانهای که نقش علما در مشروطیت پررنگ شد و پس از آن حضور آنان در سیاست در میانه شک و تردید قرار گرفت. با این اوصاف اما آیتالله بروجردی وزنهای بزرگ در حوزه علمیه در سال های پس از شهریور 20 بوده است.
نظرگاه تازه علما
با شکست مشروطه و پایان یافتن مباحثی که بین مشروطهطلبان و مشروعهخواهان جریان داشت و به غنای بیشتر اندیشه سیاسی شیعه در این دوره و عطف توجه علما به نظرگاه های جدید منجر شده بود، شاهد شکلگیری دوره جدیدی هستیم؛ دورهای که با بیعنایتی به مباحثی که در عصر مشروطه مطرح بود، نوعی بازگشت به مباحث دورههای قبل توسط فقهای بزرگ این دوران است. به عقیده برخی صاحبنظران گفتمان غالب این دوران را میتوان تحت عنوان «سکوت نسبت به مسائل سیاسی» یا گفتمان «سیاستگریزی» نامگذاری کرد. هر چند طرح مفاهیم و گزارههایی که بعضا در دوره قبل از مشروطه در نوشتههای فقها مشهود بود، مبین استمرار اندیشه سیاسی شیعه در این دوره است. شکست مشروطهخواهی از یک سو و اعمال سیاستهای ضدروحانیت سلاطین این دوره و نگرانی روحانیون این عصر نسبت به از بین رفتن اساس و بنیاد اندیشه شیعی، منجر به نوعی سیاستگریزی مشهود در علمای این زمان، خصوصا در قیاس با علمای دوران سابق شد. در این چند دهه؛ یعنی از شکست مشروطه تا سالهای آغازین دهه 40 استراتژی روحانیت شیعه را در تلاش برای بقا دستهبندی کرد.
دوران سکوت و شکلگیری حوزه علمیه
دوران 16 ساله حکومت رضاشاه را میتوان دوره خصومت شدید علیه فرهنگ و نهادهای اسلامی دانست. به گفته حامد الگار آنچه صاحبنظران غربی با نظر موافق، اصلاح یا نوسازی ایران نامیدهاند، بسیاری از ایرانیان به عنوان هجومی وحشیانه به فرهنگ، سنن و هویت خود تلقی کردهاند. هر چند الگار معتقد است در زمانه قدرت گرفتن رضاشاه، مقامات برجسته مذهبی، مانع مهمی بر سر راه او ایجاد نکردند و این موضوع را تا حدودی ناشی از سرخوردگی آنها از مشروطهخواهی، حوادث عراق و موقعیت نامطمئن برخی علما در عراق و تا حدودی ناشی از اثرات اقدامات گمراه کننده رضاشاه پیش از تثبیت موقعیتش میداند. هر چند پهلوی اول به خصوص با دو قانون برگزاری امتحان برای طلاب علوم دینی به منظور صدور مجوز برای مدرسان مذهبی در سال 1307 و تهیه برنامه درسی برای تمام مدارس در سال 1310 موقعیت نهادهای مذهبی و علمای دینی را بیش از پیش تضعیف میکرد اما روی دیگر سکه در این سالها را نباید از نظر دور داشت. با وجود سکوت علما و روحانیون برجسته این دوره و فعالیت دستگاه سرکوب رضاشاه، مخالفتها و اعتراضهایی نیز در این زمان برانگیخته شد. با وجود این مهمترین عکسالعمل علما در مقابل سیاستهای رضاشاه نوسازی و توسعه حوزه علمیه قم به وسیله آیتالله عبدالکریم حائری بوده است. به تعبیر الگار «هر چند در آغاز این اندازه اهمیت برای این اقدام ملحوظ نبوده، دستاوردهای آموزشی و تشکیلاتی که به وسیله آیتالله بروجردی توسعه و تحکیم یافته است، به قم امکان داده که در درجه اول به پایگاه آموزش اسلامی و سپس مرکز مبارزاتی تبدیل شود و به این ترتیب گرایشهای غیردینی سلسله پهلوی را به چالش بطلبد.»
شکست تلاش بخش مهمی از علمای شیعه در مشروطه و سر برآوردن حکومت پهلوی از دل مشروطه باعث شد که آنان با بدبینی نسبت به سیاست و فعالیتهای سیاسی ترجیح دهند با آموزش طیف جدیدی از روحانیون به شیعه خدمت کنند. مهمترین هدف علما و فقهای شیعه در این عصر گسترش و نضج بیشتر اندیشه شیعه در قالب تربیت طلاب و روحانیون جوان بوده است. به همین جهت و به منظور ابقای تفکر شیعه، راهکار اصلی علمای بلندپایه این دوران عدم دخالت در امور سیاسی محسوب میشود. مهمترین مرجع حاضر در آن روز بیشک آیتالله عبدالکریم حائرییزدی است که از همان ابتدا به مداخله در امور سیاسی پشت کرد و این خطمشی را در سراسر دوران حیات خود ادامه داد. البته کسانی چون شیخعلی دوانی در کتاب «نهضت روحانیون ایران» معتقد هستند آیتالله حائری تصمیم داشت «با رضاخان به طور کجدار و مریز سر کند تا بتواند با اداره کار حوزه علمیه قم علما و فقها... برای آینده ایران و دنیای شیعه تربیت کند.»
دوران تثبیت با آیتالله بروجردی
پس از رحلت آیت الله حائری در سال 1315 سه نفر از فقهای بزرگ یعنی آیتالله سیدمحمد حجت، آیتالله حاجسید محمدتقی خوانساری و آیتالله حاج صدرالدین صدر به مدت هشت سال حوزه علمیه قم را اداره کردهاند و از قضا خط سیر آنان نیز همان بوده که توسط آیتالله حائری برگزیده شده بود. اما دوران پس از شهریور 20 دوران متفاوتی بوده است. با روی کار آمدن آیتالله محمدحسین بروجردی به عنوان رئیس بعدی حوزه علمیه قم و بزرگترین مرجع آن دوران او اهتمام خاص خود را به توسعه حوزه علمیه و تعلیم و تربیت طلاب مبذول داشت. دوران زعامت آیتالله بروجردی با شکوفایی حوزه علمیه همراه بود. هر چند درباره نوع دیدگاه آیتالله بروجردی نسبت به مسائل سیاسی آرا متفاوتی وجود دارد؛ به نظر می رسد او نیز همچون آیتالله حائری بیشتر به عدم مداخله در سیاست معتقد بوده است؛ هر چند آیتالله بروجردی در مواردی همچون مبارزه با بهائیت و برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع ایفای نقش کرده است. علی دوانی درباره این دیدگاه آیتالله بروجری چنین مینویسد: «آیتالله بروجردی ... پس از رخنه ایادی بیگانه در امر مشروطه ... از دخالت در امور سیاسی که به گفته خودشان سرنخ آن در دست اجانب بود سخت هراس داشت.» سیاستهای آیتالله بروجردی فصل تازهای در اوجگیری مرجعیت شیعه در ایران بوده است؛ فصلی که تثبیت حضور نهاد حوزه علمیه تاثیر خاصی بر سالهای پس از رحلت آیتالله بروجردی داشته است.
منبع: فرهیختگان