فرسایش در نگارش و پژوهش / غلامرضا گلی زواره - بخش دوم

به گفته مینوی از میان نمایش‌های سی و پنجگانه‌ی شکسپیر، شاید یکی هم نباشد که داستان را خود او اختراع کرده باشد. «تاجر ونیزی» از نمایشی اقتباس گردیده که بیست سال قبل از نگارش آن، شخص دیگر ساخته و نمایش داده بود.

 

به گفته مینوی از میان نمایش‌های سی و پنجگانه‌ی شکسپیر، شاید یکی هم نباشد که داستان را خود او اختراع کرده باشد. «تاجر ونیزی» از نمایشی اقتباس گردیده که بیست سال قبل از نگارش آن، شخص دیگر ساخته و نمایش داده بود. داستان اصلی آن هم از منابع و مآخذ متعدد دیگری آمده که تمامی آنها منتهی به یک قصه رومی و یک ماجرای هندی می‌گردد؛ ولی نه هر کس که یک قصه عادی را اساس نمایش خود کرد، مقام شکسپیر را از آن خود خواهد کرد و این عیب نیست که شاعر یا درام‌نویس بنیان منظومه یا نمایشی خود را بر زمینه‌ای که پیش از وی وجود داشته، بنا گذارد و یا مصالح بنای خود را از ماترک سایرین جمع بیاورد. شاعر بزرگ نویسنده هنرمند از قریحه، ذوق و طبع بلند خود آثاری در شکل و طرح و ویژگی‌های نیای خود به جای می‌گذارد که کارش را از گویندگان و نویسندگان عادی ممتاز می‌سازد. (همو، همان، ۱۵۶ و ۲۳۶)

ابوعلی حاتمی ـ از نقادان ادبی در قرن چهارم هجری ـ در رساله‌ای که با دلیل و برهان ثابت کرده متنبّی ـ شاعر مشهور عرب ـ کتابهایی را که از تألیفات ارسطو به زبان عربی برگردانیده شده، مطالعه کرده و بسیاری از افکار، آرا و دیدگاه‌های این حکیم یونانی را در ابیات خود گنجانیده است؛ ولی از مقام متنبی در عالم ادبیات، چیزی کم نمی گردد و به اتفاق آرا وی از بزرگترین شعرای عرب به شمار می‌رود. (همو، همان، ۳۴)

ابن حزم از حکما و متفکران جهان اسلام است که آگاهانه روش نقد را بنیان نهاد و قبل از ابن خلدون در آن نگریست و شخصیت اخیر در موضوع «اغلاط و اوهام نزد مورخان» استفادة آشکاری از ابن‌حزم برد (محمود اسماعیل، ۱۳۸۸، ۴۸) کراتشکوفسکی بر این باور است که گاهی ابن‌خلدون روش یونانی پیشه کرده و تا اندازه‌ای هم از کتب و رسایل اخوان‌الصفا پیروی می‌نماید. استاد البشیر سلامه می‏گوید: مقدمه ابن خلدون و رسایل اخوان‌الصفا شبیه هم هستند. استاد محمد اسعد نظامی هم عقیده دارد ابن‌خلدون نقل‌کننده بوده، نه نوآور علم. محمد اسماعیل ضمن اینکه این دیدگاه را مورد تأیید قرار می‏دهد، خاطر نشان می‏سازد منابعی که ابن‌خلدون از آنها اقتباس کرده، تماما متون اسلامی بوده و به طور مستقیم از ارسطو مطلبی را نگرفته، بلکه از طریق واسطه‏هایی نقل کرده است که مفاهیم ارسطویی آمیخته با اندیشه‏های حکمت شرقی به کتابهای عربی راه یافته است. هنگامی که رسایل اخوان‌الصفا بر این میراث اتکا کرده بود، ابن‌خلدون بدون ذکر منبع از آنها بهره برده است. (همو، ۱۲۸ و ۱۳۶)

 

قله‌های فرزانگی در معرض فرسایش

از دیرباز اندیشمندانی متعهد و متفکرانی مسئول به پا خاسته‌اند و از روی صدق با اندیشه‌ای سترگ، تفکر و استدلال، نقل و استناد و ارجاع درست، به روشن کردن اندیشه ها، متبلور ساختن شناخت‌ها و مرزبانی از حقایق مسلم پرداخته‌اند و در این راه رنجها دیده خود را فرسوده ساخته‌اند واز پای ننشسته‌اند تا جویبارهای فرزانگی را از قله‌های معرفت و حکمت به سوی دشتهای انسانیت جاری ساخته‌اند. (حکیمی، ۱۳۶۰، شرف‌الدین، ۴۶)

برای این فرزانگان حق‌جویی و آشکارگردیدن واقعیت‌ها از دانشی که به آن رسیده و یا محصول تکاپوهای پژوهشی آنان بوده، والاتر به شمار می‌رفته و در مقابل حقایق، خاضع و تسلیم و در قبول و انکار بسیار با تأمل و درنگ پیش می‌رفته‌اند. آنان کوشیده‌اند با جمود و جهالت که روحیه کاوشکری و تحقیق را از آنان می‌گیرد، به مبارزه برخیزند؛ به همین دلیل شهید مطهری معتقد است حس تحقیق از خود علم برتر و والاتر است و علم آنگاه مقدس و قابل احترام است که با روح پژوهش توام گردد و روح تحقیق آنگاه پویایی دارد که بشر به نقص دانش و آگاهی‌های خود معترف باشد (امدادهای غیبی در زندگی بشر، ۱۳۶۰، ۶۶) ابوعلی سینا سروده است:

 

دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت

یک موی ندانست، ولی موی شکافت

اندر دل من هزار خورشید بتافت

آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت

(گوهرین، ۱۳۴۶، ۶۶۴)

 

ابومنصور ثعالبی نیشابوری ـ از ادبا و علمای قرن پنجم هجری ـ در زمرة این علماست که در مقدمه کتاب مشهور خود می‌نویسند: اساس این کتاب را بارها بنا کردم و آنگاه ویران ساختم؛ مطالبی بدان افزودم و نکاتی از آن کاستم، موضوعاتی را آغاز کردم ولی به پایان نرساندم، تا نیمه پیش رفتم و به پایان نبردم تا اینکه عمری را پشت سر گذاشتم و به تجربه، ثبات رأی و دوران کمال خردمندی رسیدم، آنگاه آخرین دست‌نوشته‌ها را بارها مورد بازنویسی قرار دادم و کتاب خود را از میان چندمین نسخه، که برگزیده بودم، تدوین کردم. (ثعالبی، ۱۳۹۳ق، ج۱، ۵-۶) بر خلاف این اهتمام با اهمیت و بردباری در کشف حقایق، برخی نویسندگان که مدعی تحقیق و ژرف‌کاوی‌اند، در تصنیف تألیفی مفید و ماندگار دچار فتور و کاهلی گردیدند. چه بسیار دیده شده که مؤلف اثری، در آغاز پرمایه و با نشاط و هر پایه استقصا و تحقیق دست به کار می‌شود، اما همین که کار به نیمه رسید، لحظه به لحظه افت می‌کند و سستی می‌گیرد و نشانه های خستگی، کم توانی و سرسری گیری در آن هویدا می‌گردد تا سرانجام کار از اوج خود فرو می‌افتد. این چنین شیوه‌ای برخلاف سنت دانش‌پژوهی، تحقیق، دقت در عمل و وجدان علمی است و هم قصوری است نسبت به حق جامعه در استفاده و مراجعه به آن اثر، محقق به قول استاد محمدرضا حکیمی باید شکیبایی پیشه کند، تاب آورد، خبرگی نشان دهد و چیرگی داشته باشد تا هیچ بخشی و فصلی و نیز هیچ استنتاج و سنجشی سرسری گرفته نشود، این راهی است که محققان بزرگ همواره پیموده اند. (حکیمی، حماسه غدیر، ۱۳۸۵، ۲۰۰ ـ۲۰۱)

اسفبارتر از این وضع، مربوط به افرادی است که نوشته‌ها، ترجمه‌ها، یافته‌ها و دیدگاه‌های دیگران را به نام خود در قالب کتابی فراهم می‌آورند و ازدادن هرگونه مأخذی پرهیز می‌کنند، در صورتی که ارجاع دادن به نوشته‌ دیگران درواقع نوعی تبیین رابطه بین اثر کنونی و نوشته‌های قبلی است و امتناع از این روش پسندیده، نادیده گرفتن سنت و منطق تحقیق و زیر پا نهادن تلاش‌های دیگران و ناسپاسی در حق آنان است. البته دانشمندان در قرون گذشته، به‌ندرت مشخص می‌کردند مطلبی را که در اثر خود آورده‌اند از کیست. ملاصدرا را حکیم بزرگ الهی این سرزمین خوانده‌اند. حکمتی که وی بنیان گذاشت و آن را «حکمت متعالیه» نامید، در واقع نقطه اتصال تمامی جریان‌های مختلف فکری است. نبوغ و ابتکار این فیلسوف عارف در آن است که سه طریق برهان عقلی، شهود قلبی و وحی قرآنی را چنان با هم ترکیب ساخت که مشربی یگانه در تحقیق فلسفی پدید آورد (طالب زاده، ۱۳۷۴، ۱۱۶)؛ اما این فرزانه عالیقدر به‌رغم مقام والای علمی و فکری و برخلاف آنکه در یادداشت‌های خود که اخیرا به نام «جُنگ ملاصدرا» به طبع رسیده، مشخص نکرده که چه مطلبی را از چه کسی گرفته است.

او در مشهورترین اثر خود (الاسفار الاربعه) از این روش پیروی نکرده است. یکی از حکمای عصر قاجار که در زمره‌ی حکیمان اربعه تهران به شمار آمده است، حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره‌ای است. وی مدت نیم قرن مشغول تدریس فلسفه بود و شاگردان دانشور زیادی پرورش داد. او بین تألیف و تصنیف تفاوت قائل می‌گردد و براساس این تفکیک می‌گوید چون دانستم تصنیف تازه، صعب بلکه غیر ممکن است چیز مستقلی ننوشتم، ولی حواشی بسیار بر حکمت متعالیه که معروف به اسفار است و غیره نوشته‌ام (نامه دانشوران ناصری، بی‏تا، ج۳، ۳۴) و احتمالا راز آنکه جلوه اهمیتی را که به آثار بوعلی داده، به اسفار ملاصدرا نداده است در همین، نکته نهفته باشد؛ زیرا صدرالمتألهین گرچه خود از مبتکران در علوم نظری و مباحث عقلی است، ولی کتاب اسفارش باوجود اشتمال بر تحقیقات انیق و نوآوری‌های دقیق، حاوی نظرات و اقوال مختلف از حکمای مشّاء، فلاسفه اشراق، عرفا، اهل کلام و دیگران می‌باشد و با این وصف کتاب مزبور جنبه تألیفی دارد، برخلاف آثار بوعلی که ویژگی تصنیفی آن قوی است؛ لذا حکیم جلوه بر آن گردید تا مآخذ و مصادر اسفار را مشخص کند واز این رهگذر گامی در روشن‌تر گردیدن مقصود ملاصدرا بردارد. در واقع ملاصدرا در این اثر فخیم نقل قولهای متعدد و دیدگاه‌های گوناگونی از حکمای سلف آورده، ولی مشخص نکرده است که این گفته‌ها و نظرات از آن کیست و جلوه در هنگام تدریس آن ونیز تدوین حاشیه‌ای بر این کتاب مشخص کرد که عبارتهای مندرج در اسفار از آن چه کسی است و به عبارتی اسفار را مستند و دارای ارجاعاتی معتبر نمود. (گلی زواره، میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن ۱۳۷۲، همو، گلشن جلوه، ۱۳۷۵، ۱۴۱)

صرف اینکه جلوه کوشید مصادر و مآخذ اسفار را مشخص کند، تلاش شایسته تقدیری است و نه تنها از منزلت جلوه نمی کاهد، بلکه خود مؤید فرزانگی اوست و اگر کسی به دلیلی شیفتگی شدید به ملاصدرا این روش ممدوح را برنمی‏تابد، نباید شیوه تدریس، پژوهش و شخصیت جلوه را تقبیح کند. برخی معاصران کوشیده‌اند این گونه اشاعه دهند که چون جلوه از فهم مفاهیم و دیدگاه‌های ملاصدرا عاجز بوده، به نقد آثارش پرداخت! (همو، جلوه از جلوه نیفتاد، بهمن ۱۳۹۱، ۶۵)

ادامه دارد

منبع: روزنامه اطلاعات