فاطمه (س) و نماز / امام موسی صدر - ترجمه احمد ناظم

«نماز واجب شده است تا مؤمنان خود را تمرین دهند و عبادت و بندگی خدا را درک کنند.»

اشاره: آنچه در پی می‌آید، بخشی از توضیحات امام صدر بر خطبه حضرت زهراست(س).

«نماز واجب شده است تا مؤمنان خود را تمرین دهند و عبادت و بندگی خدا را درک کنند.»

روزه و حج و هر واجب دیگری نیز اسباب و نتایجی دارد. فاطمه این سخنان را کجا می‌‏گوید؟ در مسجد و در حضور نمازگزاران. می‌‏خواهد بگوید: ‌ای مسلمانان! این نماز‌ها و عباداتی که بر شما واجب شده است، برای آن نیست که به نماز خواندن عادت کنید و نمازتان معنا و روح خود را از دست بدهد و به عادت و یک مراسم عبادی و عمل ظاهری تبدیل شود. خدا به این سبب نماز را بر شما واجب کرده است که نماز شما را از کار زشت و ناپسند بازمی‏دارد و این نص قرآن کریم است که باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد: «انّ الصلوه تنهی عن الفحشاء و المُنکر» پس ‌ای مسلمانان شما را چه شده است که نماز می‌‏خوانید، ولی حق دیگران را غصب می‌‏کنید؟ نماز می‌‏خوانید، ولی حق را از جایگاه خود کنار می‌‏زنید؟ نماز می‌‏خوانید، ولی اهل حق را وامی‏گذارید؟

فاطمه به جمعیتی که در مسجد به سخنان او گوش می‌‏دادند، می‌‏گوید: تصور می‌‏کنید علت واجب شدن نماز چیست؟ آیا این است که هر روز پنج بار یا هفته‏ای یک بار، بیشتر یا کمتر، بیاییم و حرکاتی ظاهری به نام نماز انجام دهیم و برگردیم؟ نماز این است؟ آیا حقیقت نماز و انگیزة نمازخواندن، این است؟ آیا خدا به این‌گونه اعمال نیاز دارد؟ چنین چیزی با ایمان ما سازگاری ندارد. ما معتقدیم خدا از عبادت ما و از نماز و حج و روزه و زکات ما بی‏نیاز است. پس چرا نماز واجب شده است؟

نماز آن‌گونه که قرآن کریم فرموده است، «از زشتی و گناه بازمی‏دارد». در حدیث آمده است که: «نماز معراج (وسیلة عروج) مؤمن است» و همچنین «وسیلة تقرب جستن هر پرهیزگاری به خداست». حال به خودمان بنگریم: آیا نمازمان ما را از زشتی و گناه بازمی‏دارد؟ آیا وقتی نماز می‌‏خوانیم، گرایش جدیدی در خود نسبت به دوری از گناهان می‌‏یابیم یا نه؟ اگر نمی‌‏یابیم، بدان معناست که نماز ما، معنا و جوهر و هدف خود را از دست داده است!

فاطمه(س) به این امت می‌‏نگرد و می‌‏بیند آنان نماز می‌‏خوانند و بسیار هم نماز می‌‏خوانند، ولی آیا سخن پیامبر(ص) را دربارة علی نشنیده‏اند؟ آیا این مردم تا دیروز با پیامبر زندگی نمی‌‏کردند و احکام و حقوق را از زبان ایشان نمی‌‏شنیدند؟ آیا نشنیدند که فرمود: «الساکتُ عن الحق شیطانٌ أخرس: کسی که از گفتن حق خاموش بماند، شیطانی لال است»؟ آیا این سخنان را از رسول خدا(ص) شنیده بودند؟ چطور اجازه دادند در برابر چشمانشان حق از دست اهل آن خارج شود؟ از حجه‌الوداع و خطبة غدیر و فرمان پیامبر به ولایت علی، تنها چهار ماه گذشته بود. آیا فراموش کردند یا خود را به بی‏اطلاعی زدند؟ یا ساکت ماندند؟ چرا نماز‌ها و عبادات و شعائر دینی و حج و دیگر اعمال، آنها را از رو آوردن به باطل و چشم بستن از حق باز نداشت؟ زیرا عبادت برای آنان عادت شده و معنا و روح خود را از دست داده بود. فقط نماز می‌‏خواندند و می‌‏رفتند!

 

روح عبادت

فاطمه می‌‏گوید: ‌ای مردم! این نماز و روزه و زکات و حج و امر به معروف و نهی از منکر، معنا و مفهوم دارد. چطور نماز می‌‏خوانید و به غرور و خودپسندی دچارید؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ نماز چیزی جز عبادت و بندگی و اطاعت خداوند نیست. نماز تمرین است برای فروتنی انسان در برابر خدا. چگونه است که ما نماز می‌‏خوانیم، ولی پس از یک یا دو سال یا بیشتر، هنوز احساس غرور و خودبینی داریم؟ ما نماز نمی‌‏خوانیم! نمازی که به غرور بینجامد، نمازی است که نفس امّاره به آن فرمان می‌‏دهد. نمازی که خدا به آن فرمان می‌‏دهد، نمازی است که قلب را روشن می‌‏کند و نفس را در برابر حقیقت به کرنش وامی‏دارد و انسان را فروتن و افتاده می‌‏کند. در نماز چه می‌‏کنیم؟ چند بار از خدا و نام خدا سخن می‌‏گوییم؟ از آغاز تا پایان نماز، چند بار در برابر خدا تعظیم می‌‏کنیم؟ چند بار خود را به روی خاک می‌‏اندازیم و سجده می‌‏کنیم؟

سجده یعنی چه؟ انسان با سجده کردن می‌‏گوید: همه وجودم را، از طول و عرض و جسم و روح و بزرگی و وقار و خودبینی و افتخارات، در پیشگاه خداوند قرار می‌‏دهم. سر و پیشانی خود را که نماد سربلندی و عزت من است، در برابر خدا بر روی خاک می‌‏گذارم. آیا نماز این نیست؟ چرا سجده می‌‏کنید؟ آیا جایز است که در برابر بزرگترین پادشاهان یا رؤسا سجده کنید؟ سجده‏‏ انسان باید تنها برای خدا باشد. نمی‌‏توانیم در این دنیا در برابر هیچ چیز یا هیچ کس جز خدا سجده کنیم. این سجده به چه معناست؟ سجده یعنی ‌‌نهایت فروتنی و تواضع٫ نماد سجده، قراردادن پیشانی بر روی زمین است؛ یعنی خدایا، من تسلیم تو و خاکسار درگاه تو هستم و در برابر تو، خود را بر زمین می‌‏اندازم و پیشانی‏ام را بر روی خاک می‌‏گذارم.

 

با خدا زندگی ‏کنیم

ما در حین نماز با خدا زندگی می‌‏کنیم. چگونه با خدا زندگی می‌‏کنیم؟ مگر نه این است که در نماز با خدا سخن می‌‏گویید؟ مگر در نماز نمی‌‏گویید: «ایاک نعبُدُ وایاک نستعین». با که صحبت می‌‏کنید؟ می‌‏گویید تنها تو. این «تو» کیست؟ آیا خدا نیست؟ به خدا می‌‏گویید تنها تو را می‌‏پرستیم و تنها از تو یاری می‌‏جوییم. از هیچ کس جز تو یاری نمی‌‏خواهم و جز تو را عبادت نمی‌‏کنم؛ بنابراین در نماز با پروردگارتان مناجات می‌‏کنید و با معبودتان سخن می‌‏گویید و در برابرش به رکوع و سجده می‌‏روید.

نتیجه و برآیند همة این اعمال چیست؟ غرور؟ خودبینی؟ در حدیث آمده است: «الغُرورُ شرکٌ خفی: غرور شرک پنهانی است.» بنده نمی‌‏تواند تکبر بورزد. انسان به چه چیزی می‌‏خواهد خود را بزرگ بشمارد؟ به چه چیزی می‌‏بالیم و خود را بزرگ می‌‏شماریم؟ من موجودی هستم که اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیز خود را ندارم. هیچ چیز ندارم. نگویید: ثروت من، افتخار من، دانش من، بزرگواری من. من و شما که هستیم که چیزی از خود داشته باشیم؟ برهنه به دنیا آمدیم و چیزی نداشتیم و برهنه می‌‏میریم و چیزی با خود نمی‌‏بریم؛ بنابراین، این شکوه و قدرت و حرکت و تفکر و اقتدار و زکات و ثروت و دانش در دست ما امانت است. ما امانت‌دار آنها هستیم، پس چرا غرور داشته باشیم؟ نمازی که در نفس انسان غرور پدید آورد، نماز نیست. نماز آن است که از زشتی و گناه باز دارد. وقتی نماز از زشتی و گناه بازمی‏دارد که آن را تنها برای خدا و برای تقرب جستن به او بخوانیم.

بنابراین نماز ما را برای فروتنی تربیت می‌‏کند و به آن عادت می‌‏دهد، زیرا وقتی من تعظیم می‌‏کنم و سر خود را بر روی خاک می‌‏گذارم، حس می‌‏کنم که تسلیم پروردگارم و از خود هیچ ندارم: «إنّ صلاتی و نُسُکی و محیای و مماتی لله رب العالمین». در این هنگام است که حس می‌‏کنیم هیچ نداریم و هر چه هست، از آن خداست. پس دیگر چرا به این و آن فخر بفروشیم و تکبر کنیم؟ چرا احساس خودبینی داشته باشیم؟ من کیستم که خودبین باشم و به این و آن تکبر کنم و از این و آن انتقام بگیرم و این و آن را مسخره کنم؟ من کیستم؟ موجودی ضعیف و ناتوانم که اختیار سود و زیان خود را ندارد.

این چکیدة مفهوم نماز است؛ ولی هرگز بدان معنا نیست که در برابر دشمنان و ستیز‏ه‏جویان، ضعیف و ناتوان باشیم، زیرا قدرت ما به خداوند است نه به خودمان… نماز تمرینی است برای اصلاح و تربیت صحیح بندگان. کارخانه‏ای است برای آنکه انسان را به زیور فروتنی بیاراید. نماز یعنی زندگی با خدا و به دست آوردن صفات او. می‌‏دانید انسان از نماز چه چیزی کسب می‌‏کند؟ قوی بودن در راه خدا و ناتوان بودن در راه باطل، و نه در برابر باطل. نماز وسیلة عروج مؤمن است و او را از زشتی و گناه بازمی‏دارد.

 

پرسش

فاطمه(س) این سؤال را مطرح می‌‏کند که: ‌ای مردم! چگونه نماز می‌‏خوانید، ولی از توطئه‏‌ها و ترفند‌ها می‌‏هراسید؟ چگونه نماز می‌‏خوانید، ولی نسبت به حق پایمال‏شده سکوت می‌‏کنید؟ دیروز خلافت را بردند و امروز فدک را، این هدیة پدرم که روزی فرزندانم در آن است؛ ولی شما سکوت کرده‏اید. همة شما سفارش‏های پیامبر را شنیده‏اید. پس چرا خاموشید؟ گروهی از شما به سبب طمع و گروهی به سبب ترس سکوت کرده‏اید. گروهی سود می‌‏برید و گروهی می‌‏ترسید. نمازگزاری که بر اثر پیوند با خداوند، قوی و با اقتدار است، نه می‌‏ترسد و نه طمع می‌‏ورزد. چرا نمی‌‏ترسد و طمع نمی‌‏برد؟ چون قوی و نیرومند است. انسانی که نماز می‌‏خواند، در واقع روزی پنج بار با خدا ارتباط دارد. اگر خدا درون شما و در برابر شما حضور نداشته باشد، نمی‌‏توانید بگویید «تو را می‌‏پرستیم»، باید بگوییم «او را می‌‏پرستیم»! وقتی می‌‏توانید خطاب به خدا صحبت کنید که خود را در پیشگاهش ببینید و کسی که مرتبط با خدا و در محضر خدا و همراه با خداست، در راه حق قوی و نیرومند است و انسان قوی نمی‌‏ترسد و طمع نمی‌‏برد؛ زیرا طمع ناشی از فقر روحی و روانی است. کسی که از درون فقیر باشد، از دیگران می‌‏خواهد نیاز و ناتوانی او را برطرف کنند. چنین انسانی کجا می‌‏تواند قوی باشد و ترسو و پیمان‌شکن نباشد؟ فاطمه می‌‏پرسد: آیا نماز نمی‌‏خوانید؟ آیا نماز، شما را از گناهان باز نمی‌‏دارد؟ آیا نماز، فقر و ناتوانی شما را برطرف نمی‌‏کند؟ پس چرا ساکت مانده‏اید؟

 

نماز تمرینی است برای جنگ و جهاد: «إن الله یُحبُ الذین یُقاتلون فی سبیله صفا کأنهُم بُنیانٌ مرصوص» نمی‌‏بینید در نماز جماعت، چگونه صفها به هم فشرده است؟ هم از چپ، هم از راست، هم از پشت سر و هم از جلو؟ نمی‌‏بینید چگونه حرکت‌ها هماهنگ و یکپارچه است؟ چگونه امام به جای مأمومان قرائت را می‌‏خواند؟ چگونه وقتی او به رکوع و سجده می‌‏رود، شما نیز به دنبال او به رکوع و سجده می‌‏روید؟ نماز انسان را از عادت به فرومایگی و خواری و تسلیم ‏شدن و ناپایداری بازمی‌دارد. در آیة «یا بنی‌آدم خُذوا زینتکُم عند کل مسجد» [ای فرزندان آدم، به هنگام هر عبادت زینت خود را برگیرید. (اعراف، ۳۱)] بنا بر تفسیر پیامبر، منظور از «الزینه» اسلحه است؛ زیرا پیامبر فرموده‏اند: «زینت مردان اسلحه است.» بنابراین تفسیر «زینت» اسلحه است. نماز تمرینی است برای اقتدار و موضع اجتماعی مردم، ولی کدام اقتدار؟ اقتداری که به غرور و خودبینی نینجامد؛ اقتداری که متکی بر نفس نیست، بلکه یاری‌گرفته از خداوند است.

 

بهره از نماز

بنابراین فاطمه(س) می‌‏گوید: چرا نماز شما را قوی نکرده است؟ چرا نمازتان موجب غرور شما شده است؟ فاطمه می‌‏خواهد این وضع را اصلاح کند. درست است که خدا به نماز فرمان داده، ولی این فرمان به سبب نیاز او به نماز شما نیست، بلکه خدا برای تربیت شما و تقویت اوضاعتان به آن فرمان داده است. ولی شما از آن بهره نمی‌‏‏گیرید؛ زیرا به سبب ترس و طمع در برابر حقی که پایمال شده است، سکوت کرده‏اید. چگونه نماز می‌‏خوانید، ولی راضی می‌‏شوید که حق غصب شود و کرامت بر باد رود؟ چگونه احساس ضعف می‌‏کنید، در حالی که هر روز پنج بار با آفرینندة آسمان‏‌ها و زمین پیوند برقرار می‌‏کنید؟ از چه می‌‏ترسید؟ چگونه می‌‏ترسید، در حالی که هر روز با خدا ارتباط برقرار می‌کنید؟ خدایی که زمین در قبضة قدرت او و آسمان‌ها درهم‌پیچیده به دست اوست. از هیچ چیز نباید ترسید.

 

نماز مقبول

کی نماز پذیرفته است؟ وقتی که متوجه خدا می‌شوید و در پیشگاه او هستید و پس از نماز، نیرویی جدید و آسایشی تازه و قدرتی نو پیدا کنید و در‌‌ همان وقت، احساس فروتنی به شما دست دهد؛ یعنی همزمان احساس قدرت و فروتنی کنید، نه احساس قدرت و غرور، نه فروتنی و خواری و درماندگی. احساس قدرت و بزرگی و سربلندی، باید در کنار فروتنی و حس بندگی باشد. بزرگی و عزت در بندگی خداوند است؛ زیرا بندگی خدایی که دربردارندة همه صفات کمال است، ما را به او نزدیک می‌‏کند. دانش و عدالت و فضیلت و بزرگی ما، در گرو نماز و عبادت خداست. نماز کارخانه‏ای برای ساختن انسان کامل است. آیا نمازهای ما، چنین تأثیری در ما دارد؟

فاطمه‌(س) در مقدمۀ خطبه‌اش، می‌کوشد که حقیقت اسلام و روح دین را آشکار کند تا عبادت‌ها و مناسک و آداب و سنتهای مسلمانان به قالب‌ها و عادت‌های بی‌محتوا و بی‌نتیجه تبدیل نشود. هر انسانی که در راه حق حرکت می‌کند، با لغزشگاه‌ها و انحرافات فراوانی روبروست. همواره حق و راه حق یکی است، ولی باطل راههای بسیاری دارد. تصور کنید انسانی را که می‌خواهد به شهری سفر کند. در یک مسیر شروع به حرکت می‌کند، ولی در هر بخشی از راه احتمال انحراف وجود دارد. اگر او از مسیر منحرف شود، گم می‌شود و از مقصود خود دور می‌افتد. به همین‌ترتیب، در مسیر حق نیز لغزشگاه‌هایی وجود دارد و ممکن است شیطان، رهرو این راه را گمراه و منحرف کند.

 

انحراف‌ها

انسان در برابر عبادت‌ها با خطرهایی روبروست. یک خطر این است که مسلمان عبادت را‌‌ رها کند: نماز نخواند، روزه نگیرد، خواه از روی تنبلی یا نادانی و خواه بر اثر تفکری منحرف و برخاسته از هوا و هوس٫ از این روست که می‌شنوید: «چه نیازی به این ظواهر و قالب‌ها‌ست؟ کافی است دلمان پاک و نیت‌هایمان خیر باشد. اگر چنین شد، دیگر به نماز و روزه و مانند آن نیازی نیست!» این انحراف از یک جهت است.

انحراف دیگر این است که انسان نماز بخواند و روزه بگیرد، ولی نماز و روزه‌اش معنا و محتوا نداشته باشد. نماز و روزه و حج در دل و در رفتار او تأثیر نگذارند. امیر مؤمنان‌(ع) فرمود: «چه بسا روزه‌داری که از روزه‌گرفتن بهره‌ای جز گرسنگی و تشنگی نمی‌برد!» بر همین اساس، می‌توان گفت که چه بسا نمازگزاری که از نمازگذاشتن بهره‌ای جز خستگی و تلف‌شدن وقت نمی‌برد! و به همین ترتیب، چه بسا حج‌گزاری که از رفتن به حج، جز صرف مال و تحمل دشواری‌ها بهره‌ای نمی‌برد!

این خطر بسیار بزرگ است و در برابر چشممان قرار دارد. اگر نمازهایی که می‌خوانیم، ‌‌همان نمازی است که خدا می‌خواهد، پس چرا تأثیر خود را ندارد؟ نزد پزشک می‌روید و برای شما نسخه‌ای می‌نویسد، دارو را می‌خرید؛ ولی می‌بینید اثری ندارد. یا در تخصص پزشک شک می‌کنید، یا در تأثیرگذاری دارو. وقتی می‌بینید دارو در شما اثری نداشته است، می‌گویید این دارو تقلبی و فاسد است. قرآن عبادت را به سبب نتایج و آثاری که دارد، برای بندگانش تجویز کرده است: «إن الصلاه تنهى عن الفحشاء و المُنکر»‌ ای مردمی که گرفتار کار زشت و ناپسند هستید، آیا نسخه یا ابزاری برای رهایی از آن می‌خواهید؟ بر شما باد به نماز٫ ما یک سال، دو سال، بیست سال نماز خوانده‌ایم، ولی می‌بینیم که ما را از کار زشت و ناپسند بازنداشته است. آیا باید در حکمت آفریدگار شک کنیم؟ پناه بر خدا! باید در نوع و جنس دارو شک کنیم؛ یعنی این نسخه‌ای که به آن عمل می‌کنیم، آنی نیست که خدا و رسولش خواسته‌اند. این نماز صحیح نیست!

 

راه و راهنما

فاطمۀ زهرا‌(س) خود را در برابر امتی می‌بیند که سرپرستش را از دست داده‌اند؛ پیامبر و رهبر این امت از دنیا رفته است و مردم کسی را که پیامبر به او اعتماد داشت، به رهبری نگرفته و ر‌هایش کرده‌اند؛‌‌ همان کسی که پیامبر دربارۀ او می‌گفت: «به خدا سوگند اگر امور خود را به او بسپارید، شما را به راه روشن هدایت می‌کند»؛ بنابراین فاطمه می‌خواهد به آنان هشدار دهد که ‌ای مردم، نگویید «ما مسلمان شدیم، خدا را شکر از خطر نجات یافتیم»؛ شما هنوز با خطر بزرگی رو‌برو هستید. نگویید «ما از میراث محمد‌(ص) پاسداری می‌کنیم: نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم، مسجد ما پر از نمازگزار است»؛ نه! در اشتباهید. نماز و روزه و همۀ واجبات و مناسک اسلام حکمت‌ها و مصالحی دارد.

اگر دیدید نماز می‌خوانید، ولی با این حال متکبر هستید؛ روزه می‌گیرید، ولی نمی‌توانید هوای نفس و خودخواهی‌تان را مهار کنید؛ عبادت می‌کنید، ولی این عبادت شما را از کار زشت و ناپسند بازنمی‌دارد، نگاهی به خودتان بیندازید و نگاهی به دینتان. یکی از شروط نماز اخلاص است. اگر در نماز کوچکترین شک و تردیدی پدید آید، باطل است؛ چون خدا می‌خواهد با نماز، شما را برای چند دقیقه تمرین دهد: هر‌چند برای چند دقیقه و به صورت گام به گام.

کسی که می‌خواهد شنا یاد بگیرد، اول در مکانی کم‌عمق تمرین می‌کند. کسی که می‌خواهد ورزش کند، ابتدا آرام نرمش می‌کند. خدا نیز می‌خواهد تنها در پنج دقیقه‌ای که مشغول نماز هستید، جز به فرمان او نباشید و جز او را عبادت نکنید و جز به سوی او توجه نکنید.

اگر در مدتی که مشغول نماز هستی، به سبب احترام به کسی نماز خواندی یا به سبب احترام به مال یا مقام کسی نماز خواندی یا برای رسیدن به آبرو، مقام، جلب اعتماد مردم یا به هر دلیل دیگری نماز خواندی، در این مدت نمازت باطل است. تا در طی این چند دقیقه ما را بر اخلاص داشتن در عمل تمرین دهد تا بتوانیم بعد از تمرین نماز، تنها خدا را بپرستیم و تنها به ارادۀ او حرکت کنیم و از هوا و هوس و خودخواهی و اموال و زنان و فرزندانمان تأثیر نگیریم. نماز در این مدت کوتاه تأثیر غیر خدا بر انسان را قطع می‌کند و بدین ترتیب انسان می‌آموزد که چگونه برای غیر خدا کرنش نکند…

 

هدف از نماز

هدف از نماز اطاعت مطلق است. اطاعت بدون کم و زیاد کردن، اطاعت بدون آنکه از نزد خود یا مطابق با خواسته‌های خود کاری انجام دهی. حتی اگر خواستۀ تو نیک باشد، باز حق نداری از نزد خودت آن را انجام دهی. چرا؟ تا در این چند دقیقه تمرین اطاعت مطلق کنی تا بندگی خدا نهادینه شود و رشد کند، زیرا اگر بندگی را تمرین کنی، بندگی در قلب تو رشد می‌یابد و شکوفا می‌شود. نتیجۀ آن چیست؟ وقتی احساس کنی که بندۀ خدا هستی، مشکلت پایان می‌یابد؛ راحت می‌شوی؛ چون بندۀ خدا هستی و جز خدا را نمی‌پرستی و از این رو، دیگر در برابر بزرگ و کوچک، در برابر ثروت و شهوت، وسوسه‌ها و طمع‌ها و هیچ دیگری سر فرو نمی‌آوری.

معنای اینکه انسان بندۀ خدا باشد، این است که به فرمان خدا حرکت کند؛ دستش وقتی حرکت کند که خدا آن را به حرکت درآورد؛ زبانش وقتی حرکت کند که خدا آن را به حرکت درآورد و… اگر من احساس کنم که اعضای بدنم و اعمالم و کار و زندگی‌ام همه از سوی خدا به حرکت درمی‌آید، احساس قدرت می‌کنم. مثالی ساده بزنم: وقتی نزد کسی می‌روید تا کاری را بر عهده‌اش بگذارید، ممکن است احساس ضعف و ناتوانی کنید. ولی اگر پیامی شفاهی یا کتبی از سوی شخصیتی بسیار بزرگ، بزرگتر از کسی که پیام را برایش می‌برید، داشته باشید، در این صورت آیا احساس قدرت نمی‌کنید؟ برای نمونه اگر نامه‌ای از رئیس‌جمهور به همراه داشته باشید و بخواهید نزد فرماندار یا افسری بروید، آیا هنگامی که نزد او می‌رسید، احساس قدرت نمی‌کنید؟ وقتی انسان درنتیجۀ خواندن نماز، بندۀ خدا می‌شود، یعنی من چیزی از خود ندارم، اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی خود را ندارم. من به تنهایی، هیچ کاری نمی‌توانم انجام دهم. با نام خداست که کار‌ها را انجام می‌دهم و از این روست که ما هر عمل مهمی را با نام خدا آغاز می‌کنیم و می‌گوییم: بسم‌الله الرحمن الرحیم.

یعنی کارهایی که من انجام می‌دهم، گام‌هایی که من برمی‌دارم، برخورد و رفتاری که دارم، همه به دستور خداست و من در این مسیر حرکت می‌کنم.

منبع: روزنامه اطلاعات