1394/9/8 ۱۲:۰۶
شاید اگر کتاب جنون هوشیاری «داریوش شایگان»، درباره اندیشه و هنر «شارل بودلر»، شاعر مشهور قرن نوزدهم فرانسه منتشر نمیشد، من هم به صرافت نوشتن اتفاقاتی درباره یکسالونیم آخر زندگی «بودلر» نمیافتادم که آن را در مقالهای پژوهشی خوانده بودم. دورانی که از دید همه صاحبنظران ادبی حتی زندگینامهنویسان موشکاف «بودلر» بیاهمیت آمده؛ چون خلاقیت شعری او را تمامشده تلقی میکردهاند و کمتر درباره این دوره کوتاه از زندگی او چیزی نوشته شده است
شاید اگر کتاب جنون هوشیاری «داریوش شایگان»، درباره اندیشه و هنر «شارل بودلر»، شاعر مشهور قرن نوزدهم فرانسه منتشر نمیشد، من هم به صرافت نوشتن اتفاقاتی درباره یکسالونیم آخر زندگی «بودلر» نمیافتادم که آن را در مقالهای پژوهشی خوانده بودم. دورانی که از دید همه صاحبنظران ادبی حتی زندگینامهنویسان موشکاف «بودلر» بیاهمیت آمده؛ چون خلاقیت شعری او را تمامشده تلقی میکردهاند و کمتر درباره این دوره کوتاه از زندگی او چیزی نوشته شده است. در فصل نهم کتاب جنون هوشیاری، در بخش بر مزار بودلر آمده است: بودلر مارس١٨٦٦ در بلژیک در هنگام دیدار از کلیسای سن لو دونمور دچار سرگیجه شد و از حال رفت و اندکی بعد معلوم شد به فلج ذهنی مبتلا شده و گویا به شبحی محروم از خاطره، ناتوان از بازشناختن چهرهاش در آینه، عاجز از برزبانآوردن کلامی بوده، بهطوریکه بیماری زبانپریشی (آفازی) او را به سکوت کشانده است. اما پژوهشگران با دقت به شواهد موجود درباره بیماری «بودلر» و دانستههای امروز، به این نتیجه نزدیک شدهاند که او در ٤٥سالگی در بلژیک دچار سکته مغزی نیمکره چپ شده که موجب علائمی چون فلج نیمه راست بدن و زبانپریشی او شده است؛ بهطوریکه در این شرایط حاد، راهرفتن او مختل شده و تنها قادر به تکرار یک کلمه بوده است، واژه «cre nom» که مفهومی ناسزاگونه و از نظر سختگیران، کفرآمیز دارد که شاید به واژه «لعنتی» در فارسی نزدیک باشد. فلج نیمه بدن، بهویژه پای «بودلر» بهمرور بهتر میشود، بهطوریکه با عصا میتوانسته راه برود. ولی تکلم او در حد تکرار تکواژه فوق باقی مانده بود. «بودلر» اغلب با تغییر آهنگ همین کلمه سعی در ارتباط با دیگران داشته است و به روایتی او میتوانسته به معاشرت با دوستانش ادامه بدهد. در آن زمان، کمتر کسی از زبانپریشی چیزی میدانست و میتوانست خیال کند شخصی با این علامت بتواند فکر کند، قوه خیال و حافظه داشته باشد و خود را در آینه بشناسد؛ چون هنوز زمانی طولانی از کشف «بروکا» در معرفی زبانپریشی نمیگذشت که او نیز فقط میتوانست کلمه «تان» را تکرار کند، ولی آن هنگام کسی نمیدانست وقتی شخصی قدرت تکلم خود را از دست میدهد، هنوز میتواند چون انسان بیندیشد و اگر شاعر بوده، هنوز میتواند شعر را در مغزش بپروراند. شواهد بالینی بعدها تأیید میکند این امر میسر است؛ برای مثال، «توماس ترانسترمر*»، شاعر سوئدی برنده جایزه نوبل، وقتی دچار زبانپریشی به علت سکته مغزی نیمکره چپ میشود و درحالیکه در محاوره معمولی فقط میتوانست جملههای تلگرافی ناقص بدون فعل و فاعل بگوید، شعرهای «هایکو»ی نابی سروده است؛ بنابراین سکته مغزی و حتی انواعی از زبانپریشی نمیتواند جلوی تخیل و تفکر شاعر را بگیرد و او را از خلاقیت شاعرانه بازدارد. اگر از این زاویه به زندگی بعد از سکته مغزی و زبانپریشی «بودلر» نگاه کنیم، شاید به این استعاره برسیم که در این دوران شعر در مغز «بودلر» زندانی شده بود و تنها تکواژه ابهامآلود «لعنتی» آن را در بیرون نمایندگی میکرده است. حال برای نزدیکشدن به دنیای شعر متولدنشده «بودلر» تنها میتوان به چندوچون زندگی او در این ایام بسنده کرد. «بودلر» شاعری بود که در جهنم شر به دنبال شکار زیباییهای خلاقیت شعری خود میگشت. ولی بعد از سکته، از هتل محل اقامتش به آسایشگاهی برده میشود که به وسیله راهبههای آگوستینی اداره میشد. او را در اتاقی عمومی نگهداری میکنند. اطرافیان از سالمماندن قوه تفکر و تخیل او مأیوس میشوند، حتی او را چون مردهای به ظاهر زنده و گرفتار زندگی نباتی میدانند، اما واقعیت این نبود او با سکته مغزی در خود زندانی و از بیان فکر خود محروم شده بود. خواهر اعظم مؤسسه با مادر «بودلر» تماس میگیرد و شکایت میکند که چون «شارل بودلر» آداب مذهبی بهجا نمیآورد، آنها نمیتوانند او را در این مؤسسه مذهبی نگهداری کنند. خواهران سختگیرانه اصرار دارند او دستورات مذهبی را موبهمو اجرا کند؛ برای مثال ملامتش میکردند که چرا موقع غذاخوردن صلیب به سینه نمیکشد. او در این مواقع عصبانیت خود را فرومیخورده و چشمهایش را میبسته و سرش را به طرف دیگر میچرخانده است. یکی از شکایات خواهر اعظم، تکرار وقت و بیوقت کلمه بهظاهر ناشایست و کفرآمیز «لعنتی» به وسیله «بودلر» زبانپریش بود. مادر بعد از کمی تردید، تصمیم میگیرد به بروکسل برود و از پسرش نگهداری کند، اما مادر مصمم بوده است روح او را نجات دهد و ایمان او را به همگان اثبات کند. چنین گفته میشود که «بودلر» قبل از مرگ، پس از دو هفته اصرار کشیش، بالاخره سوگندهای عبادی کلیسایی را به جا آورده و در محضر کشیش اعتراف میکند. روزنامههای کاتولیک بلژیک نوشتند: «بودلر» پس از بهدستآوردن تمامی قوای عقلانی خود خواسته است که مراسم عبادی و سوگندهای کلیسایی را به جا آورد، شهادت دهد، اعتراف کند و بهاینترتیب خالق کتاب شعر گلهای شر (بدی)، کاتولیک از دنیا میرود. حتی سرگذشتنویسان «بودلر» نیز اعلام میکنند «بودلر» به تقاضای خودش مراسم مذهبی را انجام داده است. اما شواهد بر بهبودنیافتن زبانپریشی «بودلر» حکم میکند، درعینحال که او نمیتوانسته بنویسد و بخواند. با وجود اینکه در آن موقع اطلاع درستی از احتمال سالمماندن عقل در غیاب زبان نداشتند، معلوم نیست چگونه به حکمی قاطع درباره نیت و اعتقادات درونی «بودلر» دست یافتهاند. شواهدی وجود دارد که «بودلر» قادر به تکرار طوطیوار جملات کوتاه بوده است و از طرف دیگر میدانیم که این بیماران بهطور خودبهخودی فقط قادر به ادای یک کلمه تکراری هستند، اما میتوانند قطعات آهنگینی را که از کودکی آموختهاند بهراحتی بیان کنند. درباره «بودلر» نیز شاید با استناد به این تواناییهای او، شهادتگیرندگان قانع شده باشند که او با وجود زبانپریشی، به ایمان مذهبی خود اعتراف کرده باشد.
پینوشت:
* علاقهمندان میتوانند به نوشته «توماس ترانسترومر و سکته شاعرانه»، بازتاب دانش، شماره ٢٤-٢٣ سال ١٣٩١ مراجعه کنند.
منبع: روزنامه شرق
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید